استراتژی و تاکتیک آمریکا در خاورمیانه طی سال­های اخیر؛ عقب‌گرد یا تغییر؟

برای حدود 20 سال پس از پایان جنگ سرد، پویایی قدرت منطقه‌ای خاورمیانه به نسبت باثبات بود و ایالات متحده، قدرت بی‌رقیب و مسلط خارجی قرار داشت. در طول دهه‌های گذشته، دستگاه سیاست خارجی واشنگتن علاوه بر منافع خویش، در گرفتن استراتژی‌هایش، منافع متحدانش را در این منطقه مورد توجه قرار می‌داد. امروزه پس از اتفاقات گوناگون و گذارهای مختلف سیاسی مانند ترکیبی از تحولات، انقلاب‌ها و جنگ‌های داخلی در منطقه، جنگ‌هایی با حمایت ایالات متحده و بازگشت رقابت قدرت‌های بزرگ به طور چشمگیری، ژئوپلیتیک خاورمیانه را متحول کرده است.

دکتر مریم خالقی نژاد، مدرس دانشگاه و پژوهشگر حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی

در دهه گذشته، دو رئیس‌جمهور منتخب آمریکا برای نفوذ خویش در منطقه، تاکتیک‌­های متفاوتی را داشته‌­اند. ترامپ که مظهر واکنش مستقیم و جنجالی در خاورمیانه بود و بایدن که در تلاش برای استفاده از روش نرم و متفاوت از ترامپ اقدام می­‌کرد، همه سعی در حفظ هژمونی و تک‌قطبی بودن آمریکا، به ­ویژه در خاورمیانه را داشتند اما در کل اتفاقات مختلف جهانی و منطقه‌­ای مانند تغییر نظم تک‌قطبی یا دوقطبی جهان، از بعد جنگ سرد تاکنون، همگرایی برخی قدرت­‌های منطقه، جنگ‌­های داخلی و کارنامه عملی آمریکا و نفوذ بیشتر قدرت‌هایی مانند چین و روسیه، همه منجر به کاهش و تضعیف جایگاه آمریکا و درنتیجه، تغییر رویکرد در خاورمیانه شده است.

تغییر ژئوپلیتیک خاورمیانه و تأثیر بر استراتژی کاخ سفید

اتفاقات مختلف در دهه گذشته، مانند قیام­‌های ۲۰۱۱ به دلیل خلأ ناشی از آشفتگی سیاسی که سه مرکز قدرت سنتی آن – مصر، سوریه و عراق – را از بین برد، تأثیر عمیقی بر ژئوپلیتیک خاورمیانه گذاشت. رقیبان منطقه‌­ای مانند ترکیه، ایران و عربستان هر کدام پس از اتفاقات نام‌برده، در راستای افزایش قدرت خویش، بیش از گذشته اقدام کردند.

خطرات و چالش‌های امنیتی ناشی از موج بی‌ثباتی و درگیری‌ها، روابط بین‌المللی منطقه خاورمیانه را تا حد زیادی تغییر داده است. فضای امنیتی به دست آمده  از تحولات، در نهایت، نگرش منطقه­‌ای و فرامنطقه‌­ای را نسبت به موضوع تحول سیاسی تغییر داد و دامنه برنامه اصلاحات را محدود کرد؛ چرا که زمانی که بازیگران منطقه­‌ای نتوانستند ابزارهای مؤثری برای جلوگیری، کاهش یا تثبیت اختلافات سیاسی یا درگیری­‌های نظامی ایجاد کنند، منطقه، به منطقه بحران‌­خیز که آماده نفوذ بین‌المللی است، تبدیل شد.

 فشارهای اجتماعی – اقتصادی، درگیری‌های مختلف و دخالت‌های فرامنطقه‌ای، پایه‌های نظم منطقه‌ای را تضعیف نمود و پیامدهای مهمی بر هویت‌ها، مرزها، توازن قوا و صف‌بندی‌ها داشت. جنگ‌های داخلی طولانی، ظهور بازیگران غیردولتی، جنگ‌های نیابتی و مداخلات خارجی، بیشتر نظم منطقه را تضعیف کردند؛ درحالی‌که بسیاری از کشورهای منطقه، در حال مبارزه برای حفظ حاکمیت و تمامیت ارضی خود برآمدند، برخی دیگر ترجیح داده­‌اند در صف شرکای خود باقی بمانند اما با تحمل یک دهه آشفتگی و مداخلات مختلف و تشویش بحران­‌ها، اکنون اتفاقات گوناگونی رقم زده شده است که نشان از درک جدید بازیگران منطقه برای همگرایی دارد.

