توجهی نیست، لیکن بر اساس استانداردهای پیش از دوران صنعتی، نشانه شکوفایی و قدرت یک کشور بوده است. پنج قرن بعد هنوز دولت روم وجود دارد، اما شاید بر یک چهارم یا یک پنجم قلمرو گذشته حاکم است. آن جمعیت عمده کاهش یافته، تخصص اقتصادی و تجاری کمتر شده، و از شهرنشینی کاسته شده است. منظورم از سقوط امپراتوری روم این است.
وقتی با چشمان باز نگاه کنیم، میتوانیم ببینیم که محیط طبیعی نقش بزرگی در این مورد داشته است. هر نسل از تاریخدانان بگونه متفاوتی به گذشته مینگرند، بخاطر آنکه ما با دید خودمان به دنیا نگاه میکنیم، و بخاطر آنکه ما شواهد جدیدی در دست داریم. هرودوت حق داشت، و ادوارد گیبون هم حق داشت، که بزرگترین عامل سقوط روم را نوشت، و به آن از دیدگاه روشنفکرانه نگریست. این کار بینش خاصی به او بخشید، اما سبب شد که پیشداوریهای بخصوصی نیز داشته باشد. ما اکنون درباره آلودگیهای آن امپراتوری و دورانهای بیثباتی اقلیم اطلاعات بسیاری داریم. ما میتوانیم چیزهایی را ببینیم که ده سال پیش امکان مشاهدهشان نبود.
اقلیم به دلایل طبیعی، و نیز به خاطر دستکاریهای بشر، تغییر میکند (هر کس که تغییر اقلیم را مطالعه میکند انکار نمی نماید که تغییر اقلیم به دلایل طبیعی نیز رخ میدهد). ما تاریخدانان درباره اقلیم گذشته اطلاعات زیادی داریم. دیوارههای یخی، انبوه درختان، و همه نوع داده اقلیمی از دورانهایی که اطلاعاتی از فشار و دما و رطوبت آنها در دست نیست، در حل یک معما مورد استفاده قرار میگیرد. در دورانی که امپراتوری روم در حال شکوفایی بود، اقلیم بسیار پایدار و برای کشاورزی در مدیترانه بسیار مطلوب بود، و این شرایط مبنای اقتصاد روم بود.
از آن پس، چیزی که درباره چند سال گذشته مورد توجه بیشتری واقع گردید همان چیزیست که اکنون آخرین عصر یخ کوتاه عهد عتیق نامیده میشود. از دهه ۵۳۰ به بعد نیمکره شمالی بسیار سردتر گردید. فورانهای اتشفشانی رخ داد. سیستم اقلیمی وارد دوران جدیدی شد. این وضعیت در آن وقت، و در مدت طولانیتر و کندتر نیز برای اقتصاد کشاورزی چندان خوب نیود.
وضع سلامتی در امپراتوری روم بد بود، و از آن پس بدتر و بدتر گردید. می توانید تاریخ بشر را به دو دوره تقسیم کنید: پیش از ۱۰۰ سال قبل، هنگامیکه دلیل اصلی مرگ و میر بیماریهای عفونی بود، و دوره پس از آن، وقتی که سرطان، بیماری قلبی و سایر امراض بعنوان دلیل مرگ و میر به بیماریهای عفونی اضافه شدند. در امپراتوری روم دلیل اصلی مرگ و میر بیماریهای عفونی لاعلاج بود. غالبا زندگی کوتاه و پر مخاطره بود. امید به زندگی بیست سال بود. مردم از بیماریهای گوناگونی میمردند (مالاریا، سل، اسهال خونی، و غیرو). شواهدی موجود است دال بر آنکه اهالی روم، حتی بر اساس استانداردهای پیش از دوران مدرن نیز ناسالم بودند. رومیها عمر کوتاهی داشتند، که ممکن بود به علت عدم تغذیه مناسب باشد، اما تصور میکنم بتوان گفت که در محیط شهری پرجمعیت و بدون وجود آنتی بیوتیک، مردم تا حد زیادی مستعد ابتلا به انواع بیماری میگردند.
