مترجم: هادی قربانیار
نظم جهان لیبرال برای مدتی نیازمند کمک های حیاتی بود. رئیسجمهور بایدن[۱] در سخنرانی روز تحلیف، دموکراسی را «شکننده» خواند. دو سال قبل، رئیس جمهور روسیه ولادیمیر پوتین،[۲] گفته بود که «نگرش لیبرال، بیشتر از هدفش دوام آورده است»؛ این، در حالی است که رهبر چین، شی جین پینگ[۳]، توان یک دولت کاملاً قدرتمند و آنطور که مارس گذشته اظهار داشت، «اعتماد به نظام خودمان» را ستود. واکنش چندملیتی در تهاجم روسیه به اوکراین، نشان داده که نابودی نظم جهانی مبتنی بر قانون در دوران پساجنگ، مسئلهای اجتنابناپذیر است. چند ماه قبل، هیچکس پیشبینی نمی کرد که آلمان، دهه ها بی میلی به امور نظامی را کنار گذاشته و ۱۰۰ میلیارد یورو به بودجه دفاعی خود اختصاص دهد؛ سوئیس دارایی های الیگارش های روس را مسدود کند یا اینکه یوتیوب[۴]، جام جهانی فوتبال[۵] و شرکت های انرژی جهانی، همگی ارتباط خود با روسیه را قطع کنند.
درواقع، بروز دوباره جنگ در اروپا نیز نشان های از حوادث آینده است؛ کودکانی که در تونل های مترو پناه گرفتهاند و درخطر بودن تأسیسات هسته ای، آژیر یک حمله هوایی هستند، یک هشدار برای نظام جهانگرایی به رهبری آمریکا تا با انرژی بیشتری خود را برای جنگ آتی و مبارزه آینده علیه استبداد آماده کند. جیمز استاوریدیس،[۶] دریابد بازنشسته نیروی دریایی آمریکا و فرمانده سابق ناتو در اروپا، می گوید که «نظام جهانی در دهه ۱۹۵۰، بنیان نهاده شد و اگر شما آن را بهمثابه یک ماشین مربوط به آن دوران تصور کنید، این ماشین خراب و تقریباً قدیمی بوده و به تنظیم موتور احتیاج دارد؛ اما اگر این ماشین در حال استفاده است و چرخش می چرخد، در آن صورت، ولادیمیر پوتین در طول یک هفته بیشتر از آن چیزی که من بتوانم به یاد بیاورم، برای تقویت آن، کار انجام داده است».
تقریباً در کل جهان، از رهبران کشورهای اروپایی گرفته تا آسیا و مقامات کنونی و سابق آمریکایی، اوکراین بهعنوان آزمونی برای بقای یک دیدگاه ۷۵ ساله در نظر گرفته میشود؛ اینکه لیبرال دموکراسی، قدرت نظامی آمریکا و تجارت آزاد، میتوانند شرایطی را برای صلح و کامیابی جهانی مهیّا نمایند. با توجه به اینکه بنیانگذار این مفهوم (ایالاتمتحده)، همچنان در حال مبارزه با حزب گرایی، کرونا و تجربه شکست در نبردهای دوردست است، بسیاری از رهبران سیاست خارجی، اوکراین را در وضعیتی وخیم می بینند، آنهم بهعنوان نشانی برای پایان رسمی عصر آمریکایی و آغاز دورانی که بیشتر محل مناقشه بوده و چندقطبی است. حداقل برای یک دهه، نظام های لیبرال دموکراسی، در حال نابودی بوده اند. بر اساس گزارش وی دم[۷] (مؤسسهای غیردولتی که در مورد دولت ها تحقیق می کند)، بالاترین میزان کمّی این حکومت ها، در سال ۲۰۱۲ رقم خورد، آنهم با ۴۲ کشور؛ اما امروزه، فقط ۳۴ کشور اینگونه هستند که آنها نیز تنها ۱۳ درصد جمعیت جهان را تشکیل می دهند. در بسیاری از این کشورها ازجمله آمریکا، نوعی «دوقطبی شدن مهلک»، روبه افزایش است.
برای اوکراین و رهبران آنکه به صورت دموکراتیک انتخاب شدهاند، چشم انداز بقا و نجات مبهم است. تحریم ها، سلاح موردنظر ائتلاف ضد پوتین، سابقه های طولانی از ناتوانی در تغییر رفتار دولت ها یا رهبران سرکش دارد. آقای بایدن علیرغم تمامی اظهارات برای دفاع از آزادی، بارها وعده داده است که هیچ سرباز آمریکایی برای حق حیات اوکراین، نخواهد جنگید، حتی بااینکه یکمیلیون پناهنده از این کشور گریخته اند و پوتین، گویا قصد اشغال کل کشور را دارد. همچنین، ممکن است اوکراین، اولین از چند آزمون مرتبط با نظم قدیمی جهان باشد. آقای شی رهبر چین، چند ماه قبل در اظهارنظری گفته بود: «اتحاد دوباره» با تایوان، کشوری دموکراتیک که در سایه یک همسایه مستبد قرار دارد، «باید انجام شود».
