دکتر بازرگان: یکی از مشخصههای عرصه گذار در نظم بینالمللی در هر برهه زمانی ابهام، بیاعتمادی و نااطمینانی دولتها از یکدیگر است.
در ابتدای نشست دکتر ابوالفضل بازرگان مدیر جلسه با مقدمهای بر وضعیت نظم جدید جهانی، افزود: در حال حاضر مبحث گذار در نظم بینالمللی در مجامع سیاسی و عمومی، تحت عنوان نظم جدید بینالمللی یاد میشود، ولی اصطلاح آکادمیک و دقیقتر آن گذار در نظم بینالمللی است. به این علت که هنوز به طور قطعی معلوم نشده است که نظم جدید چیست. اما چیزی که مشخص و بدیهی میباشد، آن است که نظم قبلی هژمونیکال آمریکا (به معنی تک ابرقدرت بلامنازعی که در تمام حوزهها حرف اول را میزد) دیگر وجود ندارد و آمریکا دچار رقیب شده است. علاوه بر ابرقدرتهای جدید، بازیگران و قدرتهای منطقهای را ملاحظه میکنیم که در نظام بینالملل در حال بازیگری به طور مستقل از اراده آمریکا و حتی از اراده چین و روسیه هستند. این نشان میدهد طبیعتاً نظم آمریکایی دیگر موجود نیست؛ اما در عین حال این مسئله را هم نشان میدهد که ما به یک نظم جدید دوقطبی بلوکبندی شده هم نرفتهایم و به نظر هم نمیرسد که مشابه وضعیت عصر دوقطبی جنگ سرد بین بلوک شرق (شوروی) و غرب (آمریکا) بخواهد اتفاق بیافتد. رفتارها بسیار پیچیده و شبکهای شده است و دولتها تا جایی که میتوانند در حال بازی کردن آن هم به صورت مستقل و در راستای منافع ملی خودشان هستند. وضعیت به قدری پیچیده شده که ما دیگر به راحتی نمیتوانیم بگوییم که کدام کشور دوست چه کشوری است؟ و کدام کشور دشمن چه کشوری است؟ و این دوستیها و دشمنیها مثل قبل نیست.
دکتر بازرگان در ادامه، اشاره کرد: جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و مهمترین چالشگر نظم آمریکایی از حداقل ۲۰ سال گذشته (بعد از ۱۱ سپتامبر) با هزینههای خود در مقابل آمریکا ایستاد و در منطقه با آن جنگید و در خیلی از مواقع آمریکا را هم شکست داد و هزینه آنها را در منطقه بالا برد. در واقع حق این بازیگر (جمهوری اسلامی ایران) است که در نظم جدیدی که در حال شکل گیری است، نقش سازنده و مهمی داشته باشد. مسلماً وقتی که نظم قبلی در حال از بین رفتن است، فرصتها برای جمهوری اسلامی ایران بیشتر خواهد بود. ازجمله میتوان به کم اثر شدن تحریمها و روابط جدید دولتها تا کم اثر شدن تهدیدات امنیتی و… اشاره کرد. در نهایت این مسئله یک تصویر روشنی را به ما نشان میدهد که در عین اینکه خیلی امیدوارکننده است، میتواند بسیار فریبنده باشد و این نقطهای است که ما لازم است بر روی آن کار کنیم. از طرف دیگر وضعیت جدید، دارای ابهام است. یکی از مشخصههای عرصه گذار در نظم بینالمللی در هر برهه زمانی، ابهام، بیاعتمادی و نااطمینانی دولتها از یکدیگر است که ممکن است جرقههای خطرناکی را نیز رقم بزند. لازم به ذکر است که رقیبانی هم که در عرصه قدیمی اوضاع خوبی داشتند و در حال حاضر اوضاع به ضررشان است، هم بیکار ننشستهاند و در حال پیش بردن فعالیتشان هستند.
دکتر محمدعلی رنجبر: جمهوری اسلامی ایران توان به چالش کشیدن نظم حاکم بر جهان را دارد. این یک توهم نیست، بلکه بر اساس ظرفیتها و پتانسیلهای نرم افزاری و سخت افزاری کشور مطرح میشود/ ما میتوانیم پیچ تاریخی را رقم بزنیم و تاریخ را به مسیر خودش برگردانیم که دنیا را مدیریت کنند.
حضرت آقا در سال ۹۳ در جمع نمایندگان مجلس خبرگان به نکتهای اشاره میکنند و میفرمایند که ما باید به مسائل جهانی، منطقهای و از جمله مسائل داخلی کشور خودمان، نگاه جامع و کلان داشته باشیم. اگر کلاننگری را مدنظر قرار ندهیم، این مسئله را نمیفهمیم که در حال حاضر در منطقه و دنیا، چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است و همچنین در داخل چه کنشها، واکنشها و چه تهدیدهایی حاصل میشود و چه فرصتهایی در حال به وجود آمدن است که از آنها بهره ببریم و تهدیدات را مدیریت کنیم. ایشان در ادامه میفرمایند که نگاه کلان به ما معرفت و بصیرتی را اعطا میکند که موقعیت و جایگاه (ژئوپلتیک) خودمان را بشناسیم. اشاره به جایگاهی که باید مبتنی بر این موقعیت برای خودمان تعریف کنیم. به عبارتی جایگاه ما چیست؟ آیا باید ذیل استراتژی آمریکایی حرکت کنیم؟ برای ما نقش تعریف کنند؟ کنشگر دسته چندم باشیم؟ تماشاگر بازی بزرگان در خاورمیانه و غرب آسیا باشیم؟ در دنیا باشیم؟ یا خیر. خودمان برای خودمان برنامه ریزی کنیم و یک جایگاه مستقل، استراتژی مستقل، هدف مستقل و پروسه مستقلی را برای دستیابی به آن جایگاه داشته باشیم و ایستگاههای دستیابی به این جایگاه و گذار از این موقعیت را بهتر بشناسیم و اینکه در نهایت ما در حال حاضر در کدامین ایستگاه هستیم. این موارد را میبایست در تفکر کلان راهبردی دنبال کنیم.
