گروه مترجمان مرکز مطالعات آمریکا
در دو هفته اخیر (هفته آخر مارس و ابتدای آوریل ۲۰۲۰)، تقریباً ۱۰ میلیون کارمند آمریکایی شغل خود را از دست دادند که این بحران، با سرعت و بزرگی بیسابقهای در آمریکا یکّه تازی میکند و آنچه از کشور دارای به زیستیِ همگانی، یعنی آمریکا میبینیم، عدم آمادگی و تجهیز این کشور برای رسیدگی به این مشکل است. تعداد بیکاریهایی که وزارت کار در صبح روز پنجشنبه اعلام کرد، چیزی کم از یک فاجعه ندارد. در دو هفته اخیر، ده میلیون از کارکنان برای دریافت بیمه بیکاری ثبتنام کردهاند. در طول تاریخ، هیچ نمونه قابلمقایسهای با این تعداد از کارکنانی که شغل خود را با این سرعت ازدستدادهاند، وجود ندارد. رکورد قبلی درخواست دریافت بیمه بیکاری، به رکود سال ۱۹۸۲ برمیگردد که کمی کمتر از ۷۰۰ هزار کارمند و کارگر، تقاضای بیمه بیکاری کرده بودند. در هفته آغازین -که مصادف با ۲۱ ماه مارس بود- ۳/۳ میلیون درخواست بیمه بیکاری ثبت شد و هفته گذشته، این رقم به ۶/۶ میلیون رسید.
همچنین، اعداد و ارقام نشاندهنده آن است که این ویرانی، فقط به صنایعی که بهطور مستقیم تحت تأثیر قرنطینه و تعطیلیها قرار دارند، مانند مهمانداریها و خردهفروشیها محدود نیست. استخدام بخشهای تولیدی نیز بهشدت در حال کاهش بوده و شرایط در این بخش، شبیه دوران رکود اقتصادی بزرگ شده است. شغلهای اداری (کارمندی) نیز تحت تأثیر این بحران قرارگرفتهاند. مؤسسههای حقوقی، معاملات املاک و شرکتهای فناوری نیز دورههای بیکاری قابلتوجهی را گزارش کردهاند.
درواقع، اثرات این مسئله نگرانکننده خواهد بود؛ کارکنان درآمد خود را از دست خواهند داد و برخی نیز مجبور میشوند، میان غذا و اجاره یکی را انتخاب کنند. به این دلیل که مخارج این خانوارها کم خواهد شد، پایه مشتری شرکتها نیز کاهش خواهد یافت؛ اما برخی از تأثیرات مخرب بیکاری، خود را در بلندمدت نشان خواهند داد. بسیاری از تحقیقات دانشگاهی دریافتهاند که بیکاری، عواقبی فراسوی از دست دادن درآمد -که تأثیر آنی است- دارند. کارگرانی که کنار گذاشته میشوند، احتمال بیشتری دارد که یک شغل جایگزین نیمهوقت پیدا کنند و هنگامیکه آنها شغل جدیدی پیدا کنند، دستمزدشان کمتر از شغل قدیمیشان است یا اینکه حداقل بهسرعت بالا نخواهد رفت و اقتصاددانان، این تأثیر را «اثر سوء دستمزد» نامیده و تخمین میزنند که برای دههها باقی خواهد ماند. درآمد و سطح زندگی یک کارگری که کنار گذاشته شده، حتی پس از یافتن یک شغل جدید، تقریباً ۲۰ درصد کمتر از درآمد و سطح زندگی کارگری خواهد بود که اخراج نشده است.
- چالشی بیسابقه
البته ممکن است، لزوماً مانند همین اتفاقات نیز رخ ندهد؛ هنگامیکه در نتیجه این بیماری همهگیر، انقباض اقتصادی محتمل باشد، لزوماً ممکن است اخراجهای گسترده و متعاقباً فقر را در پی نداشته باشد. همانطور که ایمانوئل سائز[۳] و گابریل زاکمن،[۴] اخیراً بیان داشتهاند، این بحران در اروپا، شکل بیکاریهای گسترده را به خود نگرفته است، بلکه دولت، به شرکتها پول پرداخت میکند (یارانه میدهند) تا همچنان حقوق کارگرانشان را بپردازند. چنین کاری، تضمین میدهد که نیروی کار آماده است تا بهمحض آنکه شرایط ایمن شد، دوباره بر سر کار برگردد.
