تا چند دهه بعد از موافقتنامه سال ۱۹۲۰ مربوط به اصلاحات قرن نوزدهم -که به زنان حق رأی اعطا کرد- زنان، به میزان کمتری از مردان و غالباً به کاندیداهای مشابه رأی میدادند. سیاستمداران و نظرسنجان اواسط قرن، این پدیده را با این ادعا که زنان به سیاست اهمیتی نمیدهند و اگر هم بر سر صندوقهای رأی حاضر شوند، همیشه رأی همسر خود را کپی میکنند، توضیح دادند. همانطور که جرج گالوپ در سال ۱۹۴۰ در مورد زنان گفت:
«چگونه آنها میخواهند در روز انتخابات رأی دهند؟ آنها دقیقاً همان کاری را میکنند که شب قبل به آنها دیکته شده است»؛ اما در چهل سال اخیر، نظریه گالوپ کاملاً منسوخ شده است. در هریک از دور رقابت ریاست جمهوری اخیر، زنان با حدود ۱۰ میلیون رأی، از مردان پیشی گرفتهاند. این رقم با تعداد کل آراء داده شده در ایالت تگزاس، در سال ۲۰۱۶ برابری میکند. از دیدگاه انتخاباتی، با در نظر گرفتن کل ایالت تگزاس، ایالاتمتحده زنان، از ایالاتمتحده مردان بزرگتر است. زنان از آراء مردان نیز کپیبرداری نمیکنند؛ حتی همانگونه که مردان بهسوی حزب جمهوریخواه مهاجرت کردهاند، زنان نیروی قابلاعتمادی برای دموکراتها شدهاند.
- چرا زنان تنها در عرض چند دهه، از مردان آمریکایی در رأیگیری پیشی گرفته و چرا چپگرا شدند؟
حل مسئله اول سادهتر است؛ زیرا ماجرا با نسلی آغاز میشود که در دوران ازدیاد زادوولد (۱۹۴۶-۱۹۶۴) متولد شدند.
الیزابت. یو.کاسیو، استاد دانشگاه دارتموث و یکی از نویسندگان مقالهای جدید در رابطه با تاریخ یکصد ساله زنان رأیدهنده آمریکایی اظهار میدارد: «اینطور که به نظر میرسد، افزایش نسبی زنان در گردهماییهای انتخاباتی در طول زمان، نتیجه تغییرات نسلی است». «وقتی پدربزرگم برای رأی دادن میرفت، مادربزرگم -که متولد دهه ۱۹۳۰ بود- در ماشین مینشست. مادرم نیز به همان اندازه پدرم رأی داد». زنانی که در اواخر قرن نوزدهم یا اوایل قرن بیستم متولد شدند یا به این دلیل که انتخابات یک آیین ناآشنا بود و خانوادههایشان آنها را از شرکت کردن در سیاست منع میکردند یا به هردو دلیل، کمتر از مردان به انتخابات میرفتند. البته نسل بعدی بسیار شجاعتر بودند. آنها با انتظار تحصیلات دانشگاهی و کار بیرون از خانه بزرگ شدند. برای آنها رأی دادن امری طبیعی بود. این احتمال وجود دارد که جنگ بر سر اصلاحیه حقوق برابر -که اهمیت سیاست در زندگی زنان را بیشازپیش نشان داد- به زنان انگیزه بخشیده باشد. طبق گفته کاسیو، به این سؤال که چرا زنان دموکراتهای ثابتقدم میشوند، میتوان بهطور خلاصه اینگونه پاسخ داد؛ زیرا «سیاستهای زنان به میزان کم و سیاستهای احزاب به میزان زیادی تغییر کرده است».
پاسخ طولانیتر هم با رونالد ریگان آغاز میشود. به هنگام نامزدی ریگان برای ریاست جمهوری در سال ۱۹۸۰، حزب جمهوریخواه به دلیل مسائل بسیار در ارتباط با زنان، بهشدت به راست گرایید، از حمایتِ اصلاحیه حقوق برابر دست برداشت، موضع ضد سقطجنین اتخاذ کرد و به حمایت از مسیحیان محافظهکاری که از تأثیر زنان کارمند بر خانوادههای سنتی اظهار تأسف میکردند، پرداخت. کاتلین دولن، استاد علوم سیاسی در دانشگاه ویسکونسین در میلواکی به روزنامه واشنگتنپست گفت: «در زمان ریگان بود که جمهوریخواهان بهگونهای شفاف، به زنان نشان دادند که دو حزب وجود دارد».