سرانجام انفجار رخ داد، درحالیکه روم از مجموعهای از حوادث پاندمیک شوکه کننده رنج میبرد. نخستین مورد آن بلای آنتونین[۱] بود که در دهه ۱۶۰ پس از میلاد اتفاق افتاد. با قاطعیت نمیتوان گفت که علتش چه بود، اما گمان میرود که آبله بوده باشد. آن بیماری برای جمعیت روم بسیار مصیبت بار بود. سپس در میانه قرن سوم بیماری زودگذری شایع شد، یعنی بیماری سیپرین[۲]، که به اقتباس از اسقف مسیحی کارتاژ[۳] به این نام خوانده شد. نوشتههای او منبع اصلی اطلاعات ما از این بیماری است. درباره این بیماری اطلاعات زیادی نداریم، اما قطعا میدانیم که با بحران واقعا بزرگ امپراتوری روم همزمان بوده است. امپراتوری روم در میانه قرن سوم از هم گسیخت.
پس از آن اندکی آرامش بوجود آمد، تا اینکه بزرگترین انفجار آنها بوقوع پیوست. مرض جاستینیانی[۴] در دهه ۵۴۰ در دوره حاکمیت جاستینین آخرین امپراتور روم شیوع یافت. این بیماری بدترین حادثه بیولوژیکی، نه تنها در امپراتوری روم، بلکه احتمالا در تمام تمدن بشر تا آن زمان بوده است. اکنون بطور قطع میدانیم که چه بود. همان باکتری بود که مرگ سیاه را ببار آورد (طائون یرسینیا[۵]). این بیماری با سرعت شگفت آوری در شبکههای تجارت و جادههای روم گسترش یافت. تصور میکنم که در بخشهایی از آن امپراتوری نیمی از جمعیت را کشت. این بیماری هر ده سال یا در این حدود، در بخشهای گوناگون امپراتوری عود میکرد. این بیماری بنوعی پایان دوران امپراتوری را رقم زد.
- پاندمی چه بر سر امپراتوری آمریکا میآورد؟
راد درهر: غیر ممکن است که کتابتان را بخوانیم و به این فکر نکنیمم که این پاندمی چه بر سر امپراتوری آمریکا میآورد. همان چیزی که ما را چنین ثروتمند و قدرتمند نموده است (نظام تجارت جهانی که مسلط کردهایم) ما را در برابر بیماری همه گیر آسیب پذیرتر نیز کرده است. ضمنا برتری نسبی بر طبیعت به کمک علم و تکنولوژی سبب شده است که ما آدمهای مدرن درک غلطی از امنیت داشته باشیم. چه شباهتهایی بین آمریکای امروز و روم آن زمان وجود دارد که بنظر شما از همه برجستهتر است؟
کیل هارپر: تاریخ چشماندازی درباره این نوع حوادث پیش روی ما قرار میدهد. این چشمانداز گاهی اوقات تشابهات و گاهی اوقات تفاوتهاست. گاهی اوقات فقط میتوانید الگو را مشاهده کنید اگر به آن از دیدگاه خرد بنگرید. مسلما معتقدم الگوهایی وجود دارند که به ما کمک کنند تا چشماندازی در مورد پاندمی کوید ۱۹ داشته باشیم. در واقع میبینم که این چشمانداز در این نقطه تحت فشار عظیم مابین دو گرایش همسنگ در عرصه بسیار طولانی تاریخ در حال ظهور است. ما دلگرومیم به آنکه ظهور بیماریهای جدید را به هر تعداد که باشند و هر قدر به هم وابسته یا مرتبط باشند، بتفصیل شرح میدهیم. وقتی به همه اینها از دیدگاه بیماریزایی بنگرید بسیار جالب توجه است.
فکر میکنم قطعا رویداد کنونی با آنچه که در دنیای روم رخ داد شباهتهایی دارد، زیرا ما بخشی از تاریخ طولانی رشد جمعیت و جهانی سازی هستیم. بلایای قدیمی عوامل بیماریزایی بودند که توسط امپراتوری روم در شبکه تجارت جهانی گسترش مییافت. رومیها واقعا شکل ابتدایی جهانی سازی را داشتند. بعنوان مثال، در دوره امپراتوری بزرگ روم بود که رومیها و چینیها از وجود یکدیگر آگاه شدند. رومیها بخشی از شبکه تجارت عمده جاده ابریشم و اقیانوس هند را تشکیل میدادند. فرهنگ مصرفی آنها و سرومایهداری اولیه آنها این بازار عظیم را خلق نمود. هر جا که کالاها و مردم بروند، آلودگیها نیز میروند. کوید ۱۹ فقط آخرین نمونه آن است.
