گروه مترجمان مرکز مطالعات آمریکا
شاید از زمان جنگ سرد به اینطرف، در مورد هیچ ایدهای مانند «پایان تاریخ» فوکویاما، شاهد اینهمه بحث و گفتگو نبودهایم. «پایان تاریخ؟»، عنوان مقالهای در سال ۱۹۸۹ بود، هرچند که آن را بهصورت جمله سؤالی آورده و بعدها در کتاب خود در سال ۱۹۹۲ با عنوان «پایان تاریخ و آخرین مرد[۱]»، دوباره این موضوع را مطرح کرد. فیلسوف سیاسی دانشگاه استنفورد، ادعا کرد که با فروپاشی کمونیسم، راه برای گسترش لیبرال دموکراسی و سرمایهداری به سبک غربی، در سراسر جهان هموار شد. او بیان داشت که بشر، ممکن است به نقطه پایان در تحول اجتماعی سیاسی خود دست یابد اما به این سادگیها هم نبود. در ۳۰ سال گذشته، فوکویاما منتقدان زیادی داشته و درنتیجه، به تدوین بیشتر نظریات خود پرداخته است.
فوکویامای ۶۸ ساله میگوید که اغلب افراد، مفهوم اصلی او را که برگرفته شده از فیلسوف آلمانی ج. و. ف هِگل است، بهاشتباه فهمیدهاند و درواقع، سوء فهم پیش آمده است. فوکویاما میگوید که هرگز، قصد نداشت بگوید که دموکراسی و نظام سرمایهداری همه جای جهان، گسترش خواهد یافت بلکه منظورش این بود که فقط دموکراسی، میتواند نیازهای اساسی انسان در به رسمیت شناخته شدن فردی را برآورده کند و اینکه هیچ گزینه برتر دیگری وجود ندارد تا جهان، بتواند بهوسیله آن متحول گردد. در مصاحبهای با فارن پالیسی،[۲] فوکویاما میگوید که همچنان، معتقد است که این مسئله، صحت دارد اما همچنین اشکالات زیادی در دموکراسی وجود دارد که او آنها را پیشبینی نکرده بود؛ و یکی از بارزترین آنها، ظهور و افول ترامپ بود. بهمنظور شفافیت و قابلفهمتر شدن بحث، این گفتگوی طولانی را ویراست و خلاصه کردهایم.
فارن پالیسی: شما در مقالهای در سال ۲۰۱۴ و سپس، در کتابتان در سال ۲۰۱۸، با عنوان «هویت: تقاضای کرامت و سیاست نفرت[۳]»، پیشبینی کردید که قدرت سیاست هویت که متأثر از نفرت است، دموکراسی را تضعیف میکند. آیا این همان چیزی است که موجب حمله به کنگره آمریکا در ششم ژانویه شد؟
فرانسیس فوکویاما: یکی از اتفاقاتی که من فکر میکنم برای جناح راست، بیشتر افتاده تا جناح چپ، گذار از پلاریزاسیون (قطبیدگی) و دودستگیهای سیاسی با محوریت موضوعات خطمشی، بهسوی موضوعاتی در خصوص هویت است. بدین معنا که موضوع اساسی، وفاداری به یک دیدگاه خاص درباره یک کشور است و اینکه ارزشهای مردم آن کشور، چه چیزهایی باید باشند و نه اینکه موضوعاتی مانند سقطجنین، سلاح یا نرخ مالیات و هر چیز دیگری که سابقاً دموکراتها و جمهوریخواهان را از هم جدا میساخت و به خاطر دیوانگیهای ترامپ، مسائل بسیار فردی نیز به این موضوعات اضافه شده است.
