۱٫ نشانه های افول یک تمدن چیست و آیا میشود گفت که آمریکا و غرب بعد از جنگ جهانی دوم در حال افول است؟
۲٫ بر فرض افول این تمدن آیا آمریکا توان جلوگیری از این افول را دارد؟ و بازسازی تمدنی آیا ممکن است؟
۳٫ باتوجه به تقابل گفتمانی انقلاب اسلامی ایران و غرب این افول چه تاثیری بر بازیابی و افزایش نقش تاریخی ایران به منزله نماد تمدن اسلامی در آینده جهان خواهد داشت؟
۴٫ آیا نشانه های ظهور یک تمدن جدید را میشود در عالم دید؟
مقدمه:
تمدن چیست؟
موضوع تمدن و نظریه تمدن و تاریخ تمدنها یک مبحث مهم است و علمای علوم انسانی از چند جانب به این موضوعات توجه و اهتمام دارند. جغرافیدانان، مورخان، باستان شناسان انسان شناسان معماري و تاريخ شهرسازي هر یک به سهم خویش به این موضوع مهم بنیادی توجه دارند. لذا این مبحث در دپارتمانهای علوم انسانی مورد اشتراک است. اول باید از خود تمدن آغاز کنیم که تمدن چیست؟ زیرا در مسأله تمدن و پیدایش آن در دپارتمانها اختلافات معنوی و تفسیری وجود دارد. یعنی تعریف تمدن تعریفی یگانه و تک ساحتی نیست. اصل لغت تمدن از ریشه لاتین به معنای شهرنشینی متمدن است معنای کلی این واژه این است که آن تاليفات جسيم انساني که در دورههای گوناگون سیاسی از بشر میماند را تمدن میگویند و چندین دوره تاریخی را هم میتواند پوشش بدهد.
تمدن ها چگونه ساخته میشوند؟
بنابراین تمدن در لغت و معنی و حتی مفهوم منتسب به شهر و مدینه است. در اصل تمدن به این معنی نیست که تمدن به دست انسان ساخته میشود. تمدن یک امر انسانی است اما به این معنی نیست که یک نظام سیاسی در بالاترین مرتبه تصمیم به ایجاد یک تمدن بکند. البته تمدن ها با نظامهای سیاسی مربوط هستند و حاصل آنکه ادامه حیات تاریخی نظامها و رژیمهای گوناگون در مناطق وسیع جغرافیایی در تمدنها منعکس میشود اما نمیتوان گفت ظهور تمدنها امری ارادی فردي و يا حتي جمعي است.
در کلام مختصر، این موجودیت شهرها و نسبتهای جامع آنها است که تمدنها را میسازد نه موجودیت آحاد وافراد انسان و گروههای انسانی. تمدن نظم اجتماعی ماندگار در تداوم و همراه با پایداری چند دوره نظامهای سیاسی است. بعضیها به اشتباه نطامهای سیاسی و قدرت را با تمدن اشتباه میگیرند. تمدن امری ارادهای نیست. تمدن صفوی را شاه عباس نساخته است و تمدن صفوی همچون تمدن سلجوقیان هنوز با جاذبههای تاریخی خود موجود، دیدنی و خواستنی است.
از منظر اسلامی بحث تمدن چگونه است؟
از منظر اسلامی و قرآنی بحث “ام القری” و مدينه النبيمطرح شده است. این موضوع باید باز شود که تمدن اسلامی چه نسبتی با مدینة النبی دارد و آیا ما میخواهیم در جوامع مدرن موجود به مدینة النبی بازگردیم؟ باید این مدل بررسی شود که چه طرحی از مدینة النبی مدنظر است. اگر مدینه فعلی را با زمان پیامبر اکرم(ص) مقایسه کنید از نظر محدوده شهری، شوارع و ارتباطات ساخت و ساز و تکنولوژی مساکن بسیار فرق دارد. نکته مهم این است که ما چگونه میخواهیم تمدن اسلامی را به مدینة النبی ارجاع بدهیم. از جهات ظاهری پیشرفت فیزیکی که در مفهوم شهر شده است میتوان گفت که این تطبیق یا بازگشت غیرواقعی است و چنین مقایسهای عمق ندارد. اما تمدن به معنای اراده انسانی برای بازگشت به قرآن و سنت و نمود این اراده جمعی در شهر برای تشکیل تمدن اسلامی درحال شکل گرفتن است. فلذا جستجوی تمدن به معنای هدایت عام تاریخی در کتاب و سنت ظاهرا از طریق ارجاع محدوده ظاهری و کالبدی مدینة النبی صورتپذیر نخواهد بود.
نفوذ تمدنی و سیطره تمدنی
تمدنها در ماهیت انواع هستند و ما تمدنهای گوناگونی را مشاهده میکنیم. بعضی از تمدنها به نسبت تمدنهای دیگر دارای نفوذ بیشتری بودهاند و بعضی از تمدنها در طول تاریخ دوره سیطره بیشتری داشتهاند. نفوذ تمدن چین از لحاظ تاریخی تا جغرافیای کره و ژاپن جلو رفته است اما دامنه سیطره تمدن کنونی که چین به دنبال آن است با اقتصاد امروزی چین همراه است. پس ما یک نفوذ تمدنی و یک سیطره تمدنی داریم.