اما تفاوت بزرگ (بین روم و ما) دانش ماست، و کل نظام درمانی، که تا حدی ما را از دردسر بیماری عفونی رها میکند. من از دنیای پیشرفته صحبت میکنم، هر چند در بیشتر دنیای عقب مانده امروزی، هنوز مشکل بزرگی بنام بیماری عفونی وجود دارد. اما رشد کردن در جایی مانند ایالات متحده قرار است تا حد زیادی عاری از ترس از بیماری عفونی باشد. روال عادی روزانه ما تقریبا ثابت و عاری از آسیب ناشی از عوامل بیماریزا است. حتی بدون اندیشیدن به آن، ما در احاطه تکنولوژی و فرهنگی هستیم که از ما در برابر بیماری محافظت میکند. این شدنی است، تا زمانیکه دیگر امکانپذیر نباشد. ما مسلما نقاط آسیبپذیری داریم. کوید ۱۹ به تمام آنها حمله کرد. نمیتوانستیم پیش بینی کنیم که این اتفاق دقیقا چه وقت میافتد، اما قابل پیش بینی بود که در نقطهای یک ویروس تنفسی جدید بسیار مسری پدیدار شود و به همه جا سرایت نماید.
راد درهر: آیا مقایسه کردن این دو دوره مفید است (آمریکا تحت تاثیر بیماری کوید، و بیماریهایی که در آن اواخر به امپراتوری روم حمله ور شدند؟)
کیل هارپر: این دو دنیا بسیار متفاوتند. با دیدی بشردوستانه میخواهید بدانید که دیگر انسانها با این موضوع چگونه کنار میآمدند. در هر صورت، ما درباره گذشته بیشتر از حال اطلاعات کسب میکنیم، نه خلافش. میتوانید منابع قدیمی را بخوانید که از ترس و آسیبهای روانی آنها صحبت میکنند و تشابهات را بهتر درک کنید.
اما خلافش سختتر است. وارد کردن دروس تاریخ به زمان حال بسیار سختتر است. می توانید از تاریخ نتیجه بگیرید که این حوادث اغلب لحظات تغییر فرهنگی بزرگ را رقم زدهاند، اما حوادث بسیار پیچیدهاند و به سختی درک میشوند. در میانه بحران قرن سوم، که طائون سیپرین شایع شد، اوقاتی بود که تغییر واقعا عمیقی رخ داد، و ما منابعی نداریم تا آن را بطور کامل دریابیم. این تغییر به عمیقترین عناصر روح بشر برومیگردد که به سختی میتوان آن را فهم کرد. الحاد نمیمیرد، یا کاهش نمییابد، اما قطعا به خروش درومیآید. حتی بدون حضور مسحیت، در حیات روحی دنیای روم قیدی برای تغییرات بزرگ وجود داشت. امپراتور اورلیان[۶] عبادت الهه خورشید، سول اینویکتوس[۷] را باب کرد. آن کار خارق العاده بود. همچنین ما شاهد افزایش کلیسای مسیحی در اواخر قرن سوم هستیم. بطور روزافزونی متقاعد میشوم تا زمانی که کنستانتین به کیش تازه روی آورد، اکثر مردم مسیحی نبودند، ولی خیلی از آنها بودند.
وقتی امپراتوری فرو میریزد، و زندگی شهری تغییر میکند، رابطه مردم با الههها، و عقاید مربوط به الههها، نیز تغییر مینماید.
