با خواندن برخی از مقالات اخیر من، شاید بگوید که «عمر! نگران نباش همهچیز درست خواهد شد! اوضاع آنقدرها هم بد نیست!» من هم با احترام به شما نگاه کرده و با ملایمت خواهم گفت: «حقیقت را بخواهید، باید بگویم من فکر میکنم آنقدر که باید زوال آمریکا را جدی نمیگیریم». چرا؟ وقتی نگاهی جدی به افول آمریکا بیندازیم، میبینیم که تعداد آسیبشناسیهای اجتماعی، رو به افزایش هستند؛ نهفقط آسیب از هر نوع یا آسیبهای نگرانکننده، مشکلزا و خطرناک، بلکه آسیبهای عجیبوغریب، منحصربهفرد و آسیبهای مخوف و عجیبی که من هرگز، نظیر آنها را قبلاً ندیدهام. این آسیبها حتی فراتر از ویران شهرهایی هستند که دیکنز[۱] و اُروِل[۲] دربارهشان نوشتهاند. نه شما و نه حتی تاریخ هم نظیر آنها را به خود ندیده است. این آسیبها حاکی از آناند که با هر عدد و رقمی که بخواهیم این افول و سقوط را نشان دهیم (درآمدهای واقعی کم، نابرابری و غیره)، در حقیقت بهطور فاحشی آن چیزی را که متخصصان، «تلفات انسانی» نامیدهاند، دستکم گرفتهایم و اینکه انسانهای عاقل مانند من و شما، فقط باید آن را ناامیدی شدید، خشم و اضطراب و هیجان زندگی در یک جامعه در حال فروپاشی در نظر بگیریم.
- بیماریهای عجیب و ترسناک در جامعه آمریکا
در اینجا میخواهم پنج مثالی بیاورم که من آنها را آسیبشناسی اجتماعی، فروپاشی و زوال مینامم. بیماریهای جدید، ترسناک و عجیبوغریب، نه آن بیماریهایی که ما آنها را در جوامع سالم میبینیم، بلکه بیماریهایی که هرگز قبلاً نظیر آنها را در هیچ جامعه مدرنی ندیدهایم.
- تیراندازیهای مکرر در مدارس!
در ۲۳ روز گذشته، ۱۱ بار در مدارس آمریکا، تیراندازی شده است؛ و این یعنی کموبیش، هر یک روز در میان. آمارها به شکل هشداردهندهای کافی و گواه این حرف بوده اما آنها فقط اعداد و ارقام هستند. پِرسپکتیو[۳] از ما میخواهد که مقایسهای انجام دهیم؛ بنابراین اجازه دهید این مسئله را به گونه دیگری بازگو کنم. در ۲۳ روز گذشته، ۱۱ بار در مدارس آمریکا تیراندازی شده است که این رقم، بیش از هرکجای دیگر در جهان است؛ حتی در افغانستان یا عراق. در حقیقت، به نظر میرسد که پدیده تیراندازیهای مکرر در مدارس ویژگی منحصربهفرد افول آمریکا باشد، زیرا در کشورهای دیگر اتفاق نمیافتد و منظور من از «آسیبشناسی اجتماعی افول» همین است؛ یک بیماری جدید، عجیبوغریب و وحشتناک که جامعه را گرفتار کرده است. چرا بچههای آمریکایی همدیگر را میکشند؟ چرا جامعه آنها به این مسئله، اهمیت کافی نمیدهد تا بخواهد مداخله کند؟ خوب، شاید به این دلیل که آن بچهها دست از زندگی کشیدهاند و زندگی آنها برای بزرگترهایشان نیز اهمیتی ندارد. البته شاید حق با شما بوده و این مسئله آنقدرها هم ساده نباشد؛ اما در مورد بچههایی که یکدیگر را نمیکشند، چطور؟ آنها چهکار میکنند؟ خوب، تعداد زیادی از آنها مشغول کشتن خودشان هستند.
