دکتر عباسی متقیان با ارائه بحث مقدماتی، اشاره کرد: بحث افول هژمونی ایالات متحده به عنوان موضوع همایش افول که پیشرو است، شاید خیلی مورد پذیرش مجامع تخصصی نخبگانی قرار نگیرد. ولی نشانههای آن مشهود است و مقام معظم رهبری نیز طی چندسال اخیر، با کلیدواژههای متعددی به آن اشاره کردهاند. همچنین اتفاقاتی که در عرصه داخلی ایالات متحده و نظم جهانی رخ میدهند، یک گزاره واقعی را نه تنها در ادبیات کارشناسان ما، بلکه در مطالب سیاستمداران و اقتصادانان غربی تداعی میکنند. بنابراین انتظار میرود که در آینده این اتفاقات بیشتر شوند و لذا میبایست در این باب با دقت بیشتری به بررسی آن پرداخته شود. همایش افول آمریکا نیز در همین راستا است که به دور از گزارههای شعاری، به صورت علمی واقعیات را بررسی خواهد کرد.
دکتر رمضانی: رسانه عوامل ابرقدرتی آمریکا است نه اقتصاد/ آمریکا یک واقعیت ذهنی ساخته شده ازطریق رسانههاست.
اینکه ما به افول آمریکا بپردازیم، دلیلش صرفاً خود آمریکا نیست، بلکه دلیلش این است که میخواهیم مستقل باشیم. وقتی صحبت از استقلال و هویت محلی میشود، مجموعه سلطهگر تلاش میکند خود را بهعنوان هویت همگانی مطرح کند. بنابراین پرداختن به مسئله آمریکا، از تبعات بحث استقلال است؛ نه اینکه خود آمریکا موضوعیت داشته باشد. در واقع ما سلطه آمریکا را نفی کرده و خود آمریکا را نقد میکنیم. هر ایجابی مستلزم یک نقد و نفی است. اول باید این رویکرد را نقد و نفی کرده و سپس دیدگاه ایجابی خود را مطرح کرد. ازطرفی اگر به آمریکا پرداخته نشود و موضعی در قبال آن اتخاذ نشود، استقلال بیمعنا میشود و نیازی به طرح بحث استقلال نیست. خیلی از افراد نیز بحثشان همین است. آنان عقیده دارند عاقل کسی است با سلطهگر همکاری کند و منافعشان از این طریق حاصل میشود. لذا کشورهایی را که از استقلال حمایت میکنند را نقد میکنند. درحالی که ما عقیده داریم که این نوع عقلانیت، عقل ابزاری و صرفاً جهت برطرف کردن نیازهای مادی است و نمیتواند برای افراد، یک زندگی بلندمدت را درنظر بگیرد و هویت خاصی را تعریف کند. بنابراین از این حیث به آمریکا میپردازیم.
قبلاً اگر جوانان کشور میخواستند با کشورهای دیگر آشنا شوند ازطریق رسانههای صوتی، تصویری یا مسافرت این کار را انجام میدانند؛ اما امروزه فضای مجازی به عنوان یک ابزار در حال ایجاد یک شناخت یکپارچه براساس یک استاندارد بینالمللی تعیینشده برای همه است. مواجه جوانان با این فضا، آنان را متمایل به آمریکا میکند و یا از دنیای واقعی خارج میکند. بنابراین آنان در فضای دیگری فکر میکنند.
یکی از بحثهایی که در رابطه با استقلالطلبی ما مطرح میشود این است که ما به دنبال یک نسخه پایدار هستیم و ازطرفی آمریکا نیز درحال افول است. دیگر این روند ادامه نخواهد داشت و آینده جهان طوری دیگر میشود. عقل نیز میگوید که باید نسبت به آینده نگاه و تدبیری داشته باشیم. از این زوایاست که به موضوع آمریکا میپردازیم.
