بخش اول: بررسی مجموعه عواملی که باعث افول و مرگ تمدنها میشود
۱: مجموعه عوالم مخلوق خداوند متعال، چه آنچه در عالم ناسوت، عالم ماده یا عرض (مترادف لازم برای ناسوت عرض است) و آنچه در این جغرافیا، قابلشناسایی است، بر قواعد ثابت دقیق ریاضی متکی بوده و قابلشناسایی است؛ دقیقاً بهموازات آن، سایر عوالم، ازجمله عوالم روحی، نوری و ناپیدا نیز از مجموعه قواعد و سنن ثابت، آنهم بدون تغییر، پیروی میکند که بهمراتب، از قواعد فیزیکی ریاضی جاری در عرض دقیقتر هستند. بهرغم آنکه عموم و عامه مردم، بهخصوص مشرق زمینیان و مسلمانان، از این دو موضوع غافل هستند؛ یعنی متوجه نیستند که در این عوالم، قواعد، قوانین و سنن ثابت، دقیق و لایتغیری، جاری و ساری است که همه آنها، جعل خداوند متعال میباشد. در قدر و تقدیر معین، با سوگیری مشخص که اصلاً اختلافی در آن دیده نمیشود. شما اگر دقت کنید، ساکنان شرق و مخصوصاً مسلمانان، به دلیل اینکه متوجه نیستند، وقتی میخواهند روی زمین کار کنند، در همه وجوه آن، باید متوجه این قوانین فیزیکی ثابت، دقیق و ریاضی باشند، اما آموزههای مختلف را باهم مخلوط میکنند و همیشه هم خسارت میبینند. در همین عصر جدید هم که ما داریم، جهان مدرن را تجربه میکنیم و در برخی موارد، اذعان داریم که مشرق زمینیان، از مغرب زمینیان، در حوزه مدرنیته عقب هستند، وقتی به این جهان مدرن نگاه میکنیم، میبینیم که مغرب زمینیان، این قاعده را خوب کشف کردهاند، لذا میبینید که حوزه فرهنگی و تمدنی غرب، بر روی قواعد ریاضی استوار شده، با قواعد ریاضی و کمی قابلشناسایی و تحلیل است و آنها، این قواعد را خوب تشخیص دادند و بر حسب همین کشف قواعد، توانستند تا حد بسیار زیادی، زمین را تصرف کرده و امکاناتی را که خداوند متعال در زمین گذاشته است، تسخیر کنند.
البته یکی از ملزومات تصرف در زمین، کشف ادبیات آن است؛ زمانی که ادبیاتش را کشف کنید، میتوانید بر آن مسلط شوید. ادبیات لازم در عرض، همان قواعد کمی ریاضی ثابتی است که در عرض، گذاشته شده است و اگر ملاحظه نشود، ما جواب نمیگیریم. تا زمانی که کشاورز، دانه نپاشد و آن دانه زیر خاک نرود، آب نخواهد، خوراک و کود نگیرد، آفتاب نبیند، رشد نمیکند. اگر هرکدام از این مراحل، متوقف شود یا در کم و کیف آن، تغییر اتفاق بیفتد، در کم و کیف رشد آن گیاه، تأثیر خودش را نشان میدهد. هواپیما چگونه به پرواز درآمده است؟ غیر از این بوده که کشف قوانین فیزیکی، اتفاق افتاده است؟ وقتی کشف این قوانین، اتفاق افتاده و بشر، توانسته است در آن قواعد، تصرف کند و آن را در خدمت بگیرد و ملزومات مورد شناسایی و تشخیص و نیاز خودش را در عرصه زمین بسازد. در عرض و عالم ناسوت، قواعد فیزیکی بسیار دقیقی وجود دارد؛ قوانین ریاضی نیز بسیار دقیق اعمال میشود و جاری و ساری است. لحظهای هم نمیبینید که توقف اتفاق بیفتد.
