شکستِ ایران‌هراسیِ آمریکایی

يكی از مهم‌ترین مسائل در نظام نوین بين‌الملل، ايجاد محيطی جديد، متأثر از «زبان گفتمان عمومی» هژمون است که این زبان، تأثیر بسزايی را بر مقوله امنيت ملي دولت - ملت‌ها می‌گذارد؛ هرچند جمهوری اسلامی ايران پس از انقلاب اسلامی، پيوسته منتقد نظام دوقطبی حاکم بر نظام بین‌الملل بود اما حاکمیت نظام دوقطبی با وجود تهدیدات، حامل فرصت‌‎هایی نیز برای تحقق و پیشبرد اهداف سیاست خارجی ایران به شمار می‌آمد. هم‌زمان با فروپاشی نظام دوقطبی، کيفيت و ميزان تهديد ايران از سوی ایالات متحده، به‌صورت مداوم افزایش یافت و ایالات متحده توانست با طراحی و پیشبرد پروژه ایران‌هراسی، دگرگونی ساختاری را در ادراک و ذهنيت امنيتی بسیاری از کشورهای جهان و منطقه غرب آسیا در قبال فعالیت‌های صلح‌آمیز ایران، ایجاد کند. اين نوشتار استدلال می‌کند پروژه دروغین ایران‌هراسی ایالات متحده که سال‌ها از سوی اتاق‌های فکر این کشور و با همکاری رژیم صهیونیستی در قالب‌های گوناگون دیپلماتیک و رسانه‌ای پیگیری می‌شد، امروزه و صرف‌نظر از برخی مناقشات بیهوده داخلی، بیش از هر زمان دیگر، به‌واسطه تغییر در معادلات منطقه غرب آسیا، سیاست‌گذاری‌های منطقی و مواضع اصولی جمهوری اسلامی ایران، در آستانه شکستی تاریخی قرار گرفته است.

شهروز شريعتی؛ دانشیار گروه علوم سياسی دانشگاه تربیت‌مدرس

منطقه خلیج‌فارس و جنوب غربی آسيا به‌عنوان عظيم‌ترين منبع انرژی جهان، همواره در طول چند سده اخير، عرصه رقابت قدرت‌های مختلف براي گسترش نفوذ بوده است. اين رقابت که در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم با کشمکش سخت روسيه، انگلستان و آلمان همراه بود، به‌تدریج و با افول نسبی قدرت اين کشورها در پی دو جنگ جهانی و در ادامه، با فروپاشی شوروی و نظام دوقطبی، مجال مناسبی را در اختيار ايالات متحده آمريکا گذاشت تا با حضور در منطقه، قدرت هژمونيک خود را سايه‌گستر کند.

در همين حال، پايان جنگ سرد، سرآغاز تحولات جديدی در روابط‌ بين‌الملل بوده است كه بخش بسياری از راهبردها و مفاهيم آن، متفاوت از مسائل عصر جنگ سرد به شمار می‌رود. اگر برخی کشورها در دوران جنگ سرد می‌توانستند به نحوی منافع خود را در سايه تعارض و اختلافات حاکم بر نظام دوقطبی جستجو کنند اما پايان نظام دوقطبی سبب شد تا شرايط متفاوتی بر تحولات نظام بین‌الملل حاکم شود.

در اين ميان، آمريكا پس از فروپاشی شوروی و نظام دوقطبی، همواره خود را قدرتی آسيايی ‌پنداشته و ‌کوشیده است که با حضور نظامی، اقتصادی و سياسی فعال، عمده‌ترين قدرت در عرصه آسيا باشد و از عوامل جديد امنيت‌زا در سطح جهان تلقی شود. بر این مبنا، مقامات آمریکایی به‌موازات گسترش تحریم‌های یک‌جانبه و بین‌المللی و پیشبرد راهبرد مهار ایران، همواره کوشیده‌اند تا جمهوری اسلامی ایران را در قالب پروژه «ایران‌هراسی» [۱] به‌عنوان یک کشور مهاجم و تهدید جدی برای همسایگان خود در غرب آسیا و حتی جهان معرفی کنند.