نفوذ تمدن غرب در فرهنگ جهانی دوره مدرنیته مهم است. در دوران جدید نفوذ فرهنگی از نفوذاقتصادی مهمتر است. نفوذ و سیطره اقتصاد خمیرمایه اقسام دیگر ورود و نفوذ فرهنگی است. اکنون اقتصاد جهانی شکل گرفته است و چیزی که بیشتر مورد توجه و نظر اندیشمندان و فلاسفه است مسأله چگونگی ادامه تمدن غرب و احتمالات آینده در ذيل اين تغييرات اقتصادي و تجاري جهاني است.
جمهوری اسلامی از نظر اقتصادی کشوری بزرگ شده است. تهران امروزه یک متروپل بزرگ است که اصلا با پنجاه سال گذشته آن قابل مقایسه نیست. نکته مهم این است که این توسعه یافتگی چقدر اصیل است؟ تعینات، ساختهها و شیوههای زندگی ما تا چه اندازه درونی و تا چه مقدار منعکس از تمدن غرب و جهانی شدن است؟ و کدام وجه بر دیگری غلبه دارد؟ یعنی ما در صورت گیری تمدن فعلی بیشتر تابع هستیم یا دارای یک ایده و مفهوم خودي و دروني بزرگ از هدایت اذهان و فرهنگها و شیوههای زندگی انسانی هستیم؟ به نظر میرسد که ما بیشتر گرفتار و تابع وضع موجود جهانی شدهایم.
انسان موجودی تمدن ساز
بشر از منظر وسیع تاریخی توانسته است و میتواند با تمدن جهان خویش را بسازد. خداوند برای انسان جهان را آفریده است که در روایات و منابع روایی و عرفانی ما کیفیت آن توضیح داده شده است. فیلسوفان هم میگویند که این انسان است که جهان دارد و موجودات دیگر جهان ندارند. به قول شیخ محمود شبستری از این پاکیزهتر نیست که انسان جهانی است و جهان انسانی. و به نظر میرسد انسان میخواهد با تمدن جهان خودش را بسازد. انسان فقط موجودی جسمانی نیست بلکه موجودی دارای اندیشه والاست اما برروی زمین با شرایط تمدنی زیست میکند. انسان موجودی تمدن ساز است و این تغییرهای هولناک در حیات و ظاهر کره زمین از آفرینشها و آثار انسانی است. برای ما در وضعیتی که در آن هستیم چه چیزی اهمیت دارد؟
بوش پدر در پیش از آغاز هزاره سوم اعلام کرد که اکنون نوبت نظم نوین جهانی است و ما آمریکاییها با دعوی نوع تمدن خاص آمریکایی برای این آمدهایم که جهان را به سوی سعادت بشري ببریم. گفتند اما تاریخ در همین مدت کوتاه گویی شگفتیهای بسیاری را ظاهر کرد نه تنها تمدن آمریکایی در راه جهانی شدن از سلطه بیچون و چرای خود باز ايستاد و بلکه نشانههای افول و شکست بیسابقه در آن به تدریج آشکار شده است،این تمنيات و احلام بوش پدر به واقع الحاق نشد.
جهانی شدن؛ برخورد تمدنها یا گفتگوی تمدنها
جهانی شدن به آن شیوهای که آمریکاییهای مغرور به خویش گفتند رخ نداد. یک جهانی شدن به معنای شهروند جهانی شدن وگرفتن پاسپورت و امکان سفر ذهنی به هر نقطه از جهان پهناور وجود دارد و با این ارتباط هر نقطه به نقطه دیگر و هر چیز همه چیزی تحت شعاع یک سبک زندگی وجود دارد و همه تمدنها را به شیوهای میخواهد کنار هم قرار بدهد. این یعنی امکان دریافت همزمان تجربههای گوناگون که یکدیگر ارتباط داشته باشند و یکدیگر را نرم میکنند.
مسألهای که وجود دارد این است که آیا تمدن ها باهم میجنگند یا این نظامها و جریانهای سیاسی معارض اند که از تمدن ها نمايندگي دارند؟ نمایندگان این تمدنها در پهنه جغرافیایی آسیا، اروپا و حتی آفریقا در معرض یک مواجهه هستند و تا حدودی قابل قبول است که این مواجهه یا برخورد رخ داده است. در ایران موضوع گفتگوی تمدن ها به نحو بازي عكسي يا معكوس در برابر نظریه چالش تمدنها مطرح شد. سخن از گفتگوی تمدنها ارتجالی و بدون تأملات اولیه است زیرا گفتگو از برای انسان است ولی وقتی میگویید “گفتگوی تمدن ها” باید واژه گفتگو را تغییر داد تا حداقل سخن شما قابل فهم باشد. تمدنها گفتگو نمیکنند و فقط میتوان گفت متاثر از گفتگوی انسان ها هستند و این یک خطای فاحش در معنا و مفهوم تمدن است. مقصود زمامداران وقت این بود که نظامهای گوناگون در جهان و جمهوری اسلامی ایران که هر طرف پیشینه تاریخی خاص خود از تمدن را دارند باید در برابر مسائل موضوعات رویدادهای مختلف بینالمللی به گفتگو بپردازند تا از اختلافات موجود کاسته شود و قصد و هدف ایده گفتگوی تمدن ها هم چیزی بیش از این نبود.