رسانه پایداری آمریکا بر نظم جهانی
عاملی که باعث شده است آمریکا تا به امروز پابرجا بماند، بیشتر رسانه آن است تا اقتصادش؛ آن خبر و اطلاعاتی که از خود به جهان مخابره میکند و حتی اقتصادش را نیز با این موضوع پیش میبرد. همه چیز وارونهنمایی میکند. به عنوان مثال، ادعا میکنند که با دین کاری ندارند؛ اما این اقداماتشان در قالب یک مکتب و دین است که میتوانیم به آن یک رویکرد یا آیین بگوییم. در واقع اخباری که از خودش به ما میدهد و تصویری که برای ما ایجاد میکند، باید سؤال برانگیز باشد. نباید آن تصویر را باور کرده و حتی اجازه دهیم که برای ما نیز تصویرسازی کنند..
واقعیت آمریکا در حد ادعا است
طی سالهای ۴۲ تا ۵۷ شمسی و سپس درسالهای اوج مبارزه حضرت امام و بحث انقلابی که مطرح شد و ایشان مرتب حول محور اصول وآرمانهای انقلاب بحث میکردند، در آن زمان آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم به دنبال گسترش سلطهاش بود و در همان مقطع نیز آمریکا برای فردی مثل حضرت امام ابرقدرتی نبود. ایشان میفرمودند که آمریکا هیچ غلطی نمیتواند کند. بنابراین در نظر امام، آمریکا اصلاً ابرقدرتی نبوده که بخواهد افول کند. اما چه اتفاقی افتاد که عموم مردم به ابرقدرتی آمریکا اعتقاد پیدا کردند و متقابلاً عقیده دارند که ما ابرقدرت نیستیم. این درواقع همان اتفاق ذهنی یا جنگ شناختی است که برای ما ایجاد شده است و ما پذیرفتهایم که آمریکا ابرقدرت است و صاحب فناوریهای فوقالعاده پیشرفته است، مسائل و مشکلاتش را به طور کامل حل کرده است و سایر کشورها نیز برای رفع مشکلاتشان میبایست از آن الگو تبعیت کنند.
نظام سیاسی آمریکا دوقطبی است
نظام سیاسی آمریکا در قالب دموکراسی همواره با حالتی دوقطبی جمهوریخواه/ دموکرات پیش رفته است. این دوقطبی به این دلیل است که مردم متوجه نشوند که نظام سیاسی آنها تا چه اندازه ضعیف است. در واقع به این صورت که بعد از ناتوانی حزب «الف» در اداره امور به حزب «ب» فکر کنند. درحالی که نظام سیاسی نیازمند «ثبات و وحدت» است. در واقع با دوقطبی جامعه را گرفتار و درگیر کردهاند. لذا نمیتوان گفت که نظام سیاسی آمریکا قدرتمند و تمدنساز است. بلکه صرفاً میتواند در یک برهه زمانی، مردم یک سرزمین را سرگرم کنند و آنها را در قالب دیدگاههای متعارض درمقابل هم قرار دهند.
ضعف نظام فرهنگی در آمریکا
اگر ملتی بخواهد رشد کند نیازمند «هویت بخشی» است، ولی اگر بخواهند ملتی را صرفاً سرگرم نگه دارند هویتها را از آنها میگیرند. اگر آمریکا زبان رسمی داشته باشد باید براساس آن زبان، سابقه و تمدنش عمل کند. مثلاً درکشور ما مقام معظم رهبری بیان میکنند که زبان ما فارسی است و در ۵۰ سال آینده باید زبان علمی برتر دنیا شود. این زبان شاعر، متفکر، زاویهنگاه، فرهنگ و سبک خاص خود را در برقراری روابط اجتماعی دارد. ولی درآمریکا این مسائل وجود ندارند. این بزرگترین دزدی هویت از یک ملت است، چون اگر هویت اصیل بخواهند شروع به پرسش درمورد مبنای تمدنی آن میکنند. تمدن غرب نمیخواهد به این مسائل پاسخ دهد و صرفاً مسئله اقتصاد را برجسته میسازد. لذا آمریکا نظام فرهنگی ضعیفی دارد.