امیرالمؤمنین میفرمایند که «رَحِمَ الله امْرَاً عَرِفَ مِنْ اَيْنَ و في اَيْنَ وَ اِلي اَيْنَ»، خدا رحمت كند آن كسي را كه بداند از كجا آمده، براي چه آمده و به كجا ميرود. ما باید به این موضوع عنایت داشته باشیم و مبتنی بر این نگاه متوجه شویم که نظمها چگونه به وجود میآیند. از طرفی با بررسی سیر تطور شکلگیری تاریخی نظمها متوجه خواهیم شد که باید برخی کارها را انجام دهیم یا خیر.
حضرت آقا در آنجا به یک نکتهای اشاره میکنند راجع به اینکه نظمها با دو پایه (قدرت نرم و قدرت سخت) به وجود میآیند و استوار میشوند.
بررسی تاریخی نظامات گذشته (قبل و بعد از وستفالیا)
قبل از وستفالیا، جنگهای ۱۰۰ ساله مذهبی وجود داشتند که ۷۰ سال آن جنبه درونی و داخلی داشت. ۳۰ سال آن هم جنبه فراگیر پیدا کرد که طی آن شمال و جنوب اروپا با یکدیگر درگیر شدند. به این معنی که نهضتی در مسیحیت به نام پروتستانتیسم به وجود آمد؛ پروتِس به معنای اعتراض است که در نتیجه، این نهضت، اعتراض به نظم فئودالی آن زمان، ارباب رعیتی به صورت نرم بود و به صورت نرم، نظم موجود به چالش کشیده میشد. این موضوع طبیعی است که همواره ناظم و نظام موجود این چالش را نمیپذیرد و با آن برخورد سخت میکند که همین قضیه به یک جنگ سخت فراگیر ۱۰۰ساله تبدیل گشت که ۳۰ سال آن، جنبه همگانی یافت. فاتح و پیروز آن جنگ پروتستانها بودند که به سیستم یا امپراطوری ژرمن پایان دادند و از دل آن صدها کشور مختلف و همچنین سیستمNation State دولت-ملت بوجود آمد. این به آن معنی است که فاتح نظم جدید را طراحی، چینش و حفظ میکند.
بعد از وستفالیا، واقعه کنگره وین رخ داد. اما قبل از کنگره چه اتفاقی افتاده است؟ قبل از آن، شاهد جنگهای ناپلئونی هستیم. چرا که در سال ۱۷۸۹ در فرانسه انقلاب شده بود و انقلاب فرانسه، نظم حاکم بر دنیا (نظم سلطنتی و پادشاهیسم) را به چالش کشید. ناظمین و نظام نظم موجود مقابل این چالش برخورد سخت را انجام دادند که نهایتاً این مسئله به جنگ منتهی شد. آن جنگهای فراگیر به جنگهای ناپلئونی مشهور شدند و سرانجام فاتح آن جنگها، انقلاب فرانسه نشد.
یکی از دلایلی که انقلاب ما را مدام با انقلابهای فرانسه و روسیه مقایسه میکنند به این خاطر است که این انقلابها در مقابل لیبرالیسم آنگلو _آمریکایی، واقع در انگلستان و آمریکا شکست خوردهاند و لذا انتظار دارند که انقلاب ما هم به همان سرنوشت دچار شود.
در هر صورت، سال ۱۷۸۹ انقلاب فرانسه است. سال ۱۸۱۵ کنگره وین است که فاتح آن بریتانیا است و دوران پکس بریتانیکا یا نظم بریتانیایی را آغاز میکند. از سال ۱۸۱۵ تا سال ۱۹۱۸ که پایان جنگ جهانی اول است. دوباره ملاحظه میشود که قبل از ورسای، جنگ جهانی اول شکل گرفته است؛ به این معنی که آلمانیها با بحثهای ناسیونالیسم خودشان، به صورت نرم، نظم را به هم ریختند و در ادامه هم طبیعی است که بار دیگر چالش سخت، اتفاقهایی که رخ دهد و در آخر فاتحین را داشته باشیم تا در ادامه به جنگ جهانی دوم میرسیم. در روزهای آخر و پایانی جنگ جهانی دوم، کنفرانس یالتا در کریمه اوکراین و بعد هم سانفرانسیسکو و طراحی نظم جدید به دست فاتحین بعد از یک جنگ جهانی رخ دادند.
از این سیر تطور به این نکته بسیار عمیق میرسیم که نظمها به وسیله یک اپوزیسیون نظام بینالملل و واحدی که مخالف آن نظم است به چالش کشیده میشود؛ سپس ناظم نظم موجود و طرفداران نظم موجود علیه آن اپوزیسیون، منتقدین و مخالفین برخوردی سخت انجام میدهند. اگر اپوزیسیون بتواند از حیث نرم افزاری و قدرت نرم و گفتمانی صورت بندی کند و بتواند از حیث ساخت درونی، قدرت خود را افزایش دهد و فاتح آن جنگ شود، ناظم نظم جدید خواهد شد. در غیر این صورت نخواهد توانست.