حقيقت اين است كه نظريه برخورد تمدنها بیشتر از گفتگوی تمدن ها قابل درك است و در همان دوره یازدهم سپتامبر بوجود آمد و بعد از حادثه ۱۱ سپتامپر دیدید که چه اتفاق هایی در جهان تنگ ما رخ داده است. جنگ های گوناگونی صورت گرفته است که از نظر کمی و کیفیت و درک استراتژی در تاریخ بشری بیسابقه است. جهانی شدن یک امر اجتناب ناپذیری است که دامن کشورهای مختلف را دربرگرفته است وليكن ضرورتاً به سوی یگانه گرایی در نظام ابرقدرتهای جهانی تقلیل نیافته است. یعنی تحولات در نقشه سیاسی جهانی پس از دوره جنگ سرد منجر به مرجعيت صرف یک نظام ابرقدرت جهانی و نظامات واحد يا مشروعيت عمل سياسي متمرکز نشد. بنابراین شیوهای از جهانی شدن شکل گرفت که همزمان با دشواریهای جریانهای درونی در تقابل بین اقطاب و اطراف قدرتهای جدید تعریف میشود.
افول تمدنها
تمدنها مقدمه، ظهور، افول و مرگ دارند و افول تمدن ها امری اجتناب ناپذیر است و برای هر تمدنی زمانی است که پس از طي زمان در امتداد محو شده و دیگر به نحو زنده حیات ندارند. تمدن مصر و بین النهرین را ببینید که با آن عظمت به کجا رسید. همين طور ماجراي تمدن غرب رو به پبايان سرنوشت خود نزديك و افول خود را تدارك مي كند یعنی اگر حوادث و رخدادهاي صد سال پیش را با این زمان مقایسه کنید به هیچ وجه نیروی پرتوان و پرنشاط تمدن غربی و دامنه بسط و نفوذ و سلطه استعماری آن را مشاهده نمیکنید و هیچ اثری از آن هیمنه تاریخی وجود ندارد. مدرنیته در عالم احتمال دوامش بیش از تمدن غربی است و این هم سوال است که مدرنیتهای که عالم غرب پدید آورده است همچنان اقتصاد و فرهنگ جهانی را به پیش میبرد و هنوز متوقف نشده است؟ در حالیکه تمدن غربی دیگر نمیتواند با همان دبدبه و کبکبه پیشین عرض وجود کند اما مدرنیته همچنان رو به جلو در شرق و غرب جریان دارد.
افول تمدن آمریکایی
تمدن آمریکایی از لحاظ اقتصادی رو به کاهش قدرت است و این تمدن آمریکایی دیگر آن وضع انحصاری و قبله آمال و ارزو بودن، و مورد توجه جهانی بودن گذشته را ندارد. زمامداران کشورها در اسيا و افريقا به دستاوردهای این تمدن مجذوب معطوف و مشعوف بودند که آمریکایی بشوند. یک زمانی در شئوون مختلف سبک زندگی آمریکایی الویت داشت و الان دیگر این گونه نیست و سبک زندگی آمریکایی در اولیت نیست. البته انكار نبايد كرد كه تمدن و نظام آمریکایی نقش مهم و حتي منحصر به فردي را در توسعه قرن بیستمی فرهنگ و تمدن غربی داشته است.
در سطح جهانی اقتصاد آمریکا از لحاظ مرتبه و جایگاهش کاهش پیدا کرده است. از سال ۲۰۱۶ به بعد تا امسال تولید ناخالص آمریکا در رتبه نخست قرار ندارد. البته آثار تمدن نوع سرمایه داری و تمدن آمریکایی همچنان در جهان و در آمریکا ادامه دارد و هنوز تنفس میکند. لذا نمیتوان گفت این تمدن به یکباره از بین خواهد رفت. تمدن سرمایهداری آمریکایی در پکن، دهلی نو، سنگاپور تجدید صورت یافته اما شوق به فرهنگ آمریکایی همچون آغاز قرن بیستم تا دوران جنگ سرد و بعد از آن نیست و این میل و اشتیاق جهانی کاهش یافته است.