هزاران سال است که منظومهها، سیارهها و ستارهها در مدارات ثابتی در حال چرخش هستند و این مدارات، آنقدر دقیق و ثابت هستند که شما، میتوانید مواردی را پیشبینیها کنید، اما اگر این قواعد ریاضی حاکم نبود، شما نمیتوانستید پیشبینی کنید؛ که مثلاً ۵۰ سال آینده یا حتی ۲۰۰۰ سال دیگر، یک شهابسنگ یا مثلاً یک ستاره دنبالهدار، از اینجا بگذرد. مثلاً میگویند که این ستاره دنبالهدار، ۲۰۰۰ سال پیش در زمان تولد فلان فرد، از این منطقه گذشته است. چه چیزی به شما این اجازه را میدهد که کشف کنید؟ میگویند که این، همان ستاره دنبالهداری است که دو هزار سال پیش، آمده و حالا که آمده، میرود و دیگر هم نمیتوان، آن را دید تا دو هزار سال دیگر. این امر، به این معنا است که این قواعد، به حدی ثابت و دقیق هستند که شما، میتوانید یکذره آن را هم حساب کنید. اگر غیر از این بود، ما نمیتوانستیم از زمین بگذریم، وارد جو شویم، به سیارات دیگر نزدیک شده و از روی زمین، بتوانیم آنها را کنترل کنیم یا سیارهای را بهصورت دقیق و در زمان معین، مشخص نماییم و ببینیم.
روابط دقیق منطقی و ریاضی در عالم ماوراء
این قواعد در عوالم ناپیدای ماورایی نیز ثابت هستند؛ دقیقتر از قوانین فیزیکی و ریاضی، یعنی بهنوعی حتی میتوان گفت که ثبات، دوام و ظهور آن، بهگونهای است که وقتی شما با آن آشنا شوید یا ورود پیدا کنید، ممکن است در اتفاقی در عالم ناسوت و فیزیک، یکلحظه تردید نمایید که میبینید، آنجا اصلاً جایی برای شما، برای تردید هم باقی نمیگذارد، اما چرا غریب است؟ چرا برای ما نامأنوس است؟ به این دلیل که چون ما، عمدتاً در این عالم فیزیکی و کمی سیر میکنیم، ناشناخته است، درحالیکه درباره هر دو عالم ظاهری و پنهانی، سخنان وحیانی بیان شده یعنی کاملاً بیان شده است. شما وقتیکه میشنوید که صدقه رفع بلا میکند، این، چه اتفاقی است که باعث شده تا شما، عملی را در عالم ناسوت و فیزیکی انجام دهید، اما نتیجه آن را در جای دیگر دریافت کنید؟ نتیجه آن را در یک عالم دیگر، عالم برزخ یا عالم قیامت دریافت کنید؛ یعنی حتی این درهمپیچیدگی، دقت و نظم، بهگونهای است که شما در آموزههای دینی، فرهنگی، شرقی و اسلامی، میبینید که دستورالعملهایی دارید تا این اعمال را در عالم فیزیکی انجام دهید اما در عالم متافیزیک و ماوراء، نتیجه آن را میبینید و بازهم نشان میدهد که چقدر پیوستگی میان این عوالم وجود دارد؛ سخن اول من نیز فقط همین بود.
میدانیم که کل هستی بر اساس این قدرهای معلوم، در کنار هم چیده شدهاند که از آن، بهعنوان مقدرات یا امر تقدیری یاد میکنیم که نتیجه، در کنار هم قرار گرفتن حکیمانه این ریزها است؛ آنهم در قدر و اندازه معین که نتیجه ثابت، منظوم، عاقلانه و پذیرفتنی از آن، بیرون آمده است. H2O ترکیب دو هیدروژن و یک اکسیژن، قدر معینی از یک اکسیژن با قدر معینی از هیدروژن، در کنار هم ترکیب شده و H2O آب، به وجود آمده و تا زمانی که این ترکیب به هم نخورد، شما دائماً آب را خواهید دید، اما اگر عاملی وارد شود و این ترکیب را به هم بزند، شما با یک بعد دوم، روبهرو خواهید شد؛ یعنی دیگر آن آب، وجود نخواهد داشت و یکچیز دیگر اتفاق میافتد.
