کتاب آشنایی با نظام فرهنگی و رسانه ای آمریکا

در دورانی به سر می‌بریم که صحبت از افول امپراتوری ایالات متحده در میان جامعه نخبگانی و حتی در محافل عمومی کم و بیش به شنیده می‌شود و دهه سوم قرن ۲۱ همراه با نواخته شدن و پدیدار شدن نشانه هایی است که از یک نظم جدید جهانی حکایت دارد با این وجود این پرسش مبتنی بر جایگاه نظام فرهنگی و رسانه‌ای ایالات متحده مطرح است که آیا گذشته امپراتوری ایالات متحده و امپریالیسم فرهنگی شکل گرفته، کماکان آنگونه که نظریه پردازنی چون هربرت شیلر مطرح کرده بودند، قدرتمندانه جهان کنونی را شکل می دهد و داستان کماکان ادامه دارد و یا آن نیز دچار افول شده است؟

در سال ۱۹۶۲، دانیل بورستین ادعا کرد که آمریکا سرزمین فرصت‌ها است، آن‌هم برای انسان‌هایی که از زمینه‌های اجتماعی و سیاسی مختلف برای رسیدن به رؤیاهای دست‌نیافتنی به این کشور وارد می‌شوند. کلماتی که با مفهوم این رؤیا پیوند می‌خورند، از سوی بسیاری از پژوهشگران مطرح شده‌اند؛ کلماتی مانند فردگرایی شدید، موفقیت، انتخاب‌های بی‌نهایت، فرصت‌های برابر، منابع نامحدود، آزادی، اخلاق کار سخت و … . درواقع، ترکیب اندیشه‌های هوراسیو آلجر و ارزش‌های جان لاکی، ریشه‌های اصلی این مفهوم محسوب می‌شوند (Gabriel, 1963: 1076–۱۰۷۸). آدامز، تعریف رؤیای آمریکایی را رسیدن به نهایت پتانسیل هر فرد می‌داند که از سوی دیگران به رسمیت شناخته می‌شود؛ فارغ از موقعیت انتسابی که هنگام تولد به دست آورده‌اند.

کریستوفر لش با اشاره به ریشه‌های پروتستانی رؤیای آمریکایی که شامل انضباط فردی، بهبود مادی و دوری از بدهی هستند، آن‌ها را بخشی از فضیلت‌های اخلاقی می‌داند که این فرمول در دنیای کنونی، دیگر قابل‌توجه نیست و بقای فردی و لذت‌جویی آمریکایی جایگزین اهدافی کاملاً زمینی شده‌اند؛ اهدافی که مبتنی بر زندگی خوش شخصی و منفعت‌جویی کاملاً فردی است. این جنبه اجتماعی از تصویر ایدئال از ایالات‌متحده با مفهوم ایدئولوژیک، با نام نئولیبرالیسم پیوند خورده است (Samuel, 2012: 10). لیبرالیسم ایدئولوژی سیاسی است که افراد را واجد حقوقی مشخص می‌داند که از سوی قانون به رسمیت شناخته می‌شود و مورد حمایت قرار می‌گیرد. حقوق اساسی انسان، حقوقی است که در لیبرالیسم مورد تأکید قرار می‌گیرد؛ حقوقی مانند حق مالکیت، حق زندگی، حق پاسخ به نیازهای اقتصادی، حق آزادی اندیشه و برابری حقوقی و سیاسی افراد در جامعه، حقوقی که با اندیشه دموکراسی تکمیل می‌شود (Paul et al., 2005: 255–۲۸۵).