سهم ما از تمدن چیست؟
با ظهور قدرت جهانی جمهوری اسلامی در دو دهه اخير هنوز نمیتوان گفت که یک تمدنی از طراز خودش به همراه آورده و بهتر است بگوييم هنوز طليعه اي از ان ثبات نيافته است. این چنین نیست زیرا بین این دو مقوله قدرت و تمدت همچنان فاصله است. تمدن یک امر کهنهتر و تاریخیتر از قدرت و سلطه است. پس اگر قدرتی نيرومند ظاهر شود ضرورتاً به این معنا نیست که حتما تمدنی ماندگار را هم با خود خواهد آورد. البته ناگفته نماند آن چیزی که ما انسانها با آن سرکار داریم صف آرايي و مواجهه قدرت های موجود است. ظهور قدرت جمهوری اسلامی ایران که مفتخر هستیم در این زمان سعادت درك آن را داريم یک امر بدیهی است و صاحب نظران و انديشمندان برجسته سیاسی عالم(عرض نكردم روشنفكران وطني!) به آن معترف اند همه ظهور این قدرت را تصدیق میکنند چه آن را قبول داشته باشند یا نه. معذلک در مورد تمدن هنوز ایده هایی است که باید محقق بشود و نمیتوان گفت که ساختارهاي یک تمدنی نو آشكار شده است . به عقیده بنده ما یک نظام متمایز قدرتمند را داریم و با پایداری میتواند عمیقتر و موثرتر در سطح نقشه سیاسی جهان باشد تا حدی که میتواند نظام های سیاسی دیگر را شکل و قوام دهد. اين زمان میتوان گفت که یک حکومتی جهانی و به اصطلاح گلوبال و موندیال از نقطه اي كه بر روي آن هستيم در حال شکل گرفتن است. این مرتبه تکوین یک قاعده تمدنی است که وقتی شکل میگیرد رو به سوی هرم آن زمان تکوین تام و تمام آن مشخص میشود. ما این زمان میتوانیم نشانههای بارز این قدرت جهانی و ظرفیتی که به وجود آمده است را ببینیم.
بگذاريد مثالي بزنم. توجه کنید که در نیروی دریایی ما چه اتفاقی افتاده است؟ و بعد از پدیده ساخت و ارتقاي انواع پهپادهای ملی، نیروی دریایی چه رشدی کرده است به نحوی که امروزه سهم بزرگی در این قدرت متمایز و محدود به دول خاص داریم.قدرت دریایی به لحاظ کلی دوجور است. یک قدرت در معنای عام که محدود به ناو نیست و شامل پایگاههای ثابت هم میشود و از یک قدرت دریایی که محدود به ناوها تعریف میشود فراتر است. الان با پهپادهای ما یک قدرت دریایی با مفهوم جدید وجود دارد که این تناقض را حل کرده است و این پهپادها ضد نیروی دریایی دشمن هم هستند. یکی از دلایلی که آمریکاییها با همه سابقه حضور در خلیج فارس به تدریج در این سه چهار سال اخیر از منطقه خارج شدهاند به همین دلیل است. در جمهوری اسلامی ایران قدرت دریایی بی سابقه ما در حال شکل گرفتن است و در ماجرای دزدی نفتکش در مدیترانه توسط انگلیس و مقابله به مثل ما با كشتي اسطوره نام سلطان دريا، به خوبی واکنش نشان دادیم و این قدر این موضوع اهمیت سیاسی و ژئوفیزیکی داشت، تا آنجا که نگذاشتند این موضوع در خبرها و تحلیل های رسانههای اروپایی، چه رسد به لندني عنوان بشود. رسانههای خود ما هم به خوبی این موضوع را بازتاب ندادند. شاید هم مطرح کردن و نکردن مهم نباشد و مهم این است که ما بزرگترین کشور اروپایی از لحاظ قدرت نیروی دریایی چهار سده تاريخي را شکست دادیم و با این کار هزیمتکنان آنها به دریای شمال رفتند. ظهور قدرت جمهوری اسلامی ایران امری بزرگ است. مدلهای دفاعی ما در تاکتیک و استراتژی تغییر پیدا کرده است و جمهوری اسلامی ایران وارد فرصت های تازهای از قدرت جهانی ناشناخته میشود و این موضوع برای هر ایرانی و بلکه هر انسان شرقی و آسیایی باعث افتخار است و هرزمان که مردم به این موضوع تاریخساز آگاه بشوند شوقشان به قدرت این نظام بیشتر و پایدارتر میشود.
ظهور قدرتهای جدید
ظهور قدرت جمهوری اسلامی ایران
سرنوشت همه قدرتها همراه با ظهور و نابودی یک تمدن نیست. بعضی از قدرت ها مستثنیاند و تمدن ساز میباشند. آقای پل کندی در کتاب ظهور و سقوط قدرت هابه آمریکا هشدار میدهد که قدرت و تمدن آمریکاییها در حال سقوط میباشد. اکنون شاهد ظهور قدرتهای جدید در زمینههای اقتصادی و دیگر زمینهها هستیم که برای نمونه به کشورهای عضو بریکس میتوان اشاره کرد و این نشان دهنده این است که دیگر مقدرات جهان از آمریکا و واشنگتن رقم نمیخورد بلکه مجموعه ای از کشورهای قدرمند هستند که هرکدام نقش مهمی را در سرنوشت آینده دارند.
