افزایش قدرت جبهه مقاومت و چالش خروج آمریکا از منطقه؛ سهل و ممتنع

دوران گذار از نظم کنونی بین‌الملل (پیچ تاریخی) را می‌توان به دو دوره قبل از عملیات طوفان الاقصی و پس از آن تقسیم کرد. در این که عملیات طوفان الاقصی فصل جدیدی را در تاریخ فلسطین و جبهه مقاومت رقم زد، تردیدی وجود ندارد. شرایط پس از این جنگ، دیگر شرایط قبل از این نبرد نخواهد بود و معادلات ویژه‌ای در منطقه شکل خواهد گرفت.

تأثیر طوفان الاقصی بر چگونگی نقش‌آفرینی آمریکا در جنگ اوکراین و بحران تایوان

امروزه در پی حمله روسیه به اوکراین، موضع‌گیری چینی‌ها نسبت به تایوان و حملات مقاومت به رژیم، این مسئله نمایان می‌شود که قدرت بازدارندگی ارتش آمریکا، آن چیزی نیست که پیش‌تر تصور می‌شد. از طرفی پس از طوفان الاقصی، واشنگتن دررابطه‌با بحران تایوان، در پی آن است که محتاطانه عمل کند تا تمایل خود به حمایت از تایوان و تعهدش به «چین واحد» را متعادل سازد. در جبهه جنگ روسیه با اوکراین نیز بایدن تلاش می‌کند که بودجه مورد نیاز برای هر دو جنگ اوکراین و اسرائیل را تأمین کند اما در طولانی‌مدت، تأمین منابع و هزینه‌های تسلیحاتی هر دو جنگ و همراه ساختن متحدین خارجی و داخلی، با وجود فشار افکار عمومی آمریکایی‌ها در آستانه شروع انتخابات دشوار خواهد بود.

طوفان الاقصی؛ محور مقاومت، آغازگر نظم جدید منطقه

با افول قدرت آمریکا در منطقه غرب آسیا و به‌موازات آن، قدرت گرفتن جریان‌های مقاومت اسلامی و غالب شدن بر توطئه‌های آمریکا در منطقه، این فرضیه به وجود آمد که نظم جدیدی در حال رخ دادن است. جنگ روسیه و اوکراین، فرضیه نظم جدید جهانی بدون وجود ابرقدرت (آمریکا) را به‌گونه‌ای وارد فاز عملیاتی کرد اما به نظر می‌رسد عملیات «طوفان الاقصی» که در تاریخ ۷ اکتبر ۲۰۲۳ با پیش‌دستی نیروهای مقاومت فلسطین علیه رژیم صهیونیستی اتفاق افتاد، این فرضیه را باقوت بیشتری همراه کرد که این نظم جدید در خاورمیانه شروع خواهد شد.