مبنای نظام حقوقی تبلیغ رسانهای است
از لحاظ جایگاه حقوقی آنچه در رسانهها بازتاب میشود، یک نظام حقوقی قدرتمند است که همه مردم میتوانند در دادگاههای مختلف و در لایههای حقوقی، حقوق فردیشان را به دست آورند. نظام حقوقی که در ایالات متحده توسط رسانه تبلیغ میشود و مردم را در اعطای حق و حقوق و آزادیهای فردی فریب میدهند. شاید برخی افراد موفق شوند حقوق خود را بگیرند، اما عمومیت ندارد.
آمریکا؛ نظامی مبتنی بر ناامنی
اگر آمریکا یک کشور امن است، چرا عموم مردم برای حفظ امنیت خود سلاح تهیه میکنند؟ بنابراین این جامعه یک نظام مبتنی بر ناامنی و فروش سلاح است. ناامنی اجتماعی و بیاعتمادی حتی میان همسایگان یک محله نسبت به یکدیگر ایجاد کردهاند و این به معنای فروپاشی نظامات اجتماعی است. در اخبار روزانه نیز آمار کشتهشدگان با سلاح گرم مشهود است؛ ولی وزن آن را در اذهان عمومی کم جلوه میدهند. همواره این سناریو درچنین جامعهای مطرح است که مردم روزی از سلاحهای خود دربرابر دولت استفاده نمایند. ولی از نظر ما اینگونه نیست؛ چراکه وقتی فردی برای تأمین امنیت خود سلاح میخرد از شخصی که سلاح قویتر از خودش دارد میترسد. لذا همواره سلاح دولت از عموم قویتر است. بنابراین نهتنها نظام امنیتی داخلی آن ضعیف است، بلکه در سایر کشورها نیز عامل ناامنی هستند. آمریکا به لحاظ امنیتی نیز ساختار لازم را ندارد. آمریکاییها یک نیروی نظامی واقعی نیستند، بلکه کارهایشان جنبه نمایشی دارد.
فقر و نابرابری شاکله داخلی اقتصاد آمریکا است
با این که اقتصاد آمریکا با همه درآمد ناخالص بالایی که دارد، اما باید توجه شود که آیا معیشت همه مردمش تأمین شده است و آیا همه مردم در آنجا توانستهاند از پس معاش و تدبیر زندگی خود برآیند. قطعاً جواب خیر است. چرا که آمارهای مربوط به فقر و نابرابری این فرضیه را رد میکند. در واقع آن چیزی که جایگاه آمریکا را در اذهان بالا برده است، رسانه است. رسانه یک واقعیتی را از آن چیزی که وجود ندارد، با اغراق تداعی میکند. تصویری بسیار شفاف از آمریکا در اذهان ما است؛ هرکسی که آزادانه و مبتنی برشناخت عمل کند، این تصویر برایش رنگ میبازد و به فکر تصویرسازی دیگری میرود که براساس واقعیت باشد و مسیر آینده را شفاف سازد.
آمریکا به پایان خودش نزدیک میشود. آمریکا یک واقعیت ذهنی ساخته شده ازطریق رسانههاست. آمریکا آنقدر دچار مشکلات و چالشها شده است که میتوانیم آن را تمام شده بدانیم. وقتی فردی مثل بایدن رئیس جمهور میشود به این معناست که آمریکا به انتهای خود رسیده است. باوجود اینکه بسیاری از مردم این مسئله را نمیتوانند باور کنند و حتی حرفهای جناح مقابل بایدن مبنی بر شکست سیاستهای آمریکایی را نمیپذیرند، اما واقعیت به گونهای دیگری است. امید است که بتوانیم با تصویرسازی و شناخت واقعی از آمریکا یک آیندهای را برای خودمان ترسیم کنیم و نباید منتظر جمعبندی کشورهای جهان با محوریت آمریکا بمانیم.