ظرفیتهای جمهوری اسلامی ایران در به چالش کشیدن نظم آمریکایی
انقلاب اسلامی ایران، نظم آمریکایی که از سال ۱۹۴۵ شکل گرفته را تا همین لحظه به صورت نرم به چالش کشیده و در این موضوع شکی نیست. طبیعی است که آمریکاییها مقابله میکنند. اما سؤال اینجاست که آیا ما امکانات به چالش کشیدن نظم جهانی آمریکایی و امکانات تبدیل شدن به جایگاه پیشران نظم نوین جهانی را داریم یا خیر. یعنی اینکه آیا ما فقط حرف میزنیم یا یک کار ایدهآلیستی آرمانگرایانه متوهمانه داریم یا این آرمانخواهی ما ریشه در واقعیات موقعیتی نرم افزاری و سخت افزاری ما دارد؟ وقتی به صورت ژئوپلیتیکی این مسئله را بررسی میکنیم، متوجه میشویم که کشور بریتانیا و همچنین کشور آمریکا که اولین نظم بزرگ را به وجود آوردند، دست روی منطقه ما گذاشتهاند. به خاطر اهمیت ژئوپلیتیکی که این منطقه دارد، یعنی به خاطر اینکه این منطقه «هارت لند»، قلب زمین، مرکز تعاملات بینالمللی با دسترسی زیاد است و همچنین ترانزیت دنیا و حمل و نقل را در اختیار دارد.
کشور ما به لحاظ موقعیتی سخت افزاری و ژئوپلیتیکی در منطقه، «قلب زمین» است. حتی به لحاظ نرم افزاری، که بر گرفته از گفتمان انقلاب اسلامی و قرائت اسلام ناب است و جذابیتهای ایدئولوژیکی برای بسیاری از مستضعفین و مظلومین عالم دارد و میتواند این دالهای شناور مانند برابری، آزادی، فرصت، عدالت را ذیل گفتمان انقلاب صورت بندی کند. لذا ما هم قدرت نرم افزاری و هم قدرت سخت افزاری را به صورت بالفعل که چندین مورد از آن عملی شده است و حتی ظرفیتها و موقعیتهایی بالقوه داریم که متأسفانه از آنها استفاده نکردهایم و این درحالی است که حضرت آقا میفرمایند: ما در مرحله چهارم انقلاب، به یک کشور اسلامی تبدیل میشویم که پیشران تمدن نوین اسلامی و نظم نوین جهان است.
در واقع این مسئله را بر اساس توهمات یا دلایلی بیاساس مطرح نمیسازیم، بلکه بر اساس ظرفیتها و پتانسیلهای نرم افزاری و سخت افزاری که در اختیار داریم صحبت میکنیم. به عنوان مثال ما قرآن را به لحاظ نرم افزاری در اختیار داریم که خالق بشر آن را فرستاده است و دارای جذابیتهای فطری ایدهآلی است. در عین حال، زمانی که موقعیت سخت افزاری را از نظر ژئوپولوتیکی بررسی میکنیم، متوجه میشویم که کشورهای آمریکا و بریتانیا، کل حرکت تاریخ تمدن بشری ۷۰۰۰ ساله را به سمت پیمانهای آتلانتیک و ارتباطهای خودشان بردند و مرکز تجارت را آنجا قرار دادند. ما میتوانیم پیچ تاریخی را رقم بزنیم و تاریخ را به مسیر خودش برگردانیم که اوراسیا، آسیا، اروپا، آفریقا دنیا را مدیریت کنند.
بزرگترین چالش جمهوری اسلامی؛ عدم استفاده صددرصدی از فرصتهاست
بزرگترین تهدید علیه ما از سوی رقبا نیست، بلکه خودمان هستیم. این ما هستیم که از فرصتهای به وجود آمده استفاده نکنیم. به عنوان مثال، در سال ۱۷۵۵ یک دگرگونی بزرگی در لیسبون اتفاق افتاد و امپراطوری پرتغال متزلزل شد. در سال ۱۷۷۶ هم یک زلزله سیاسی در بریتانیا رخ داد که آمریکا مستقل میشود. اما از این دو اتفاق سیاسی و طبیعی کشور فرانسه استفاده میکند. ما هم باید از اتفاقات طبیعی و سیاسی که در دنیا در حال رخ دادن است، بهره ببریم و تنها لازمه آن این است که آماده باشیم. متأسفانه، دستگاه رسانهای ما و دستگاههایی که باید به لحاظ سخت افزاری ما را از درون توانمند کنند، سطوح ملی و محلی خودشان را متناسب با سطح راهبردی نظام که رهبری نظام باشد، همراه نکردهاند و این یکی از آسیبها و از بزرگترین تهدیدهای ما است که از فرصتی که به وجود آمده یا افولی که در حال اتفاق افتادن است، استفاده نکردهایم.
آمریکایی که بر مبنای شعارهای (ادعا) آزادی، برابری شکل گرفته است، شاهد هرم نابرابری در آن هستیم که %۸۵ سیاست جهانی را در اختیار گرفته است، در حالی که نابرابرترین هرم در طول تاریخ بشریت است. موضوع Life Liberty و حق حیاتی که در قانون اساسی که به آن شعار میکردند، چه شد؟ تنها استراتژی ما این است که آمریکا را از منطقه اخراج کنیم و این ضربات ممتدی که به عنوان مثال با RQ170، عین الاسد و اتفاقات دیگر رقم میزنیم، به مرور، تصویری که آمریکا در اذهان قرار داده است که منجی عالم بشریت است یا هر کس که به آن متصل شود، آیندهاش تضمین است را تخریب میکنیم.