این نوشتار می‌کوشد تا نشان دهد روند این نگرش آمریکایی – صهیونیستی به موضوع ایران، در چه شرایطی قرار دارد و سیاست خارجی ایران (صرف‌نظر از مناقشات داخلی)، در مجموع چگونه توانسته است در برابر تهدیدهای منطقه‌ای ایالات متحده و رژیم صهیونیستی، صحنه‌آرایی کند؟

۱- هژمونی و معادلات امنيتی نظام بين‌الملل پس از جنگ سرد

نظريه ثبات هژمونيك می‌‎تواند درك جامعی را از تحولات جهان پس از جنگ سرد ترسیم کند.  این نظریه از زيرشاخه‌های مكتب واقع‌گرایی است و مطابق آن، جريان منظم و باثبات اقتصاد بين‌المللی ليبرال، نیازمند مديريت يك قدرت برتر است. از اين ديدگاه، قدرت هژمون از يك سو دارای قابليت‌های اقتصادی، همراه با سطح بالايی از نيروی نظامی و نفوذ ايدئولوژيك است و از سوی ديگر، مروج فعال اقتصاد ليبرال در عرصه بين‌الملل است.

آن‌چنان كه نظريه‌پردازان اين نظریه تصريح می‌كنند، قدرت هژمون برای تداوم ثبات سيستمی، از سويی ضمن جلب رضايت دولت‌های ضعيف‌تر، به اعمال مقررات اقتصاد ليبرال می‌پردازد و از سوی ديگر بر حسن اجرای اين مقررات نظارت دارد. در اين ميان، بسیاری از تحليلگران سياسی و اقتصادی، در نقد موقعيت و بررسی بحران‌های غرب آسیا، مهم‌ترين دليل منازعه، جنگ و تخاصم را با نظريه هژمونی، توأم کرده‌اند و بر اين باور هستند كه ايران از آن حيث تحت‌فشار آمریکا قرار گرفته‌ است كه می‌كوشد تا هژمونی نظام بین‌الملل به رهبری آمريكا را در منطقه غرب آسیا و ديگر نقاط جهان بی‌اعتبار جلوه دهد و به تعبير ديگر، فرضیه­‌هایی را كه تاكنون غرب را الگوی توسعه سياسی، اقتصادی و فرهنگی می‌دانست، بی‌اساس سازد.

در همین حال، فهم ميزان موفقيت جمهوری اسلامی ايران در سياست خارجی، بدون شناخت نگرش امنيتی آمريكا در دوران پس از جنگ سرد و چگونگی جايگاه ايران (پس از انقلاب)، در اين نگرش امكان‌پذير نيست. بحث درباره امنيت بين‌المللی و آمريكا، بی‌ترديد يكی از راهبردی‌ترين موضوعات برای همه بازيگران سياست جهانی است و در اين راستا برايند پاسخ به دو پرسش بنيادين، روشن‌کننده ابعاد پايه‌ای و كليدی رابطه آمريكا و امنيت بين‌المللی است؛ نخست آنكه آمريكا امنيت بين‌المللی را چگونه می‌بيند و در عرصه امنيت بين‌المللی چگونه عمل می‌كند؟ دوم آنكه ديگر بازيگران، جايگاه آمريكا در امنيت بين‌المللی را چگونه می‌بينند و چه رفتاری در قبال آمريكا دارند؟

در پاسخ به این دو پرسش می‌توان گفت فهم امنيت بين‌المللی از دیدگاه رهبران آمريكا پس از جنگ سرد، دست‌كم نیازمند توجه به دو مقوله ديگر است؛ مقوله نخست كه آن را می‌توان «عدم‌اطمینان» [۲] توصيف كرد، ناظر بر اين نكته است كه رهبران آمريكا برخلاف دوران جنگ سرد، به‌واسطه ابهام در ماهيت و عملكرد «دشمن»، در ارزيابی تهديدات راهبردی و پاسخگويی به آنها، با درجه بالايی از عدم‌قطعیت روبه ­­رو هستند.