گفتوگوی دوم، مربوط میشود به گفتوگو درباره آنچه بهعنوان تقدیر میشناسیم؛ به معنای قدر معین و متقنی که خداوند متعال درباره همه موجودات، از ریز تا درشت، معین و تدبیر کرده و بر اساس آن قدرهای معین، تک تک موجودات به وجود آمدند و در عالم ارض و سماء و در دو عالم، موجوداتی ایجاد کرده است که به هر یک از موجودات نگاه کنید، میبینید حاصل و محصول در کنار هم قرارگرفته و مجموعهای هستند که قدرها و اندازههای معینی دارند. درواقع، با کمیت و کیفیت معین و از کنار هم قرار گرفتن آنها، یک موجود به وجود آمده که قابلشناسایی و قابل اشاره است. درمجموع، شما همه اینها و مجموعه عالم ارض و سماء را در نظم میبینید و در سیر معینی نیز بهصورت حکیمانه بهسوی مقصد معینی، در حال سیروسفر هستند. همه این موجودات در پیچیدگی عجیبوغریبی، سیر کرده و بهسوی یک مقصد معین در حال حرکت هستند و اگر عاملی نادانسته یا دانسته، تصرفی در این قدرها و اندازهها نکند، اینها به سیر خودشان ادامه میدهند، اما از آنجا که پای موجودی مختار در کار میآید، با دخالت کردن با اذن و بی اذن در این مقدرات و اندازهها، تغییر، تبدیل و بحران، به وجود میآورد. بهعبارتدیگر، تغییر، تبدیل و گاه بحران، حاصل و محصول نفوذ و تصرف بی اذن و با اذن موجودی مختار است که در این اندازهها و تقدیرهای تعریف شده، دخالت و تصرف کرده و باعث تغییر، تبدیل و گاه بحرانهای ریزودرشت میشود. این هم بحث دیگری است که الآن، نمیخواهم بهصورت دقیق، به آن بپردازیم اما در این مسیر، قابلگفتوگو و شناسایی است.
۳: هر چیزی در عالم، ظاهر و باطنی دارد؛ ما گرفتار عالم ظاهر هستیم اما همین ظاهر عالم، متکی و وابسته به وجه باطنی است. حال، اگر نخواهیم پیوستگی ضروری این وجه ظاهری و باطنی را ببینیم، همیشه دچار اشتباه، لغزش و خطا خواهیم شد، چه در تصمیمگیری و چه در تحلیل قضایا و شرایط. وجه ظاهری آنچه در عالم است، به قول آن شاعر فیلسوف: «صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی»؛ آنچه در عالم ظاهر ناسوت است، در عالم باطن، نسبتی دارد که باطنی پنهان و پوشیده دارد. نسبت و رابطه، بدون انقطاع میان این ظاهر و باطن، یک مجموعه یکپارچهای را فراروی ما قرار میدهد، چون عالم ظاهر، مجزا و مستقل از عالم باطن نیست. ارض، بریده از سماء نیست، سمائی وجود دارد و ارضی. ارض است، چون سماء وجود دارد، حال، اگر سماء نبود، ارض هم نبود؛ یعنی اگر باطن نبود، ظاهر هم نبود. درواقع، این ظاهر در میان آسمان و زمین معلق نیست. همه آن چیزی که ظاهری در آشکارا دارد، میبینیم که یک باطن و وجه پوشیدهای دارد که باعث دوام بقایش میشود، حتی آن چیزی که به نظر ما، ناخوشایند میرسد نیز باطن دارد.