در خاورمیانه، سایر بازیگران، خود را وارد تصمیم‌­گیری­‌های منطقه‌­ای کرده‌­اند. همان‌طور که این دو دینامیک، همگرا می­‌شوند، یک ساختار ژئوپلیتیکی جدید در حال تکامل است. خاورمیانه دارای چند قدرت اصلی است؛ ایران، عربستان سعودی، ترکیه و… کشورهایی مانند عمان و امارات متحده عربی، برخی نفوذ گذشته خود را حفظ می‌کنند، هرچند در برخی سطوح دچار تضعیف شده‌­اند اما در بخش­‌هایی، پیشرفت‌­های مناسبی را داشته­‌اند و اگر این بینش­‌های سیاسی جدید، عمیق‌­تر شود، شاهد افزایش همگرایی در ایجاد نظم جدید منطقه‌­ای و کاهش دخالت و حضور بیگانگان که یکی از عوامل اصلی جنگ­‌ها و بحران­‌های مختلف بوده‌­اند، خواهیم بود.

بااین‌­وجود، ایالات متحده برخلاف تلاش‌های خود برای رهایی از درگیری‌های خاورمیانه، ابتدا با ایران و سپس در جنگ‌های داخلی در جریان در سوریه و عراق و علیه گروه‌های افراطی اسلامی، بیش از هر زمان دیگری درگیر شد و حمایت شهودی آمریکا از شورش‌های مردمی، به‌جای این‌که انگیزه‌های ضدانقلابی در سطح منطقه را دلسرد کند، جسورتر کرد.

دو انتخابات پیشین ریاست‌جمهوری آمریکا، تفاوت آشکاری در روش‌­های اعمال قدرت و دسترسی به منافع ملی آمریکا را در این منطقه داشته­‌اند. دولت ترامپ با حمایت سرسختانه از اسرائیل و انتخاب سخاوتمندانه خود نسبت به سعودی‌ها، مورد توجه پادشاهی‌های خلیج‌فارس قرار گرفت. لفاظی جنگ‌طلبانه آن نسبت به ایران، در آن زمان تا حدودی به چشم‌­انداز توافق هسته‌­ای پایان داد و روابط با متحدان مخالف ایران مانند اسرائیل را تقویت کرده بود. بعد از ترامپ، دولت بایدن تاکنون نه موفق به احیای توافقنامه وین با ایران در سال ۲۰۱۵ شده است و نه جایگاه خود را نزد امیران، شاهزادگان، شیوخ و باران نفتی خلیج‌فارس احیا کرده است. همه اتفاقات تاکنون نشانی از کاهش نفوذ آمریکا در خاورمیانه است.

در سپتامبر ۲۰۱۸ گروهی از سیاستمداران آمریکا[۱] در نشستی به بررسی این وضعیت پرداختند که در خروجی آن نشست، بیان شده است که تصور خروج کامل آمریکا از خاورمیانه، با واقعیت منطبق نیست اما آنچه که آشکار است، نفوذ آمریکا در منطقه به‌شدت کاهش پیدا کرده است. یکی از مدیران آمریکایی در این جلسه بیان کرده است که ایالات متحده از رهبری دیپلماتیک در روند صلح خاورمیانه و مدیریت درگیری در سراسر منطقه عقب‌نشینی کرده است. ایالات متحده فقط بر روی مسائل مربوط به ایران تمرکزی پایدار – اما نه ثابت – داشته است.

نمونه بارز این امر در حمله به عراق است؛ باراک اوباما و معاونش جو بایدن تلاش کردند تا از عراق خارج شوند اما توسط داعش به عقب کشیده شدند. دونالد ترامپ در مورد ترک جنگ­های بی‌­پایان صحبت می­‌کرد اما در واقع، نیروهای بیشتری را در منطقه مستقر کرد. در سال ۲۰۱۹، دولت ترامپ حملات هوایی انجام داد که منجر به کشته شدن ژنرال عراقی و شهید قاسم سلیمانی شد.