زمانی که من اظهارنظر افراد معترض و آشوب گر را در شبکه اجتماعیِ پارلِر[۴] میخواندم، بسیار تعجب کردم که میگفتند: «خوب، اگر رئیسجمهور میخواهد، این کار را انجام دهد، پس ما هم انجام خواهیم داد». معیار واقعی هر نوع قضاوت مستقل درباره اینکه شما فکر میکنید، این ایده خوب یا بدی است، نیست. شما اساساً میخواهید، کاری را انجام دهید که رئیس در حرکتی هویتطلبانه، دستور به آن میدهد. بسیار واضح است که به دلایل بسیاری، انجام این کار درست نیست زیرا در حقیقت، درباره آن فکر نکردهاید و تنها بر اساس یک وفاداری صرف قبیلهای است. ماهیت این نوع وفاداری و نحوه تغییر آن ترسناک است. در سنت قدیمی، این مسئله با هویت مسیحی در ارتباط بود. انواع جدید وفاداریها صرفاً بر اساس نظریات توطئه و احمقانه هستند. من فکر میکنم، درست است که این مسئله در سایر کشورها نیز اتفاق میافتد (منظورم در خاورمیانه است) و مردم همیشه فکر میکنند که کسی بهعنوان دستان پشت پرده وجود دارد و این، به یک واقعیت برای آنها تبدیل شده اما پا گرفتن این قضیه در اینجا، واقعاً جدید است.
معیار واقعی هر نوع قضاوت مستقل درباره اینکه شما فکر میکنید، این ایده خوب یا بدی است، نیست بلکه شما، اساساً میخواهید کاری را انجام دهید که رئیس، در حرکتی هویت طلبانه دستور به آن میدهد.
فارن پالیسی: اما آیا این مسئله، تنها منحصر به ترامپ است؟
فرانسیس فوکویاما: خیر، کاملاً اینطور نیست؛ منظور من، این است که اگر رئیسجمهور آمریکا بر اینگونه مسائل پافشاری نماید، بهسختی میتوان جلوی آن را گرفت. ما جامعه جان بِرچ[۵] را داشتیم و در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ نیز احمقهای زیادی داشتیم اما من فکر میکنم که تشکیلات مختلف، قادر بودند تا حد زیادی بر گفتمان کنترل داشته باشند و این مسئله، هماکنون به یک آزمایش برای کشور تبدیل شده است. اگر شما جو مک کارتی[۶] را به خاطر آورید، مشابهتهای بسیاری میبینید زیرا این شخص، با آبوتاب نظریات توطئه آمیز احمقانهای درباره کمونیستها مطرح میکرد و میگفت که کمونیستها در ارتش و وزارت امور خارجه رخنه کردهاند. تمام جمهوریخواهان میترسیدند از اینکه برخلاف نظر او حرفی بزنند تا اینکه سناتور مارگارت چِیس اسمیت[۷]، ارتش و تعدادی از نهادها، علیه او شوریدند. آن زمان، مکتب مک کارتیسم نسبتاً سریع از بین رفت. سؤال این است که آیا چیزی شبیه آن، اتفاق خواهد افتاد، هرچند که اینطور به نظر نمیرسد.
فارن پالیسی: در ۵ سال گذشته، به این فکر کردیم که آیا لحظه مک کارتی برای ترامپ نیز اتفاق خواهد افتاد؟ هرگز این اتفاق نیفتاد. شاید الآن درست زمانی باشد که از ریاست جمهوری کنار میرود و اولین رئیسجمهوری بود که دو بار از او سؤال شد و شاید این بار، درصدد به راه انداختن یک شورش باشد؟
فرانسیس فوکویاما: موضوعاتی وجود دارد که باعث میشوند، شما فکر کنید که این بار، ممکن است واقعاً مثمر ثمر واقع شود. شرکتهای آمریکایی واقعاً نمیخواهند که این مسئله را باور کنند. من فکر میکنم که بر هم خوردن روال برخی از تشکیلات جمهوری خواهان -که با روی کار آمدن ترامپ به هم خورد- حائز اهمیت است و سپس، او توییتر[۸] را از دست داد. من با خود فکر میکردم، چقدر خوب است که دیگر مجبور نیستیم به صحبتهای او گوش دهیم. ویژگی بسیار برجسته ترامپ این است که او واقعاً میداند که چطور همواره ولع و طمع سیریناپذیر خود را ارضا کند یا چطور بهطور مرتب، نام خود را بر سر زبانها بیندازد و با این کار، خود را جاودانه کند. وقتیکه آتش این نوع طمع در او خوابید، این قضیهها و ماجراجوییها نیز فیصله پیدا خواهند کرد. از یکسو شما نمیتوانید مانع ارتباط برقرار کردن آنها شوید و بهطور حتم، شما نمیخواهید که آنها را نیست و نابود کنید اما شما نباید بهطور مصنوعی، آنها را تقویت کنید و من فکر میکنم که آن مرحله فرارسیده و این، حفاظ مهمی است که کمک خواهد کرد تا آنها را به حاشیه برانیم.