وضعیت در حال گذار؛ تلاش برای جذب بریکس
امروزه با یک طیفبندی در نظام جهانی مواجه هستیم که در آن طرفداران حفظ نظم موجود به رهبری آمریکا، منتقدین سهم خواه نظم موجود به رهبری بریکس و منتقدین نظم موجود به رهبری ایران حضور دارند که دو سر این طیف (کشورهای ایران و آمریکا) تلاش میکنند که طیف وسطی را با خودشان همراه کنند. این اتفاقات امروزه رخ دادهاند و به صورت خبر درآمدهاند. مثل گذشته در حد یک پیشبینی و تحلیل صرف نیستند. هرچند که از همان سالهای گذشته، این مسئله مطرح میشد که ما باید تلاش کنیم که بریکس را به سمت خودمان جلب کنیم، در حالی که آمریکا هم در حال تلاش بود و ما میبایست موفقتر از آن عمل میکردیم. در حال حاضر خود آمریکاییها معتقد هستند که ایران در جذب کشورهای بریکس از جمله برزیل، هند، آفریقای جنوبی، چین و روسیه موفق بوده است و این به آن معنی است که توانسته است که روسیه را در مقابل جبهه آمریکایی قرار بدهد که دائماً با آن چالش پیدا کنند.
همچنین لازم به ذکر است که در این حین، قراردادهای خیلی سنگینی را با هند بستهایم که چابهار، خطوط شمال جنوب، شرق به غرب، مواردی از آن بود. یا حتی قراردادهای راهبردی که با کشور برزیل قرار است به تحقق بپیوندند و همچنین، ناوگان نیروی دریایی ما که در برزیل پهلو میگیرند یا همینطور آفریقای جنوبی که همکاریهای بزرگی با آنها داریم، همگی نشاندهنده این موضوع هستند که در جذب این طیف وسط، در جبهه بندی علیه آمریکا موفقتر عمل کردهایم.
هزینههای هنگفت آمریکایی و شکست پروژههای آن در جهان
نکته حائز اهمیت این است که هیچ یک از کشورهای چین، روسیه، برزیل، هند، آفریقای جنوبی، فرانسه و انگلیس، دو قابلیت نرم افزاری و سخت افزاری و همچنین موقعیت ما را ندارند. یعنی اگر آمریکا بخواهد همه دنیا را تصرف کند، باید به اینجا بیاید و لازمه آن این است که هزینه هنگفتی کند. در واقع، حضور آمریکا در خاورمیانه ۸ تریلیون دلار هزینه داشته است که با این وجود، هیچ دستاوردی در ۲۰ ساله گذشته نداشته است. البته دلیل اصلی آن این است که ما اجازه ندادهایم اقدام خاصی انجام دهد. درحقیقت، اگر مانعی به نام ایران در مقابل آمریکا نبود، به دستاوردهای بزرگی میرسید. لازم به ذکر است که کشور ایران نگذاشت که تلاش و هزینههای میلیاردی آمریکا مبنی بر حفظ جایگاهش در منطقه، به نتیجه برسد. لذا تأکید میکنیم که آمریکاییها به این نتیجه رسیدهاند که نمیتوانند غرب آسیا را حفظ کنند، به همین خاطر باید در افق خاورمیانه با offshore balancing که در شرق اروپا یا آسیای میانه یا در قفقاز است، حضور یابند و حتی زمانی که موضوع تحولات میدانی جهانی را رصد کردیم، به این نتیجه رسیدیم که نباید به آمریکا و ناتو، اجازه حضور در شرق اروپا، آسیای میانه و قفقاز را هم بدهیم. اینها مواردی است که پیشرانی ما را تهدید میکنند و ما با درایت سطح راهبردی نظام، کاری کردیم که آمریکا نتواند به راحتی در شرق اروپا پیش برود، در آسیای میانه حضور داشته باشد، قفقاز، آذربایجان و ارمنستان را به جان یکدیگر بیاندازد و ذیل فصل ۷ منشور ملل متحد، به آنها حمله نظامی کند و در آنجا، پایگاه نظامی را برپا کند. همچنین نتوانستند که کریدور شرق به غرب (یک کمربند-یک جاده) که جی ۷، ۶۰۰ میلیارد دلار تابستان سال گذشته برای جلوگیری از آن هزینه کردند را به نتیجه مورد نظرشان برسانند. آنها میخواستند که ایجاد کریدور شمال به جنوب هم به نتیجه نرسد، ولی ملاحظه میکنیم که فقط بخشی از قرارداد رشت-آستارا مانده است که قرار است تا ۴۸ ماه آینده این بخش ۱۶۰ کیلومتری هم تکمیل شود. از طرفی ۵۳ درصد بندر سالیانکا در آستارانخان را خریداری کردهایم و اسکلههای سنگین و بزرگی در آنجا داریم. لازم به ذکر است که در چابهار هم وضعیت به همین شکل است.
اختلاف افکنی در منطقه؛ استراتژی ثابت غرب
درنهایت، وقتی مجموع این موارد را در نظر میگیریم متوجه میشویم که حرکت ما هم در بعد نرم افزاری و هم در بعد سخت افزاری یک حرکت خوبی است. اما مهمترین تهدیدمان افرادی هستند که خودشان را برای اینکه وارد این کنشگری جهانی شوند، آماده نکردهاند و این به آن معنی است که ما نباید درگیر مباحث حاشیهای دعوای شیعه و سنی، دعوای عرب و عجم، دعوای جغرافیایی شویم. نظم ساکس – پیکو که در سال ۱۹۱۶ ایجاد و از سال ۱۹۲۰ – ۱۹۲۲ اجرایی شد، بر روی ۳ گسل جغرافیایی، قومیتی و مذهبی پایهگذاری شد و آنها هر زمانی که میخواستند این گسلها را متزلزل و شروع به فعال کردن آنها میکردند که نتیجه آن، زلزلههای سیاسی، جنگها، منازعات، درگیریها بود و در نهایت همه به جان یکدیگر افتادند. نکته مهمی که وجو دارد این است که در زمان جنگ سرد، آمریکاییها یک استراتژیست به نام «جرج کنان» را به عنوان یک سفیر به شوروی (که بزرگترین دشمن شان در آن مقطع بود) فرستادند. ایشان به عنوان یک استراتژیست به خوبی کشور شوروی را رصد، وضعیت را شناسایی و نقشهکشی کرد. در نهایت تجویز داد که همین موارد، اصول مبارزه آمریکا علیه شوروی شود و در آخر شوروی را ساقط کردند.