- جامعهای به دنبال خوددرمانی
البته پدیده اپیدمی اپیوئید[۴] نیز وجود دارد. ما بهطور گذری از کنار این عبارت رد میشویم؛ اما بسیار نگرانکنندهتر از آن چیزی است که در نگاه اول، به نظر میرسد. نکته عجیب موضوع در همینجا است. در بسیاری از کشورها در جهان (بیشتر در آسیا و آفریقا) شما میتوانید هر اپیوئیدی را که میخواهید، از داروخانه محل خریداری کنید، بدون تجویز و نسخه پزشک؛ بنابراین، ممکن است شما پیش خود تصور کنید که سوءمصرف اپیوئید، یک پدیده جهانی است؛ اما بااینحال، ما اپیدمی اپیوئید را در هیچ کجای جهان بهجز در آمریکا نمیبینیم، بهویژه که این اپیدمی، آنقدر گسترده و خطرناک است که امید به زندگی را کاهش میدهد؛ بنابراین «اپیدمی اپیوئید»، خوددرمانی گسترده با سختترین نوع داروهای مواد مخدر یکی دیگر از آسیبشناسیهای اجتماعی این افول بوده که مختص زندگی در آمریکا است. در اعداد و ارقام بهخوبی نشان داده نمیشود بلکه فقط از طریق مقایسه است که میتوان به عمق ماجرا پی برد؛ و وقتیکه از دیدگاه جهانی به این مسئله نگاه میکنیم، درمییابیم که زندگی اجتماعی آمریکا بهطور منحصربهفردی دچار آشوب است. چرا باید افراد بهطور دستهجمعی دچار سوءمصرف اپیوئید شوند، پدیدهای که در هیچ کجای جهان نظیر ندارد. احتمالاً آنها باید حقیقتاً زندگی سخت و نومیدانهای داشته باشند و مراقبتهای سلامتی و بهداشتی اندکی دریافت نمایند، بنابراین، آنها مجبورند با خوددرمانی، بهنوعی این وحشت را از خود دور کنند؛ اما چه موضوع حاد و بحرانی درباره آنها وجود دارد؟
- بازنشستههای خانهبهدوش
خوب، مثال دیگری میآورم؛ «بازنشستههای خانهبهدوش». آنها در ماشینهای خود زندگی میکنند. فصلبهفصل، از مکانی به مکان دیگر میروند و به دنبال کار هستند، هر کاری که پیدا کنند (حتی کارهای با حقوق و دستمزد کم)، مانند اسپرینگ (انبارداری آمازون)، کریسمس[۵]، والمارت[۶]. اکنون ممکن است شما بگویید خوب، افراد فقیر همیشه به دنبال کارهای فصلی بودهاند! اما مسئله این نیست. مسئله عجز مطلق و فقر کامل است. من در هیچ کشور دیگری ندیدهام که بازنشستگان نتوانند برای دوران بازنشستگی خود، بهقدر کافی پول پسانداز کنند. بازنشستگانی که اکنون در ماشینهای خود زندگی میکنند تا بتوانند کار پیدا کنند و فقط برای آنکه از گرسنگی نمیرند، غذا میخورند؛ حتی در کشورهای بهشدت فقیر نیز، من این پدیده را ندیدهام، زیرا در آن کشورها حداقل خانوادهها در کنار همدیگر زندگی میکنند و در منابع، باهم سهیم هستند و به یکدیگر اهمیت میدهند؛ و این آسیبشناسی دیگری از زوال بوده که منحصر به آمریکا است؛ ناتوانی محض در زندگی آبرومندانه. اعداد، این حقایق را نشان نمیدهند اما با مقایسه، تصویر یأسآوری به دست میآید.