بایدن در سخنرانی وضعیت کشور[۸] -که روز سه شنبه انجام شد- صراحتاً از خطر آینده سخن گفت، «زمانی که دیکتاتورها حاضر نباشند بهای تجاوز خود را بپردازند، آشوب بیشتری ایجاد می کنند». او تأکید داشت که جهان آزاد، پوتین را مسئول میداند. حتی برخی از شکاکان، نشانه های یک احیای لیبرال را مشاهده می کنند. راین سی کراکر،[۹] سفیر بازنشسته و اسبق آمریکا در عراق و افغانستان، اظهار داشته که بعد از خروج فاجعه بار آمریکا از کابل، دولت بایدن ثابت کرده است که این کشور، هنوز هم می تواند یک واکنش جهانی محکمی را رهبری و هماهنگ نماید. مورخ محافظه کار، رابرت کاگان[۱۰] که کتاب اخیرش با عنوان «جنگل دوباره رشد می کند: آمریکا و جهان در مخاطره ما[۱۱]» بارها در طول مناقشه اوکراین، مورد استناد قرار گرفته، اظهار داشته که او نیز از «بازسازی و احیای» نظم لیبرال، تعجب کرده است. وی اضافه کرد که «در این مسئله، تصدیق مجدد و مهمی از درس هایی که در گذشته آموخته و فراموششان کرده ایم، نهفته است»؛ یکی از این درس ها، عبارت است از اهمیت اتحاد. البته برای بسیاری، مهمترین تجربه و درس، یادآور نتیجهای است که فرانکلین روزولت[۱۲] و هری ترومن[۱۳] در مورد جنگ جهانی دوّم[۱۴] مطرح کردند؛ آمریکا نمی تواند به سمت انزوا گرایی عقب نشینی کند و موفقیت و کامیابی اش، وابسته به تلاش فعالانه برای برقراری صلح میان قدرت های بزرگ جهان است.
کاگان معتقد است که «ما به شکلی روزافزون، دچار بیتفاوتی شده ایم، ازاینرو، نمونه پوتین بسیار عجیب و جالبتوجه است. بسیاری از مردم، دیدگاهی مساعد و آرامش بخش نسبت به جهان پساآمریکا دارند، جهانی که تنها کارش، منطبق شدن با سایر مردمی است که دیدگاه های متفاوت دارند، پس اینکه نتیجه جنگ باشد، مسئلهای شوک آور برای مردم است». وی اضافه می کند: «لذا آنها باید تصورات قبلی خود را در مورد آنچه آمریکا لازم است تا انجام دهد، بازنگری کنند». بااینحال، هر تلاشی برای بازسازی یک الگوی مداخله، باید تاریخ پریشان معاصر را مدنظر قرار دهد. «جنگ با تروریسم» پرهزینه که به دنبال حملات یازده سپتامبر ۲۰۱۱ آغاز شد، جهت گیری کشور را تغییر داد و اعتماد جهانیان به مقصود و کارایی آمریکا را خدشه دار کرد.
وندا فلباب براون،[۱۵] شاغل در مؤسسه بروکینگز،[۱۶] در طول یک مصاحبه از لیبی اظهار داشت که حمله به عراق علیرغم اعتراضهای جهانی و همچنین، مشاهده جنگ های طولانی بدون دستیابی به هیچ پیشرفت خاصی برای مردم آمریکا، بسیار سنگین است. وی گفت که «شما با یک حالت فرسودگی ناشی از مرگ، برای هیچ مواجه هستید، برای اینکه طالبان به قدرت بازگردند و سیاستهای فاسد توسط ایران در عراق، بهپیش برده شوند». بحران مالی سال ۲۰۰۸، آسیب دیگری به مسیر آمریکایی جهان وارد آورد. والاستریت[۱۷] و واشنگتن، نه مسکو و پکن، بدون پرداختن به موجی از نابرابری که به جهانیسازی پیوند خورده است، یک ویرانی اقتصادی ایجاد کردند. سپس، رئیسجمهور دونالد ترامپ، بر[۱۸] سر کار آمد، کسی که درماندگی و استیصال را به یک کمپین شکایت که نگاهش به درون کشور است، تبدیل کرد. در دیدگاه او، آمریکا به یک قربانی تبدیل شده است تا یک ذینفع از «نظم مبتنی بر قانون». ملتهای اروپایی در نظر ترامپ، متحدان آمریکا نیستند، بلکه سربار هستند. درحالیکه بایدن از آن زمان، مدعی شد که «آمریکا بازگشته است» اما اکثر جهانیان، همچنان سؤال میکنند، برای چه مدت؟
نظرسنجیها به شکلی همسان از افول علاقه به امور بین المللی در میان آمریکاییها و همچنین، کاهش ایمان و اعتماد آنها به توانایی دموکراسی، برای موفقیت حکایت دارند. اختلافات سیاسی بهاندازهای بالاگرفتهاند که میتوان آنها را با جنگ داخلی آمریکا[۱۹] مقایسه کرد. ایوو دالدر،[۲۰] رئیس شورای امور جهانی شیکاگو[۲۱] و نماینده آمریکا در ناتو، در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما[۲۲] اظهار داشته که «بزرگترین چالش برای نظام، مبانی داخلی قدرت آمریکا است. این کشور هنوز هم تنها قدرت نظامی جهان است، هنوز هم بزرگترین اقتصاد و تنها قدرتی است که سایر کشورها را متحد میکند. سؤال این است که آیا سیاست های داخلی به آمریکا، اجازه میدهد تا چنین نقش رهبری را ایفا کند؟» بعد از چهار سال از سیاست «اوّل آمریکا[۲۳]»، آقای ترامپ اینگونه اظهارنظر کرد: «شک های قابل توجیه»؛ مانند پوتین، رئیس جمهور شی، چیزی بیشتر از صرف شک دارد.