دکتر سام مهدی ترابی: اسلام با اصالتی که دارد، نه تنها پاسخی برای آینده ایران و جهان اسلام، بلکه برای بشریت است
ما در حال حرکت، به یک آینده کاملاً جدید هستیم. به عبارتی، شاید الگوهای نظری، تئوریتیک-تاریخی هم برای ما، در مورد فهمیدن آینده، خیلی کارساز نباشند. متأسفانه سیستم آموزشی و پژوهشی در ایران به گونهای است که نظریهپردازی در درون آن، ضعیف است؛ به این معنی که ما فکر میکنیم که چون تاریخچهی اندیشهی روابط بینالملل را مطالعه کردهایم، پس روابط بینالملل را خواندهایم و این اشتباه است. به قول یکی از عرفا که گفتند تاریخ اندیشهی عرفان، غیر از عرفان است. یعنی خیلی از افراد میخواهند عارف شوند، ولی تنها مطلبی که میخوانند، غیر از عمل کردن به آن است. با یک حالت رویکرد منفعل و بدون نظریه پردازی در فضای آموزشی و پژوهشی، به جایی نمیرسیم؛ به معنایی که نمیتوان با همان ساختاری که از نظر حکمرانی و از نظر سیستم آموزشی و پژوهشی که به عنوان مثال در ۴۰ سال قبل داشتیم، به سمت آن حرکت کرد. نباید تصور کنیم و در این توهم باشیم که مثلاً شخصی حرفی میزند و ما آن را الگو قرار میدهیم و در نهایت، ما با این تفکر عقب میمانیم.
در حال حاضر برخی از کشورها در آمریکای لاتین، آفریقا، آسیا به سرعت در حال تقویت ارتباطاطشان با کشور چین و روسیه یا ایران هستند و علت این موضوع هم آن است که از ابتدا تأسیس شدهاند که وابسته باشند، یعنی وجودشان، وابستگی است. به عبارتی، بدون اینکه به یک چیزی وابسته باشند، نمیتوانند زندگی کنند. ولی کشورهایی مثل ایران، اینگونه نیستند. کشور ایران، به طور کاملاً مستقل میتواند برای خودش تصمیم بگیرد. این به آن معنا است که کشور ایران، بر خلاف ۹۰ درصد کشورهای دیگر، توانایی ترسیم و راهبرد مستقل را دارد و قابل مقایسه با کشورهای دیگر مثل امارات نیست.
چالش حکمرانی ما در گام دوم انقلاب
یکی از مطالب مهمی که وجود دارد این است که فکر نکنیم که با همان الگوهای فکری و ساختارهای قبلی، میتوانیم وارد این عصر جدید شویم. البته ما عنوان آن را گام دوم انقلاب میگذاریم و آن را از دید درونی مینگریم و نمیخواهیم به آن نظم نوین جهانی بگویم. چالش اصلی ما در گام دوم، چالش حکمرانی خواهد بود و این جاهم شعاری صحبت نمیشود. در حال حاضر، سیاستمداران ما، این حرفها را میزنند. این یکی از ویژگیهای سیستم انتخاباتی جمهوری است که آن شخصی که میخواهد رأی آورد و در سیستم بماند، همیشه حرف روز میزند. یک روزی تنها راه حل موجود، غربیها معرفی میشوند. یک روز دیگر، راه حل، نظم نوین جهان است و لذا سعی ما بر این است که به ده سال آینده فکر کنیم و من به دوستان تأکید میکنم که واکنشی نباشید، سعی کنید راجع به ده سال آینده فکر کنید. متأسفانه ملاحظه میشود که سیستم ما واکنشی است. اما خوشبختانه در بالاترین مرتبهی راهبردی اینگونه نیست. لذا ما از لحاظ نظری، باید نظریات جدید اورجینال خودمان را در ایران تولید کنیم. از نظر چالشی که در گام دوم است، چالش حکمرانی خواهد بود. ما بحث حاکم و حکومت را حل کردهایم، اما برخی هنوز از این قضیه ناراضی هستند. ولی واقعیت این است که ما این مسئله را حل کردهایم و در آن حکومت جمهوری اسلامی ایران است. حاکم، ولی فقیه است و دارای مدل است. آن مسئلهای که در حال حاضر در گام دوم مهم مطرح است، این است که حکمرانی مطلوب ما چگونه است. واقعیت این است که نمیتوان مدلهای حکمرانی که به آن شکل ایجاد شده است را در اینجا هم استفاده کنیم. منظور اصول نیست، منظور این است که به عنوان مثال ما یک سیستمی به نام مجلس داریم، یکی از مشکلات آن این است که ما از دور و اطراف مملکت خبر نداریم، لذا میبایست نمایندهها از دور و اطرف مملکت جمع شوند و به ما بگویند که چه خبرهایی است که ما در جریان قرار گیریم. اما این مسئله دیگر به این شکل وجود ندارد، شاید همان فردی هم که در منطقه باشد، از مرکز بتواند اطلاعاتی را در مورد یکجای مشخص، بدست آورد یا حتی مشکلاتی که وجود دارد. یعنی ما اگر بخواهیم در بحث حکمرانی به عنوان مثال هوش مصنوعی و همهی عناوینی که در حال حاضر ایجاد شده است را در نظر بگیریم، در واقع، همهی آنها، توانایی تحلیل اطلاعات کلان در یک بازهی زمانی بسیار کوتاه برای حکمرانی است. منظور این است که ما در حال حاضر به جایی رسیدهایم که دادههای بسیار وسیع را میتوانیم در کوتاهترین مدت تحلیل کنیم و آن را بهعنوان مبنای حکمرانی مان قرار دهیم که چنین چیزی قبلاً وجود نداشته است.