فارن پالیسی: شما در کتاب اخیر خود نوشتهاید که دموکراسی، دوام نخواهد یافت، «اگر شهروندان باور نکنند که آنها، بخشی از یک حکومت هستند». به نظر میرسد این، همان مشکلی است که در زمینه پلاریزاسیون (قطبیدگی) در آمریکا، شاهد آن هستیم.
فرانسیس فوکویاما: من فکر میکنم که این، یک مشکل لاینحل نیست و بخش زیادی از آن، به قدرت سیاسی برمیگردد؛ زیرا مردم خواهان این هستند که قدرت سیاسی داشته باشند و اگر مردمی که برای محقق شدن هویت ملی مبارزه میکنند، ببینند که برنده شدن در انتخابات یا به دست آوردن قدرت واقعی در کشور، واقعاً سخت است، در آن صورت، در مورد تغییراتی که باید در این پیام ایجاد کنند، بازاندیشی خواهند کرد. اگر شما شکست قاطعانه یا یک سری شکستهای پیدرپی در کالج الکترال داشته باشید، در مسیری که جمهوریخواهان پیش رو خواهند داشت، هیچ شانسی برای پیشرفت و گسترش وجود نخواهد داشت، در آن صورت، شما باید ارزیابی مجدد انجام دهید. صادقانه بگویم که رئیسجمهور شدن یا از آن خود کردن کرسیهای کنگره، مجلس سنا و مجلس نمایندگان، موفقیت محسوب نمیشود. همانطور که آنها نیز کمکم شروع کردهاند تا درباره آینده فکر کنند و سخت در فکر فرورفتهاند. شاید نباید این مسئله را میگفتم اما تغییر، اتفاق نخواهد افتاد مگر آنکه حتی لقمه بزرگتر از دهان بردارید؛ بنابراین اگر ما به دورهای وارد شویم که در آن، جناح ترامپ به یک سازمان تروریستی تبدیل شود و کشتار، آدم دزدی و حمله به کنگره آمریکا و مسائلی از این دست اتفاق افتد، بُرد با آنها نخواهند بود. درنهایت، من فکر میکنم که آنها محصول بذرهای کاشتۀ نابودی خودشان را درو خواهند کرد.
فارن پالیسی: دوره ترامپ درباره آسیبپذیری دموکراسی و ظهور اشکال جدیدی از خودمختار گرایی چه میگوید؟
فرانسیس فوکویاما: سالها به این امر فکر کردم که وقتی در صدسال آینده، تاریخدانان به این دوره نگاه میکنند، خواهند گفت: «خوب، چرا دموکراسی در غرب متلاشی شد؟ واقعاً چه اتفاقی افتاد؟» من فکر میکنم که در حقیقت، یکی از مهمترین چهرههای محوری سیلویو بِرلوسکونی[۹] [نخستوزیر سابق ایتالیا] است؛ زیرا ایشان با ترکیب قدرت سیاسی با قدرت اقتصادی، راهی برای به دست آوردن قدرت سیاسی پیدا کرد. او این امپراتوری رسانهای را ایجاد کرد و باعث شد تا برای رسیدن به قدرت، رقابت کند و سپس، زمانی که به قدرت رسید، توانست از قدرت سیاسی خود برای محافظت از امپراتوری رسانهایاش استفاده کند؛ بنابراین، هردوی اینها از یکدیگر تغذیه میکردند و به هم وابسته بودند و این، دقیقاً همان مسیر جدید قدرت در دموکراسیهای دائمی و پابرجا است. در حال حاضر، کاری که ترامپ انجام داد، این بود که ایستگاه تلویزیونی خود را به نام فاکس نیوز داشت، سپس، از ابزارهای جدید برقراری ارتباط یعنی توییتر استفاده کرد اما من فکر میکنم که این، یک راز است؛ شما واقعاً باید روایت را کنترل کنید، نباید از زور استفاده نمایید. به همین دلیل است که من فکر میکنم، ترکهای مختلفی که در دموکراسی مدرن به وجود آمده، به خاطر افرادی بوده است که از فرمول برلوسکونی استفاده کردهاند و از آن، بهعنوان وسیلهای برای کسب قدرت سیاسی بهره بردهاند.