دکتر کریمی بیرانوند: تضعیف رژیم صهیونیستی کلید نهایی افول حتمی آمریکاست.
برمبنای گفتمانی که از حضرت امام آموختهایم، مبارزه با استکبار هرچقدر هم که سخت باشد، بایستی مداوم باشد و به آن پرداخت. مهمترین شاخص یک فرد انقلابی تقابل با آمریکا است، چراکه نماد و تجسم استکبار است. این انقلابیگری زمانی در مسیر درست است که اعتقاد به وحی وجود داشته باشد. لذا حرکتهای انقلابی مارکسیستی یا سوسیالیستی با اینکه جوهره اولیه مبارزه با استکبار را دارند، اما در مسیر مطلوبی قرار ندارند.
امروزه در محافل علمی و دانشگاهی، مطرح کردن اندیشه غالب تضعیف دربرابر نظام سلطه و لیبرالیستی چندان محلی از اعراب ندارند. اکثراً اعتقاد دارند که آمریکا بیش از یکچهارم GDP جهان را تشکیل میدهد، پول ملی آن به روایتی ۶۰% و به روایت دیگری ۸۰% یا ۵۰% است. آمریکایی که در شرق و غرب عالم حضور دارد افول نکرده است. اما چرا میگوییم که اقتصاد آمریکا دچار چالش شده است؟ چرا که جسارت وجود دارد و انقلابی هستیم. لذا این مسئله را مطرح کرده و ابعاد آنرا تشریح میکنیم و آنقدر استقامت داریم که آن را از بین ببریم. این وظیفه ما است که این مسائل را واضح نماییم. بایستی حفرههای این قدرت را پیدا کرده و آنقدر در آنها کنکاش کنیم تا تبدیل به چالههای بزرگی شوند و این نظام از پایه و اساس فرو بریزد.
تضاد درونی تمدن غرب در مقابل وحدت درونی گفتمان الهی
نظام فکری آمریکا که مبتنی بر مادیات و قطع ارتباط میان مسائل مادی و معنوی است، دچار تضاد درونی است. سلطه هرچقدر هم که ساختار یافته و قدرتمند باشد، بالأخره فرو میریزد؛ چراکه سنت الهی بر تداوم سلطه نیست. عمر قدرت اقتصادی آمریکا بیش از ۱۰۰سال نیست و از اوایل ۱۹۰۰ شروع شده است. در این مدت بحرانهای اقتصادی پیاپی درسالهای ۱۹۳۰، ۱۹۷۰و … نیز داشتهاند. بحث ما این است که ما مثل آنها تضاد درونی نداریم. اگر بر گفتمان صادقانه خود که مبتنی بر وحی است اعتقاد و اعتماد داشته باشیم و در عمل به آن مستحکم باشیم، حتماً این نظام پوشالی فروخواهد ریخت. ما در عرصه اقتصاد در مسیر سنت الهی که ترویج حق است حرکت میکنیم. حال ممکن است عیب و نقصهایی نیز داشته باشیم؛ ولی مبنای اعتقادمان بر وحی است. گفتمان غربی درواقع با سنت الهی در تناقض است و این تناقضها در جهان مشخص هستند.
قدرت امروز ایالات متحده به اندازه ۲۰سال پیش نیست. نظام مارکسیستی که تضاد با سنتهای الهی است درحال فروپاشی میباشد. این مسائل کاملاً علمی است و جنبه شعاری ندارند.
