ادبیات مربوط به سقوط آمریکا همانطور که ذکر شد، اولین بار توسط خود آمریکاییها و در بازه زمانی بعد از جنگ جهانی دوم مطرح شد. بر اساس نظر هانتینگتون، از جنگ جهانی اول تا کتاب معروف پل کندی، پنج موج را طی نمود که در هریکی از این موجها آمریکا در حال سقوط معرفی شد. ولی بهصورت جدی اولین کتاب بسیار مهم در مورد سقوط آمریکا، بر اساس نظرات پل کندی و در کتاب معروف «ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ» نوشته شد. بیمناسبت نیست اگر این کتاب را نقطه شروعی بر آنچه در ادبیات سیاسی آمریکا از آن به افولگرایان نام برده میشود یاد کرد. در حقیقت این بحث در میان نخبگان آمریکایی، پس از چاپ این کتاب، حالت علنی به خود گرفت البته در این میان کتابها و نظرات دانشگاهی بسیار زیادی موردتوجه قرار گرفت که هر یک از آنها، به ابعاد خاصی از این سقوط، فروپاشی و تنزل آمریکا اشاره میکرد.
از ۱۹۷۰ میلادی به بعد سرمایهداری مالی، با پیشی گرفتن از سایر ابعاد سرمایهداری تولیدی و خدماتی بستری برای فروپاشیها و سقوط فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی آمریکا نیز فراهم آورد که در ادامه خواهیم دید که حتی متفکران بسیار راستگرا در آمریکا نیز به این سقوط، اذعان میکنند و آن را پایانی بر ابرقدرتی، امپراتوری و حتی اقتدار داخلی آمریکا میدانند، به عنوان مثال:
- مؤسسه «Standard and Poor’s» در سال گذشته، با تنزل رتبه آمریکا در رتبهبندی جهانی، رتبه آن را به دوم تنزل داد. رئیس این مؤسسه از وطنپرستترین نخبگانِ آمریکا است که به اذعان او، بهترین روش برای مقابله با این تنزل در فضای داخلی و بینالمللی باخبر کردن آمریکا را از خطر سقوط است.
- رقبای بینالمللی آمریکا اعم از اتحادیه اروپا، چین، کشورهای عضو بریکس و سایر قدرتهای نوظهور بخش اعظمی از توان اقتصادی آمریکا را به دست خواهند آورد و در این فضا، آمریکا، خود را با توسل بیش از اندازه به قدرت نظامی و هزینه کردن زیاد برای این بخش از قدرت ملی، مورد تضعیف قرار داده است که در این مورد کتبهای منتشر شده است که مهم ترین آنها عبارت اند از: کتاب پل کندی است. از دید او همه تمدنها چرخه خاصی از ظهور و کسب قدرت و در ادامه سقوط و از دست دادن قدرت را دارا میباشند و آمریکا نیز از این موضوع مستثنا نیست. نویسندگان بعد از کندی هر یک از منظر تخصصی خود در خصوص افول آمریکا مورد بررسی قرار دادند. اقتصاددانان براساس دیدگاه های اقتصادی هم در خصوص اقتصاد داخلی آمریکا و هم در خصوص جایگاه آمریکا در اقتصاد بینالملل به مقوله افول جایگاه اقتصادی آمریکا پرداختند. اساتید سیاست از بعد جایگاه داخلی و بین المللی نهاد ها و ساختار های سیاسی آمریکا موضوع افول آمریکا را مورد بررسی قرار دادند و اساتید جامعه شناسی و فرهنگ نیز با بررسی شاخصه های علمی خود موضوع افول آمریکا را مورد کنکاش و بررسی قرار دادند. نهایتا اینکه مفهوم افول آمریکا به تواتری در عرصه نظر و بر مبنای فکت های عینی و عملی رسید که نادیده گرفتن آن عملا ناممکن شد و اکنون نیز با بسیاری از نظریه پردازان حوزه آمریکا با رویکرد افول این کشور به موضوع بررسی آمریکا می پردازند.
استدلالهایی که بر مبنای اقتصاد مطرح میشوند نظیر اینکه آمریکا قدرت اقتصادی خود را از دست داده است. این کشور در دهههای اخیر و نیز در سالهای اخیر اقتدار مالی خود را از دست داده و وارد به چرخه سقوط میشود. استدلالهایی در خصوص عدم تعادل ذاتی و نابرابری اقتصادی و نژادی مکنون در ساخت و بافت سرمایهداری به نابرابریهای اجتماعی در درون جامعه آمریکا میپردازد. این دانشمندان استدلال میکنند که با گذشت زمان و بهمرور فاصله طبقاتی درونی جامعه آمریکا – که بسیار زیاد شده است- منجر به برتری غیرقابلچشمپوشی عدهای از افراد بر سایرین شده است. از دید بسیاری از اندیشمندان چپ و اقتصاددانان نئومارکسیستی، وقایع سالهای اخیر والاستریت، در سراسر آمریکا، نیز نشانی از این ضعف ذاتی سرمایهداری در برقراری تعادل در جامعه آمریکا است که ضمن سست کردن پایههای جامعه آمریکا موجب بروز شکافهای عمیق اجتماعی در داخل جامعه آمریکا میشود و درنهایت ادامه کارکرد و عملکرد سرمایهداری در این کشور را با بحرانهای جدی مواجه میکند. این دسته از استدلالها، ضمن نقد به سیستم سرمایهداری، به این نکته تأکید میکنند که تظاهرات اخیر در آمریکا، نشانههایی از پیشبینی مارکس در مورد آینده سرمایهداری است و از آن تحت عنوان «اشباح مارکس» یاد میکنند.