لیبرالیسم، نحله‌های متفاوتی دارد. لیبرال‌های اقتصادی معتقدند نیروی بازار آزاد، موجب افزایش ثروت و رفاه در جامعه می‌شود؛ موضوعی که ریشه در اندیشه دست نامرئی بازار از سوی آدام اسمیت، پدر علم اقتصاد دارد. برنامه سیاسی این اندیشه که با عنوان لسه فر شهرت دارد و دولت را به حمایت قانونی از حق مالکیت و تجارت آزاد محدود می‌کند و تنها مدیریت کالاهای عمومی را در اختیار دولت قرار می‌دهد (Dean, 2020: 72). بااین‌حال، نئولیبرالیسم هیچ‌گاه به دنبال دولتی ضعیف‌تر نبوده است و برخلاف لیبرالیسم در جهت تضعیف دولت حرکت نمی‌کند بلکه به دنبال به خدمت گرفتن قدرت و توان دولت در راستای اهداف این ایدئولوژی سیاسی است. در واقع و برخلاف تصور، نئولیبرالیسم، ادامه آزادسازی اقتصادی یا باز گذاشتن دست نامرئی بازار نیست لذا نئولیبرالیسم، نقش فعالانه دولت را در راستای اهداف خاص طلب می‌کند. نئولیبرال‌ها با حذف دوگانگی میان اقتصاد و سیاست، با نگاهی تقلیل‌گرایانه، همه ابعاد حیات انسانی را قابل‌تقلیل به اقتصاد می‌دانند. درنهایت، مفهوم محوری در نئولیبرالیسم رقابت است؛ رقابت، موتور محرک جامعه و اقتصاد است (Abraham-Hamanoiel et al., 2017: 13–۲۳).

مفهوم سوم، امپریالیسم فرهنگی است؛ امپریالیسم فرهنگی اشاعه قدرت و نفوذ کشورهای غالب از طریق گسترش آداب و عناصر فرهنگی و اجتماعی این کشورها برای تسهیل امپریالیسم اقتصادی و نفوذ سیاسی در نقاط مختلف جهان است. مصداق بارز امپریالیسم فرهنگی، نفوذ گسترده هالیوود بر فرهنگ جهانی در دهه‌های گذشته است که روند نفوذ سیاسی و اقتصادی ایالات‌متحده را از طریق بسط و اشاعه فرهنگ آمریکایی به‌عنوان فرهنگ ایدئال، تسهیل کرده است (Rohac, 2007: 13).

سه مفهوم فوق آشکارکننده استراتژی کلان ایالات‌متحده در راستای تداوم هژمونی این کشور، در قرن بیستم بوده است. رؤیای آمریکایی بیانگر امری است که در درون مرزهای ایالات‌متحده آمریکا رخ‌داده است. رؤیای آمریکایی، زاییده شالوده دوقطبی تفکر غرب از ابتدای شکل‌گیری بارقه‌های مدرنیسم در اروپا است؛ بارقه‌هایی که از تفکر یونانی آغاز شد و به شکل مشخص در تفکر دکارت، عینیت یافت و بنای چند قرن تفکر فلسفی و اجتماعی غرب را ایجاد کرد. دوگانه‌هایی مانند ذهن و عین، من و دیگری، مرد و زن، اروپایی و غیراروپایی؛ این دوگانگی که در آثار فلاسفه پساساختارگرا به شکل فعالی مورد نقد قرارگرفته، در اندیشه ژاک دریدا به شکل روش شالوده شکنی تبلور یافته است. در واقع، دوگانگی‌های که به شکلی مکانیکی و غیر تکاملی در برابر هم قرار می‌گیرند، بر مبنای تقدم و برتری یکی بر دیگری یا در مرکز قرار دادن یکی از دوتایی‌ها، بنا شده است. به‌طور مثال، مرد قدرتمند در برابر زن ضعیف، سفید زیبا در برابر سیاه زشت و … .

 مفهوم رؤیای آمریکایی از ترکیب دو مفهوم شکل‌گرفته است که هر یک، دیگری را در برابر خود تصور کرده و از رهگذر آن غیریت، به مفهوم‌سازی مشخصی انجامیده است. کلمه dream در فرهنگ لغت وبستر به معنای تصورات برگرفته از خیال‌پردازی و در برابر واقعیت مطرح می‌شود. با این‌حال، رؤیا بیانگر تصورات خوشی است که از سختی و بی‌رحمی واقعیت فاصله می‌گیرد و به‌عنوان آلترناتیوی در برابر امر واقعی، قد علم می‌کند. مفهوم آمریکایی در ادامه این ترکیب، بیانگر مرکزیتی جغرافیایی است؛ مفهومی مانند ما و دیگری و آمریکایی در برابر غیر آمریکایی و در نسبتی محدودتر، غیر غربی قرار می‌گیرد (Izenberg, 2019: 317).