درهم تنیدگی فرهنگ، اقتصاد و سیاست آمریکا
سلطه نظام اقتصادی و نظامی آمریکا (با مدنظر قرارگرفتن این پیشفرض که اقتصاد از سایر حوزهها جدا نیست و یا اینکه ورزش کاملاً مسئلهای سیاسی است) فارغ از بحثهای ایدئولوژیک و اعتقادی، عامل ترس کشورهاست. مثلاً اگر از کشورهای حاشیه خلیج فارس بخواهند از وضعیت سیطره آمریکا خارج شوند، قطعاً بهعلت پایگاههای نظامی فراوان و امنیت آمریکایی حاکم بر آنها بلافاصله از این کار پشیمان میشوند. یا مثلاً کشوری مثل آلمان یا ژاپن با چه ابزاری میخواهند با آمریکا مبارزه کنند. این کشورها خود را همسو با پیشرفتهای اقتصادی آمریکا کرده و این نکته را پذیرفتهاند که در پارادایم فکری اقتصادی آمریکا رشد کنند وگرنه توانایی مبارزه با اقتصاد آمریکا را ندارند. ولی ما این توانایی را داریم که با استکبار جهانی مبارزه نماییم، چراکه توان نظامی/ امنیتی بالایی داشته و از استقلال برخورداریم. از این رو نظامات اقتصادی از نظامهای فرهنگی، امنیتی، اجتماعی و سیاسی جدا نیست. بنابراین نظام اقتصادی آمریکا کاملاً برگرفته از نظامی سیاسی و فکری آنها است. از طرفی اگر نظام فرهنگی آمریکا مبتنی بر توسعه فرهنگ ضدانسانی نباشد فرو میپاشد. مثلاً چرخه تولیدات مشروبا ت الکی در آمریکا یک نظام اقتصادی بزرگ برگرفته از یک نظام فرهنگی است. لذا این درهم تنیدگیشان مشهود است.
وحدتگرایی ایرانی در مقابل کثرتگرایی آمریکایی
نظام اقتصادی آمریکا به علت نداشتن وحدت اجتماعی، به لحاظ فرهنگی و هویتی به شکل کشوری متکثر درآمده است. خصیصه اجتماعی آنها مشخص نیست. به عنوان مثال زبان رسمی ندارد. هویت فرهنگی یا اجتماعی اصیلی ندارد و یکی از دلایلی که در جامعه آمریکا شورشهای اجتماعی شکل نمیگیرد بخاطر این است که وحدتی وجود ندارد که بخواهند در مقابل نظام سیاسی بایستند. اما در کشور ما وحدت تفکر انقلاب است. به همین دلیل راهپیمایی روز قدس که یکی از نمونههای آن میباشد، هر سال با جمعیت بیشتری برگزار میشود. در واقع این یکی از نمونه وحدت اجتماعی، هویتی و سیاسی است که در آمریکا مصداق ندارد و امکانپذیر نیست.
تضعیف رژیم صهیونیستی به معنای افول آمریکا
فروریختن نظام اقتصادی آمریکا از دریچه از بین رفتن رژیم جعلی اسرائیل اتفاق خواهد افتاد. اگر تصور کنیم که نظام صهیونیستی در منطقه از بین برود، کشورهای مسلمان از پاکستان گرفته تا خود اسرائیل، همه یکپارچه با هم حول محور قدس وحدت مییابند. حال اگر طبق تصوری که داشتیم رژیم صهیونیستی از میان برود، پایگاههای نظامی آمریکا ناامن میشوند، نظامات سیاسی/ امنیتی آمریکا در منطقه به هم میریزد و منطقه با محوریت قدس یکپارچه میشود. لذا با نابودی رژیم، تمامی استعمار منطقه استراتژیک غربآسیا و شمال آفریقا توسط آمریکا از بین خواهد رفت. دلیل اینکه ایالات متحده هزینههای زیادی را صرف بودن اسرائیل در منطقه میکند به این علت است که تمام پایههای نظامات اقتصادیاش در این منطقه قرار دارد.
