مترجم: هادی قربانیار
آیا امکان دارد که یک خاورمیانه پسا آمریکا در جهان پسااوکراین، رشد و نمو کند؟ رویدادهای هفته های اخیر ازجمله پیمان ابراهیم[۱] -که در حال تبدیل شدن به توافق شکوفایی اسرائیل با کشورهای عربی سنّی است- گفتگوهای ایران و عربستان برای کاهش تنش های موجود و سازش اخیر رئیس جمهور ترکیه (رجب طیّب اردوغان)[۲] با سعودیها، امارات و اسرائیل، همگی بر این امر تأکید دارند که الگوهای جدیدی از سازش با سرعتی گیج کننده، در حال وقوع در خاورمیانه ای هستند که روزبهروز چندقطبی تر میشود؛ چرا؟ حال، چه میشود اگر این روندها، منعکس کننده این دیدگاه میان کشورهای خاورمیانه باشند که آنها باید از خود در برابر ترس از اینکه آمریکای خسته از دو دهه جنگهای شکست خورده، دیگر یک تأمین کننده امنیت قابلاتکا نیست، محافظت کنند؟ ازاینرو، آنها باید در تکفّل امور مربوط به خود و همچنین، کاهش تهدیدهای امنیتی در منطقه پیشتاز باشند. البته این گرایش، منحصر به خاورمیانه نیست. اعتراضاتی در اروپا نسبت به اتخاذ یک ژست مستقلتر و خودمختارتر وجود دارد. در هند-آرام[۳] نیز موجی از نهتنها اتحاد اقتصادی منطقهای بلکه همکاری امنیتی درون آسیایی بیسابقه، به چشم میخورد.
قطعاً اینکه شرکای ایالاتمتحده، بیشتر بار مسئولیت امنیت خودشان را خود بر عهده میگیرند، ممکن است، ویژگی جهان پساجنگ سرد باشد. این روند، نسخه ای جدید از دکترین گوآم،[۴] ریچارد نیکسون[۵] خواهد بود که بعد از شکست آمریکا در جنگ ویتنام، اتخاذ شده و مکانیزم مقابلهای برای یک جهان چندقطبی است. البته فهم عرفی در واشنگتن،[۶] بر این امر استوار است که عقبنشینی ایالاتمتحده از نقش پساجنگ جهانی دوم خود بهعنوان تأمین کننده امنیت منطقه، اشتباهی مهلک است که به منافع این کشور و همچنین، ثبات منطقه آسیب میزند، چراکه بازیگران جدید همچون چین و ایران، این خلأ را پر میکنند. اهمیت ندهید که سیاست آمریکا در طول آن بیستوپنج سال، بعد از شکست در دو جنگ بزرگ و متحمل شدن تلفات انسانی و مالی (۶٫۴ تریلیون دلار)، یک فاجعه بوده است که نتیجه آن، نه صلح بود و نه ثبات.
احتمالاً حمله و اشغال عراق توسط آمریکا، جنگ در افغانستان و دخالت نظامی «بشردوستانه» -که منجر به تغییر رژیم و روی کار آمدن یک حکومت ضعیف در لیبی شد- عامل بیثباتی در منطقه ناپایدار بوده است. اضافه کنید به این، چهار سال شعار «اوّل آمریکا» ی دونالد ترامپ[۷] را، همچنین، یک جامعه آمریکایی با انگیزه کمتر برای دخالت بیشتر در منطقه و نیز اطمینان خاطری که این کشور، بهندرت به منطقه میدهد. باوجوداین، اگرچه آمریکا علیرغم کاهش نهچندان بزرگ حضور در خاورمیانه، همچنان بخش اعظمی از حلقه پایگاه های نظامی خود را در این منطقه حفظ کرده، اما ادعا میشود که نقش سیاسی-امنیتی ایالاتمتحده در منطقه -که بعد از عقبنشینی اوباما[۸] از خط قرمز تهدید خود در سوریه دچار افول شده- یک اشتباه پیشبینی نشده است. برخی معتقدند که برای اعمال فشار بیشتر بر روسیه و پایین آوردن بهای نفت، آمریکا باید وارد فضای گفتگوهای جدید با سعودی ها شود تا بدینوسیله، تعهّد امنیتی خود را در ازای تولید بیشتر نفت و برداشتن گامهایی همچون پایان دادن به جنگ یمن و به رسمیت شناختن اسرائیل، عمق بیشتری ببخشد؛ اما با توجه به منافع جهانی آمریکا -که از اولویت بالاتری برخوردارند- آیا فرورفتن بیشتر در باتلاق خاورمیانه معقول است؟
عقب نشینی ایالاتمتحده بیشتر ناظر بر تصور موجود از مقصود و هدف است تا ظرفیت ها؛ اما مردم بر اساس تصورات خود عمل میکنند و نگرانی درباره نقش آمریکا، فقط یکی از محرکهای منطقه سازی جدید است. بسیاری از کشورهای سنّی- عرب که محرکشان نگرانی درباره ایران، ستوه ناشی از جنگهای نیابتی و ترس از اینکه در زمان توقف وابستگی به نفت و انتقال فناوری در عرصه اقتصادی تنها بمانند، به تجارت، فناوری و سرمایهگذاری اسرائیل دلبسته و امیدوار هستند. ماهوارههای امارات که در مدار مریخ قرار دارند و سرمایهگذاریهای امارات و عربستان در زمینه انرژیهای تجدیدپذیر و شهرهای فناوری، موجب تقویت تلاش برای فراتر رفتن از اقدامات گذشته میشود. اخیراً، جهشهای ژئوپلیتیک ناشی از جنگ ایران نیز، میتواند بهعنوان یک عامل در نظر گرفته شود.
