طبق گفته والت، دیدگاههای نخبگان سیاسی، موجب سوق دادن آمریكا به ورطه نابودی میشود. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد، ایالاتمتحده در جهان برتر بود. زمانی که جنگ سرد به پایان رسید، ایالاتمتحده خود را در موقعیت تقدم جهانی -که از زمان امپراتوری روم بیسابقه بود- یافت. این کشور بزرگترین و پیشرفتهترین اقتصاد جهان را داشت. همچنین، تنها کشور جهان با حضور نظامی جهانی بود. علاوه بر این، ایالاتمتحده با همه قدرتهای مهم دیگر، روابط خوبی داشت؛ روابط با روسیه به شکل شگفتآوری صمیمانه بود، زیرا با شروع دوران تکقطبی، مسکو به کمک غرب برای ورود به اقتصاد بازار، نیاز داشت و همچنین، به پیشبرد ترتیبات امنیتی مشارکتی با غرب مشتاق بود. با توجه به این موقعیت مطلوب، سیر منطقی حرکت روشن بود؛ آمریکا، باید از تعهدات جهانی خود عقبنشینی میکرد. هیچ تهدیدی فراروی این کشور نبود، پس چه احتیاجی به پلیس جهانی بود؟ بااینحال، تعهدات آمریکایی حفظ و گستردهتر شد. والت معتقد است که این کار برای محافظت از آمریکا انجام نشده، بلکه بیشتر دلایل ایدئولوژیک داشته است. رهبران ایالاتمتحده به دنبال برتری و تسلط بهمنظور محافظت میهن از حمله نبودند، بلکه آنها برای ارتقاء نظم لیبرال در خارج از کشور، به دنبال برتری بودند. بیل کلینتون و باراک اوباما با احتیاط بیشتری از نیروی نظامی استفاده کردند اما جورج دبلیو بوش، به طرز جسورانهای از آن استفاده کرد. هر سه رئیسجمهور پس از جنگ سرد، قدرت ارتش آمریكا را ابزاری ارزشمند برای پیشبرد برنامههای بلندپروازانه جهانی دانستند.
دنبال کردن هژمونی لیبرال بر تئوری معیوبی استوار بوده و به نتایج بدی نیز، منجر شده است. طرفداران هژمونی لیبرال، فکر میکردند که یک نظم جهانی لیبرال بهوضوح مطلوب است و اینکه آمریکا قدرت داشت تا آن را به کشورهایی که جرئت مقاومت در برابر آن را داشتند، تحمیل کند. اگر دولتهای دیگر مانع این کار میشدند، سیاستگذاران ایالاتمتحده متقاعد میگشتند که این کشور، ابزارهایی برای مجبور کردن آنها به پیروی را دارد: مانند تحمیل تحریمهای اقتصادی، کمک به مخالفان خارجی یا داخلی رژیم متخاصم، تضعیف رقبا از طریق اقدامات مخفی و استفاده از نیروی نظامی تا آنها مجبور به پذیرفتن سرمایهداری شوند. در صورت لزوم، ایالاتمتحده میتوانست رژیمهای خصمانه را با هزینهای اندک و با کمترین خطر برای خود و با تهاجم، از بین ببرد. هنگامیکه این ستمگران مانع از بین رفتند، ایالاتمتحده و بقیه جامعه بینالمللی لیبرال، میتوانستند بهپیش بروند و به مردم آزادشده کمک کنند تا دموکراسیهای جدید و مشروع ایجاد نمایند؛ بهاینترتیب، نظم لیبرال و طرفداران آمریکا، بیشتر هم گسترش مییافت. این برنامه بلندپروازانه بر پایههای ناقص استوار است.
- شکست هژمونی لیبرال و نادیده انگاشتن اهداف مکتب واقعگرای ساختاری
والت بهویژه در انتقاد خود از یکی از این مبانی، یعنی تئوری صلح دموکراتیک مصر سخن میگوید. او در مورد این دکترین مشکوک میگوید: اگرچه درست است که دموکراسیهای لیبرال جنگهای اندکی با یکدیگر داشتهاند اما توضیحی رضایتبخش درباره این موضوع وجود ندارد… . همچنین، تاریخ هشدار میدهد که بهویژه کشورهای تازه دموکراتیک شده، مستعد درگیریهای داخلی و خارجی هستند. نظریه صلح دموکراتیک نیز در مورد چگونگی برخورد دولتهای لیبرال با رژیمهای استبدادی، کمتر صحبت میکند، جز اینكه تصور كنیم سرنگونی آنها راه صلح همیشگی است؛ این یک نسخه حتمی برای ایجاد مشکل و درگیری میان کشورهای لیبرال و غیر لیبرال است. هژمونی لیبرال تا حد زیادی شکست خورد، زیرا حقایق اساسی را در مورد چگونگی عمل ملتها که هدف اصلی مکتب واقعگرای ساختاری روابط بینالملل است -که والت و همکارش جان میرشایمر عضو اصلی آن هستند- نادیده گرفت.