مکانی جغرافیایی به نام آمریکا که با عناصر خیال‌پردازانه و خوشایند، رؤیا پیوند خورده و هر آنچه تولید تلاش انسان برای فرار از مواجه با واقعیت دنیای بیرونی است، تبدیل به بهشتی زمینی برای انسان مهاجر خواهد بود. مهاجران اولیه اروپایی آمریکا و بعدها آسیایی‌ها و آفریقایی‌های مهاجر به آمریکا، از همان ابتدا با دوگانگی میان واقعیت سخت جهان غیرآمریکایی در جغرافیایی خارج از این مرزها، در برابر بهشتی رؤیا گونه قرار گرفتند که همه عناصر ایدئال یک زندگی رؤیایی را در درون خود، جای داده است.

برای تعریف قواعد رؤیای آمریکایی، ضلع دوم مثلث در گفتمان فرهنگی آمریکایی به کار گرفته می‌شود. نئولیبرالیسم به‌عنوان کدهای کارکردی به تعریف قواعد بهشت آمریکایی می‌پردازد؛ تقلیل جهان انسانی به امر اقتصادی در اندیشه آمریکایی با ایجاد اقتصاد سرمایه‌داری کارآفرینانه بر اساس الگوهای نئولیبرال ایجاد می‌شود. مفهوم مرکزی اقتصاد نئولیبرال، مفهوم رقابت است؛ کسی که نمی‌تواند رقابت کند از چرخه اقتصادی و اجتماعی حذف خواهد شد یا درنهایت، در جایگاه نازلی قرار خواهد گرفت. نظریه‌پردازان اقتصاد نئولیبرال مانند فردریش فون هایک و میلتون فریدمن، مشتاقانه حیات انسانی را به امری روان‌شناختی و فردی تقلیل می‌دهند. آن‌کس که مشتاقانه برای افزودن و تجمیع ثروت تلاش نکند، عملاً به‌عنوان فردی بی‌کفایت از سوی اندیشه نئولیبرال تقبیح خواهد شد (Sinykin, 2020: 9).

اندیشه‌ای که شایستگی ثروتمندان را علت موفقیت مالی آن‌ها می‌داند و از مزیت‌های ساختاری مانند ارث و طبقه اقتصادی و اجتماعی می‌گذرد. این در حالی است که فقرا، مسئول شکست‌های حاصل از نداشتن میل به رقابت و عدم شایستگی هستند. موضوعاتی مانند رکود و بیکاری، امری فردی است؛ نداشتن تمایلات کارآفرینانه نیز علت بیکاری است و نئولیبرالیسم، فارغ از تفاوت‌های فردی، شخصیتی و ساختار اجتماعی، افراد را در فشار دائمی برای کسب مداوم ثروت و سود قرار می‌دهد (Neoliberalism – the Ideology at the Root of All Our Problems Economics | The Guardian, n.d).

ضلع سوم این مثلث با مفهوم امپریالیسم اقتصادی، در خارج از مرزها تکمیل می‌شود؛ نیاز ایالات‌متحده برای نفوذ اقتصادی و سیاسی، موجب می‌شود که فرهنگ آمریکایی و محصولات آن را به شکل الگویی ایدئال، در جهان غیر آمریکایی مطرح کند. هژمونی به‌عنوان امری فرهنگی از درون تلاش‌های دهه ۷۰ نئولیبرال‌ها در انگلستان و ایالات‌متحده آشکار می‌گردد. تأکید نئولیبرال‌ها بر آزادی اطلاعات و ارتباطات را می‌توان استراتژی امپریالیستی مبتنی بر غلبه فرهنگی آمریکا در سطح جهانی دانست؛ موضوعی که از پیش‌دستی فنّاورانه این کشور در حوزه ارتباطات جمعی و بعدها ارتباطات دیجیتالی حاصل شده است.