ناگفته نماند افول تمدن ها تابع مدل خاصی نیست و تمدنها را به سختی میشود با یک دیگر مقایسه کرد و هر تمدنی ویژگی منحصر به فرد خودش را دارد. در برابر افول تمدن ها افول قدرتها را داریم. افول قدرتها میتواند نشانههای قانونمندی داشته باشد که در ماجرای فرو افتادگي قدرت کشورهای اروپایی و آمریکایی در هزاره جديد این نشانه ها به نحو روزافزونی سر بر مي آورد و همگان میتوانند آن را مشاهده کنند. در تمدن ها امور نامتعین و رموزی کشف ناشده دخیل در تحقق تمدن ها است ولی در ظهور قدرت ها این طور نیست و نزد اهل نظر و تحقیق این موضوعات و دلایل قابل مشاهده و پیگیری است.
ظهور افزایش قدرت جمهوری اسلامی ایران و ارتقاء مرتبه آن به یک قدرت بینالمللی یک امر بسیار مهم است و آرام آرام در سطوح گوناگون بینالمللی در تحقیقات و نوشتهها و گزارشهای سیاسی منابع و کارشناسان مطلع این موضوع را مشاهده میکنیم. قدرت استثنایی ما چه چیزی است که قدرتهای جهانی سده بیستم که اینک در دولت محاق اند از آن بهرهای ندارند و افسوس مي خورند. افسوس انها واقعي و ترکیبی از مسائل مهم است. خدا را شکر میکنیم این کشور از لحاظ ژئوپلیتیک کشوری خاص است و دارای جغرافیای ماندگار خاصی میباشد. چه بسا همین ایدههای حکومت اسلامی اگر در هر نقطهای دیگر از جهان رخ میداد این چنین مثمر و پرنيرو، محقق نمیشد. جغرافیای ایران با اطراف فلات قاره بسیار مهم است. وقوع انقلاب اسلامی و ایدههای رهایی بخش منجر به رهایی سرنوشت ما از جهان مستعمره اروپايي امريكايي شد و این رهایی شدن از جهان و جهانی شدن امپریال یعنی فرصتی شد برای ایجاد فضای تازه. برای تنفس قدرت ما در جهان. مجاورت با همسایگانی داریم که با آنان یا در تأمین و تشخیص منافع سیاسی هماهنگ هستیم و یا دارای سنتها و فرهنگهای مشترک هستیم. ترکیب ارتش ما بعد از انقلاب تغییر پیدا کرده است و در جهان با ترکیب و هیئتی قابل مثال است. ما شاهد وجود جامع و فراگیر ارتش و سپاه و بسیج هستیم. نکته دیگر سنت فخر و شرف ملی است که ایرانیان بسیار به هویت خودشان افتخار میکنند و این کمک میکند که نظام مبتنی بر اشعال و غرور ملی و مستحکم باشد. منابع غنی از جمله نفت و گاز برای خودکفایی پایدار کمک کننده است. یکی دیگر از عوامل مهم رهبری متمایز انقلاب است که بسیار بابرنامه هستند که ای کاش مردم و نخبگان سیاسی و اجتماعی سپاسگذار باشند ایشان هم مشروعیت فقهی و هم مشروعیت سیاسی به نحو اتم درعمل سياسي مرسوم رهبران جهاني را دارند و اهل خبره و عمل شناس اين حقيقت را معترفند. در عمل سیاسی رهبری فرهيختگي مثال زدني و مشروعیت تمييزی وجود دارد. همانطور که در پیشبینیها و مواجهات در حوادث گوناگون روزمره مشاهده میکنیم و نصرت و ظفر و فیروزی الهی که همیشه با ایشان بوده به نحوی که مشکلات و آسیبها پشت سر گذاشته میشود و سربلندی ایشان بیش از پیش ظاهر میشود. رهبر کسی جز امام خامنه ای بود به این مقدار از توانایی و قدرت و یگانگی در برابر دشمن دست پیدا نمیکردیم. رهبر ما در جهان تاثیرگذار بودهاند و دیگر رهبران به فرمایشات ایشان گوش میدهند.
یک اتحاد منطقه ای بین ما و متحدانمان به وجود آمده است و اینها به ظهور قدرت جمهوری اسلامی ایران منجر شده است. برای مثال، اتحاد منطقهای بین ایران و پاکستان و رابطه ما با افغانستان وجود دارد و ما این رابطه حساس و دشوار را مدیریت و کنترل کردهایم. پس ظهور و اشتداد قدرت جمهوری اسلامی ایران انکارناپذیر است ولی برای تضمین این قدرت نقشه آینده نگری را باید ترسیم کرد. امنیت ما در ذیل حفظ قدرت نوین باید به صورت دیگری با ملاحظه پارامترهای ابداعی تعریف و محاسبه بشود. مفهوم ساختار امنیت برای ما عوض شده است و برای ایجاد و حفظ و پیشروی در مرزهای تازه باید فکر بکنیم. باید تهدیدات را پیش از جوانه زدن شناسایی کرد. قدرت نظامی باید به نحو تاریخی تقویت بشود. ساختارها و شیوههای آن به وظایف متخصصان نظامی مربوط میباشد.