نكته دوم نيز كه می‌توان از آن به «امنيتی‌سازی» [۳]  تعبير كرد، مبين اين نكته است كه امنيت در دوره پس از جنگ سرد، بيش از هر زمان ديگر، مقوله‌ای ذهنی است؛ به عبارت بهتر، در سال‌های معاصر اينكه چه پديد‌ه‌ای امنيتی محسوب می‌شود، فقط با واقعيت‌های ملموس و محسوس بيرونی سروكار ندارد و اينكه چه پديده‌ای امنيتی می‌شود، بستگی تام به برداشت‌ها، نگرش‌ها و پردازش‌های نخبگان حكومت‌ها دارد و آنها هستند كه با نظريه‌پردازی‌ها، پديده‌های سياسی و اجتماعی را ماهيتی امنيتی می‌بخشند و برخی شخصيت‌ها و كشورها را تبديل به مظاهر نفرت‌انگيز و امنيت‌زدا می‌كنند.

ايران پس از انقلاب اسلامی، پيوسته برای آمريكا يك نگرانی امنيتی محسوب شده است و در چارچوب ذهنيت امنيتی آمريكا، ايران تهديدی عليه منافع امنيتی اين كشور قلمداد گرديده است اما كيفيت و ميزان تهديد ايران، افزون بر اثرپذيری از روابط دوجانبه آمريكا و ايران، به ماهيت نظام بين‌الملل و فعل‌وانفعالات بين بازيگران جهانی وابسته است.

از این دیدگاه و در گام نخست، پيروزی انقلاب اسلامی در ايران و پديده گسترش اسلام سياسی در غرب آسیا، توانست نظام بين‌الملل و ذهنيت امنيتی را در دوره جنگ سرد مورد چالش قرار دهد اما کم‌وبیش كانون و مركز ثقل‌های امنيتی در چارچوب نظام بين‌الملل در قالب رقابت‌های استراتژيك و ايدئولوژيك آمريكا و شوروی تعريف می‌شد و ايران تنها به منزله تهديدی به شمار می‌رفت كه بر تهديدات وضع موجود در جنگ سرد به نحوی افزوده شده بود.

پايان جنگ سرد سبب دگرگونی ساختاری در ذهنيت امنيتی آمريكا شد و الگوهای جديدی از سوی مراکز مطالعاتی و امنیتی به‌عنوان منابع تهديد علیه امنيت آمريكا ارائه شد. در اين الگو كه در پی انقلاب اسلامی و در جریان جنگ تحمیلی عراق برای کشورهای عربی پيرامونی ايران پدید آمد و طی آن چالش‌هایی برای آمريكا و غرب‌گرایان در منطقه فراهم آورد، نگرش امنيتی ایالات متحده به این سمت، سوق پيدا كرد كه تهديد ايران عميق‌تر و جدی‌تر شده است.

در بطن نگرش نوين امنيتی آمريكا، اين ارزيابی ارائه شد كه ديگر جنگ بين قدرت‌های بزرگ بين‌المللی محتمل نخواهد بود و تهديدات جديد امنيت بين‌المللی در حال ظهور است. اصطلاحاتی مانند کشورهای حامی «تروريسم»، «گسترش سلاح‌های کشتارجمعی»، «محور شرارت»]، دولت‌های «ورشكسته»]، دولت‌های «هنجارشكن»] و يا تركيبی از آنها، همه‌وهمه واژگان جدیدی بودند که از سوی اتاق‌های فکر دولت آمریکا برای ایجاد هراس از ایران خلق می‌شد و مورد تأکید قرار گرفت.