میزبانی بیسابقه اسرائیل از اجلاس نقب[۹] در ماه مارس با حضور بحرین، مصر، مراکش و امارات و همچنین، وزیر امور خارجه آمریکا، آنتونی بلینکن[۱۰]، نشانهای برای تبدیل پیمان ابراهیم به یک آشتی دوباره با ابعاد اقتصادی، سیاسی و دفاعی بود. اردوغان که در منجلاب اقتصادی ساخت خود فرورفته، تلاشها برای سازش با عربستان سعودی، امارات و اسرائیل را آغاز کرده است. بعد از برگزاری پنج دور گفتگو در سطح مقامات ارشد، به نظر میرسد تنشزدایی بین عربستان و ایران -که برای ثبات منطقهای ضروری است- در حال شکلگیری میباشد، اگرچه همچنان چالشهایی وجود دارد.
الگوهای ژئوپلیتیک جدید در حال تغییر بوده و رشتهای مستحکمتر شده از پیوندهای اقتصادی، سیاسی، امنیتی و آشتی درون منطقهای، حاکی از این هستند که خاورمیانه جدید، علیرغم یا احتمالاً به دلیل نقش کمتر برجسته ایالاتمتحده، میتواند در عمل کارساز باشد. بسیاری از مخالفان و شکاکها در آمریکا، به نفوذ روبه رشد چین و روسیه در خاورمیانه بزرگ،[۱۱] اشاره کرده و میترسند که این مسئله به قیمت منافع آمریکا تمام شود. فارغ از وجود نسلی از جنگهای شکستخورده، جهانی که به سمت دوران پسا نفت در حرکت است، نشان میدهد که اکنون، زمان بازنگری در منافع آمریکا است. منافع آمریکا، مدتها عبارت بودند از استمرار جریان تولید نفت و جلوگیری از سلطه یک نیروی هژمون بر منطقه. همواره نسبت به نگرانی درباره نفت، بزرگنمایی میشود، زیرا صادرکنندگان نفت خلیجفارس و مشتریان اصلیشان مانند چین، هیچ انگیزهای برای اختلال در روند تولید نفت ندارند.
نسبت به مسئله هژمونی باید گفت که با وجود چین، روسیه، ترکیه، ایران و عربستان سعودی -که همگی بر سر نفوذ در منطقه رقابت دارند- بروز یک موازنه کلی محتملتر به نظر میرسد تا اینکه یکی از این کشورها، سلطه را به دست بگیرد. چین، بزرگترین مصرف کننده نفت در جهان، سریعترین نفوذ روزافزون را در خاورمیانه دارد، البته هنوز عمدتاً در جنبه اقتصادی. البته این کشور، مراقب بوده است تا از مداخله نظامی اجتناب کند. چین بهعنوان واردکننده اصلی نفت عربستان و ایران، تلاش کرده است تا در فضای سیاسی، بیطرف باقی بماند. روسیه تا چه زمانی میتواند حضور جدید خود را در خاورمیانه حفظ کند، با توجه به اینکه در حال تبدیلشدن به کشوری مطرود، در سطح جهان است؟ خطرناکترین مشکل، جاهطلبیهای منطقهای و هستهای ایران است. با وجود درخطر بودن توافق هستهای با ایران و اینکه تهران با سرعت مشغول تولید بیشتر ماده شکافا است، تصور بروز یک رقابت تسلیحات اتمی با عربستان، ترکیه و مصر، در منطقه دشوار نیست. پاشنه آشیل ایران، مشکلات شدید اقتصادی است. این امر، لزوماً به معنای پایان جنگهای نیابتی و عصری جدید از کاهش تنش ایران-عربستان نیست. حرکت آرامآرام به سمت سازش، ممکن است به شکست بینجامد، اما ایران انتحاری نیز عمل نمیکند. در هر صورت، احتمالاً یک انتخاب اشتباه شکل خواهد گرفت، آنهم مبنی بر اینکه آمریکا، خاورمیانه را ترک میکند یا در آن باقی میماند. البته هیچکدام صحیح نیست. درواقع، ایالاتمتحده همچنان توانایی و ظرفیتهای قابلتوجهی را در خاورمیانه حفظ میکند و به مقابله با خطرات تهدیدکننده ثبات، ادامه خواهد داد؛ اما هرچقدر بیشتر به جلو پیش میرویم، کمتر احتمال میرود که ایالاتمتحده برای تغییر، مبارزه کند یا در ورطه شرایط گمراه کننده خاورمیانه گرفتار شود. روندهای اصلی در منطقه، حاکی از این است که تمامی طرفها نیز مطابق با این جریانها، در حال تعدیل انتظارات خود هستند.
برای مشاهده اصل مقاله کلیک کنید
[۱] Abraham Accords
[۲] Recep Tayyip Erdogan
[۳] Indo-Pacific
[۴] Guam Doctrine
[۵] Richard Nixon
[۶] Washington, D.C.
[۷] Donald Trump
[۸] Obama
[۹] Negev-Summit
[۱۰] Antony Blinken
[۱۱] Greater Middle East