- پیوندهای اجتماعی روبهزوال
چطور شد که سالمندان آمریکا نتوانستند در دوران پیری خود، زندگی آبرومندانهای داشته باشند؟ هر چه باشد، حتی کشورهای بسیار فقیر هم «سیستمهای حمایت اجتماعی غیررسمی» دارند که نام دیگر آن، خانواده و جمعیت است؛ اما در آمریکا، شاهد زوال فاجعهبار پیوندهای اجتماعی نیز هستیم. سرمایهداری افراطی، جامعه آمریکا را آنچنان ازهمگسیخته است که افراد، حتی دیگر نمیتوانند همانند مردم پاکستان و نیجریه برای یکدیگر، اهمیت قائل شوند. پیوندهای اجتماعی (و خود روابط) به چیزهای تجملی تبدیل شدهاند که دستیابی به آنها بسیار سخت است، حتی سختتر از کشورهای فقیر؛ که این، یکی دیگر از مثالهای آسیبشناسی اجتماعی بوده که منحصر به زوال آمریکا است.
بااینحال، کشورهایی که زمانی کشورهای فقیر محسوب میشدند، پیشرفتهای بزرگی کردهاند. اکنون در کاستاریکا،[۷] امید به زندگی بیشتری نسبت به آمریکا وجود دارد زیرا آنها مراقبت بهداشتی عمومی دارند. برخلاف هرکجای دیگر جهان بهجز انگلستان، امید به زندگی آمریکاییها رو به کاهش است و این آخرین مورد آسیبشناسی من است؛ آسیبشناسی درباره روح و نه اندام (برخلاف موارد قبلی). به نظر میرسد که آمریکاییها از دیدن مرگ یکدیگر (به دلایلی که در بالا برشمردیم) خوشحال میشوند. به نظر میرسد چهار آسیبی که در بالا به آنها اشاره کردم، چندان هم آنها را آشفته، نگران یا تحت تأثیر قرار نمیدهد. بچههایشان یکدیگر را میکشند، پیوندهای اجتماعیشان از بین رفته است، نمیتوانند زندگی آبرومندانهای داشته باشند و مجبور هستند با مصرف مواد مخدر، نسبت به تمام این دردها بیتفاوت باشند. اگر این آسیبها در هر کشور دیگری اتفاق میافتاد، حتی در فقیرترین کشورها، افراد، شوکه و وحشتزده میشدند و حتماً دست به انجام کاری میزدند تا جلوی آنها را بگیرند؛ اما در آمریکا، حال مردم خوب است و عمدتاً نسبت به این مسائل بیتفاوت هستند.
- جامعهای غارتگر!
بنابراین، آخرین آسیبشناسی من، یک جامعه غارتگر است. جامعه غارتگر فقط به معنای اولیگارشهایی نیست که افراد را ازنظر مالی میچاپند. به بیان درستتر، به این معناست که افراد سر تکان دهند، لبخند بر لب داشته باشند و مشغول انجام کار روزانه خود شوند، درحالیکه همسایگان، دوستان و همکارانشان، به مرگ زودهنگام میمیرند و در قبرهای تنگ و تاریک آرام میگیرند. غارتگر در جامعه آمریکا، تنها به معنای فرد بسیار ثروتمند نیست، بلکه یک نیروی نامرئی و تشنگی ناپذیر است؛ به معنای عادیسازی آن چیزی است که در سایر نقاط جهان شرمآور، برجسته و انحطاط اخلاقی در میان نسلها تلقی میشود، اگر نخواهیم بگوییم که جرم محسوب میشود و همچنین، به معنای پیشپاافتاده فرض کردن امور روزمره است، بهنحویکه درباره آن نگران یا برآشفته نشد. شاید این مسئله به نظر شما مهم باشد. آیا اینطور است؟ اکنونکه چند مثال از آسیبشناسی اجتماعی افول برای شما آوردم (هرچند که تعداد آنها بسیار بیشتر است)، میخواهم سه نکتهای را که به ذهنم آمده است، با شما در میان بگذارم.