گاهی نگاه کرده و میبینیم که شرایط جوی بههمریخته یا بحرانی به وجود آمده، حال، اگر ابلهانه نگاه کنیم، میگوییم عوامل طبیعی باعث سیل یا زلزله شده است. پس اگر ما، عوامل طبیعی را کنترل کنیم، دیگر سیل نمیآید، اما وقتی برگردید به دریافت معنوی و وحیانی کلام قرآنی و حضرات معصومین (ع)، میبینید که برای رخدادها در عالم ظاهر عرضی، یک عالم باطنی و درونی اعلام شده است و تا آن را برطرف نکند، این هم برطرف نمیشود. وقتی در میان امتی، زنا زیاد شود، زلزله هم زیاد میشود. پس میان عالم ناسوت و عالم باطن ربطی وجود دارد. ربط آن را بین ظاهر و باطن به هم نشان میدهد یا نشان میدهد که آنچه در عالم ظاهر اتفاق افتاده، موجب واقعهای در عالم باطنی شده است و اگر در عالم باطنی، واقعهای رخ دهد، عالم ظاهر را هم تحت تأثیر خودش قرار میدهد. هرچند که گرفتار در عالم ظاهر، نمیتواند این امر را فهم کند؛ بهعنوانمثال، وقتی ظلم حاکمان افزون و فراگیر میشود، در عالم ظاهر و در مناسبات طبیعی، تأثیراتی میگذارد، چنانکه اگر دادگری پیشه کنیم، در رزق مردم اتفاقاتی میافتد، روزگار آنان تغییر میکند. همچنین، میبینیم که ما برای وقایع آسیبزننده طبیعی، به دنبال صرفاً عوامل طبیعی هستیم، درحالیکه در عالم باطن ما، عوامل پنهانی وجود دارد که اگر ملاحظهاش را نکنیم، از بین نمیرود. این، مشکلی است که در عالم ظاهر داریم؛ بهعنوانمثال، نزد پزشک رفته و میگویید که من، مشکل پوستی پیدا کردهام، پمادی میدهد تا این بروز را بپوشاند، درحالیکه شاید این مور، د به کبد شما مربوط باشد که بروز بیرونی آن، تاولها و لکههایی است که بر روی پوست آمده است. خوب، اگر میخواهید لکوپیس روی پوست را بردارید، نباید آن را کرم مالی کنید، بلکه باید بروید و مشکل کبد را برطرف کنید.
مردم، معلمان مردم، تصمیم گیران برای مردم، اگر اهل عقل، خرد و حکمت باشند، باید به آنچه در عالم ظاهر ظهور میکند، پی ببرند و بدانند که حتماً در عالم باطن، اتفاقی افتاده است. باید بروند و آن مشکل را در عالم باطن حل کنند. کاملاً مشخص است که اگر ظلم، جاری و ساری شود، در عمل نیز رجحان پیدا میکند. همچنین، معلوم است که این امور، در عوامل و وقایع طبیعی نیز تأثیر میگذارد.
جمعبندی مقدمه
این هم نکتهای بود که قصد داشتم، به آن اشاره کنم که سه نکته مهم برای من بود. ابتدا میخواستم اشاره کنم که تمام عوالم ناسوتی و پنهانی، متکی و مبتنی بر قواعد ثابت و سننی هستند که از آن، بهعنوان سنن الهی یاد میکنیم. دوم، اشاره کردم که باید متوجه تقدیرات و مقدرات ثابت معینی بود که بر اساس آن، کل عالم خلق شده است و ارتباط میان این دو، همچنین، نشان دادم که میان عالم ظاهر و باطن، قطعاً یک پیوند و وابستگی عجیبوغریب وجود دارد.
نکته چهارم نیز این است که آنچه در میانه ما، رخ میدهد و میخواهیم به دست بیاوریم یا از دست بدهیم، آنچه در میان عالم و آدم میبینیم که خداوند خالق آن است، بر اساس ابزار و لوازمی اتفاق میافتد؛ یعنی هر تغییر و تبدیلی که طلب کنیم، برای آن، شرطی وجود دارد: ازجمله فراهم کردن ابزار لازم برای آن واقعه. در یک مثال ساده، معلوم میکنم که ما همواره در میان مشرق زمینیان -که بیشتر نگرش سنتی دارند- میبینیم که همه آنان، منتظر معجزه هستند و گمان میکنند، تمام آنچه در عالم رخ میدهد، متکی بر معجزه است؛ یعنی مقدمات لازم و لوازم ضروری برای رسیدن به یک امر را فراهم نمیکنند، بلکه میروند و حل مسئله، رسیدن به خواسته یا دفع آفت را طلب اعجازی میکنند، برای آن، طلب معجزه میکنند. میخواهم عرض کنم که واقعه معجزه، جزء استثنائات است و شرط لازم برای اداره امور و ادامه حیات نیست، بلکه شرط لازم برای اداره امور فردی، جمعی و تداوم حیات این دو، به دلیل وجود این قواعد دقیق و به لوازم آن متکی است. پس باید شرط لازم را فراهم کنیم، درحالیکه ما گمان میکنیم، همواره دروازههای اعجاز باز است (برای همگان هم باز است) و برای همه امور نیز میتوان، استفاده کرد، چنین نیست، زیرا تا نکارید، درو هم نمیکنید. دانه را در زمین نکار، بنشین تا صبح قیامت و پای آن، دعای کمیل بخوان، اما دانه سبز نمیشود.