در دوره بایدن نیز شاهد کاهش برخی سیاست­‌های نظامی آمریکا به‌صورت مستقیم بوده­‌ایم و سیاست­‌های خود را بیشتر به‌صورت نیابتی در عرصه نظامی و یا قدرت نرم به کار می­‌گیرد. با ادامه سیاست‌­های بایدن، مشاهده می­‌شود که آمریکا نیز در مقابل خیزش برای همگرایی و تغییر ژئوپلیتیک خاورمیانه، استراتژی خود را در دو وجهه، یکی مدارا و تعامل بیشتر و دیگری تلاش برای یارگیری بهتر و تقویت روابط با برخی کشورها در جبهه مخالف کشورهای همگرای منطقه وجود دارد؛ همان‌طور که تلاش برای اتحاد عربی و روابط با اسرائیل را شاهد بوده‌­ایم. شاید بتوان گفت در عرصه سیاست خارجی، تلاش سخت‌افزاری آمریکا، بیشتر به نرم‌افزاری تبدیل شده است و در زمینه سخت‌افزاری، جنگ­‌های نیابتی را بیشتر می‌­توان نام برد.

نفوذ قدرت‌­های منطقه‌ای، جهانی و تغییر تاکتیک آمریکا

قدرت‌­های منطقه­‌ای و جهانی نیز از درهای متفاوتی به روابط با کشورهای منطقه وارد شده­‌اند. چین در حال ایجاد روابط اقتصادی و دیپلماتیک خود در سرتاسر منطقه است و تلاش دارد که در آینده، تأثیرگذارتر باشد. با استناد به برخی تغییرات اساسی در منطقه مانند منافع و اهداف استراتژیک بازیگران اصلی منطقه­‌ای، تقویت روابط ایران و عربستان، ترکیه و مصر، ایران و مصر، تعاملات بین بازیگران منطقه‌­ای از جمله در جنگ‌­های نیابتی، حضور پررنگ چین، روابط روسیه با کشورهای منطقه به­‌ویژه همگرایی استراتژیکی با ایران، همه در چرخش سیاست­‌های خارجی کشورها تأثیر داشته است که اولین نتیجه آن، تغییر جایگاه آمریکا و التزام دستگاه سیاست خارجی آمریکا به تغییر برخی استراتژی­‌ها در مقابل خاورمیانه است.

سفر رئیس‌جمهور آمریکا به عربستان سعودی و استقبال سرد ولیعهد از وی، تنها یکی از نشانه­‌های تضعیف موقعیت آمریکا در خاورمیانه است. این ابرقدرت در ظاهر لطف بسیاری از متحدان خود را از دست داده است.

بسیاری از منابع اعلام کرده‌­اند که تحرکات اخیر با سفر جو بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا به اسرائیل و عربستان سعودی، تحقیرآمیز برای آمریکا تلقی شده است و بیان کرده‌­اند که «رئیس‌جمهوری که محمد بن سلمان، ولیعهد و دولت او را منفور خوانده بود، مجبور شد برای نفت در مقابل او تعظیم کند.»

کشورهایی مانند ایران که در مقابله مستقیم با آمریکا قرار داشتند و کشورهای عربی نیز اکنون تا حدی تمایل به ارتباط با سیار کشورها را از خود نشان داده‌­اند، سیاست­‌های خارجی­شان همه متأثر از موج تازه و نوپای همگرایی در خاورمیانه قرار گرفته است.[۲]

محمد بن زاید، رئیس‌جمهور جدید امارات متحده عربی از سال ۲۰۱۴، فرانسه را برای اولین سفر دولتی خود انتخاب کرده است؛ درحالی‌که محمد بن سلمان، رهبر سعودی‌­ها، بی­درنگ پس از آن، یک سفر رسمی به فرانسه داشته است. شاید اولویت آمریکا در خاورمیانه در بلندمدت به چالش کشیده نمی‌­شود اما در حال حاضر جایگاه دیپلماتیک کوتاه‌مدت و میان‌مدت آن آسیب دیده است؛ بااین‌حال، پل­‌های سوخته، ریشه‌­های عمیق‌تری دارند. نمونه دیگر از آگوست ۲۰۲۱ و خروج از افغانستان که منجر به تسلط طالبان شد، چهره دولت بایدن غیرقابل‌اعتماد و تمایلی به فرافکنی در قدرت تلقی شده است.

