دکتر حسین مهربانی فر، پژوهشگر فرهنگ و ارتباطات و همکار در مرکز مطالعات آمریکا
پیتریم سوروکین،[۳] جامعه شناس روس تبار آمریکایی در نقد این تحولات معتقد است، توسعه نظام سرمایهداری و لیبرالیسم مبتنی بر مفاهیمی چون نسبیتگرایی و فردگرایی بهمنظور تحقق آزادی و رهایی جنسی، منجر به دگردیسی و آنارشیسم در ارزشهای جنسی و جنسیتی، ساختار خانواده آمریکایی و نظم اجتماعی شده كه بهنوبه خود، وضعيت زنان در اين كشور را هم متأثر نموده است. در همین راستا، ماری ابرستاد در کتاب پارادوکسهای انقلاب جنسی[۴]، میگوید که یکی از شگفتانگیزترین جنبه های انقلاب جنسی، این است که ذینفع های اصلی آن -که زنان هستند- تضادها، مشکلات و مسائلی پیداکردهاند که زنان غربی در قرن های گذشته، آن را تجربه نکرده بودند. همچنین کیت میلت[۵] در کتاب سیاست جنسی[۶] خود، بیان میکند که بعد از تحقق انقلاب جنسی در آمریکا، نظام سرمایهداری بهمنظور تولید و بازتولید خود، روابط ساختاریافته مبتنی بر قدرت نرم را صورتبندی کرد تا از طریق آن، زنان را تحت سلطه خود درآورد. به عبارتی وی معتقد است که سرمایه داری یک نظام مردسالارانه است که به نام آزادی زنان، تباهی آنان را رقم زده است.
در همین راستا، گابریل کوبی در کتاب انقلاب جنسی جهانی[۷]، معتقد است که قربانی شدن و تباهی زنان در یک فرآیند توتالیتر نرم، اتفاق افتاده است؛ بدین گونه که در دهه ۱۹۷۰، مجلات، سینما و رسانهها با بازنمایی این موضوع که انقلاب جنسی، همان تحقق آرزوها و اهداف جریان فمینیستی است، نوعی توهم انقلاب زنانه را برای مردم آمریکا به وجود آوردند اما آنچه در واقعیت اتفاق افتاد، تقلیل هویت جنسیتی و نقشهای جنسیتی زنان آمریکایی به هویت جنسی آنان بود. به اعتقاد میج دیتر،[۸]«حقیقت واقعی در مورد انقلاب جنسی این است که رابطه جنسی را به یک حوزهی نامحدود، نامنظم و درنتیجه غیرقابلکنترل در زندگی زنان، تبدیل کرده است[۹]». پیامد این رخداد، به ادعای آت وود[۱۰] شهوانی شدن جامعه آمریکا بود. مقصود از شهوانی شدن جامعه آمریکایی، قبح زدایی و عمومی شدن روابط جنسی بود که سابقاً تنها در ساختار خانواده قرار داشت و از سوی دیگر، بازتولید اروتیسم در صنایع فرهنگی، اقتصادی، هنر و… است که بنا بر اعتقاد اسکافیر[۱۱]، این شهوانی شدن در تمام ابعاد فرهنگ آمریکایی ازجمله صنعت سینما، نشریات، تئاتر، ادبیات، مد و… بروز و ظهور داشت.
حال سؤال اينجا است كه اين تغيير و تحولات در واقعيت امر، چه اثراتي بر وضعيت زنان در جامعه آمريكا داشته است؟ آيا وضعيت زنان بهویژه از نيمه دوم قرن بيستم و همزمان با گسترش پیادهسازی آراء و مطالبات فمینیستی -آنطور كه انديشمندان فوق ادعا کردهاند- تنزل يافته است؟ از طرف ديگر و طبق واقعیتهای موجود، آيا زنان ذينفع اصلي انقلاب جنسي در آمريكا هستند؟
بررسي مطالعات و سنجشهای اجتماعی و فرهنگی سازمانها و نهادهای مردمی و دولتی آمریکایی از وضعيت زنان، ميتواند در ترسيم واقعبينانهاي از وضعیتشان در اين كشور در طي دهههای اخير داشته باشد که خود، پاسخی روشن در برابر سؤالات فوق به دست دهد. در ادامه براي دستيابي به تصويري كلي از وضعيت زنان جامعه آمريكا، چهار محور موضوعي مهم از زاویه مطالعات آماري صورت گرفته از وضعيت شناسي زنان در اين كشور، موردتوجه قرارگرفته است.