حوزه مالیاتگیری در حکمرانی و شفافیت اقتصادی
در حال حاضر ضروریترین فضایی که باید از هوش مصنوعی در حکمرانی استفاده شود، حوزهی «مالیات» است. البته صحبت این نیست که در فضاهای دیگر استفاده نشود. ولی شفافیت اقتصادی مسئلهی مهمی است که میتوان هوش مصنوعی را برای آن به کار برد که با انجام این کار، یک ارزش افزودهی فوقالعاده صورت داد. از هوش مصنوعی میتوان در فضاهای دیگر از جمله استفاده بهینه از زمینهای کشاورزی، مدیریت کنترل آب و مدیریت ترافیک تهران استفاده کرد. لذا ما باید متوجه شویم که به دنبال چه چیزی هستیم، مشکل یا چالش چه مسئلهای است.
مهمترین نکتهای که در گام دوم وجود دارد، «شفافیت اقتصادی» است و نباید کتمان کرد که آن یک بحث صرفاً داخلی است. هیچ موضوعی در عالم نداریم که صرفاً داخلی یا خارجی باشد. ساختارهای اداری، پژوهشی و فکریمان این است که هر مسئلهای مربوط به خارج یا داخل است. اما باید بگوییم که همه مسائل داخلی و خارجی میباشند که به آن international –domestic میگویند. اولین نتیجهای که با ایجاد شفافیت اقتصادی حاصل میشود این است که آمار واقعی بدست میآید. در حال حاضر درباره وضعیت اقتصادی، آمار واقعی نداریم و فقط برپایه حدس و گمان عمل میکنیم. چگونه میتوان حکمرانی و سیاستگذاری اقتصادی داشت، درحالی که آمار واقعی وجود ندارد. هرشخصی در دولت صرفاً به نظرات شخصی خود اکتفا میکند. وقتی شفافیت اقتصادی نداشته باشیم، آمار واقعی هم نداریم و نمیشود اقتصاد را هم اصلاح کرد. لذا در شرایطی که حضرت آقا راجع به اقتصاد بسیار زیاد صحبت میکنند و بارها اشاره میفرمایند که مسئله فرهنگ مهم است ولی مسئله اقتصاد مهمترین اولویت مملکت است، پس تلاش در این زمینه میبایست افزایش یابد.
یکی از نشانههای جامعه اسلامی این است که «اقتصادش شفاف» بوده و به عنوان مثال میبایست شخصی که تعداد زیادی خانه دارد، وضعیتش مشخص باشد. شخصی هم که نیاز به صدقات و کمک دارد آن هم مشخص باشد که گردش پول جامعه فقط میان سرمایهداران نچرخد و تا جایی که ممکن است پخش شود. لذا اگر قصد داریم مطابق با جامعه اسلامی در گام دوم زندگی کنیم و حتی به افراد دیگر نیز الگو دهیم، باید این شفافسازیها اجرایی شوند.
فطرت؛ نرم افزار جمهوری اسلامی ایران
جمهوری اسلامی ایران نرم افزار لازم را دارد. اما آیا منظورمان از نرمافزار این است که میخواهیم همه افراد جهان، شیعه شوند؟ خیر، شاید این مورد امکان پذیر نباشد. ولی آنچه داریم «فطرت» است؛ به این مفهوم که نرم افزار فطرت بشر در دستانمان قرار دارد. شاید در مناطق مسلماننشین در غرب آسیا بتوانیم با ادبیات و فرهنگ اسلامی وارد شویم و مؤثر باشیم، درحالی که تنها چیزی که میتوانیم به آمریکای لاتین بگوییم این است که شما به فطرت خودتان برگردید. لازم نیست که بیشتر از این هم حرفی بزنیم. باید بگوییم که همانی که هستید باشید و زیرسلطه آمریکا، حتی چین و روسیه قرار نگیرید و این کافی است.
اسلام و کنترل افراطگرایی گفتمانهای دیگر
اسلام مانند نظریات سوسیالیسم و لیبرالیسم نیست و حرف برای گفتن دارد. مشکل طیف (لیبرالها و سوسیالیستها) این است که از هر دو طرف افراط دارند. زمانی «محمد جواد لاریجانی» به نکته خوبی اشاره کرد و گفت که جمهوری اسلامی در اوایل انقلاب از افراط هر دو طرف جلوگیری کرد. از یک طرف از افراطی که در دوران موسوی و طرفداران سوسیالیست و همچنن دوران سازندگی وجود داشت، جلوگیری شد. لذا اسلام با اصالتی که دارد، نه تنها پاسخی برای آینده ایران و جهان اسلام، بلکه برای بشریت است. بنابراین باید قوی، خط شکن و تمدن اسلامی پیشران، باشیم. اسلام بیانکننده واقعیت، برپایه فطرت بشر، تنظیم کننده تمام حقوق اجتماعی و فردی است و افراط و تفریط ندارد. ازطرفی نه ملک آن به مانند لیبرالیسم خصوصی است، نه آن حالت جامعه وجود ندارد قانون تاچر یا هایک است.