فارن پالیسی: درواقع، نوعی شبه مشروعیت ایجاد کردهاند؟
فرانسیس فوکویاما: خوب، اگر بتوانید روایت واقعی را کنترل کنید، بدیهی است. این، همان چیزی است که در حال حاضر، بیشتر از همه نظر مرا به خود جلب میکند. میتوانم بگویم که اکثریتقریببهاتفاق رأیدهندگان به ترامپ، خواهان حکومت استبدادی نیستند و درواقع، فکر میکنند که از دموکراسی دفاع میکنند. آنها فکر میکنند که ترامپ، بهطور مشروع پیروز شد و الآن، از آن محروم شده و تمام کاری که میکنند، دفاع از این آرمانهای قدیمی آمریکایی است.
فارن پالیسی: این پوپولیسم مبتنی بر تئوری توطئه، درنهایت به کجا میانجامد؟ آیا در آینده نیز به همین منوال ادامه مییابد یا بهنوعی دچار خود ویرانی میشود؟
فرانسیس فوکویاما: از سال ۲۰۱۶ به اینطرف، اتفاقات زیادی افتاده است که این موج را تضعیف خواهد کرد. من بهطور حتم، امیدوارم که اینطور شود. کاری که توییتر و فیسبوک[۱۰] انجام دادند، بسیار پیچیده است. من فکر میکنم، اینکه آنها تریبون را از ترامپ و بسیاری از حامیانش گرفتند، مهم بود اما بهنوعی راهحل عالی نبود، زیرا آنها از همان ابتدا نباید آنقدر قدرتمند میشدند. البته من فکر میکنم که وفاق عام فزایندهای وجود دارد، مبنی بر اینکه قدرت آنها بسیار زیاد است و جامعه باید کنترل چنین فناوری قدرتمندی را -که آگاهی رسانه را شکل میدهد- دوباره به دست بگیرد.
فارن پالیسی: حتی زمانی که شما نظریه پایان تاریخ را مطرح میکردید، باید در مورد مشکلات آن هشدار میدادید. اکنون، پس از آنکه آزمایش هر شکل دیگری از حکومت به نابودی انجامیده، باید گفت که در مورد دموکراسی نیز به همین شکل است؛ سرمایهداری نیز همینطور. مقاله اصلی شما این سؤال را مطرح کرد که نقطه پایان فرآیند نوسازی کجا است؟ در حال حاضر، ما در جایی هستیم که یک پایان بازی قابل قبولی نداشتهایم. آیا این، همان چیزی است که ما با آن روبرو هستیم؛ یک درهمریختگی دائمی؟
فرانسیس فوکویاما: میدانید، من فکر نمیکنم که اینطور باشد. درواقع، راس دوتت [11] [ ستون نویس نیویورکتایمز ] این مسئله را بهگونهای بیان کرد که من، قبلاً به آن فکر نکرده بودم؛ پایان تاریخ ممکن است یک شکل از حکومت نباشد، بلکه ممکن است، بازگشت ابدی به همان شکل باشد. به این معنی که ما درواقع، انواع مختلف حکومت از دموکراتیک تا استبدادی را موردبررسی قرار داده و امتحان کردهایم. اینطور نیست که شکل دیگری از حکومت در این جناحها وجود داشته باشد و مردم، آنقدر باهوش نبوده باشند که متوجه آن گردند. بازیافت[۱۲] دائمی از این انواع مختلف حکومت، پایان تاریخ است. برای مثال، من ازنظر اقتصادی، فکر نمیکنم که جناح چپ جدید، چیزی را ارائه کرده باشد که جناح چپ سوسیالدموکرات، ۵۰ سال پیش ارائه نکرده است. شاید نکته مورد تأکید، متفاوت شده باشد، مانند توافقنامه جدید سبز[۱۳] اما ایده استفاده از قدرت دولتی برای باز توزیع ثروت و غیره یکسان است. البته جناح راست، فقط نوستالژیک است. آنها فقط میخواهند به نقطهای برگردند که فکر میکنند، پیشتر به آن رسیدهاند اما این نوع جدیدی از جامعه نیست که آنها، به دنبال آن هستند. پس شاید پایان تاریخ، نوعی دویدن دائمی مانند دویدن روی تردمیل باشد.