پس اگر یکزمانی اتفاقی افتاده، حتماً حکمتی داشته و این اعجاز، بهمنظور خاصی بوده است؛ مثلاً به دلیل حضور فرد یا مردمی ویژه بوده، پیامبری بوده است و باید شرایطش را نیز فراهم میکردند. درواقع، ایشان در قواعد فیزیکی تصرف کردهاند، یعنی مردم، گمان میکنند هر زمان که بخواهند، میتوانند طلب کنند تا خداوند نیز در قواعد فیزیکی و ریاضی جاری در این عوالم تصرف کند. درواقع، جهان و همه عوالم، اساساً بر اساس تصرف دائمی در این قواعد، شکل نگرفته است. قواعد ثابت و جاری، لاتبدیل رخ نمیدهد، اگر تصرفی در این قواعد رخ دهد، حتماً حکمت بسیار متعالی میخواهد، زیرا منظور ویژهای هم باید آن را حمایت کند و شخص ویژهای نیز باید در این میانه، حضور پیدا کند، یعنی باید از میان مردم، این انتظار و طلب را حذف کرد. حال، باید به چه چیزی معطوفشان کرد؟ قوه عاقله. باید آنان را به قوه عاقله، معطوف کرد و به وجود این قواعد، قوانین و سنن ثابتی که در همه عوالم جاری است، متوجهشان کرد. باید آنان را تربیت کرد که این مراتب را مراعات کنند و اگر میخواهند، وضعشان را تغییر دهند تا آبادانی و رفاه پیدا کنند، اگر میخواهند که از ظلم، نجات بیابند، باید تغییر کنند. درحالیکه آنان را عادت میدهیم، به جای اینکه حرکت کنند و با شناسایی این قواعد ثابت و مراعات ادبیات لازم آن، وضع را تغییر دهند، گندم نکاشته، دست به آسمان برمیدارند و میگویند، خدایا بیا و به خاطر ریشسفیدی من، در عالم تصرف کن. در مورد همین سیل، مثلاً مردم بنشینند و بگویند، خدایا! خداوندا! جلوی این سیل را بگیر، اما اگر تا صبح قیامت هم بگویند، این سیل، کار خودش را میکند. دلیل آن نیز این است که اولاً آنچه باعث این سیل شده، یکچیز دیگر است که شما، نمیخواهید به دنبال آن بروید. ثانیاً اینکه شما، مأمور به این امر هستید که برای در امان ماندن از این سیل، از آنچه خداوند، توانایی، ابزار و ادوات در اختیارتان گذاشته است، استفاده کنید تا بتوانید، جلوی سیل را بگیرید. نکته چهارم من، عبارت از این بود که بگویم، ابتناء عالم و تغییر و تبدیل در میان این ساحتهای مختلف، اساساً بر اعجاز نیست و بهرغم تصور بسیاری از ما، مراجعه به مجموعه لوازمی است که باید برای آن موضوع فراهم شود.
گاهی اوقات نظم و قواعد عوامل معنوی و غیرمادی تأثیر دارد
عالم ناسوت و عالم عرض، به عالم پنهانی متکی است و اینقدر که آن عالم پنهانی به این عالم تأثیر میگذارد، اصلاً برای ما، قابل حدس هم نیست، زیرا بسیار دقیق و مؤثر است. درواقع، هر چیزی که بهصورت صد درصد در آنجا اتفاق بیفتد، اینجا هم بروز میکند و هر چه اینجا دانسته و ندانسته، اتفاق بیفتد، آنجا هم بروز میکند؛ یعنی آنقدر دقیق است؛ مانند اینکه شما میگویید که این آب، در یکصد درجه به جوش میآید، شما به هر صورت که باشید، اگر گاز را روشن کنید، این آب، در همان صد درجه به جوش خواهد آمد (کور، یهودی، مؤمن و …). شما هرکسی که باشید، اگر تخممرغ را فشار دهید، میشکند، چرا؟ به دلیل اینکه اگر این ویژگیها و اندازه مواد نبود، تخممرغی به وجود نمیآمد. به وجود آمدن این تخممرغ با این شکل و شمایل -که من میتوانم استفاده کنم- برمیگردد به اینکه برای این پوسته، قدر و ظرفیت معینی از تحمل فشار قرار دادهاند و اگر از جنس آهنی آن را درست میکردند، اصلاً ما تخممرغ نداشتیم. لذا تأثیر این عوالم، بسیار دقیق هستند و مراعات نمیشوند. بسیاری از ادعیه، زیارات، حرزها، نافلهها، تعقیبات، عبادات و آدابورسومها، برای چه هستند؟ باید گفت که بخشی برای تنظیم مناسبات و معاملات این دوعالم و هماهنگ کردن آن است، بخشی هم برای این است که مصونیتی به وجود بیاید تا از عوامل ناپیدایی که آسیبزننده و جزء نیروهای شیطانی هستند، در امان بمانیم. بخشی هم برای این است که ما، در مداراتی قرار بگیریم تا آسیبپذیریمان کمتر باشد.