اختلافات درونی ایالات متحده
اسلام، زندگی بشر را تنظیم میکند. با توجه به اینکه در ۳۰-۴۰ سال پیش سوسیالیسم و کمونیسم شکست خوردند، در حال حاضر هم، لیبرالیسم در میدان شکست خورده است. برای اثبات این مسئله کافی است که وضعیت آمریکا و اروپا از نظر اجتماعی بررسی شوند. همچنین بیماری کرونا، کاملاً مشکلات آنها را آشکار ساخت. ازجمله اینکه در اصل، آمریکا سست بود، هیچ پایهای نداشت، از درون خالی شده بود و کرونا همه چیز را مشخص کرد. حتی حضرت آقا هم اشاره کردند. این مسئله که در حال حاضر در آمریکا، بین جو بایدن و دونالد ترامپ جنگ و جدال است، خودش نشان از «افول آمریکا» است. ترامپ، عملاً کاری نکرد و خود نمادی از افول میباشد. از طرفی برادرزاده کِندی، پسر «رابرت کندی» اشاره میکند که CIA عمویش را کشته است. یعنی کشور آمریکا از درون در حد الیتها در حال به هم ریختن است. همچنین ترامپ اعلام کرد که فعلاً کاندید ریاست جمهوری شده است و زمانی که روی کار آید CIA و FBA را منحل میکند! این شرایط بسیار عالی است. این موارد را نباید دست کم بگیریم. نباید صرفاً واکنشی باشیم، باید کنشگری داشته باشیم.
دکتر ابوالفضل بازرگان: نگاه باید براساس منافع ملی باشد
بزرگترین تهدید ما از دست دادن فرصتهاست. این نکته مهم یعنی از دست دادن فرصتها به خودی خود موجب تهدیدسازی میشود. اگر نگاهی به کشورهای همسایه داشته باشیم، متوجه خواهیم شد که عربستان یا ترکیه چقدر زودتر از ما این مبحث را فهمیدهاند و دقیقاً زمانی که ما درگیر برجام بودیم، ترکیه از اتحادیه اروپا فاصله گرفت و از روسیه S400 خرید و چین و عربستان قراردادی برای ساخت موشک بالستیک امضاء کردند و همچنین خود اروپا و شخص «ایمانوئل مکرون» اشاره میکرد که باید به چین نزدیک شوند و ما آن زمان به دنبال fatf و… بودیم و این فرصتسوزی و فاجعه است. حتی اخیراً با اینکه رویکرد دولت هم تغییر کرده است و نگاه به سیاست همسایگی و شرق تغییر پیدا کرده است، ولی درعمل اتفاقات مثبتی که رخ داده است بیشتر آن فرصتهایی بوده که دیگر کشورها به ما پیشنهاد کردهاند و ما فعالیت خاصی نکردهایم.
در این مدتی که گذشت چند اتفاق خوب افتاد. از جمله عادیسازی روابطمان با عربستان سعودی. هرچند که چین وارد منطقه شد و این تحول را شروع کرد. لذا این اتفاق زودتر میتوانست به وقوع بپیوندد و ما میتوانستیم پیش قدم شویم و حتی ابتکار عمل آن با خودمان باشد. چرا که ما محق نظمسازی در منطقه هستیم؛ وقتی عمق استراتژیک ما در منطقه خوب است و آمریکا را از منطقه اخراج کردهایم، میتوانستیم ابتکار عمل را در دست بگیریم و این میشود فرصتسوزی. مصداق دیگر اینکه قرارداد رشت-آستارا را امضاء کردیم، اتفاق بسیار خوبی است، ولی ۲۰ سال است که راکد مانده است. باید آنقدر تحت فشار باشیم، آنقدر همه ناراضی شوند، کشور دیگری وارد عمل شود و حتی سرمایهگذاری آن را قبول کند تا این اتفاق رقم بخورد. لذا این اقدامات را انجام نمیدهیم و بعد در تحلیلها، گزارشها و… اشاره میشود که ما را دور زدند.
این چند اقدامی که اخیراً رقم خورد اگر دوسال پیش انجام گرفته بودند امروزه اوضاع ما کاملاً دگرگون شده بود. این فعالیتهای ما نیست، بلکه فرصتهای نظام بینالملل است که برای ما ایجاد میشوند. اگر در این وضعیت و فرصتهای فراوان مقداری تلاشمان را بالا ببریم، شرایط بسیار متفاوت خواهد شد.
رقیبان ما بیکار ننشستهاند. مشکلات اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ما هنوز حل نشدهاند. این مسائل به یکدیگر وابستهاند. زمانی که طرحی که در مجلس اسرائیل به منظور به رسمیت شناختن آذربایجان جنوبی خارج شد، در این راستا مقالهی از اندیشکدههای اسرائیلی مطالعه کردم که به شدت عجیب بود. در آن مقاله اشاره شده بود که اسرائیل این طرح را باید در افکار عمومی دنیا به ویژه اروپا و اوکراین تقویت کند. اوکراین راضی شود که اگر از فروش تسلیحات ایران به روسیه ناراحت است، از این طرح حمایت کند و کافی است جمهوری اسلامی با این ۲۰ میلیون نفر از قوم ترک خود درگیر شود. همچنین اشاره شده بود که میبایست حس قومیت و ملیگرایی را در ایران تقویت سازند تا تجزیهطلبی رخ دهد. این مسائل تهدید هستند و به هم وابستهاند.
حال اگر صرفاً منتظر بمانیم و بگوئیم که نظم دوقطبی شده و وضعیت به خودی خود تغییر پیدا خواهد کرد چالشها جدیتر خواهند شد.
در ادامه نشست دکتر محمد علی رنجبر در پاسخ به سوال یکی از حاضرین جلسه مبنی بر «باوجود اینکه سرعت تحولات بسیار بالاست، اتحاد و ائتلافها شکننده شدهاند و کشوری که امروز برای ما دوست است، فردا ممکن است دشمن شود، مزیت خاصی که جمهوری اسلامی ایران میتواند داشته باشد، با توجه به فرصتها و تهدیدهای پیشرو، که بتوانیم یک اتحاد یا جبهه حداقلی را شکل دهیم، چه امری میتواند باشد؟ آن مزیتها، فرصتهای بینظیر ما چه میتوانند باشند؟» افزود:
در اینکه سرعت تحولات جهانی به علت ابزار، تکنولوژی، امکانات و وسایلی که امروزه ساخته شدهاند افزایش یافته است، شکی وجود ندارد؛ اما این نکته که اتحادها ممکن است مستحکم نباشند و دشمن امروز، دوست فردا یا بالعکس باشد، درطول تاریخ وجود داشته است و همه دولتها مبتنی بر نگاههای واقعگرایانه در روابط بینالملل، به دنبال بیشینهسازی منافع خود هستند و هر واحد سیاسی به دنبال این است که منابع خود را تأمین کند و هرکشوری که وضعیت را متناسب با تأمین منافع خود ببیند، هژمونی موجود را قبول میکند.