تأثیر طوفان الاقصی بر پیمان ابراهیم در شبکه ژئوپلیتیک غرب آسیا

با آرامش نسبی بعد از طوفان ۷ اکتبر ۲۰۲۳، به تدریج ابهامات نیز پیرامون آن شروع شد. یکی از مهم‌ترین موارد مربوط به تأثیر این عملیات بر روند عادی‌سازی روابط اعراب و اسرائیل در قالب پیمان ابراهیم بود. عملیات طوفان الاقصی درست در زمانی رخ داد که مذاکرات مربوط به پیوستن عربستان به‌عنوان یکی از مهم‌ترین کشورهای جهان اسلام به پیمان ابراهیم، به مراحل حساس خود رسیده بود؛ بنابراین پرسشی اساسی مطرح شد و آن نیز اینکه با وقوع طوفان الاقصی، روند مربوط به پیوستن کشورهای عربی به پیمان ابراهیم با چه سرنوشتی روبه‌رو خواهد شد؟ جنایات بی‌سابقه اسرائیل در غزه، خراب شدن مسیر و به حاشیه رفتن پیمان ابراهیم از دستور کار را به ذهن متبادر می‌کرد اما با کمی تتبع و بررسی شواهد و نشانه‌ها می‌توان چنین گزاره‌ای را رد و استدلال کرد که برخلاف باور مطلوب و غالب مطرح شده، عملیات طوفان الاقصی باعث تضعیف و یا نابودی پیمان ابراهیم نخواهد شد. احتمالاً بعد از وقفه‌ای نامعلوم، دوباره روند پیوستن کشورهای عربی به پیمان نام‌برده ازسرگرفته خواهد شد. این استدلالی منطقی است که احتمالاً همگرایی میان مثلث استراتژیک آمریکا، اسرائیل و اعراب بر علیه حماس تقویت خواهد شد. احتمالاً این مثلث، یکی از مهم‌ترین اقدامات خود را معطوف به حذف حماس از آینده سیاسی فلسطین خواهد کرد. هرچند که نابودی حماس غیرممکن و به حاشیه راندن آن در صحنه سیاسی و آینده فلسطین نیز معمایی بغرنج خواهد بود. اسرائیل بعد از نزدیک به دو ماه عملیات نظامی، پیروزی چشمگیری در ارتباط با حماس به دست نیاورد و حتی یک اسیر نیز از سوی این رژیم در قالب عملیات نظامی، آزاد نشده است. سخت‌تر شدن شرایط، زمانی است که حماس به دلیل اقدامات خود بر علیه اسرائیل و آورده‌هایی مانند آزادی اسرای فلسطینی، محبوبیت آن در میان افکار عمومی فلسطینی‌ها و اعراب نیز گسترش خواهد یافت؛ بنابراین، حذف و طرد آن از آینده سیاسی فلسطین نیز به‌آسانی امکان‌پذیر نخواهد بود.

تفاوت غرب آسیای مطلوب از دیدگاه منافع آمریکا و قدرت‌های منطقه‌ای مانند ایران

این یادداشت برگرفته از فایل صوتی است که دکتر محمدصادق کوشکی برای مرکز مطالعات آمریکا ارسال کردند؛ در واقع عضو هیئت‌علمی دانشگاه تهران در این فایل صوتی تلاش کردند که تفاوت غرب آسیای مطلوب از دیدگاه منافع آمریکا و جمهوری اسلامی ایران را مورد واکاوی قرار دهند.

شکستِ ایران‌هراسیِ آمریکایی

يكی از مهم‌ترین مسائل در نظام نوین بين‌الملل، ايجاد محيطی جديد، متأثر از «زبان گفتمان عمومی» هژمون است که این زبان، تأثیر بسزايی را بر مقوله امنيت ملي دولت – ملت‌ها می‌گذارد؛ هرچند جمهوری اسلامی ايران پس از انقلاب اسلامی، پيوسته منتقد نظام دوقطبی حاکم بر نظام بین‌الملل بود اما حاکمیت نظام دوقطبی با وجود تهدیدات، حامل فرصت‌‎هایی نیز برای تحقق و پیشبرد اهداف سیاست خارجی ایران به شمار می‌آمد. هم‌زمان با فروپاشی نظام دوقطبی، کيفيت و ميزان تهديد ايران از سوی ایالات متحده، به‌صورت مداوم افزایش یافت و ایالات متحده توانست با طراحی و پیشبرد پروژه ایران‌هراسی، دگرگونی ساختاری را در ادراک و ذهنيت امنيتی بسیاری از کشورهای جهان و منطقه غرب آسیا در قبال فعالیت‌های صلح‌آمیز ایران، ایجاد کند. اين نوشتار استدلال می‌کند پروژه دروغین ایران‌هراسی ایالات متحده که سال‌ها از سوی اتاق‌های فکر این کشور و با همکاری رژیم صهیونیستی در قالب‌های گوناگون دیپلماتیک و رسانه‌ای پیگیری می‌شد، امروزه و صرف‌نظر از برخی مناقشات بیهوده داخلی، بیش از هر زمان دیگر، به‌واسطه تغییر در معادلات منطقه غرب آسیا، سیاست‌گذاری‌های منطقی و مواضع اصولی جمهوری اسلامی ایران، در آستانه شکستی تاریخی قرار گرفته است.