رهبران ايالات متحده به اين جمع‌بندی رسيدند كه حفظ امنيت و هژمونی آمريكا پس از جنگ سرد، به‌ویژه در منطقه غرب آسیا در گرو، معرفی و بزرگ‌نمایی تهديداتی جدید است؛ بدين ترتيب تهديد راهبردی جمهوری اسلامی ايران برای آمريكا كه پس از وقوع انقلاب اسلامی، آمريكا و ايران را روياروی يكديگر قرار داده بود، بعد از پايان جنگ سرد، عمق بيشتری در ذهنيت امنيتی آمريكا پيدا كرد و از نظر نخبگان استراتژيك آمريكا، جمهوری اسلامی ايران دربرگيرنده همه پديده‌های تهديدزای پس از جنگ سرد به شمار می‌رفت.

رهبران آمريكا که همواره معتقد بودند بايد قدرت هژمون نظام بين‌المللی باشند و هيچگاه يك قدرت جهانی و منطقه‌ای نتواند به حدی توسعه يابد كه هژمونی آمريكا را در نظام بین‌المللی به چالش بكشاند، اینک با تهدیدی جدی روبه‌­رو بودند که با پیشرفت‌های علمی خود در حوزه‌های مختلف، هیمنه آمریکا در آسیا و جهان را به چالش گرفته بود؛ بدین ترتیب، تدبير تهديد ايران در سياست خارجی ايالات متحده برای تضعيف هژمونی نظامی و اقتصادی جمهوری اسلامی در منطقه غرب آسیا، در قالب کلی ایران‌هراسی و بااین­‌وجود، از راه راهکارهای عملیاتی مانند تلاش برای تغییر حکومت در ایران، اعمال رژیم‌های گوناگون تحریم و حتی گزینه‌های نظامی مستقیم، مانند ترور مقامات ارشد جمهوری اسلامی ایران، صورت‌بندی شد.

۲- راهبرد سياست خارجی جمهوری اسلامی برای مهار ایران‌هراسی آمریکایی

اصل ۱۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی تصريح می‌کند: «به‌حکم آيه «ان هذه امتكم امه واحده و انا ربكم فاعبدون» دولت جمهوری اسلامی موظف است سياست كلی خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و كوشش پيگير به عمل آورد تا وحدت سياسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد.»  مواضع اصولی سـياسـت خارجى ایران که طی سه دهه گذشته بر اساس قانون اساسى و رعايت سه اصل عزت، حكمت و مصلحت پیگیری می‌شود، سبب شده است تا جمهوری اسلامی ایران در چارچوب سند چشم‌انداز خود و دست­کم به لحاظ نظری، سیاست خارجی باثباتی را طراحی کند. این سیاست که مبتنی بر گسترش همكاری‌های دوجانبه، منطقه‌ای و بين‌المللى، ادامه پرهيز از تشنج در روابط با كشورها، تقويت روابط سازنده با كشورهای غيرمتخاصم، بهره‌گيری از روابط براى افزايش توان ملی، مقـابله با افزون‌خواهی و اقدام متجاوزانه در روابط خارجی، تلاش برای رهايى منطقه از حضور نظامى بيگانگان، مقابله با تک‌قطبی شدن جهان، حمايت از مسلمانان و ملت‌های مظلوم و مستضعف، به‌ویژه ملت فلسطين، تلاش برای همگرايی بيشتر میان كشورهای اسلامی، تحكيم روابط با جهان اسلام و ارائه تصوير روشن از انقلاب اسلامى و تبيين دسـتاوردها و تجربيات سياسی، فرهنگی و اقتصادی جمهوری اسلامی و معرفی فرهنگ غنی، هنر و تمدن ايرانی و مردم‌سالاری دينی بوده است، سبب شد تا بسیاری از دروغ‌های رسانه‌ای غرب برای تحریف چهره ایران از کشوری مقتدر به کشوری افزون‌‌خواه و جنگ‌طلب در اذهان عمومی جهانیان ابطال شود.