آن چیزی که مهم است اکتساب، تولید و استفاده از پیشرفته ترین نرمافزارهای موجود است. مراکز علمی جهانی وقتی که توانایی علمی و رازدارندگی و قدرت کشورها را رتبه بندی میکنند وقتی به جمهوری اسلامی ایران میرسند این کار را با خویشتنداری و دلسردی انجام میدهند و تمام حقایق را نمیآورند. بخشی از این موضوع به علت عدم شناخت از جمهوری اسلامی ایران طبیعی است و این عدم شناخت منجر به سوءظن میشود. درباره قدرت جمهوری اسلامی ایران باید با کمک دستگاه دیپلماسی متعهدانه، مسئولانه و انقلابی در سطح جهانی رای دانشمندان، صاحبنظران و چهرههای سرشناس علمی و علما علوم سیاسی و اجتماعی را جلب کنیم تا این موضوع قدرت نوین به آرامی در همه مجالات به رسمیت شناخته شود. باید این آگاهی بوجود آید که اتفاقا تا زمانی که قدرت جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت نشناسند آنها هستند که در محل باخت میباشند. پس قدرت نوین جمهوری اسلامی ایران در همه شئون و ابعاد جهانی آن باید شناخته شود.
ما شاهد عدم اذعان کشورهای اروپایی و ناتو به توافق به برتری نظامی جمهوری اسلامی ایران در حوزههای ترسیم شده و ابتکارات دریایی و توان پهپادی در منطقه خاورمیانه و فرامرزها هستیم بماند كه اگر این اعترافات صورت نمیگیرد برای پیشرفت و استحکام بیشتر قدرت و توان ما چندان طرف و نکته بازدارنده و منفی وجود ندارد. هر چه آنها ما را رها کنند ما بهتر و بیشتر کار خودمان را انجام میدهیم. با توجه به احتمال وقوع جنگ در منطقه در آینده آن زمان جهانیان از قدرت جمهوری اسلامی ایران شگفتزده میشوند و به طور غافلگیرکنندهای قدرت جمهوری اسلامی ایران آشکار میشود. آنها اکنون فقط از فاصله دور یک چیزهایی را شنیدهاند و از حقایق خبری ندارند.
سوال: باتوجه به این که فرمودیدتمدن یک نظم اجتماعی ماندگار است که میتواند چندین دوره نظامهایی را داشته باشد آیا الان در حوزه تمدن غرب ما شاهد بینظمی هستیم؟
در ماجرای ۱۱ سپتامبر بنده این ایدهای را مطرح کردم و پس از این حادثه درباره کیفیت و جوانب مسأله مدتها اندیشه میکردم. یک حادثه و پدیده استثنائی و خاصی در آن روز اتفاق افتاد. وقوع جنگ جهانی سوم در آن شب آشکارا یک امر محتمل بود و دلیلش این بود که آمریکایی این احتمال را بیان میکردند که روسها در پشت این خرابکاری و انهدام برجها و ساختمان پنتاگون باشند و روسها فورا اعلام کردند که ما در این ماجرا نبودیم. بعد از حادثه سپتامبر امور به حالت پیشینی بازنگشت. آن زمان پیش بینی میشد که این نطفه های ضددولت اگر آرام آرام شکل بگیرد بخش بزرگی از نقشه حوادث تاریخی را دیگر نباید در میان سازمان دولتها جستوجو کرد بلکه حلقه های کوچکتر از قدرت میتوانند موثر باشند که برای مثال میتوان به القاعده و طالبان اشاره کرد. در زمان حادثه ۱۱ سپتامبر داعش هنوز تشکیل نشده بود.
دولتها وقتی خیلی بزرگ میشوند و میخواهند از پوسته تنگ خارج بشوند بعضی از این اجزا رشد میکند. اگر در آمریکا مسائل درونی و شناختی عمیق و وضع نابسامان و نارضایتیهایی که در میان سفیدپوستان و سیاه پوستان وجود دارد حل نشود این کشور با مشکلات فراوانی از جانب ضددولت ها رو به رو خواهد بود. مشاهده میشود که ایالت هایی به سمت تجزیه طلبی حرکت میکنند. این احتمال وجود دارد. چنانچه آمریکا سیطره جهانیاش را از دست بدهد و نتواند این مشکلات عمیق سیاسی را حل کند تجزیه ایالت ولااقل بعضی ایالت ديگر صرفا احتمالي رياضي بر روي كاغذ نخواهد بود.
