دکتر علی سروش؛ عضو هیئت علمی مرکز مطالعات آمریکا
۱). خودیاری، اولین درسی است که میتوان، از این حادثه گرفت. در روابط بینالملل، خودیاری اینچنین مطرح میشود: «قدرت ملی هر کشور، میتواند ضامن امنیت آن کشور باشد و بهعبارتدیگر نباید به هیچ کشوری دیگر اتکا کرد». نکتهای که در اینجا حائز اهمیت بوده، آن است که منظور از عدم اتکا در این تعریف، به معنای عدم همکاری بین دو کشور نیست. مهمترین آسیب این اتکا، این است که اعتمادبهنفس ملی و غرور ملی را میگیرد و خدشهدار میکند. در بحران اوکراین، دیدیم که چگونه مردم، پشت کشورشان را خالی کردند و برای مهاجرت صف بستند. علت این عدم اعتمادبهنفس را میتوان، در رویکرد غرب گرایانه دولت و مردم اوکراین دانست. ۲). بحران اوکراین، نشان داد این تحلیل که نظم تکقطبی پایانیافته و قدرتهایی چون چین، نقش جدی پیداکردهاند و نظم جدیدی شکلگرفته و قدرت در نظام بینالملل شبکهای شده است، یک تحلیل درست بوده و ما در آینده، شاهد تحولات جدید مبتنی بر نظم جدید، خواهیم بود و سیاستمداران، باید بر اساس این نظم جدید، برنامهریزی و سیاست ورزی کنند. ۳). مهمترین درسی که میتوان از بحران اوکراین گرفت، آن است که قدرت آمریکا، افول پیداکرده است؛ زیرا این حادثه، نشان داد که آمریکاییها، حتی حاضر نشدند علیه روسیه، تهدید جدی صورت بدهند و بعد از خروج آمریکا از افغانستان، در فاصله چند ماه شاهد آن بودیم که آمریکا، نمیتواند حتی در قلب اروپا، قدرتش را نشان دهد یا اعمال کند. ۴). حادثه اوکراین، به جهانیان نشان داد که اعتماد به غرب، حتی در خود کشورهای غربی نیز کمتر از گذشته شده است و شاهد آن بودیم که اوکراین، هنگامیکه بیشتر از گذشته رویکرد غرب گرایانه را در پیش گرفته بود و در آستانه پیوستن به ناتو بود، به هنگام جنگ با روسیه، بدون هیچ حمایتی یکه و تنها ماند. ۵). جنگ روسیه با اوکراین، به غربگرایان داخل کشور نشان داد که چاقو یا همان تحریمها، دیگر کارایی ندارد و بازدارندگی تحریمها از بین رفته و به عبارتی، چاقو کند شده است.
شاهدیم که آمریکاییها در طول این چند سال اخیر، تحریمهای بسیاری را علیه ایران، روسیه، چین و بیش از ۲۰ کشور اعمال کردهاند اما نتوانستند، جواب بگیرند. امروزه دیگر تحریم، بهمثابه یک ابزار بازدارنده نخواهد بود و همانطور که میبینیم، آمریکا با سلاح تحریم، نتوانسته است روسیه را از کار بیندازد تا دست از جنگ بردارد. ۶). اهمیت استقلال و رأی مردم، دیگر درسی است که میتوان از بحران اوکراین گرفت. در این خصوص، باید گفت که اوکراین، بسیار قبلتر از جنگ امروز خود با روسیه و در سال ۲۰۰۴، زمانی که انقلاب نارنجی یا مخملی شکل گرفت، استقلالش را از دست داد و باعث شد که مجلس اوکراین بهواسطه فشارهای سیاسی که به این کشور شد (مبنی بر اینکه در انتخابات تقلب شده است)، رأی مردم را باطل کند و دولت غربی که با رأی مردم نبود، سرکار بیاید، لذا بسیار مهم است که ما به رأی مردم احترام بگذاریم، زیرا این رأی مردم، پشتوانه استقلال و قدرت هر کشوری است.
۷). جنگ اوکراین نشان داد که قدرت سخت، همچنان مهم است و در معادلات سیاسی و بینالملل، جایگاه خودش را دارد و دیپلماسی در کنار میدان است که معنا پیدا میکند و قطعاً، اگر دیپلماسی پشتوانه میدان، قدرت و موشک نداشته باشد، کارساز نخواهد بود و ما دیدیم، اوکراینی که زمانی سومین قدرت هستهای بود، داوطلبانه قبول میکند تا سلاح هستهای خود را در قبال قول امریکا، مبنی بر تضمین امنیت کشورش تحویل بدهد. ۸). درنهایت، باید گفت که در حادثه اوکراین، ما شاهد استانداردهای دوگانه بودیم و کمتر از یک هفته از جنگ، نگذشته بود که بسیاری از نهادهای مختلف (ورزشی، اجتماعی و…) علیه روسیه و به حمایت از اوکراین آمدند که بیشتر جنبه رسانهای داشت اما میبینیم که همین نهادها با گذشت چندین سال از جنگ علیه مردم یمن و فلسطین، حتی حاضر نشدند کمتر از آنچه در واکنش به حادثه اوکراین انجام دادند، اقدامی کنند.
در انتها باید گفت کهاز این تحول تاریخی، باید بهمثابه یک آزمایشگاه علوم سیاسی استفاده کنیم و درسهای لازم را بگیریم و اینگونه نباشد که بخواهیم، دوباره این درسها را با هزینههای زیاد تجربه کنیم، بلکه باید به خود و قدرت ملیمان، اعتماد کنیم و این سرمایه بزرگ را با اعتماد به کشورهای غربی، معامله نکنیم و از قدرتهای تحریم نهراسیم و تلاش کنیم، به نظم جدید بینالمللی، توجه نماییم و بر اساس آن برنامهریزی کنیم.