فارن پالیسی: البته چیزهایی هم وجود دارند که ما به آنها بازنمیگردیم، مانند سلطنت. به نظر میرسد تا حدی در حال تکامل به سمت ملغمهای از الیگارشی و دموکراسی یا شاید یک دموکراسی با طعم دیکتاتوری در بسیاری از کشورها هستیم.
فرانسیس فوکویاما: مشکل اینجا است که فکر نمیکنم، آن اشکال حکومت نیز پایدار باشند. یکی از مشکلات بزرگ دموکراسی غیر لیبرال [نخستوزیر مجارستان] ویکتور اوربان،[۱۴] اساساً نوعی سرمایهداری همقطاران[۱۵] است. چیزی در حدود ۵ درصد از تولید ناخالص داخلی مجارستان بهعنوان یارانه از اتحادیه اروپا میآید که بهنوعی اهانتآمیز است. بهعنوان یک سیستم اقتصادی، این روش مؤثر نیست. دریافت این نوع حمایت خارجی، روش بسیار فاسدی است. درواقع، روزی میرسد که هر که خربزه خورده است، باید پای لرزش نیز بنشیند؛ مجارستان یک مکان اقتصادی پویا نخواهد بود.
فارن پالیسی: بیایید در مورد نظام بینالملل صحبت کنیم؛ آیا ما در یک رکود دائمی هستیم که در آن، هیچچیز حل نمیشود و فقط شاهد پایان تاریخ خواهیم بود؟ اخیراً هم بری گئون[۱۶] و هم جی. جان ایکنبری[۱۷] ، از دو طیف ایدئولوژیک مخالف، گفتهاند که ممکن است، لازم باشد انتظارات خود را از انترناسیونالیسم لیبرال، پایین بیاوریم و آن را واقعگرایانهتر کنیم. این یک راه دیگر برای گفتن این موضوع است، همانطور که قبلاً فکر میکردیم، شما بهعنوانمثال، چین و روسیه را زیاد تغییر نمیدهید.
فرانسیس فوکویاما: من موافقم که ممکن است چین، تغییر کند اما اگر تغییر کند، به دلیل کاری نیست که ما انجام میدهیم بلکه تغییر آن، ناشی از تناقضات درونی خودش خواهد بود. من فکر میکنم که واقعگرایی حکم میکند که قویترین قدرت در نظام، قوانین زیادی را وضع کند. این، دقیقاً همان کاری است که ایالاتمتحده در زمانی که قدرت تکقطبی غالب بود، انجام داد. مطلقاً هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم چینیها این کار را نخواهند کرد. الآن که ما صحبت میکنیم، آنها دارند در هر سازمان بینالمللی نفوذ میکنند و سعی دارند، افراد خود را در آن سازمانها قرار دهند. من فکر میکنم، واقعگرایی حکم میکند که قویترین قدرت در نظام، قوانین زیادی را وضع کند. این، دقیقاً همان کاری است که ایالاتمتحده در زمانی که قدرت تکقطبی غالب بود، انجام داد. مطلقاً هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم، چینیها این کار را نخواهند کرد.
فارن پالیسی: اما جالب است که آنها، این کار را از طریق نظام بینالمللی فعلی انجام میدهند، نه با جایگزین ساختن آن.