درواقع تا دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی، هالیوود و رسانه‌های جمعی با مخاطبان توده‌ای مانند تلویزیون و رادیو، نقش اصلی را در ترویج فرهنگ آمریکایی ایفا کردند؛ امری که با موضوعاتی مانند گسترش سبک زندگی آمریکایی، مک‌دونالدها و کنتاکی‌ها، پیوند خورده است. موضوعی که ریتزر از آن با عنوان مک دونالدیسم یاد می‌کند، ادامه پروژه امپریالیسم فرهنگی آمریکا است؛ پروژه‌ای که پس از پایان استعمار کهن از میانه قرن بیستم آغاز شده است (Ritzer, 2013: 6). از آغاز هزاره سوم، امپریالیسم فرهنگی از طریق مونوپولی مؤثر ایالات‌متحده در حوزه نرم‌افزاری و فناوری‌های دیجیتال، ادامه پیدا می‌کند و شبکه‌های اجتماعی در بستر اینترنت با تعریف قواعد منبعث از فرهنگ لیبرال، ابزار اصلی هژمونی فرهنگی ایالات‌متحده می‌شوند.

بااین‌حال، از منظر نویسنده این مثلث بذر افول خود را در درون منطق توسعه یابنده و رقابت‌طلب خود کاشته است که این موضوع، به علت اصلی روند افول قدرت ایالات‌متحده در خارج از مرزها و افول رؤیای آمریکایی در درون مرزهای ایالات‌متحده، تبدیل شده و نویدبخش دوره‌ای است که به قول فرید زکریا اندیشمند برجسته روابط بین‌الملل، با عنوان جهان پسا آمریکایی نام گرفته است. نطفۀ نئولیبرالیسم با خودخواهی بسته نشد؛ اما خودخواهی به‌سرعت در تاروپود آن جای گرفت. سپردن آن‌ها به دست بازار، به بنگاه‌ها امکان داده است که باجه‌های دریافت عوارض را راه‌اندازی کنند. در قبال سرمایۀ اصلی‌شان، حتي نرخ اجارۀ «زندگی» به شهروندان یا دولت را تعيين كنند؛ اجاره یعنی درآمد بی‌زحمت، یعنی بهرۀ مالکانه. وقتی رقم متورم یک بلیت قطار را می‌پردازید، تنها بخشی از آن برای جبران بهایی است که متصدیانش بابت سوخت، دستمزدها، واگن‌ها و دیگر هزینه‌ها خرج کرده‌اند. مابقی آن رقم، انعکاس این واقعیت است که شما در چنگ آن‌ها گرفتار شده‌اید. در روسیه و هند، دارایی‌های دولت در ارزان‌فروشی‌های بی‌ضابطه، به الیگارش‌ها رسید. در مکزیک، کنترل تقریباً تمامی خطوط تلفن ثابت و همراه، به کارلوس اسلیم داده شد که اندکی بعد ثروتمندترین مرد جهان شد.

«مالی سازی»، تعبیری که اندرو سایر در کتاب «چرا نمی‌توانیم از پس ثروتمندان بربیاییم»؟ معرفی کرده است نیز همین معنا و اثر را دارد. او استدلال می‌کند که «همانند اجاره‌بها، بهرۀ وام نیز بهرۀ مالکانه است که بی‌هیچ تلاشی حاصل می‌شود». با فقیرتر شدن فقرا و ثروتمندتر شدن ثروتمندان، کنترل ثروتمندان بر داراییِ حیاتیِ دیگری نیز افزایش می‌یابد؛ پول. پرداخت گرانبار بهرۀ وام‌ها یعنی انتقال پول از فقرا به ثروتمندان. اندرو سایر می‌گوید که مشخصۀ چهار دهۀ اخیر، نه‌فقط انتقال ثروت از فقرا به ثروتمندان، بلکه انتقال آن میان رده‌های مختلف ثروتمندان بوده است؛ از آن‌ها که پولشان را با تولید کالاها یا خدمات جدید به دست می‌آورند، به آن‌ها که پولشان را با کنترل دارایی‌های موجود و گرفتن اجاره‌بها، بهرۀ وام یا سود سرمایه به دست می‌آورند. بهرۀ مالکانه جای درآمد زحمت‌کشانه را گرفته است. در واقع هدف نویسنده این کتاب آشنایی با نظام فرهنگی و رسانه‌ای آمریکا است.