مترجم؛ هادی قربانیار
در تابستان سال ۱۹۸۹، یک دانشمند سیاسی جوان، با این اعلام جسورانه که پیروزی غرب بر اتحاد جماهیر شوروی[۱] در جنگ سرد،[۲] پایان تاریخ است، واشنگتن را متحیّر کرد. فرانسیس فوکویاما،[۳] در فروپاشی کمونیسم، “پایانیافتن کامل جایگزینهای سیستماتیک عملی برای لیبرالیسم” را دید. او کامیابی لیبرالیسم را “نقطة پایانی تکامل
ایدئولوژیک بشر و همگانی سازی دموکراسی لیبرال غرب را، شکل غایی حکومت بشر میدانست”. بسیاری از دولتهای عربی کنونی معتقدند که آنها نیز اکنون به نقطهای مشابه از شفافیت رسیدهاند ولی در واقع در موضعی متفاوت مستقرّ شدهاند. آنها هنوز تحتتأثیر تبعات جنبش بهار عربی قرار دارند. نقطة تلاقی و همگرایی این دولتها، الگویی است که استبداد را با یک شبکه امنیت اجتماعی، محدودیتهای شدید بر آزادی دینی، یک فضای اجتماعی بیشتر لیبرال و یک بخش خصوصی سرزندهتر ترکیب میکند. میتوان این الگو را “اجماع شورای همکاری خلیجفارس[۴]” نامید اما حوزة عملی آن از تانزانیا تا اردن و فراتر از آن را در برمیگیرد.
اجماع شورای همکاری خلیجفارس، واکنشی بود به مجموعهای واقعی از مشکلات. با اینکه در اوایل این قرن، رادیکالیسم یک نیروی اقلیت در جهان عرب به شمار میرفت اما همچنین نیرویی درحالرشد نیز محسوب میشد که توسط جوانانی که سالهای متمادی بین فارغالتحصیلی و ورودشان به بازار کار را بیهدف گذرانده بودند، تشدید گردید. گروههای جهادی نهتنها به جوانان، پرداخت دستمزد و نوعی حس تعلّق میدادند بلکه از غربت و بیگانگی که بسیاری از آنها احساس میکردند نیز سخن میگفتند. اقتصادهای ضعیف، مایة ناامیدی هستند، چون تعداد جوانانی که به دنبال استخدام دولتیاند، بیشتر از ظرفیتهای استخدامی دولت است. از هر نظر، نهاد دینی، یک شریک غیرقابلاطمینان در مقابله با افراطگرایی بوده است و در بسیاری از موارد، نهتنها عدم تحمل را پذیرفت بلکه در واقع به سمت آن تشویق کرد. با پدیدارشدن بحران مسئله انتقال انرژی، به نظر میرسد که شرایط گستردهتر اقتصادی آمادة دشوارتر شدن، هستند.
بخشی از این اجماع جدید، تعهّد برای جدی گرفتن مسئله جوانان است. بسیاری از دولتهای منطقه، عملکردهای حرفهای در زمینه شبکههای اجتماعی داشتهاند و با کمک اینفلوئنسرها، استوریهای مثبتی منتشر میکنند که توجّه جوانان را جلب میکند. همچنین گفتهشده است که آنها در زمینههای رأیگیری، گروههای کانونی و تحلیل احساسات در شبکههای اجتماعی، سرمایهگذاری کردهاند و از این طریق، تأثیرات گفتار و رفتار خود را میسنجند تا اقداماتشان را بر آن اساس تنظیم کنند. احتمالاً سرویسهای امنیتی نیز شبکههای اجتماعی و ارتباطات الکترونیک و نیز اینترنت را رصد میکنند. آنها از این عرصه با یک انرژی روزافزون مراقبت میکنند.
بهعلاوه، چندین دولت سیاستی را در پیش گرفتهاند که تقریباً شبیه به اجبار برای پذیرش و تحمّل اجتماعی است. طرح پلیس دینی در عربستان سعودی عقیم ماند و دولت اقدام به ترویج کنسرتهای عمومی، سینماها و اجتماعات عمومی نمود. رئیسجمهور سیسی[۵] تلاش ویژهای برای پذیرش و توسعه کلیسای قبطی[۶] در مصر انجام داد. امارات متحده عربی در حال ساخت مجموعهای در ابوظبی است که شامل یک مسجد، کلیسا و صومعه است. همچنین این کشور از ساخت اوّلین عبادتگاه مورمونها[۷] در محل نمایشگاه اکسپو[۸] دبی ۲۰۲۰ (بعد از اتمام نمایشگاه) استقبال کرد. دولتهای منطقه به شکلی فزاینده تلاش میکنند تا خطابههای مساجد را مکتوب کنند. بهندرت با اینگونه اقدامات، مخالفت آشکاری صورت میگیرد.