راد درهر: شما درباره پاپ گرگوری کبیر نوشتید، که از ۵۹۰ تا ۶۰۴ بعنوان پاپ و شخصیت کلیدی در غرب روم پسا امپراتوری خدمت کرد. او بر بیماری جاستینیانی[۸] غلبه کرد. چرا او اینقدر اهمیت داشت؟
کیل هارپر: بیماری جاستینیانی در غرب لاتین حادثه مهمی بود. شگفت آنکه تا یک یا دو سال پیش آن را نمیشناختیم. حتی در کتابم، کوشیدم بحثی مبتنی بر شواهد بسیار محدود در این باره مطرح کنم. آن دوره عصر تاریک خوانده شد زیرا مشکل است که در این قرون چنین چیزی دیده شود. ما شواهد چندانی از آن دوران در دست نداریم. فقط در چند سال اخیر مدارک DNA که بگونه روزافزونی بدست میآیند نشان میدهند که بلای جاستینیانی به تمام غرب دور، تا بریتانیا سرایت کرده بود.
این بیماری به دنیای غرب، که بخشهایش از هم جدا بود، بخصوص شمال آلپ حملهور شد. ایتالیا بخش بسیار زیادی از مدیترانه و دنیای روم را در بر میگرفت. کسی مانند گرگوری کبیر در آن جهان ظهور کرد. گرگوری در نخستین همهگیری متولد شد، و در دنیایی به بلوغ رسید که در آن بیماری همهگیر بارها شایع میشد. احتمالا اجدادش از بیماری مردند. گرگوری از اهالی روم اخیر بود. او مدت زیادی در کنستانتیوپل[۹] زندگی کرد، و شرق یونان را میشناخت. اما دنیای پسا روم را نیز مشاهده نمود. روایت مشهور اعزام مبلغ بریتانیایی انگلوساکسون همان داستان پاپ رومی است که مبلغانی را به دنیای روم قدیم میفرستادند.
مقام پاپی او در مقابل زمینه تغییر و تنش محیطی بزرگ قرار میگیرد. میتوانید نامههایش را بخوانید و به این موضوع پی ببرید. به نظر او، همه آنها نشانه آخرین دادرسی بود. آن مسیحیان فکر میکردند که بلایا هشداری از جانب خدا هستند که به آنها بگویند دادرسی نهایی نزدیک است، و آنها باید برایش آماده شوند. رهبری او در شهر روم خارقالعاده بود. بدون قصد، و بر حسب آنکه به آن اشاره نکرد، نخستین کسی بود که میاندیشید به آنکه قلمرو پاپی قرون وسطی چگونه باشد. این تصادفی نیست که بعدها نخستین نمونه پاپ قرون وسطی تلقی شد.
راد درهر: شما مینویسید که چقدر معنادار بود که اسقف شهری مانند روم که از بیماری آسیب دیده است، یعنی پاپ، مجامع طلب مغفرت و ندامت سراسر شهر را هدایت نماید تا از خدا بخواهند آنها را از بیماری نجات دهد. چرا این موضوع مهم است؟
کیل هارپر: این دعاهای شفاعتآمیز و بسیار موثق به معنای به تحرک واداشتن کل جامعه برای تغییر قلب، یا توبه کردن بود. او به آنچه فکر میکرد که علم طب بدنبالش بود. چنین چیزی مسلما انرژی جامعه را تامین میکند. خود گرگوری این نوع عبادت را ابداع نکرد، بلکه کار نسبتا جدیدی بود. او الگوی چگونه رفتار کردن در بحران را ابداع نمود. مگر یک رهبر چه کاری انجام میدهد؟ گروگوری فرد بسیار برجستهای بود.
راد درهر: شما مینویسید، وجه الهامبخش این عصر فقط مختص ویژگیهای مذهبی نبود، بلکه به کل جامعه روم تسری مییافت. “احساس سرنوشت محتوم بر دوش سنگینی نمیکرد؛ بیشتر شبیه نقشه پنهان، یا مسیر جهتیابی حرکت در اوقات گم گشتگی بود”. منظورتان چیست؟
کیل هارپر: آنچه که ما داریم تعدادی متن است که اکثرا از اسقفها بجا مانده و حوادث دنیای اطراف در شرایط الهامبخش را نشان میدهند. اما از این موضوع بهره برداری زیادی شده است. این حوادث گاهی اوقات توسط افراد عادی ثبت شده است، یا در فعالیتهای فرهنگی به نمایش درآمده است. برای ما ساده است که فکر کنیم مسیحیان تا آن حد به پایان جهان اعتقاد داشتند که ناامید میشدند، یا تسلیم می شدند زیرا قرار بود دنیا بپایان برسد. نمیدانم چگونه بود. بنظروم برای آنها، این برنامه مثبتی بود. این زندگی همیشه به معنای گذرا بودن، و فقط بخشی از یک داستان بزرگتر بود. آنچه که برای مسیحیان اهمیت داشت سمت و سوی زندگی فرد بسوی داستان بزرگتر بود، داستان کیهانی، داستان جاودانگی. آنها مسلما در این جهان زندگی کردند، درد را تجربه کردند، و به یکدیگر عشق ورزیدند. اما این زندگی را همانند داستانی تلقی میکردند که در حال زندگی کردنش هستند. نقشه پنهانی در واقع آن تصویر بزرگتر بود.