اگر لیبرالیسم آمریکا تن به خواستههای نژادپرستانه بدهد و جمهوری خواهان دوباره سنتی از سیاستهای قرن نوزدهمی آمریکا را از اول تعریف و ترویج کنند قدرت فعلی آمریکا که مبتنی بر گلوبالیسم تجاری است به نحو آمریکایی از قدرت ایالات مطلقاً سفید و ایالت ترکیبی و مهاجرپذیر مثل كاليفرنيا و فلوريدا میل میکند. بخش بزرگی از جریان لیبرال در حزب دموکرات که بر رسانهها حضور و سلطه دارند و یهودیها پشت اینها هستند و اینها نمیتوانند در برابر تجزیهطلبی و کسب استقلال اکثری ایالت سفید سکوت کنند. از طرف دیگر اگر لیبرالها عقب نشینی نکنند جنگ داخلی آمریکا در آیندهای نه چندان دور اجتناب ناپذیر است.
البته جهان سلطه غرب هنوز نیرومند است به رغم فروریزی و درماندگی نظام های سیاسی سلطه جهانی غرب همچنان ادامه خواهد داشت. غرب مثل آفریقا نیست. نظامهای سیاسی و بینالمللی و بلوک بندی ها در هزاره سوم تغییر پیدا کرده است. قدرت اروپا پس از بریکست شکست و التیام بعد از شکست منجر به اتحاد آلمان و فرانسه شده است. این دو کشور نیز از نظر اقتصادی دوراه متفاوت دارند و باهم اختلاف دارند و برای یکدیگر خط و نشان میکشند. اروپا مجموعه متفرق است و دیگر آن اروپای سدههای پیش نیست. از سوی دیگر، فروریختن نسبی اقتصاد آمریکایی همراه با ضعف حضور نظامی آمریکا با کاهش نیروها و حتی ترک تاریخی منطقه خاورميانه به نحو تدريجي شروع شده است. بعضیها به اشتباه فکر میکنند که هنوز قدرت نظامی آمریکا اول است ولی خیلی مؤلفهها در نیروی نظامی با جنگ الکترونیک تغییر پیدا کرده و به هم ریخته است. قبلا به محاسبات انسانی زیادی برای شلیک یک گلوله توپ نیاز بود اما اکنون این علم الکترونیک کمک کرده است تا امروزه دارای موشک نقطه زن درحد قارهپیما باشیم. آن ها هم میخواستند این اتفاقات در منطقه رخ ندهد ولی به رغم خواسته آنها این نیروی بیسابقه برای کشور ما حاصل شده است. الان هم با تأنی و به نحو آبرومندانه میخواهند خارج بشوند و یک نمونهاش مساعی دوجانه و چندجانبه آمریکایی و اروپایی برای امضای توافق ایران و آمریکا است.
سوال: دوگانهای در بحث قدرت ایران و آمریکا در فرمایشات شما بود که قدرت ایران روز به روز در حال افزایش است و قدرت نظامی آمریکا باتوجه به فضای اقتصادی که دارند رو به افول است. منتهی نه قدرت گرفتن ما نشان از شکل گرفتن تمدن است و نه ضعف سیاسی اقتصادی آمریکا میتواند نشان از افول تمدن غرب باشد. آیا میتوانیم نتیجه بگیریم که این تمدنی که شکل گرفته است بر اساس یک ایدئولوژی بوده است و آن نظام سیاسی و اقتصادی که ایجاد شده است بر اساس آن ایدئولوژی بالا رفته است و الان ضعف در نظام آمریکا و قدرت ایران نشانه هایی از ضعف در ایدئولوژی است؟
اصطلاح ایدئولوژی را از شما میپذیریم اما باید گفت که دین ایدئولوژی نیست و بحث های فلسفی این موضوع بسیار گسترده است که وارد آن نمیشویم. چیزی که شما به عنوان یک اصطلاح به کار میبرید مرسوم است و مقصود این که ما دنبال چیزهایی هستیم و خواستههای بلندی داریم و ارادههایی برای کارهای بزرگ داریم و میل داریم که تغییراتی را ایجاد کنیم. این را قبول دارم. در سطح جهانی وقتی این تغییرات صورت میگیرد قطعا یکسری ایدهها در حال عقبنشینی و یکسری ایدههای نوین در حال جلو آمدن است. افول قدرت آمریکا حادثهای است که با سرنوشت به هم ریختگی و آمیزش نژادی اروپایی درهم آمیخته شده است. نشانهای از سرنوشت آینده که بعضی ها اعتقاد دارند این افول در ۲۰۴۰ رخ میدهد و به عقیده بنده این افول بعد از یازدهم سپتامبر آغاز شده است. فروریزی آمریکا غیرمتعارف است و سرعت نزول بیشتر از سرعت اوج آن است. مدام در منطقه برای همه خط و نشان میکشیدند ولی الان حتی روابط بین یمن و عربستان را نمیتوانند کنترل کنند. از نظر تاریخی معمولا افول سریعتر از حد انتظار اتفاق میافتد که برای مثال میتوان به آلمان نازی اشاره کرد که در طول ۲ الی ۳ سال فروریخت. درباره آمریکا این افول محیرالعقول است. گفته اند که از سال ۲۰۰۲ شروع شده است و آمریکاییها هم افول اقتصادی خودشان را پیش بینی کردهاند اما افول قدرت نظامی برایشان غیرقابل تصور بود و هیچ کس نمیتوانست به مخيله خود راه دهد که آمریکا تا این حد از لحاظ نظامی انقدر بيچاره وناتوان باشد که پایگاه نظامی اش در عینالاسد را بزنند و هیچ عکسالعمل جبرانی انجام ندهد. البته همان وقتی که سردار سلیمانی فرمانده عالیقدر ما را ترور کردند به نحو ضمنی اعلام این بود که قدرت نظامی آمریکا پایان یافته است و مایل به هزیمت آبرومندانه اند.