البته تضعیف رژیم در منطقه شروع شده است و نمیتوانند جلوی آن را بگیرند. شهادت شهید سلیمانی توسعه گفتمان از بین بردن اسرائیل در منطقه را چند صد برابر کرده است و این یک اشتباه استراتژیک از نظام سلطه بود و عامل وحدتی قدرتمند در منطقه شد و حتی نفوذمان در منطقه افزایش یافت. شهادت ایشان در منطقه همه چیز را تغییر داد و عمق استراتژیک ما در منطقه افزایش داده است.
نشانههایی دیگر از افول آمریکا
ما روزانه درحال قدرتمندتر شدن و جذب متحدین هستیم و این مسئله چالشهای اقتصادی آمریکا را قابل باور میکند. حوزه نفوذ جمهوری اسلامی به لحاظ فرهنگی، دینی، اعیاد و نشانههای دینی با ده سال گذشته قابل قیاس نیستند. هر متغیری که جمهوری اسلامی ایران در ذات انقلابیگری خود دنبال کرده، قدرتمندتر شده است، هرچند آنقدری که انتظار میرود سرعت پیدا نکرده است. امروزه وضعیت به گونهای است که رئیسجمهور سوریه به فرانسه جهت زیرپاگذاشتن حقوق مردمش هشدار میدهد و اینها همه نشانههای قدرت و نفوذ ما هستند. پیام حضرت آقا به جوانان اروپایی و آمریکایی نیز از این دست هستند. لذا ما از لحاظ اقتصادی و نفوذ استراتژیک درحال قدرتمندتر شدن هستیم و در تشکیل جبهه تقابل با آمریکا مخصوصاً در این دولت به شدت درحال پیشرفت هستیم. وضعیت به گونهای است که آمریکا با آن نظام عظیم اقتصادی ۱۵ سال است که تلاش میکند با ما مذاکره کند. از سال ۸۹ به بعد تلاش زیادی کردند که ما را از بین ببرند و بعد از آن همه فشار اقتصادی دوباره پیشنهاد مذاکره را مطرح ساختند. «ریچارد نفیو» در کتاب «هنر تحریمها» بیان میکند که کشورهایی مثل عراق پس از تحریمهای آمریکا فوراً تسلیم شدند؛ ولی کشور ما تسلیم نشد. نکته این است که متغیرهای مذاکره ما با ابرقدرت اقتصادی دنیا با همه ابزارهایش به این شکل درآمده است و اینها نشانه قدرت ماست.
نشانههای اقتصادی افول خود نظام آمریکا نیز درحال مشهود شدن است. مسئله بدهی آمریکا که مطرح است و تا به امروز نظام اقتصادی آمریکا برمبنای پول قدرتمند دلار سر پا ایستاده است. لذا اگر این پول بینالمللی مورد تعارض قرار گیرد، نظام اقتصادی آمریکا تضعیف خواهد شد و البته اخیراً به صورتی جدی مورد تهدید قرار گرفته است و کشورها این جرأت را پیدا کردهاند که دلار را کنار گذارند. نشانه بعدی افول تشکیل جبهه شرقی متشکل از کشورهای شرق و غرب آسیا جهت مقابله با نظام اقتصاد آمریکا است؛ به اینصورت که حتی گرایش اقتصادی کشورهای حاشیه خلیجفارس به اقتصاد شرق آسیا بیشتر شده است. نشانه بعدی افول طی یکدهه اخیر روی کارآمدن سردمداران بیکفایت آمریکایی است. حضرت آقا نیز اشاره فرمودند که دولت به دولت سطح سردمداران آمریکا کاهش پیدا میکند و این نشانه افول است که بایدن را که سلامت عقل ندارد و کارهای عجیبی انجام میدهد را به عنوان رئیسجمهور مشخص کردهاند. لذا وظیفه ما این است که دائماً در رابطه با افول آمریکا در عرصههای مختلف صحبت کنیم و در این میان به استدلالهای آمریکایی توجه نشود. چراکه وقتی درمورد این موضوع تمرکز زیادی ایجاد شود، احتمال به وقوع انجامیدنش بالاتر خواهد رفت.