متأسفانه در میان کشورهای پیشرفته نظام سرمایهداری، آمریکا نمونه بارز یک کشور دارای به زیستیِ همگانی است که بهطور منحصربهفردی نمیتواند در این بحران، به کارگران کمک کند. این دولت، مخالف طرحهایی است که کشورهای اروپایی اتخاذ کردهاند. هیچیک از زیرساختهای شرکتیاش نیز به کارگر و کارفرما، اجازه تعیین خطمشی اقتصادی نمیدهد؛ بنابراین، ظرفیت اجرایی کمی در اجرای راهکارهایی دارد که هم شرکتها را حفظ نماید و هم به کارگران تضمین دهد که کاملاً فقیر و بیکار نخواهند شد. کشوری مانند آمریکا که دارای به زیستیِ همگانی است، اصلاً آمادگی رویارویی با چالش پیش رو را ندارد. بزرگترین برنامه ضد فقر این کشور، اعتبار مالیات بر درآمد[۵] است که مکمل درآمد کارگران ضعیف میشود. بااینحال، این اعتبار مالیات بر درآمد، برای پاداشدهی به مشارکت نیروی کار تنظیم شده است؛ بنابراین، با دستمزدها مرتبط خواهد بود و برای افرادی که کنار گذاشته شدهاند، بیفایده است. از زمان تصویب قانون اصلاح به زیستی همگانی در دوره کلینتون، در سال ۱۹۹۶، کمک نقدی مستقیم یا یارانه معیشتی، در عمل از بین رفته است. قبل از آن، حدود ۷۰ درصد از خانوادههای فقیر صاحب فرزند، چنین کمک نقدی را دریافت میکردند اما امروز این رقم، به ۲۲ درصد کاهش یافته است.
مسئله قابلتوجه نیز این است که یک دهه قبل و در دوران رکود بزرگ اقتصادی، به زیستیِ همگانی افزایش چندانی نداشت. علیرغم آنکه میلیونها نفر در فقر مطلق دستوپا میزدند، اما به زیستیِ همگانی هیچ تکانی نخورد و بیشتر هم نشد. در برخی ایالات، فرمانداران، هزینههای به زیستیِ همگانی را کم کردند و درواقع، هرچقدر فقر افزایش پیدا میکرد، موارد فهرست به زیستیِ همگانی کمتر میشد. در حال حاضر، آمریکا بر برنامه بیمه بیکاری خود متکی است تا از اثرات بیکاری و از دست دادن شغل بکاهد. بهموجب لایحه حمایتی اخیر، پاداش و مزایای بیمه بیکاری نیز برای بیشتر کارگران، به طرز چشمگیری افزایش یافت و این مسئله تا حدودی با کمک برنی سندرز[۶] محقق گشت که اجازه نداد مجلس سنا در این شرایط، کارگران با دستمزد پایین را به حال خودشان رها کند و همچنین بسیاری از کارگران واجد شرایط، از این بیمه بهرهمند شدند.
اگرچه این طرح در مدت چند هفته آینده، نیاز مالی کارگرانی را که از کار بیکار شدهاند، برطرف خواهد کرد اما کافی نیست، زیرا مقیاس بالای ثبت بیکاریهای جدید، ادارههای کار را درمانده کرده است؛ آنها ظرفیت و توانایی اجرایی پرداختن به این میزان بیکاری را ندارند. همه کارگران به وبسایتهای ادارههای کار دولتی هجوم آوردهاند. تلفن قرمز (تلفن مستقیم میان سران ابرقدرتها) در تمام طول روز اشغال بوده و عملکرد ادارههای بیمه کُند است. امروز، سیستم بیمه بیکاری ما (آمریکا)، آنقدر مجهز نیست که بتواند بهموقع پاداش و مزایایی را که دولت بهعنوان شکل غالب حمایت مالی از مردم گرفتار در این گرداب اقتصادی تعیین کرده است، بپردازد.
- بیثباتی سیاسی در انتظار آمریکا
سیستم بهداشت و سلامت ما، از قبل هم دچار اختلال و کژ کاری بود؛ و اکنون که در مرز فروپاشی و نابودی قرار دارد و وقت عمل کردن است، مشخص شده آنهمه لافوگزاف درباره کارآمدی سیستم بیمه خصوصی، دروغی بیش نبوده است. در حال حاضر، کارگران و کارمندان آمریکایی در لبه پرتگاه قرار دارند. رکود کنونی، همهچیز و همهکس را از رشد و پیشرفت بازداشته است و ما نباید بزرگی این رکود را کوچک بشماریم. این احتمال وجود دارد که اَشکالی از بیثباتی سیاسی به وجود آید و حتی موجب آن شود تا دهه جنبشهای والاستریت، دونالد ترامپ و برنی سندرز را دهه آرامتری بدانیم.
برای مشاهده اصل مقاله کلیک کنید
[۱].Paul Heideman
[۲].۱۰ Million US Workers Have Lost Their Jobs. And the System Has No Answers.
[۳] Emmanuel Saez
[۴] Gabriel Zucman
[۵] Earned Income Tax Credit EITC
[۶] Bernie Sanders