اگر کسی قصد داشته باشد که دلایل شکست هژمونی آمریکا را پیگیری کند میتوان گفت از زمانی شکست حقیقی آغاز شد که آمریکاییها نظام های پولی مالی برتون وودز را در اثر میل به درون و احتمال به تحمیل قدرت و خودپسندیشان در دهه ۸۰ برهم ریختند و دکترین مونرو را در پیش گرفتند بدون این که اعلام کنند با این شرط که به دیگران هم اراده خودشان را تحمیل بکنند. اتفاقی که افتاد خدشه در اعتبار بسیار بنیادی و مفهوم نظام مالی – پولی واحدی بود که آمریکا با اتکاء به آن میتوانست جهان را حفظ کند. مبتنی بر این که یک نظام واحد جهانی به وجود آمده بود که هرکس به اندازه خودش در آن سهیم باشد. در دهه ۸۰ این را از بین بردند و برابری طلا و دلار را منتفی کردند و هرکاری میخواستند در محدوده و درون منافع آمریکا بدون ملاحظه منافع کشورهای اقماری کردند. این ها اعتبار آمریکا را بهم زد و علی رغم این که اقتصاد امریکا با کنار گذاشتن توافق برتون وودز به دنبال قدرت مند شدن بود اما این قدرت دیگر روز به روز از افزایش آن کاسته شد و توان رقابتیاش را از نظر مبادلات تجاری از دست داد. در سال ۲۰۰۸ هم بحران اقتصادی در آمریکا رخ داد که هنوز هم از زیر آن کمر راست نکردهاند.
مراحل افول آمریکایی به صورت تدریجی بوده است و نظریه نظم نوین جهانی را برای جلوگیری از کاهش نفوذ و قدرت خود مطرح کردند. این نظریه نظم نوین جهانی بیشتر برای حفظ هیکل اقتصاد جهانی بوده است اما حقیقت این است که به دنبال یک نظم یک جانبه تحمیلی بوده اند و نتیجه اش با وقوع جنگ های عراق و افغانستان روشن شد و آمریکایی ها نتوانستند گلیم خودشان را از آب و گل مسائل منطقهایی و جهانی بیرون آورند. بنابراین آمریکا نظامیگریاش را باید پایان میداد و دلیل میل نظامیاش صرفاً حفظ وجهه از دست رفته و نمایش میراث کهنه قدرت است و نشان از يك نظامیگری حقیقی نیست و نشانهاش این است که نه در ماجرای جنگ اوکراین به نحو مستقیم وارد شدند و نه در حادثه کشتیهای نفتی که ما بازپس گرفتیم، همه اینها نشانهای از افول یک قدرت است و این مهم است که بدانیم دیگر آمریکایی توان بازگشت و بازسازی قدرت تاریخی خود را ندارند. هراتفاقی هم که رخ بدهد امکان بازگشت جدی ناوگان آمریکایی به خلیج فارس در وضعیت مقابله و برخورد وجود ندارد. وقتی آنها نمیتوانند به منطقه برگردند نشان از این است که قدرت جمهوری اسلامی ایران پیش رفته است. ما دیگر رقبای ضعیف را چندان به حساب نمیآوریم و کمابيش مطیع هستند؛ شاید این موضوع را اعلام نکنند ولی همراهی میکنند. از قطر که در ماجرای عربستان به جانب ایران آمده و سفیران کشورهای کویت و امارات که به تهران میآیند و اینها نشان از این است که این کشورها آرام آرام به آن آگاهی رسیدهاند و به سمت جمهوری اسلامی ایران میل پیدا میکنند و اگر غیر از این رخ بدهد بیشتر به ضرر خودشان است.
اگر منطقه برای مدتی از کشورهای بیگانه خالی بشود و به آرامش برسد و جمهوری اسلامی ایران بتواند یک اتحادی از ملت های گوناگون به وجود بیاورد که هرکسی در جایگاه خودش سهم داشته باشد و شیعیان هم بتوانند سهم نادیده گرفته شده تاريخي خودشان را به دست بیاورند آن زمان تثبيت تمدني با قدرت نوین مجال يابد. این قدرت مقدس برای سالیان سال ماندگار ماند انشاءالله.