این آسیبهای اجتماعی چیزی شبیه فشارهای جدید و عجیبوغریب بیماریای هستند که بدنه اجتماع را مبتلا ساختهاند. آمریکا همیشه پیشتاز بوده است، حتی آمریکا امروز، در مشکلات نیز پیشتاز است؛ مشکلاتی که بهندرت در جوامع سالم دیده میشوند. همچنین، آمریکا در آسیبهای اجتماعی نوینی پیشتاز است که در بیرون از آمریکای امروز، هرگز در دنیای مدرن دیده نشدهاند. از این مسئله چه چیزی را متوجه میشویم؟
- آسیبهای اجتماعی جدید نتیجه مدل آمریکایی
زوال آمریکا بسیار شدیدتر از آن چیزی است که ما فکرش را میکنیم؛ اما بزرگی شدت آن را دستکم گرفتهایم. روشنفکران آمریکایی، رسانه و تفکر، هیچیک از این مشکلات را در چشمانداز جهانی و تاریخی لحاظ نمیکنند؛ اما وقتی از این دیدگاه به آن مشکلات نگاه میکنیم، میبینیم که مشکلات آمریکا فقط گرفتاریهای هرروزه یک کشور روبهزوال نیستند، بلکه چیزی شبیه یک بیماری غیرقابلتصور است که ناگهان، بدن به آن مبتلا شده است. اگر دقیق نگاه کنیم میبینیم که افول آمریکا، فاجعهای انسانی است که در جامعه مدرن، نظیر ندارد؛ و به دلیل افتضاحی که آمریکا خودش به بار آورده، این پدیدهای منحصربهفرد، استثنایی و خاص است؛ بنابراین، درمان آنهم باید جدید باشد. منحصربهفرد بودن این آسیبهای اجتماعی به ما میگوید که افول آمریکا، اصلاً شبیه بازگشت یک بدبختی یا افول یک روند نیست، بلکه چیزی خارج از هنجار و فراتر از داده است؛ و در آمار و ارقام نمیگنجد. شبیه آن شهابسنگی است که به دایناسورها اصابت کرد. افراطیترین حادثه افراطی است.
به همین دلیل است که در روایتها، چارچوبها و نظریات ما نمیگنجد و آنها نمیتوانند حقیقت آن را نشان دهند و فقط اندکی آن را توضیح دادهاند. به یک زبان کاملاً جدید و روش جدید نگریستن، احتیاج داریم تا حتی بتوانیم از آن سر دربیاوریم. اما این وظیفه آمریکا است، نه وظیفه جهان. وظیفه جهان این است که به جهانیان بگوید، اگر بخواهند مدل آمریکایی را دنبال کنند، یعنی سرمایهداری افراطی، عدم سرمایهگذاری دولتی، بیرحمی بهعنوان روش زندگی و معکوس ساختن تمام فضیلتها را در پیش گیرند، در آن صورت، این آسیبهای اجتماعی جدید نیز در پی آنها خواهد آمد. این آسیبها، بیماریهای جدی در بدنه اجتماع هستند که از خوردن غذاهای آشغال حاضری به وجود آمدهاند (رسانه آشغال، فرهنگ آشغال، علم آشغال، اقتصاد آشغال، تخصص آشغال، افرادی که با یکدیگر و با جامعه خودشان، مانند یک آشغال برخورد میکنند)؛ اینها همان چیزهایی هستند که آمریکا برای مدت طولانی از آنها تغذیه کرده است.
منبع:
این یادداشت در ۲۵ ژانویه ۲۰۱۸ در پایگاه Eudaimonia and Co منتشرشده و در آدرس ذیل قابلدسترسی است:
https://eand.co/why-were-underestimating-american-collapse-be04d9e55235
[۱] Dickens
[۲] Orwell
[۳]Perspective
[۴] مواد افیونی یا اپیوئید: به مجموعه ترکیبات شیمایی طبیعی و صنعتی شبیه به مُسکن، مورفین گفته میشود که در سیناپس گیرندههای عصبی اپیوئید را تحریک میکنند. عملکرد همگی آنها در بدن، همانند کار انتقالدهندههای عصبی ضد درد (اندورفینها) است که از طریق تأثیر بر سلسله اعصاب مرکزی موجب تخفیف احساس درد در بدن میشدند.
[۵]Christmas
[۶]Walmart
[۷]Costa Rican