فرانسیس فوکویاما: آنها مانند روسها ریسکپذیری بالایی ندارند اما من، فکر میکنم نتیجه نهایی این است که آنها، میتوانند بسیاری از این مؤسسات را با خواستههای خود همسو سازند و ما، واقعاً این را دوست نداریم. البته اگر بخواهم واقعبینانه بگویم، در مورد مواردی مانند تعیین استانداردها توسط آنها و تواناییشان در دستیابی به جامعه غربی و شکل دادن به گفتمانِ آن، احتمالاً کار زیادی از دست ما ساخته نیست.
فارن پالیسی: درنهایت، به موضوع بیماری همهگیر میپردازیم. شما تابستان گذشته مقالهای را در مجله فارن افرز [18] منتشر کرده و گفتید که بحران کووید-۱۹، در همهجا «ضعف» نهادها را آشکار کرد. شما نوشتید که این مسئله، همچنین میتواند به ارتقای وحدت اجتماعی، حمایت دولت و حمایتهای اجتماعی بهتر در برخی کشورها کمک کند؛ همان اتفاقی که پس از جنگ جهانی دوم و رکود اقتصادی، شاهد آن بودیم. در این مورد، تأثیر بلندمدت چه خواهد بود؟
فرانسیس فوکویاما: اولین مشاهده من این است که «این سیاست است، احمق». اثربخشی پاسخها واقعاً تا حد زیادی به سیاست بستگی داشته است. چیزهایی مانند ظرفیت و توانایی دولت مهم است اما به ایالاتمتحده نگاه کنید. ما نهادهای قوی و ظرفیتهای زیادی داریم اما کار را خراب کردیم؛ بنابراین، بهنوعی اعتماد و اجماع اجتماعی، به مهمترین موضوعات تبدیل میشود. فکر میکنم این مسئله را در ژاپن، کره جنوبی، آلمان و اسکاندیناوی میبینید. برخی از دموکراسیها توانستهاند، اجماع (اتفاقنظر) را حفظ کنند و چندین کشور هم موفق به تقویت آن شدهاند. در طی سال گذشته، محبوبیت [صدراعظم آلمان] آنگلا مرکل،[۱۹] افزایش یافته است اما کشورهایی که دوقطبی شدهاند و رهبران دیوانهای را انتخاب میکنند، عمل خوبی ندارند.
فارن پالیسی: فرض کنیم که جو بایدن بهعنوان رئیسجمهور، در مبارزه با بیماری همهگیر موفق عمل میکند. آیا این مسئله، جلوی قطبی شدن (پلاریزاسیون) در ایالاتمتحده را میگیرد؟
فرانسیس فوکویاما: او ممکن است که واقعاً خوششانس باشد. اولین واکسن درست قبل از انتخاب او ساخته شد. پس از عرضه واکسن، احتمال بهبود اقتصادی بسیار زیاد است. برای یکبار هم که شده، ممکن است اوضاع به نفع دموکراتها پیش برود. قرار نیست پلاریزاسیون را بهطور کامل به نویز (صدای) پسزمینه، تبدیل کند اما فکر میکنم که به مشروعیت او کمک نماید.
[۱] The End of History and the Last Man
[۲] Foreign Policy
[۳] Identity: TheDemand for Dignity and the Politics of Resentment
[۴] Parler
[۵] John Birch
[۶] Joe McCarthy
[۷] Sen. Margaret ChaseSmith
[۸] Twitter
[۹] Silvio Berlusconi
[۱۰] Facebook
[۱۱] Ross Douthat
[۱۲] recycling
[۱۳] Green New Deal: (یک برنامه محرک اقتصادی پیشنهادشده در ایالت متحده است که هدف آن، رسیدگی و ارائه راهحل برای نابرابری اقتصادی و تغییر اقلیم است)
[۱۴] Viktor Orban
[۱۵] crony capitalism
[۱۶]Barry Gewen
[۱۷] G. John Ikenberry
[۱۸] Foreign Affairs
[۱۹] Angela Merkel