نابودی تدریجی نظم تک‌قطبی یا دوقطبی بعد از جنگ سرد و تغییر استراتژی

در سال­‌های کنونی، موج قدرتمند و بزرگی از نظریات، به فروپاشی نظم تک‌قطبی جهان به سرکردگی آمریکا پرداخته‌­اند که به نظر می‌­رسد نمود بارز آن در خاورمیانه است و می‌­توان از نوع استراتژی­‌های سیاست خارجی کشورهای مختلف، به‌عنوان مصداق بارز و تأییدی بر این امر استفاده کرد. از زمان جنگ سرد، ایالات متحده به سیاست خارجی کم­تر نظامی اعتقاد دارد و بیشتر بر دیپلماسی، کمک و تلاش­‌های دموکراسی­‌ساز تا مداخله نظامی تکیه داشته است اما در واقعیت این باور تا حد زیادی پس از حمله صدام حسین به کویت و حملات ۱۱ سپتامبر به ایالات متحده، عمر کوتاهی داشت. ایالات متحده از قدرت سخت یا بهتر بگوییم فرافکنی قدرت به‌کرات استفاده کرد و خود را در منطقه‌­ای قرار داد که نه می­‌توانست تغییر کند و نه به‌خاطر منافع متحدان و دشمنانش آنجا را ترک کند.

تحلیل هزینه – فایده ثابت کرد که درحالی‌که ایالات متحده نمی‌­تواند چالش­‌های قابل توجهی را که منطقه خاورمیانه به‌ویژه بحران انسانی در سوریه، یمن، مصر، آسیب‌پذیری اسرائیل و منافع نفتی را در برمی‌­گیرد، نادیده بگیرد، واشنگتن رویکردی استراتژیک با تأکید بر موارد بحران­‌زا در منطقه را در پیش گرفته است.

این استدلال که دخالت ایالات متحده در خاورمیانه در حال کاهش است، از سال ۲۰۱۱ در معرض بحث­‌های علمی گسترده است. سیاستمداران زیادی بر این باور هستند که ایالات متحده همچنان چندین منافع حیاتی را در خاورمیانه پیگیری می­‌کند؛ الف) مبارزه با تروریسم و شبه‌نظامیان اسلامی؛ ب) جلوگیری از تکثیر هسته­‌ای؛ ج) حفظ امنیت اسرائیل؛ (د) ترویج دموکراتیک‌سازی. شواهد دال بر دخالت ایالات متحده، گسترده است و مهم‌تر از آن، این تلاش‌ها با التزام تغییرات همراه است و با تز عقب‌نشینی کامل، مقابله می‌­کند.

در سوی دیگر این قضیه، دولت‌­های مختلفی در پی نقش‌آفرینی مستقل از وابستگی به واشنگتن برآمده‌­اند و در تلاش برای پرکردن این خلأ و سردرگمی برآمده از حضور تام ابرقدرت جهانی هستند. قدرت­‌های منطقه­‌ای مانند ایران، عربستان و ترکیه، تلاش‌­های دیپلماتیک خود را به‌ویژه باتوجه‌به تقویت روابط با چین و روسیه و فرصت‌­های جنگ در اوکراین افزایش می‌­دهند.

پویایی منطقه در بیست سال گذشته بسیار تغییر کرده است و اگرچه حضور آمریکا، به‌ویژه از نظر نظامی به میزان قابل توجهی کاهش یافته است اما آمریکا همچنان در منطقه حضور دارد. جنگ در سوریه، نمونه‌ای از مسئله حمایت آمریکا از کردها در شمال شرق این کشور است که می‌تواند بر ادامه حضور آمریکا مؤثر باشد. زمان آن فرارسیده است که دولت آمریکا باور کند که جایگاهش به‌عنوان اَبَر قدرت در خاورمیانه دچار تزلزل شده است و کشورهای خاورمیانه در پی ارتباط چندوجهی نه یک وجهی برآمده­‌اند.

در سال‌های گذشته، سیاست‌­های اعمالی آمریکا بدون در نظر گرفتن منافع کشورهای منطقه، راهی را برای قدرت‌های دیگری مانند چین یا روسیه ایجاد کرده است که تمام تلاش خود را برای جلب نظر شرکای خاورمیانه‌ای آمریکا به کار می‌گیرند تا نظر آنها را به دست آورند و آنها را از حوزه نفوذ ایالات متحده دور کنند.