شما اگر این ظرف فنجان چای و آب را یله کنید، ضرورتاً میریزد و نمیتواند نریزد. البته برای اینکه این ظرف چای نریزد، در مداری عمل میکنید و آن را در جای مناسب، قرار میدهید که نریزد. یکی از کارکردهای ادعیه و زیارات نیز همین است، یکی از کارکردها، نه همه آنها. یکی از این موارد، این است که شما از مسیر ادعیه و زیارات، در یک مدار دیگر قرار میگیرید که در آن مدار، ضرورتاً آسیبپذیریتان کمتر میشود. اینها همان قواعد بوده و ثابت هستند، اما جزء لوازم به حساب میآیند؛ یعنی شما به همین صورت که در عالم فیزیکی با حفاظت و حراست از دست، انگشت و فنجان، تلاش میکنید و آنها را تنظیم مینمایید، خداوند متعال نیز برای شما، علاوه بر این عقل و قواعد فیزیکی، ادعیه، زیارات و سننی را تعبیر و جعل کرده است که به مدد آنها، گاهی اوقات در مصونیت قرار میگیرید. گاهی اوقات نیز خودتان یک پرده بالا برده و در آن مدار دوم، قرار میگیرید که در آن مدار، ضرورتاً تقدیر چنین حکم میکند که شما آسیب نبینید؛ یعنی از مسیر صدقه دادن، دعا کردن، خوشرویی، عدالت ورزی و … .
درواقع، ما مدارات یا مدار سکنای خودمان را تغییر میدهیم. البته به حدی این مدارها، دقیق هستند که شما در هرکدام از آنها که قرار بگیرید، نتایج ضروری همان مدار را میبینید؛ بهعنوانمثال، اگر این قند فشرده شود، از هم میپاشد اما اگر آن را آرام در این قندان بگذارید، ثابت میماند. در یک کلام، عالم آکنده از میلیونها و میلیاردها مدار کوچک است که از عالم ناسوتی تا منتهاالیه همه عوالم آسمانی، کشیده شده است و اگر ما، بتوانیم آن را درک، کشف و فهم کنیم، خودمان را از هر مداری، بالاتر یا پایینتر بیاوریم، ضرورتاً نتایج استقرار در هر مدار را خواهیم دید. حال، اعم از اینکه در این مدار، سالم بمانید یا در مدار بعدی بمیرید. درواقع، در ریزترین عوالم فیزیکی، در عرض این مدارات میروند، میآیند تا به عالیترین مراتب از عوالم باطنی میرسند و همه آنهم قابلشناسایی است و برای بشر نیز جعل شده که بتواند در این مدارات، سیر کند و با گذار از آنها به مدد عقل، حکمت و کلام وحیانی، بتواند آنچنان خودش را به مداراتی برساند که بیمرگی را نصیب خود نماید؛ اما تا زمانی که در عالم فیزیکی غرق است، ضرورتاً بر اساس هر حادثهای، ممکن است از دنیا برود. سؤال پیش میآید که آیا میتوان چنان تصرف کرد که اجل محتوم نیز به تأخیر بیفتد؟ بله! میگوید اگر شما به پدر و مادرت نگاه کنی یا صله ارحام، به جا بیاوری، عمرت طولانیتر میشود؛ یعنی صله ارحام، تو را به یک مدار بالاتر برده و در آن، مستقر میکند و ضرورتاً کسی که در آن مدار قرار بگیرد، قاعده ثابت هم وجود دارد و عمر طولانیتری پیدا میکند. برعکس، اگر صله ارحام نکنید، پدر و مادرتان را نیز اذیت کند، خودتان را در مدار پایینتری قرار میدهید که هر کس در آن مدار قرار گیرد، آسیب میبیند و عمرش کوتاه میشود.