- نشاط و شادی زنان آمریکا
در سال ۲۰۰۹، دو اقتصاددان مدرسه وارتون، بتسی استونسون[۱۲] و جاستین ولفرز،[۱۳] نظرات زیادی در مورد مقاله خود درباره «تناقض کاهش خوشحالی زنان» دریافت کردند[۱۴]. آنها با استفاده از دادههای ۳۵ ساله حاصل از پیمایش اجتماعی عمومی، مشاهده کردند که با تغییرات اقتصادی و اجتماعی بسیار مدرن که به نفع زنان به نظر میرسد (اختلاف کم دستمزد، تحصیلاتی که از مردان بالاتر رفته است، آزادی جنسی منتقله از طریق روشهای مصنوعی پیشگیری از بارداری و مواردی از این قبیل)، این انتظار میرود که ذینفعان این موارد، انسانهای خوشحالی باشند. در عوض نتیجه این پژوهش، عکس آن چیزی بود که به نظر میرسد، بدین ترتیب، طی ۳۵ سال گذشته خوشحالی زنان کاهش چشمگیری داشته که نتایج، حاکی از پایینتر بودن شادی و نشاط آنها از مردان است. بهنوعی که میتوان گفت همه دستاوردهای دوره فمینیسم، زنان را به ناراحتی، غم و سطح پایین شادی سوق داده است و در آمریکای پسا فمینیسم، مردها شادتر از زنان هستند.
نمودار زیر بهخوبی گویای این تحولات و تغییرات از آغاز پیگیری و پیادهسازی مطالبات فمینیستی در دهه ۱۹۷۰ تا سال ۲۰۰۶ است.[۱۵]
- خشونت و تجاوز جنسی
بر اساس گزارش مؤسسه راین[۱۶] در مورد خشونت و تجاوز جنسی در آمریکا، هر ۹۸ ثانیه یک آمریکایی مورد تجاوز جنسی قرار میگیرد. بهطور متوسط، ۳۲۱،۵۰۰ قربانی (۱۲ سال یا بیشتر) تجاوز جنسی و خشونت جنسی هرساله در ایالاتمتحده وجود دارند. افراد جوان در معرض بیشترین خطر خشونتهای جنسی قرار دارند. افراد ۱۲ تا ۳۴ سال، در معرض بیشترین خطر تجاوزهای جنسی هستند.
در این میان، زنان و دختران بیشترین نرخ تجاوزهای جنسی را تجربه میکنند. از هر ۶ زن آمریکایی، ۱ نفر قربانی یک تلاش نافرجام یا کامل تجاوز در زندگی خود بودهاند (۸/۱۴ درصد کامل، ۸/۲ درصد نافرجام). از سال ۱۹۹۸، حدود ۷/۱۷ میلیون زن آمریکایی قربانی تلاش برای تجاوز یا تجاوز کامل بودهاند.۸۲ درصد از تمام قربانیان نوجوان و ۹۰ درصد از قربانیان تجاوز به عنف زن هستند. زنان ۱۶-۱۹ ساله، ۴ برابر بیشتر از جمعیت عمومی هستند که قربانی تجاوز جنسی میشوند. زنان ۱۸ تا ۲۴ ساله که دانشجویان کالج هستند، ۳ بار بیشتر از زنان دیگر، خشونت جنسی را تجربه میکنند[۱۷].
مرکز کنترل و پیشگیری بیماریها (CDC) در گزارش بازنشر یافته در مارس ۲۰۱۹، اذعان میکند که خشونت جنسی یک مشکل مهم در ایالاتمتحده است و شواهد موجود حکایت از آن دارد که:
خشونت جنسی در آمریکا متداول است؛ از هر سه زن، یک زن و از هر چهار مرد، یک مرد خشونت جنسی را با تماس فیزیکی در طول دوران زندگی خود تجربه کردهاند. تقریباً از هر ۵ زن، یک زن و از هر ۳۸ مرد، یک مرد، تجاوز کامل یا اقدام به تجاوز را تجربه کردهاند و از هر ۱۴ مرد، یک مرد در طول زندگی خود به فرد دیگر، تجاوز کامل یا اقدام به تجاوز نموده است.
خشونت جنسی از سنین پایین و اولیه شروع میشود؛ از هر سه زنی که قربانی تجاوز جنسی بودهاند، یک نفر آن را برای اولین بار در فاصله سنی ۱۱ الی ۱۷ سال تجربه کرده و از هر ۸ مورد، ۱ نفر گزارش نموده که تجاوز قبل از ۱۰ سال، برای وی رخداده است.
خشونت جنسی پرهزینه است؛ برآوردهای اخیر هزینه تجاوز به عنف را ۱۲۲٫۴۶۱ دلار برای هر قربانی شامل هزینههای پزشکی، بهرهوری ازدسترفته، فعالیتهای دادرسی کیفری و سایر هزینهها عنوان کرده است.[۱۸]
- تجرد قطعی مادران آمریکایی
مقصود از مادران مجرد، مادرانی که شریکی برای کمک به پرورش کودکان خود ندارند و به همین دلیل، بهطور پیشفرض، تنها ارائهکننده خدمات برای خانواده محسوب میشوند. مادران مجرد در آمریکا از دو گروه عمده تشکیلشدهاند: مادران دارای فرزند از ازدواج قبلی و دیگری، مادرانی که هرگز ازدواج نکردهاند. در پنج دهه گذشته، سهم مادرانی که ازدواج نکردهاند، در میان تمام خانواده های دارای فرزند کودک، افزایشیافته است، بهطوریکه از کمتر از ۱ درصد به بیش از ۱۱ درصد رسیده است. سهم مادرانی که طلاق گرفته، جداشده یا بیوه هستند، در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، افزایشیافته و طی سه دهه گذشته، حدود ۱۲ تا ۱۳ درصد رشد داشته است. این الگوها به روند بلندمدت گسترده در تولدهای غیر زناشویی و طلاق گرهخورده است. طبق آمار ارائهشده از سوی مرکز ملی آمار بهداشت، میزان تولد زنان مجرد در سال ۲۰۱۰، از ۵ درصد در سال ۱۹۶۰ به ۴۱ درصد افزایشیافته است. در همان زمان، نرخ طلاق بهشدت در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ افزایش یافت و از سال ۱۹۸۰، کاهشیافته است.