از یک منظر میتوان گفت که این اقدامات با تأخیری طولانی در حال انجام هستند. بر اساس این روایت، نیروهای محافظهکار برای مدّت نیمقرن در خاورمیانه، قدرت را در اختیار داشتهاند و پلورالیسم را تا حد ممکن تضعیف کردند و همزمان، دیدگاههای خود را نیز بر نسل جدید تحمیل نمودند. در طول این فرآیند، خاورمیانه درگیر خشونت و آشوب شد. بسیاری از خوشآتیهترین جوانان، به فکر مهاجرت افتادند و اقتصادها راکد و ضعیف شدند. اسلام سیاسی، نشان داد که یک بنبست است و بروکراسیهای ملالآور دولتی، بسیار فراتر از نقطة تحمّلپذیری، گسترش یافتند. اقدامات جدید باعث خواهد شد تا دولتها سریعتر و چابکتر گردند و کشورهایی که هدایت میکنند بهبودپذیرتر شوند.
بر اساس نگرشی دیگر، میتوان گفت که این اقدامات صرفاً در راستای جایگزین ساختن گونههای قدیمی استبداد با انواع مدرنتر آن است. در این تحلیل، نظامهای جدید، بیشتر از قدیمیها، بهبودپذیر و یا بادوام نیستند و با کاهش رانت – نه حداقل درآمدهای هیدروکربنی که دههها منطقه را پابرجا نگه داشته است – شکافها بهسرعت پدیدار میشوند. مشکلات اساسی، هیچ دستاوردی نداشتند و محافظهکاران نیز به نتیجة مطلوب خود نرسیدهاند ولی بااینوجود دیدگاههای آنها جذابیت دارد. دولتها همچنان تلاش دارند تا مردم را از پویایی در زندگی محروم سازند. در سوی دیگر، رهبران مسئولیت نظارت بر رفتار و زیادهرویهایشان را خودشان به عهده گرفتهاند. این نظامهای مدرنتر، بهجای ترویج بهبودپذیری، تلاش میکنند تا مکانیزمهایی که آسیبهای فاجعهبار آنها بر توسعة اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خاورمیانه اثبات شده است را حفظ کنند. به نظر میرسد که حقیقت، جایی بین این دو مسیر افراطی قرار داشته باشد. قطعاً صحیح است که دولتهای عربی غالباً اقتصادهای خود را خفه و سرکوب کردهاند و فضای زیادی را در اختیار نیروهای دینی قرار دادهاند تا راه خود را به سمت سلطة اجتماعی با زورگویی هموار سازند. برخی از اقدامات و تحرّکات جدید، ضروری و خوشایند هستند. همچنین این صحیح است که تلاش حکومتها برای حفظ کنترل و سلطه، تهدیدی برای نوآوری است و مانع بازنگری رفتارهای معیوب و ناقص میشود. وقتی هیچ حد و مرزی وجود ندارد، دولتها پا را از حد خود فراتر میگذراند؛ جایگاه “شهریاران فیلسوف” مشتاق، در قرن بیستم ارتقاء یافت اما آنها بیشتر گرایشها و رفتار افراطی را به وجود آوردند که منتهی به نظامهایی شکستخورده شد. موسولینی[۹]، استالین[۱۰]، پرون[۱۱]، خمینی و چاوز[۱۲] همگی از جای دیگر تأثیر گرفته بودند. چین زمانی شکوفایی پیدا کرد که سیاست، یک گام بزرگ به جلو[۱۳] و انقلاب فرهنگی[۱۴]مائو زدونگ[۱۵] را کنار گذاشت.
دولتهای منطقه لازم است بدانند که سازگار شدن و انعطافپذیری، بهجای قدرت صرف، تعیینکنندة موفقیت کشورهایشان است. همانگونه که سه دهه گذشته نشان داده است. هیچ نظامی – نه کمونیسم شوروی و نه لیبرالیسم غربی فوکویاما – بدون حفاظت دائمی، پایدار نخواهد بود. تاریخ در سال ۱۹۸۹ به پایان نرسید و اکنون نیز به پایان نخواهد رسید. تواضع، در حکومتداری به اندازة قدرت، اهمیت دارد.
[۱] Soviet Union
[۲] Cold War
[۳] Francis Fukuyama
[۴] GCC
[۵] Sisi
[۶] Coptic Church
[۷] Mormon
[۸] Expo
[۹] Mussolini
[۱۰] Stalin
[۱۱] Peron
[۱۲] Chavez
[۱۳] Great Leap Forward
[۱۴] Cultural Revolution
[۱۵]Mao Zedong
منبع:
این مقاله ترجمه از سایت سی اس ای اس است،برای دریافت اصل مقاله کلیک کنید.