در حوزه علوم سیاست نیز اساتید روابط بینالملل با بررسی زمینههای فعلی قدرتهای جهانی و توجه به قدرتهای در حال ظهور و سهمخواهی آنها از نظام بینالمللی به بررسی سیاستهای آمریکا در سطح بینالمللی میپردازند و این استدلال مطرح می شود که آمریکا به دلیل سیاستهای یکجانبه جهانی و همچنین کاهش قدرت کلی این کشور از ابعاد مختلف، در چرخه نزول قدرت در سطح بینالمللی قرار میگیرد. از این دید؛ بسیاری از همپیمانان سابق آمریکا، علاوه بر اینکه در زمره رقبای این کشور قرار دارند از وضعیت بینالمللی مدیریتشده توسط آمریکا ناراضی هستند و این مسئله افول آمریکا در سطح بینالمللی را تسریع مینماید. این وضعیت در آینده نیز تشدید خواهد شد:
- آرون این استدلال را در سال ۱۹۹۴ و در مجله بسیار معروف آمریکا، انجام داد و گذر زمان این حقیقت را برای تحلیلگران مسائل آمریکا و امور بینالمللی بیشتر آشکار نمود. این دست تحلیلها در کنار این مسئله که مجله آمریکایی فوربس، برای اولین بار از «ولادیمیر پوتین» بهعنوان قدرتمندترین شخصیت جهان یاد کرد و در این انتخاب بر این استدلال اصرار نمود که آمریکا در بسیاری از مسائل جهانی، توان مدیریتی خود را ازدستداده است.
- بعد از حوادث ۲۰۲۰ آمریکا بسیاری از اندیشمندان سیاست داخلی نیز رویکرد افول دموکراسی و اعتبار نهادهای انتخاباتی در آمریکا را به لیست مسائلی که در پژوهشهای خود رویکرد افول را دنبال میکند اضافه کردند. پس از یک سال از حوادث ۲۰۲۰ کنگره آمریکا بیش از دو سوم از اعضای حزب جمهوریخواه با این ادعای موافق هستند که «تقلب در رأیدهی به جو بایدن کمک کرد تا در انتخابات ۲۰۲۰ پیروز شود که نشان از عمق بیاعتمادی به نهادهای انتخابی در آمریکا است که تعداد بسیاری از محققان سیاست و دموکراسی در آمریکا را به سوی رویکرد افول سوق داده است.
از این رو در باب افول تمدنی غرب یا افول دولت آمریکا دو مقوله مطرح میشود اینکه آیا افول مربوط به تمدن غرب است که دولت آمریکا تجلی افول تمدنی غرب محسوب میشود یا اینکه افول دولت آمریکا مسئله جدایی از افول تمدنی غرب محسوب میشود و افول فقط مربوط به دولت آمریکا هست و ربطی به تمدن غرب ندارد. مفهوم افول تمدن غرب دربرگیرنده و دربردارنده دو نوع نگاه کلان به افول تمدنی است. عدهای مانند آرون و اشتراس معتقد به افول تمدن غرب نیستند و تنها بیان میکنند که فرهنگ غرب و تمدن غرب برآمده ازآن در بردارنده بنیادهای ارزشی میباشد که نوع کارکردیهای فعلی تمدن غرب تنها ابعاد جانبی این تمدن هستند و نسبتبه دستاوردهای تمدن غرب؛ نا کارکردیها در اقلیت قرار دارند و مسائل جانبی و فرعی تلقی میشوند.
از طرف دیگر عدهای از افرادی که مباحث در حوزه تمدنی انجام میدهند مانند تویینبی، آدامز؛ هانتینگتون هگل، کانت و.. معتقد هستند که تمدن غرب در چرخه افول قرار دارد و بسیاری از ناکارکردیهایی که در دولت آمریکا امروز شاهد آن هستیم محصول افول تمدن غرب است. آرنولد جوزف توین بی در کتاب خود به نام بررسی تاریخ و در اوایل جلد چهارم کتابش با برشمردن عوامل سقوط و تجزیه تمدنها، مینویسد که از ۲۶ تمدنی که در کتاب خود برشمرده، شانزده مورد آن از بین رفتهاند و ده تمدن باقی مانده است.
صرف نظر از ایدههایی که در خصوص افول یا بازسازی تمدن غرب بیان میشود این نکته حائز اهمیت است که حتی آن دسته از متفکرانی که معتقد به بازیابی تمدن غرب هستند نیز افول دولت آمریکا در شرایط فعلی را نفی نمیکنند و اصولاً اینکه افول آمریکا را بخشی یا سمبلی از افول تمدن غرب بدانیم یا اینکه افول آمریکا را پدیدهای جدا از افول تمدن غرب مطرح کنیم تنها از منظر داشتن دید فلسفی حائز اهمیت است و در بحث افول دولت آمریکا نتیجهای ندارد. اما توضیحاتی ولو مختصر که در مقدمه در مورد افول تمدن غرب مطرح شد از این باب بود که بدانیم از منظر بسیاری از افرادی که پژوهشهای حوزه تمدنی را مدیریت میکنند نیز آمریکا در چرخه افول قرار دارد. به همین منظور در این کتاب پیش رو به مباحث چیستی افول آمریکا خواهیم پرداخت.