ایران نچرال هژمون است. نکتهای که به آن توجهی نداریم. ایران میتواند ابرهاب ترانزیتی دنیا شود. ولی برای رسیدن به این جایگاه باید تلاش کرد. نمیشود که ۱۳ دولت از اول انقلاب تا به الآن یک تکه از راهآهن آستارا به رشت را نساختهاند یا راهآهن شلمچه به بصره را نساختهاند. وقتی بخواهیم ترانزیت روسیه، چین یا هند را به خود متصل کنیم و هاب شویم بایستی این را برایشان جا بیندازیم که درصورت اتحاد با ما نوعی مزیت نسبی و منافعی برایشان ایجاد خواهد شد؛ همچنین ما در دنیایی هستیم که برخی کشورها از کشورهای دیگر میترسند. مثلاً عربستان از آمریکا میترسد و این طبیعی است. ما باید کاری کنیم که از ما بیشتر از آمریکا بترسد. اروپا یا عربستان هیچوقت تلاشی نخواهند کرد که جلوی آمریکا بایستند. اروپا از آمریکا میترسد. تمامی فرانسه، آلمان و انگلیس به همین شکل هستند. آلمان تحت اشغال است. ۵۵ هزار نیروی نظامی آمریکایی از ۱۹۴۵ تا کنون در آنجا مستقرند. روایتی که از آلمان شده است، صنعت خودروسازی قوی و تیم فوتبال بایرن مونیخ و… است. افراد عادی باورشان نمیشود که آلمان تحت اشغال آمریکاست و نمیتواند مستقل کار کند. کره، ژاپن همه تحت اشغال هستند. لذا وقتی با دنیای این چنینی مواجه هستیم که برخی کشورها ترس شدیدی از آمریکا دارند، باید آنقدر قدرتمند شویم که ترسشان از ما بیشتر شود. آیه قرآن نیز میفرماید که ترس دشمنان از ما بیش از هرچیزی شود.
در ادامه دکتر سام مهدی ترابی، اشاره کرد: همه اینها برمیگردد به همان بحث حضرت آقا که باید قوی باشیم. اگر قوی باشیم دنبال ما خواهند آمد. ریشه قوی شدن ما «اقتصاد شفاف» است. به آمار واقعی دهد که بدانیم پول کشور کجاست و در کجا باید هزینه شود. از دوستان سؤال دارم؛ در تهران روزانه چند معامله از کوچک تا بزرگ انحام میشود؟ میلیونها. اگر از هرکدام از این معاملات یک درصد مالیات گرفته شود، ما نیازی به پول خواهیم داشت؟ لذا ایران خیلی پول و ثروت دارد. ایران با۹۰ میلیون جمعیت از کشورهای دیگر که حتی ممکن است جمعیت بیشتری هم داشته باشند، ثروتمندتر است. ولی آماری وجود دارد. مالیات گرفته نمیشود. وقتی این مسائل حل شد، درآمد ملی ما اصلاح میشود.
در ادامه دکتر ترابی در پاسخ به سوال یکی از حاضرین مبنی بر«به دلیل بحث تعارض منافع است که شفافیت ایجاد نمیشود و ارادهاش شکل نمیگیرد؟»، افزود:
تعارض منافع همیشه وجود دارد. بحث این است ما باید اول آن چشمانداز را داشته باشیم. مشکل ما این است که چشمانداز نداریم. وقتی بدانیم که در این کشور آنقدر ثروت وجود دارد که چندبرابر درآمد فعلی را میتوانیم داشته باشیم. اول این مسئله را درک کنیم و بعد به دنبال این برویم که چرا درحال حاضر وجود ندارد. نگاهی به فرار مالیاتی داشته باشیم. اگر سیستم مالیاتی درستی داشته باشیم، دیگر چیزی به اسم مالیات از کارمند نیاز نیست. مالیات درآمدی نیاز نیست. با همان مالیات ارزش افزوده میشود منابع مالی را تأمین کرد. به عنوان مثال در کشور اتریش «مالیات بر کالای لوکس» وجود دارد. در واقع لیستی از کالاهای لوکس وجود دارد که حدود ۴۰% مالیات از آنها گرفته میشود. چرا مالیات کالای لوکس آنقدر بالاست؟ بخاطر این که کسی که میخواهد آن کالا را بخرد آنقدر پول دارد که مالیاتش را هم پرداخت کند. لذا این سیستم یک درآمد فوقالعاده برای دولتها ایجاد میکند.
سرمنشأ همه مشکلات را اقتصاد میدانم. اگر این سیستم اصلاح شود و شفافیت ایجاد کنیم، حل خواهند شد. نکته دیگر این است که نظام ما برپایه انقلاب ایجاد شده است و در نظامهایی که در فرآیند یک انقلاب تشکیل میشوند، سهمبندی و سهمخواهی داریم، گروههای مختلفی داریم که سهم خود را میخواهند. ما باید تکلیف این سرطان لیبرالها در کشور مشخص کنیم. امروزه باید تفکر جدیدی بر پایهی اسلام برای حکمرانی، اقتصاد و هم فهم واقعیت و ماهیت قدرت در روابط بین الملل و علوم استراتژیک داشته باشیم و از این موضوع نترسیم.