شکاف بیسابقه میان رأیدهندگان زن و مرد در سال ۱۹۸۰، موجب دیوانگی رسانهای شد. سازمان ملی زنان، مسئله زیر را عنوان روزنامه خود قرارداد؛ زنان بهطور متفاوتی از مردان رأی میدهند، اتحاد فمینیستی در انتخابات سال ۱۹۸۰ ظهور کرد و اولین اشاره به «شکاف جنسیتی» در رسانههای اصلی در واشنگتنپست، در سال ۱۹۸۱ صورت گرفت. احزاب در چند دهه بعد، قطبیتر شدند. منتخبان محافظهکار در حزب جمهوریخواه قرار گرفتند، درحالیکه منتخبان لیبرال در حزب دموکرات قرار داشتند؛ و رأیدهندگان بر این اساس عمل کردند. این تراز بندی، برای شکاف جنسیتی، چندشاخگی به دنبال داشت. از زمان رأیگیری مدرن در ایالاتمتحده، مردان بهطور مداوم مواضع محافظهکارانهتری از زنان در مورد یک سری از مسائل، ازجمله هزینههای رفاهی، همجنسگرایی و استفاده از زور در سیاست خارجی اتخاذ کردند. با روشمندتر شدن احزاب، شکاف جنسیتی از ۸ درصد در سال ۱۹۸۰ به ۱۲ در سال ۲۰۰۰ و ۱۳، در سال ۲۰۱۶ رسید. با گرویدن بیشازپیش مردان به حزب جمهوریخواه، دموکراتها بهطور قابلتوجهی در تمام آن انتخابات شکست خوردند. تا سال ۱۹۸۰، بیشتر مردان هرگز حتی یکبار از کاندیدای دموکرات برای ریاست جمهوری حمایت نکرده بودند. در سال ۲۰۱۶، ۴۱ درصد ناچیز از مردان (و فقط ۳۲ درصد از زنان سفیدپوست)، به هیلاری کلینتون رأی دادند. شاید به این دلیل که حزب دموکرات به در دست داشتن آراء زنان، اطمینان پیداکرده و سیاستهای آن با اولویتهای زنان هماهنگ است. زنان بیش از مردان در زیرخط فقر زندگی میکنند و به تمبرهای غذایی و سایر خدمات رفاهی وابستهاند که این بخشی از یک پدیده جهانی معروف به «زنانه سازی فقر» است.
این واقعیت میتواند، باعث شود که آنها بیشتر پذیرای وعدههای نسبتاً پایدار دموکراتها مبنی بر گسترش شرایط رفاهی باشند. همانطور که کاترین رامپ، مقالهنویس واشنگتنپست مینویسد: «همچنین احتمال اینکه زنان بیشتر از مردان در دولت و بخشهای سازمانیافته دولتی مانند آموزش و بهداشت و درمان، اشتغال داشته باشند، بیشتر است. به این دلیل که این گرایشها شغلی سبب میشوند که زنان، به حزب جمهوریخواه که به مدت چهار دهه، پیوسته قول داده بود تا مالیاتها را كاهش دهد و دولت را کوچک کند، کمتر رأی دهند.
- شکاف جنسیتی انعکاسی از سایر تفاوتها
شکاف جنسیتی، میتواند انعکاسی از سایر تفاوتها در حوزه انتخاباتی مانند تحصیلات و جغرافیا باشد. زنان بیشتر به فارغالتحصیلان دانشگاه در ایالاتمتحده و ساکنان کلانشهرها رأی میدهند؛ هم تحصیلات دانشگاهی و هم تراکم، با رأیگیری دموکراتیک همبستگی دارد.امروزه، میزان تأیید دونالد ترامپ میان زنان، زیر ۴۰ درصد است، درحالیکه نامزد پیشکسوت حزب دموکرات، برنی سندرز، بیشترین حمایت خود را نهفقط از رأیدهندگان جوان، بلکه بهویژه از زنان جوان دریافت میکند. در عرض ۴۰ سال، شکاف جنسیتی از یک موجود خیالی بینام، به یکی از مهمترین مرزهای خطا در سیاست آمریکا تبدیل شده است.
منبع:
این یادداشت در ۹ فوریه ۲۰۲۰ در تارنمای نشریه آتلانتیک منتشر شده و در آدرس ذیل قابلدسترسی است:https://www.theatlantic.com/ideas/archive/2020/02/how-women-became-democratic-partisans/606274/