ایان استوری،[۲۴] همکار ارشد مؤسسه یوسف ایشاک سنگاپور،[۲۵] اینگونه اظهار داشته است که اتفاقات کنونی اوکراین، «حتی ذرّهای باورهای ایدئولوژیک شی را تغییر نخواهد داد». بر اساس دیدگاه آقای استوری، درحالیکه مقاومت در برابر تهاجم، ممکن است محاسبات شی در مورد تایوان را تحت تأثیر قرار دهد، قدرتمندترین رهبر چین در طول دهه ها، اینگونه باور دارد که «جهان غربی به رهبری آمریکا، در حال محو شدن بوده و آینده از آنِ استبداد است. درحالیکه نظم لیبرال از اوکراین حمایت کرده، اما او این اتفاق را نشانهای برای وقایع آتی میداند». بر این اساس، بسیاری معتقدند که سیاستهای آمریکا، ابتدا باید اصلاح شوند. رهبران کشور باید ارزش مشارکت را تبیین کنند، همانگونه که روزولت این کار را قبل از جنگ جهانی دوم انجام داد تا نیروی تازهای به دموکراسی آمریکایی و نهادهای مرتبط با نظم بینالمللی بدهند که هنوز تغییر چشمگیری نداشته یا نتوانستهاند، توانایی خود را برای پرداختن به چالشهای چین و روسیه توسعه دهند. در سوی دیگر، سایر نظامهای دموکراتیک نیز باید با پول، دفاع و گرد هم آوردن متحدان، مسئولیت بیشتری را در عرصه بینالملل عهدهدار شوند. آقای دالدر، شرایطی را تصور میکند که در آن، ۱۲ یا ۱۳ نظام بزرگ دموکراسی رهبری را به اشتراک می گذارند، «جایی که آمریکا، احتمالاً در میانشان، اولین و یکی از آنها است».
مایکل فولیلاو[۲۶]، مدیر اجرایی مؤسسه لووی[۲۷] در سیدنی و نویسنده یک کتاب در مورد روزولت، چنین گروهبندی را بهعنوان مجموعهای توصیف میکند که در آن، کشورهایی مانند آلمان و استرالیا برای به عهده گرفتن نقشهای بزرگتر، پیشقدم شدهاند. او گفته است: «ذینفعان نظم لیبرال بین المللی دریافته اند که باید در گارد مخصوص آن خدمت کنند». آقای کراکر ازجمله افراد متعددی است که مرزها را در بدترین شرایط ترسیم کرد. او اینگونه اظهار داشت که «اگر ما از اوکراین، این تجربه را کسب کنیم که یک ناتو یا یک اروپای متحد، میتوانستند پوتین را شکست دهند، در آن صورت، گامی روبهجلو برداشتهایم تا چالشهای پیشِ رو را از موضع اتحاد و به رهبری آمریکا، حلوفصل کنیم». او اضافه کرد که اگر روسیه بر بیشتر یا تمام خاک اوکراین مسلط شود، پوتین همچنان متولی اقتصاد بسیار باثبات روسیه است و «باید به جهان بینظم جدید خوشآمد گفت».
منبع: https://www.nytimes.com/2022/03/04/world/ukraine-russia-war-authoritarianism.html
[۱] Biden
[۲] Vladimir V. Putin
[۳] Xi Jinping
[۴] YouTube
[۵] World Cup
[۶] James Stavridis
[۷] V-Dem
[۸] State of the Union
[۹] Ryan C. Crocker
[۱۰] Robert Kagan
[۱۱] The Jungle Grows Back: America and Our Imperiled World
[۱۲] Franklin D. Roosevelt
[۱۳] Harry S. Truman
[۱۴] World War II
[۱۵] Vanda Felbab-Brown
[۱۶] Brookings Institution
[۱۷] Wall Street
[۱۸] Donald J. Trump
[۱۹] Civil War
[۲۰] Ivo Daalder
[۲۱] Chicago Council on Global Affairs
[۲۲] Barack Obama
[۲۳] America First
[۲۴] Ian Storey
[۲۵] ISEAS-Yusof Ishak Institute
[۲۷] Lowy Institute