از همین مثال ساده عمر طولانی در اثر صله ارحام، بگیرید تا به جایی برسید که فردی، بتواند پانصد سال عمر کند. اصلاً فرد، بتواند در مداری قرار گیرد که جزء معمران به حساب بیاید؛ یعنی مرگ را پس بزند. بهعنوانمثال، میگویند که ما، جنازه فلانی را پیدا کردیم، بعد از آنکه سی سال پیش از دنیا رفته بود، در جبهه جنگ سالم است (البته بنده نمیدانم که عامل آن، همین امر باشد)، بررسی کرده و دیدیم که مداومت در زیارت عاشورا، موجب چنین امری شده است. البته بنده علم آن را ندارم که بگویم، آیا یکی از نتایج قرائت هرروزه زیارت عاشورا، این است که جسم تو نپوسد؟ من نمیدانم، اما مطمئن هستم که یک فرمول، سنت یا یک عمل مذهبی ویژه وجود دارد که اگر شما بر آن، مداومت داشته باشید، نتیجهاش طبیعی و حتمی است. بنده طبق قواعد، این امر را بیان میکنم. پس تغییر در آن به وجود نمیآید، نتیجه قطعی آن، این است که جنازه نپوسد، چون در آن مدار پوسیدگی راه پیدا نمیکند. این، چهار نکته مهم بود که ابتدا باید توضیح میدادم.
آیا معجزه نیز همین است؟ یعنی انتقال میان مدارها؟
باید آن را بهعنوان تصرف در قواعد در نظر بگیرید؛ یعنی صاحباختیار و قواعد تصرفی که ما به آن، ولایت تصرفی میگوییم. صاحب ولایت تکوینی، همان صاحب ولایت تصرفی است که میتواند در قواعد مندرج در این عوالم، تصرف کند و جلوی عملش را بگیرد؛ یعنی میتواند کاری کند که آب، در صد درجه به جوش نیاید، تصرف به این معنا. درواقع، تصرف در کم و کیف است، یعنی شما در هر شرایطی، هر وزنهای را روی آب بگذارید، فرو میرود اما در ولایت تکوینی، میتواند روی آب راه برود یا حتی میتواند، طیالأرض کند. اگر الآن پرواز کنید، میتوانید به یک حد معینی از آسمان بروید، زیرا بعد از آن، دیگر نمیتوانید تنفس کنید. البته خداوند، میتواند این کار را انجام دهد، مثلاً در یکی از سیارات و از عوالم ناپیدا، زندگی و جسم فیزیکیاش را هم داشته باشد که این، به ولایت تصرفی یا تکوینی خاص حضرات معصومین (ع) برمیگردد که خداوند، در اختیار آنها گذاشته و میتوانند، در این قواعد تصرف کنند.
