نظام آموزشی در آمریکا

نظام آموزشی در آمریکا

شاید برای ما باورپذیر نباشد که در سال 2020، هنوز هم عدم هماهنگی دو نهاد «علم» و «عمل» در آمریکا، موضوع بحث محافل دانشگاهی و اندیشکده‌ای این کشور باشد. بسیاری از کارگران آمریکایی، آموزش درستی ندیده‌اند و از این لحاظ برای ماندن در شغل خود، در رنج هستند. تذکرات این مؤسسات، حاکی از آن است که دانش آموزان آمریکا برای شغل‌هایی تربیت می‌شوند که دیگر وجود نخواهند داشت. این ناهماهنگی میان عرصه آموزش و اشتغال، برای کشوری که داعیه‌دار مدیریت در جهان است، زیبنده نیست. آنچه در ادامه می‌آید، تبیین چرایی این اتفاق است، بنا بر آنچه موسسه رند در 23 دسامبر 2019، منتشر کرده است.[1]

دوسوم کارمندان آمریکا فکر نمی‌کنند که مردم، به آموزش‌هایی نیاز داشته باشند تا آن‌ها را برای کارهای آینده آماده کند. این یعنی اینکه مردم، هنوز آموزش را در خواندن و نوشتن یا حل تمرین‌های ریاضی خلاصه می‌کنند، درحالی‌که در قرن بیست و یکم، یعنی عصر فنّاوری و عصر تغییرات مداوم ناشی از آن، علم یعنی کسب مهارت برای کار تیمی، توانایی برقراری ارتباط مؤثر، توانمندی گردآوری و پردازش اطلاعات تازه و انجام یک کار جدید. امروزه از کارمندان و کارگران انتظار می‌رود تا با شرایط متغیر شغلی، بتوانند خود را تطبیق دهند و حتی خود جلوتر از تغییرات بوده و در محل کارشان، تغییراتی را ایجاد کنند. معنای آن، این است که آموزش با گرفتن یک مدرک، مانند دیپلم یا لیسانس پایان نمی‌یابد. کارگران صنایع مختلف باید «همواره یادگیرنده» باقی بمانند و سیاست‌های آموزشی کشور نیز باید بر مبنای چنین رویکردی وضع شوند. اگر قرار است همه در حال یادگیری باشند، هیچ موقعیت کارمندی ایستایی به وجود نخواهد آمد تا افراد با خیال راحت از زمان استخدام تا بازنشستگی، در آن باقی بمانند. یا اینکه مسیرهای ارتقای شغلی مانند قبل باشد که پس از گذران یک دوره و با روش‌های منظم سنتی، بتوان از میزی به میز دیگر ارتقاء یافت. کارمندان باید برای مسیرهایی چندجانبه آماده شوند، درحالی‌که در سیستم آموزشی آمریکا، این آمادگی به افراد داده نمی‌شود. شاهد این ادعا هم آن‌که فقط ۲۰ درصد از کارمندان «شک» می‌کنند که آیا شغلشان تا «۲۰ سال آینده» وجود دارد یا نه؟ یعنی ۸۰ درصد باقیمانده انتظار دارند که همین مشاغل کنونی، وجود داشته باشد. درحالی‌که تکنولوژی، هر‌روزه بسیاری از موقعیت‌های شغلی فعلی را حذف و تعداد دیگری را ایجاد می‌کند.

  • تکنولوژی، مشکل یا حل مسئله؟

باوجود تغییراتی که تکنولوژی در مشاغل ایجاد کرده است و امنیت سابق را به ناامنی تبدیل می‌کند، اما هنوز هم باید به آن، به‌عنوان بخشی از مسئله نگاه کرد؛ نگاهی که هنوز در آمریکا، ایجاد نشده است. بهره‌گیری از تکنولوژی برای حل مسئله، می‌تواند به آموزش‌های آنلاین و پرداخت اعتبار دیجیتالی به کارمندان منجر شود. موضوعی که موجب می‌شود مهارت‌های به‌روز شده آنان حفظ شود و آنان هم برای روزگاری جدید آماده شوند. البته طبیعی است که این مهارت‌ها را جوان‌ترها بهتر یاد بگیرند تا پیرمردها. مشکل عدم توانایی کارمندان و کارکنان بزرگ‌سال در تطبیق با شرایط تکنولوژی روز، همواره اقتصاد و آموزش آمریکا را می‌رنجاند.

  • ساختار محوری/ فرد محوری

آنچه امروزه در بسیاری از سخنرانی‌های کارآفرینانه در آمریکا گفته می‌شود، حالتی فردمحورانه دارد؛ یعنی هر کس که زرنگ‌تر باشد، خود را برای شرایط جدید آماده کرده است و در کار خود، پیشرفت هم می‌کند؛ بنابراین، تحلیل‌ها همه رنگ و بوی روان‌شناختی دارد و فرد را مخاطب قرار می‌دهد. درحالی‌که لازم است تا چنین موضوع مهمی، سویه‌های جامعه‌شناختی و سیاست‌گذارانه نیز به خود بگیرد و نظام آموزشی آمریکا، مورد تخاطب قرار گیرد. نمی‌توان با این بهانه که هر کس زرنگ باشد، خود باید گلیمش را از آب بیرون بکشد، هزینه‌های آموزشی دولت را به سمتی برد که بر طبل «تفکیک آموزش از کار» بکوبد و فرد را برای آینده آماده نکند.

نظام آموزشی آمریکا باید توانایی پیش‌بینی آینده و مهارت‌های لازمه در آن را داشته باشد و این مهارت‌ها را به دانش آموزان، در مدارس انتقال دهد؛ زیرا بدون این کار، هوشمندی نظام سیاست‌گذاری آمریکا زیر سؤال می‌رود. این کار نیازمند تحلیل مداوم دیتاها است که متأسفانه در حال حاضر، این روحیه در نظام سیاست‌گذاری این کشور وجود ندارد. درواقع، سیستم این‌قدر پویا نیست که همواره نیازها را رصد کند و خود را بر اساس آن تغییر دهد. سکون و یکجانشینی هنوز هم در این سیستم حکم‌فرما است. نظام آموزشی آمریکا، هنوز نتوانسته است دانش آموزان و کارمندانی را تربیت کند که از روحیه «کارمندی یکجانشینی» دوری کنند و خودشان، ایجادکننده تغییر باشند. هم‌اکنون این آمادگی، نه در مردم آمریکا وجود دارد و نه در سیاست‌گذارانی که می‌خواهند آن را ایجاد کنند.