نویسندگان:
معصومه پاپی[۱]؛ عبدالمجید سیفی[۲]
چکیده
پس از دهه۱۹۸۰ میلادی، آمریکا با نوعی بحران قدرت و هژمونی مواجه گردیده است و این در حالی است که دهه ۱۹۹۰، آغاز توسعه اقتصادی و قدرتیابی چین و شروع فرآیند دستیابی این کشور به موقعیت و نفوذ سیاسی در نظام بینالملل است. بحرانهای اقتصادی در نظام سرمایهداری، این فرصت را برای چین فراهم آورد تا بستر مناسبی برای سرمایهگذاری در کشورش ایجاد کند. ازآنجاکه توانایی ایجاد و حفظ رژیمها و معاهدات بینالمللی جزء جدانشدنی یک قدرت هژمون است، لیکن دولت ترامپ به دلیل منافع کوتاهمدت اقتصادی از بسیاری از معاهدات بینالمللی خارج شد. این در حالی است که چین به بزرگترین شریک تجاری برای بسیاری از کشورها تبدیل شده و الحاق این کشور به سازمان تجارت جهانی نیز باعث ارتقای جایگاه این کشور در اقتصاد جهانی شده است. در این راستا، مقاله حاضر در پی پاسخ به این پرسش اساسی است که جایگاه نوین چین در نظام بینالملل چه تأثیری بر هژمونی آمریکا دارد. پژوهش پیشرو در چارچوب نظریه هژمونی رابرت گیلپین درصدد آزمون این فرضیه است که جایگاه نوین چین که ناشی از ارتقای سیاسی و اقتصادی این کشور است، جایگاه هژمونیک آمریکا را به چالش کشیده است و سیاست خارجی نوانزواگرایانه ترامپ نیز این فرآیند را تسریع نموده است. مقاله حاضر با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی و استفاده از منابع کتابخانهای و اینترنتی، ضمن بررسی عواملی که سبب افول قدرت هژمون میشود، به تحلیل جایگاه هر دو کشور پرداخته است.
کلیدواژهها: چین، پیشرفت اقتصادی، هژمونی آمریکا، معاهدات بینالمللی، تجارت جهانی
لینک دانلود مقاله:
https://asr.ihu.ac.ir/article_206940.html
[۱] نویسنده مسئول: کارشناسی ارشد روابط بینالملل، دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره)، قزوین، ایران
[۲] استادیار، گروه علوم سیاسی، دانشگاه آیتالله بروجردی، لرستان، ایران