- تنگناهای فرهنگی متعدد بین بخشهای مختلف جامه آمریکا
راد درهر: پیش بینی میکنید چه ارتعاشات روحی از دهشت ویروس کرونا بروز نماید؟ اکنون دقت نظرتان بر چیست؟
کیل هارپر: تاریخدانان آینده نگران ترسناکی هستند. این پرسش سختی است. من طبیعتا فرد خوشبینی هستم، اما مشاهده همه این موارد دلسرد کننده است. من بگونه طاقت فرسایی به طرقی میاندیشم که حادثه دردناکی مانند این پاندمی شکل میگیرد و با وجود آسیب شناسیهایی که ما داریم ایجاد میشود. اکنون زمان نومید کنندهای برای کشور ماست. ما هم اکنون بسیار بد عمل میکنیم. چیزی سبب پاندمی نشد، بلکه پاندمی ظاهرا به چیزهایی حملهور شد که آسیبپذیر بودند. تنگناهای فرهنگی متعددی بین بخشهای مختلف جامه آمریکا وجود دارد. نابرابری وسیع در این میان ناامید کننده است. این بحران بطرز دردناکی تمام اینها را تشدید کرده است. فقدان همدلی و بخشندگی بسیار مایوس کننده است. در کوتاه مدت به موضوع کمی بدبین هستم. ما سرانجام این ویروس را کنترل خواهیم کرد؛ اما فکر میکنم آیا در کوتاه مدت از آن درس میگیریم؟ آیا سبب خواهد شد ما بعنوان یک کشور شفا یابیم؟ یعنی از مصرف گرایی، تخریب محیط زیست، و تمام مشکلاتی که داریم رو برگردانیم؟ نمیتوانم بگویم که تغییر را در کوتاه مدت میبینم.
راد درهر: اجازه دهید موضوع را با یک پرسش شخصی پایان بریم: بعنوان تاریخدان دنیای قدیم، و بعنوان مسیحی معتقد، در این پاندمی امید را در کجا می یابید؟
کیل هارپر: ما در اوقات خوب و بد فقط باید کار لازم را انجام دهیم. در کوتاه مدت فقط هر کار که میتوانید انجام دهید که به همه افراد اطرافتان در همه وقت عشق بورزید. این به مسیحیان شانس آن را میدهد که عشق را بسادگی ابراز کنند. همیشه جای امیدواری هست. در زندگی شانسهای مختلفی بدست میآورید که در پاسخ به دوست داشتن دیگران به شما هدیه میشود. فکر نمیکنم که این خداشناسی عمیقی باشد، بلکه حقیقت است.
منبع:
این مطلب در ۲۴آوریل سال ۲۰۲۰ در تارنمای دِآمریکن کنسرواتیو منتشر شده و برای دریافت اصل مقاله کلیک کنید.
[۱] . Antonine Plague پاندمی سال ۱۸۰-۱۶۵ پس از میلاد
[۲] . Cyprian Plague پاندمی ۲۶۲-۲۴۹ پس از میلاد
[۳] . Carthage شهر ساحلی
[۴] . Justinianic Plague
[۵] . Yersinia pestis
[۶] . Aurelian امپراطور رم از ۲۷۰ تا ۲۷۵ پس از میلاد
[۷] . Sol Invictus الهه خورشید امپراطوری قدیم رم و حافظ سربازان
[۸] . Justinianic Plague بیماری همه گیر ۵۴۲-۵۴۱ پس از میلاد
[۹] . Constantinople پایتخت امپراطوری رم، در شرق رم