همچنین، گزارش اداره آمار نشان میدهد که در سال ۲۰۱۱، ۳۶ درصد از مادرانی که در سال گذشته صاحب فرزند بودند، ازدواج نکرده و اکثریت این زنان، (۸۷٪) هرگز ازدواج نکردهاند.
درنتیجه، مادران مجرد امروز در مقایسه با همتایانشان در گذشته، احتمال بیشتری دارد که هرگز ازدواج نکنند. در سال ۱۹۶۰، از مجموع مادران مجرد، هشت نفر از هر ده نفر (۸۲ درصد) طلاق گرفته، جداشده یا بیوه بودند. ۱۴٪ مابقی نیز ازدواج کرده بودند، اما با همسرانشان در یک خانه زندگی نمیکردند. تنها ۴ درصد از مادران مجرد، هرگز ازدواج نکرده بودند. آرایش این گروه از سال ۱۹۶۰، بهطور چشمگیری تغییر کرده است. تا سال ۲۰۱۱، سهم مادران مجرد که هرگز ازدواج نکرده بودند، به ۴۴٪ رسید، درحالیکه نیمی از مادران مجرد طلاق گرفته، جداشده یا بیوه بودند.[۱۹]
بر اساس گزارش «مرکز تحقیقات پیو»[۲۰] که در آپریل ۲۰۱۸ منتشر شده است، حدود ۲۰ درصد از کودکان زیر ۱۸ سال در آمریکا، با یک مادر تنها زندگی میکنند. (۲۴ میلیون کودک زیر ۱۸ سال در حال زندگی با والد مجرد هستند که از میان آنها، ۱۵ میلیون نفر با یک مادر مجرد زندگی میکنند)
یافتههای پژوهش اخیر مرکز تحقیقات پیو، حکایت از آن دارد که ۳۰ درصد مادران مجرد و خانوادههای آنها در مقایسه با ۱۷ درصد خانواده پدر مجرد و ۱۶ درصد خانوادهای که توسط یک زوج سرپرستی میشوند، در فقر زندگی میکنند.[۲۱]
درمجموع، پس از بررسی آمار تغییرات فرهنگ جنسی آمریکا، اندیشمندان آمریکایی از قبیل ماری ابرستاد، نتیجه میگیرند که اگرچه در دنیای پس از انقلاب جنسی، رابطه جنسی از قبل راحتتر شده؛ اما روابط عاشقانه بسیار کاهش یافته است. این موضوع، شاید معمای اصلیای باشد که زنان و مردان مدرن علیه یکدیگر شوریدهاند. چراکه بیشتر ناراحتی و بدبختیای که بسیاری از زنان امروزی از آن صحبت میکنند، ترک یا کاهش رابطه جنسی نیست، بلکه ناشی از یک سیل جنسی است؛ سیلی از تصاویر خیالی مسموم که اکنون در بسیاری از افراد از دوران کودکی آغاز میشود که زنان و مردان را غرق کرده است تا درنهایت، آنها را از هم دور و تنها کند. حداقل این نوع نگاه به این جورچین، میتواند برخی از تناقضات مربوط به ناخشنودی و تباهی زنان آمریکایی را توضیح دهد؛ زنانی که دیگر مادر نیستند و کالایی شدن و شیء وارگی، جزء وجودی و ذاتی این زنان شده است.
[۱] Sexual revolution
[۲] – Deformation
[۳] – Pitirim Sorokin
[۴] – Mary Eberstadt, Paradoxes of the Sexual Revolution
[۵] – kate Millet
[۶] -Sexual Politics
[۷] – Gabriele Kuby, global sexual revolution
[۸] Midge Deeter
[۹] Midge Deeter, The New Chastity and Other Arguments against Women’s Liberation:80.
[۱۰] – Attwood
[۱۱] – Escoffier, 2000
[۱۲] Betsey Stevenson
[۱۳] Justin Wolfers
[۱۴] Betsey Stevenson and Justin Wolfers, “The Paradox of Declining Female Happiness”, American EconomicJournal: 190-225.
[۱۵] https://languagelog.ldc.upenn.edu/nll/?p=1456
[۱۶] -Rainn institute
[۱۷]. https://www.rainn.org/statistics/scope-problem
[۱۸] https://www.cdc.gov/violenceprevention/sexualviolence/fastfact.html, March 12, 2019
[۱۹]. http://www.pewsocialtrends.org/2013/05/29/chapter-4-single-mothers/
[۲۰] Pew Research Center
[۲۱] https://pewrsr.ch/2Fm1qO1