استراتژی و تاکتیک آمریکا در خاورمیانه طی سال­های اخیر؛ عقب‌گرد یا تغییر؟

برای حدود ۲۰ سال پس از پایان جنگ سرد، پویایی قدرت منطقه‌ای خاورمیانه به نسبت باثبات بود و ایالات متحده، قدرت بی‌رقیب و مسلط خارجی قرار داشت. در طول دهه‌های گذشته، دستگاه سیاست خارجی واشنگتن علاوه بر منافع خویش، در گرفتن استراتژی‌هایش، منافع متحدانش را در این منطقه مورد توجه قرار می‌داد. امروزه پس از اتفاقات گوناگون و گذارهای مختلف سیاسی مانند ترکیبی از تحولات، انقلاب‌ها و جنگ‌های داخلی در منطقه، جنگ‌هایی با حمایت ایالات متحده و بازگشت رقابت قدرت‌های بزرگ به طور چشمگیری، ژئوپلیتیک خاورمیانه را متحول کرده است.

راهبرد کلان جو بایدن در غرب آسیا و تأثیر آن بر مدیریت راهبردی منطقه نفوذ ایران

یکی از فکت‌های نظم جدید جهانی، تغییر قواعد و زمین‌بازی است و یکی از راهبردهای کلان آمریکا به ریاست‌جمهوری جو بایدن در دوران گذار به نظم جدید، تداوم حضور آمریکا در منطقه است که این مسئله بر محیط امنیتی– سیاسی ایران در منطقه غرب آسیا، بدون تأثیر نخواهد بود. با این اوصاف، تحلیل و تبیین وضعیت موجود راهبرد کلان جو بایدن در غرب آسیا و تأثیر آن بر مدیریت راهبردی منطقه نفوذ ایران حائز اهمیت است.

دیپلماسی فعال تهران – ریاض؛ افول آمریکا در هارمونی جدید خاورمیانه‌

توافق ایران و عربستان را باید در منظومه »دوران گذار نظم بین‌المللی« که به معنای دوران انتقال از نظمی به نظم جدید است، جستجو کرد. در شرایطی که نظم اعتباری و ساختاری آمریکا بر جهان، نشانه‌های جدی ازکارافتادگی را نشان می‌دهد، چین به-عنوان ابرقدرت چالشگر و تجدیدنظرطلب این نظم، در منطقه‌ای که دستور کارهای امنیتی و سیاسی آن را واشنگتن برای سال‌های طولانی تعیین می‌کرده است، ورود کرده است و با واسطه‌گری میان دو قدرت منطقه خاورمیانه یعنی ایران و عربستان، نه‌تنها اعتباری جدید به سبد خود افزوده است بلکه به‌نوعی، غرب آسیا را به‌عنوان حوزه نفوذ سنتی آمریکا از دست رقیب خارج کرده است. نشانه‌های افول سیاست خارجی واشنگتن در منطقه، زمانی بیشتر نمود پیدا کرد که کشور وابسته‌ای چون عربستان سعودی که سال‌های متمادی، امنیت خود را وابسته به حمایت‌های آمریکا می‌دانست، اکنون بدون توجه به منافع متحد دیرین خود به توافق، آن هم با کشوری که سال‌ها سیاست‌های آن را معارض با سیاست‌های استکباری خود در خاورمیانه می‌دانست؛ یعنی ایران می‌رسد. بدون شک، ارتباط تهران – ریاض یعنی ثبات بیشتر در خاورمیانه و ثبات در این منطقه جغرافیایی یعنی به خطر افتادن بیش‌ازپیش منافع آمریکا و درنهایت، تسریع در روند افول این ابرقدرت در نظم جدید منطقه‌ای. این نوشتار سعی بر بررسی این موضوع دارد که سیاست خارجی آمریکا در منطقه بعد از توافق ایران و عربستان، به چه سمتی گرایش پیدا می‌کند؟ واکنش آمریکا به این توافق چیست؟ این توافق چه تأثیری در روند افول آمریکا خواهد داشت؟