عدم توازن قدرت، کشورها را عصبی میکند، بهویژه هنگامیکه قویترین کشور قدرت خود را با کمتوجهی به منافع دیگران، به کار میبرد؛ بنابراین کاملاً قابل پیشبینی بود که کشورهای بهاصطلاح یاغی، به دنبال راههایی برای کنترل قدرت آمریکا باشند. بهعنوانمثال، به این دلیل که ایالاتمتحده گسترش دموکراسی را محور استراتژی کلان خود قرار داده بود و اهداف مردهای را در تعدادی از این کشورها دنبال میکرد. همچنین، موضع غالب آمریكا به برخی از نزدیکترین متحدان آن نیز هشدار داد. درواقع، نگرانی برخی از دموکراسیهای خارجی، کاملاً بنیادی بود، آنهم نه به این دلیل که ایالاتمتحده عامدانه از قدرت خود برای آسیب رساندن به این کشورهای دوست، مانند فرانسه استفاده کرده، بلکه قابلیتهای گسترده آمریکا، صدمه زدن به آنها را بهطور تصادفی آسان کرده است. حمله به عراق، یک نمونه جامع است که سرانجام، منجر به ظهور داعش شد. عضوگیری آنلاین و رفتار بیرحمانه آنها، الهامبخش حملات تروریستی در بسیاری از کشورهای اروپایی است و به بحران پناهندگان که اروپا را در سال ۲۰۱۵ درگیر کرد، منجر شد.
- وقتی سیاست خارجی به مردم پاسخگو نباشد
با وجود شکست آشکار برنامه هژمونی لیبرال، طرفداران آن، نفوذ خود را حفظ کردهاند. آنها بهندرت بازخواست میشوند تا پاسخگوی اشتباهات خود باشند. والت با تلخی قابل توجیهی درباره یك گروه از مدافعان برنامه هژمونی لیبرال، یعنی نو محافظهکاران اینگونه مینویسد: وقتی صحبت از سیاست خارجی ایالاتمتحده است، رکوردداران جهان بدون چالش برای فرصتهای دوم و شکست روبهجلو، نو محافظهکاران آمریکا هستند. از اواسط دهه ۱۹۸۰، این شبکه تأثیرگذار از اندیشمندان تندرو، روزنامهنگاران، تحلیلگران اتاقهای فکر و مقامات دولتی توسعه یافتند که دورنمای قدرت وسیع آمریكا را بهعنوان یک نیروی مثبت در امور جهانی تبلیغ كردند. آنها ایده حمله به عراق و سرنگونی صدام حسین را پرورش و القا کرده و اصرار داشتند که این حرکت جسورانه، باعث میشود تا ایالاتمتحده بتواند بخش اعظمی از خاورمیانه را به دریایی از دموکراسیهای طرفدار آمریکایی تبدیل کند اما هیچکدام از ایدههای زیبایشان، به نتیجه نرسید و اگر پاسخگویی به مردم بهعنوان یک اصل در سیاست خارجی حاکم بود، این افراد، اکنون به چهرههای حاشیهای تبدیل شده بودند؛ اما درواقع، آنها در عمل تأثیرگذار هستند و الیوت آبرامز، یکی از این نو محافظهکاران، اخیراً بهعنوان نماینده ویژه ایالاتمتحده در ونزوئلا منصوب شده است.
- راهحل جلوگیری از افول، موازنه از راه دور
مستندات والت علیه هژمونی لیبرال، قانعکننده است اما پیشنهاد جایگزینی او چیست؟ در راستای رئالیسم ساختاری، او خواستار موازنه از راه دور است. در این سیاست، ایالاتمتحده از تلاش بیهوده خود برای گسترش دموکراسی لیبرال در سراسر جهان چشمپوشی میکند. در عوض، این کشور، بر روی مناطق منتخب كه برای منافع ملی حیاتی محسوب میشوند، متمرکز خواهد شد. والت معتقد است: در موازنه از راه دور، تنها معدودی از مناطق جهان برای امنیت یا رفاه ایالاتمتحده، از اهمیت حیاتی برخوردار هستند، بنابراین، ارزش اعزام سربازان آمریکایی به جنگ و قبول تلفات را دارند. اولین منطقه حیاتی، همان نیمکره غربی است؛ موقعیت غالب آمریکا در این منطقه تضمین میکند که هیچیک از همسایگان، نتواند تهدیدی جدی برای ایالاتمتحده ایجاد کند؛ اما برخلاف انزواطلبان، موازنه از راه دور معتقد است كه سه منطقه دورتر نیز برای ایالاتمتحده دارای اهمیت هستند؛ اروپا، شمال شرقی آسیا و خلیجفارس.
در این مناطق، هدف ایالاتمتحده جلوگیری از ظهور هژمون محلی خواهد بود. اگر احیاناً موردی در افق ظاهر شد، آمریکا باید کشورهای منطقه را برای ایجاد موازنه در برابر هژمون نوظهور تشویق کند. آمریکا تا زمانی که امکان داشته باشد، «دور» خواهد ماند، اگرچه در صورت عدم موفقیت کشورهای منطقه در برقراری موازنه، مداخله نظامی بههیچوجه منتفی نیست. درست است که استراتژی والت موقعیت برتری آمریكا را طولانیتر میکند آنهم با هزینه بسیار کمتر از سیاست هژمونی لیبرال، اما چرا اصلاً به نفع ما است که برتری آمریکایی را حفظ کنیم؟ والت کاملاً از مفروضات جهانیگری حمایت میکند اما در عوض، ما باید سیاست عدم مداخلهگری را اتخاذ کنیم.
[۱].David Gordon
[۲]. Stephen M. Walt
[۳]. The Hell of Good Intentions: America’s Foreign Policy Elite and the Decline of U.S. Primacy