نحوه تعامل این دو در قواعد عالم ظاهر و عالم باطن
حضار: نحوه تعامل این دو در قواعد عالم ظاهر و عالم باطن، به چه شکلی است؟ چیزی که ما دنبال آن هستیم، این است که رابطه قواعد این دو با همدیگر چگونه است؟ درنهایت، چقدر شما بحث ولایت را مطرح میکنید؟ بحث اینکه انسان، چقدر میتواند بر روی این قواعد تأثیر بگذارد؟ بهعنوانمثال، میگوییم بحث گناه که میشود، انسان بر اساس قدرت عقلش میآید و اثر گناه را از بین میبرد. مثلاً زمانی که زلزله میآید، او فنآوری به وجود میآورد که دیگر زلزله تأثیری ندارد؛ ساختمانها را محکم میسازند که تا هشت ریشتر هم هیچ اتفاقی برای آنها نمیافتد و میزان کشتهها را هم کاهش میدهد. پس اثر ما به چه شکلی است؟ آیا با قدرت عقل، میتوانیم کمکی کنیم؟ یعنی اگر صرفاً با قدرت عقل به دنبال آن برویم، قابلیت کنترل ندارد؟
شفیعی: دو نکته در این مطلب وجود دارد؛ یکی اینکه وقتی خداوند متعال، مجموعه عالم را خلق کرد، تنها به دودسته موجود (حداقل الآن که ما میشناسیم)، اجازه اختیار داده است که این دو، جن و انس هستند، اما بقیه موجودات، قدرت اختیار ندارند. این دودسته به دلیل داشتن اختیار، از یکطرف مسئول میشوند و باید پاسخگو باشند، از طرف دیگر، عملشان مؤثر واقع میشود؛ که بازدارنده، کند کننده، جریان ساز یا تند کننده میشود. عمل اینها، وقتی با عنوان مختار وارد میشود که همین مورد نیز حکمتی دارد، چون خداوند، عالم ریاضی، ناسوتی و فیزیکی را در تسخیر انسان قرار داده، بهنوعی یک نوع ولایت تصرفی بسیط به انسان داده شده است، نه ولایت تام و حتمی. یک درجهای از ولایت تصرفی در سطح پایین، در اختیار انسان قرار داده شده که میتواند، تصرف کند و از مسیر تصرف، جهان را دگرگون نماید، تغییر دهد، اصلاح، ساده و سهل کند یا بر دیگران وبال بیاورد. این امکان به این انسان، داده شده است.
نکته دیگر اینکه اگر این اختیار را به انسان و جن نمیدادند و تمام موجودات مانند نباتات، بدون اختیار و تسبیحگوی میماندند («يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ»)، زیرا همه آنچه در آسمان و زمین است، تسبیحگوی بوده و خداوند، خلق کرده و در قدر معینی، در مسیر هدایت رهایشان کرده است، اگر اینگونه بود، همه میماندند و بحرانی در عالم، به وجود نمیآمد. انسان به دلیل داشتن اختیار، بحرانساز شده است. برای تنظیم مناسبات و معاملات، انسان و جن، بهگونهای که موجب بحران، درهمریختگی و امتزاج نشود، مجموعه قواعد و قوانین دینی قرار داده شده است. درواقع، یکی از کارکردهای مجموعه قواعد دینی، چه در شریعت و چه در اخلاق، تنظیم معاملات و مناسبات این دو موجود مختار است، بهگونهای که باعث این درهمریختگی و آشفتگی نشوند و این نظم، ادامه پیدا کند تا منتهاالیه هدایت؛ پس این اختیاری که داده شده، برای ایجاد تعادل و کنترل آن دستورالعملها است، اما وقتی تعطیل شود و این دستورالعملها انجام نگیرد، نتیجه طبیعی آن، چه میشود؟ درهمریختگی. این از نکته اول که بیان شد.
نکته دوم: بهعنوانمثال، ما میدانیم که این مفسده، زمینهساز زلزله است اما چرا شما، بدون اینکه عامل اصلی زلزله را بیابید، بر روی دمل چرکین، پماد میزنید و آن را به ظاهر محو میکنید؟ چرا این امر اتفاق نمیافتد؟ چرا تقلیل پیدا میکند و تضعیف میشود؟ این امر، به سایر صفات کمالی خداوند متعال برمیگردد. اضافه کنم که صفات کمالی ولیالله اعظم -که صاحب اذن و ولایت است- به اذن الله در همه امور جاری است؛ به چه چیزی؟ به رحمانیت و صبر برمیگردد که بازهم سنت است. در بحث سنت، یک بحثی به نام سنت استبدال داریم که توضیح خواهم داد؛ یک سنتی هم به نام سنت مهلت دادن داریم که این مورد، طبق همان قواعد است. طبق قاعده مهلت که عقب افتاده است. گاهی اوقات نیز سنت استعجال است و به جلو میافتد که اینها، به قواعد دوم و سوم برمیگردد. درواقع، چهبسا بسیاری از اقوام که مهلت داده میشوند اما بعدها، مواردی بدتر، بر سرشان میآید یا مهلت داده میشود تا در این نعمات ظاهری دنیا، آنچنان غرق میشوند که دیگر چیزی در آخرت، نداشته باشند و اینها، به سنن دیگر برمیگردد.