کشورهای منطقه نیز آگاه هستند که در طول سالیان حضور تام آمریکا در منطقه، بیشتر سیاست‌­های آمریکا برآمده از منافع واشنگتن و تسخیر و تضعیف قدرت منطقه بوده است و اکنون که زمینه فعالیت، اتحاد و ائتلاف، هر چند موقتی (بر اساس منافع) برای همه کشورها در سرتاسر جهان وجود دارد، سیاست‌­های یک‌جانبه و تک‌قطبی آمریکا برای این مناطق مناسب نیست.

شاید برخی از چرخش‌­های تاکتیکی آمریکا را می­‌توان به‌ظاهر از جمله تلاش‌­هایی در حل مسائلی مانند برجام با ایران و یا تلاش برای تقویت روابط عربستان با متحد خویش یعنی اسرائیل و… نام برد اما علاوه بر اینکه روش‌های گرفته شده آمریکا در سیاست خارجی خویش در منطقه، درست در تضاد و نقطه مقابل هم هستند ولی در کل، هیچ‌کدام از آنها نیز به عرصه عمل و رسیدن به نتیجه مطلوب نرسیده است؛ همان‌طور که در برجام، بعد از گذشت سال­ها، هنوز توافق کامل صورت نگرفته است.

عامل دیگر که واشنگتن را مجبور به تغییر تاکتیک کرده است، منابع بزرگ این منطقه است. در مورد حفظ منافع نفتی ایالات متحده در منطقه خاورمیانه، چیزهای زیادی تغییر کرده است. امروزه شاید ایالات متحده به نفت منطقه وابسته نباشد، بااین‌حال، بیشتر متحدان و شرکای ایالات متحده (ژاپن، کره جنوبی، فیلیپین، سنگاپور و تایوان) به خاورمیانه وابسته هستند و بنابراین باید از منطقه محافظت کنند. به همان اندازه هم ایالات متحده از تلاش برای تأمین امنیت اسرائیل دست برنداشته است که به طور قابل توجهی واشنگتن را به سیاست و روابط خاورمیانه می‌کشاند.

اسرائیل، شریک ایالات متحده است که با تعهد مشترک به دموکراسی، موفقیت اقتصادی و امنیت منطقه­‌ای، متحد شده است؛ بنابراین، فرضیه عقب‌نشینی با ثابت‌قدم ماندن ایالات متحده در حمایت از اسرائیل علیه ایران، سوریه و فلسطین، معقول نیست بلکه باید از تغییر تاکتیک سخن گفت.

استدلال اصلی در این مورد آن است که آمریکا در اهداف خویش همچنان در پی سلطه جهانی خود است اما رقیبانی مانند چین منجر به برخی تغییر تاکتیک­‌های استراتژیکی واشنگتن خواهند شد. چین به دنبال افزایش قدرت اقتصادی و سلطه جهانی است و بعید است که ایالات متحده در کنارش بایستد و نظاره‌گر آن باشد. از دریچه دیگر، باید به روسیه پرداخت که تنش‌زدایی با کشورهای منطقه را در جهات مختلف در پیش گرفته است.

در یک جمع‌بندی، همه مطالب گفته شده در بالا، نشان از تغییر جایگاه آمریکا در خاورمیانه دارد که مهم‌ترین موارد عبارت‌اند از: تغییر ژئوپلیتیک خاورمیانه، تغییر روابط کشورهای قدرتمند منطقه با قدرت‌های جهان، همگرایی بیشتر میان کشورهای منطقه و افول تدریجی تک‌قطبی بودن آمریکا.

منابع

Bruce Riedel (2020). 30 years after our ‘endless wars’ in the Middle East began, still no end in sight, its available on Brooking

Brookings (2019) .The new geopolitics of the Middle East: America’s role in a changing region

Yanis E. Makhlouf (2022).The Diplomatic Retreat of the US in the Middle East, LSE middle east center blog

Qifeng Fang, Xiaocheng Lu (2021). The Transformation of the US Strategy in the Middle East: Retreat after 2011, Advances in Social Science, Education and Humanities Research, volume 586


[۱] Jeffrey Feltman, Samantha Gross, Martin Indyk, Kemal Kirişci, Suzanne Maloney, Bruce Riedel, Natan Sachs, Amanda Sloat, Angela Stent, and Tamara Cofman Wittes

[۲]  امروزه با توجه به از سرگیری روابط کشورهای مختلف منطقه مانند ایران و عربستان و قطر و عمان با یکدیگر، بسیاری از سیاستمداران تأکید دارند که در صورت پایدار بودن این روابط، موج جدیدی از همگرایی و سیاست خارجی در منطقه در حال شکل­گیری است.