سیاست خارجی ایران همچنین توانسته است طی سه دهه گذشته، تزویرها، تناقض‌ها و دروغ‌های آمریکایی صهیونیستی را به میزان قابل توجهی برملا سازد. جمهوری اسلامی ایران همچنین براین‌اساس کوشیده است از راه حمایت از جریانات شیعه مخالف ایران‌هراسی در منطقه مانند شیعیان حزب‌الله لبنان، شیعیان یمن، عراق، عربستان، سوریه و بحرین، نفوذ خود را در غرب آسیا افزایش دهد و بااین­‌وجود، با افزایش دستاوردها و توانمندی‌های فنی، ایران را به‌عنوان کشوری مستقل و درعین‌حال توسعه‌یافته معرفی کند.

ایران پس از رویارویی با «رژیم تحریم‌­های بین‌­المللی بی‌سابقه»[۷] ضمن نگاه استراتژیک و برمبنای پیچیدگی‌های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی هژمون جهانی، نسبت به بازتعریف عملیاتی اهداف در سیاست خارجی، اقدامات گوناگونی کرده است که به نظر می‌رسد مجموعه این اقدامات، در شکست پروژه ایران هراسی، به تدریج در حال به ثمر رسیدن است.

جمهوری اسلامی ایران در این راستا، به‌دوراز هرگونه شعارزدگی، باتوجه‌به نيازها، تهديدات، جايگاه منطقه‌ای و بين‌المللی و همچنين امكانات و محدوديت‌ها، جمعيت، وسعت سرزمينی و جغرافيای سياسی و اقليمی خود توانسته است طرح‌هایی را اولويت‌بندی و اجرا کند كه با کم‌ترین هزينه به اهداف هژمونیک خود  نائل آيد و افزون بر حفظ بقای خود، بتواند با كنترل تهديدها و مقابله با خطرات داخلی، منطقه‌ای و بين‌المللی، به آرمان‌های خود دست يابد.

جمهوری اسلامی برای مدیریت جریان ایران‌هراسی و به‌موجب رسالت اسلامی، وظيفه‌ای جهانی برای خود متصور است که برای تحقق آن بايد با تشويق مسلمانان منطقه به همگرایی، دولت‌های‌ اسلامی را تاحدامکان متحد سازد و از مستضعفان جهان در مقابل مستكبران و ستمگران غرب و شرق دفاع كند که به نظر می‌رسد این مهم با تغییر در معادلات منطقه‌ غرب آسیا و همچنین افزایش گرایش کشورها به عادی‌سازی روابط با ایران، بیش از هر زمان دیگر به‌تدریج در حال تحقق است.

۳- جمع‌بندی:

مروی بر مواضع و اهداف سياست خارجی جمهوری اسلامی ايران ذيل قانون اساسی و سند چشم‌انداز، نشان می‌دهد که ايران هژمونی آمريکا را در جهان و منطقه خاورميانه نپذيرفته است و آمريکا هم مطابق با راهبرد امنيت بين‌المللی خود، به‌صورت متقابل، حاضر نيست در هيچ شرايطی، به پذيرش هژمونی و قدرت منطقه‌ای ايران تن دهد.

از اين دیدگاه، ایران و ایالات متحده آمریکا، هر کدام بیش از آنکه یک کشور تلقی شوند، دو هویت فرهنگی معارض محسوب می‌شوند. باتوجه‌به اين نکته که ايالات متحده به‌عنوان کشوری که درصدد به دست آوردن و تداوم «تفوق» در عرصه جهانی است و هر گونه آسيب‌پذيری را خدشه بر اصل تفوق خود تلقی خواهد كرد، در نتیجه، ‌بخشی از تحقق اهداف راهبردی ایران در سیاست خارجی باید از راه مدیریت افکار عمومی جهان و کاستن هراس کشورهای منطقه، از افزایش منطقی قدرت ایران محقق شود.

تغییر در معادلات منطقه‌ غرب آسیا و افزایش گرایش کشورها به عادی‌سازی روابط با ایران اکنون که حاصل مهار هوشمند طرح ایران‌هراسی آمریکایی بوده است، اینک بیش از هر زمان دیگر پس از جنگ سرد، این فرصت را در اختیار جمهوری اسلامی گذاشته است تا ضمن خلق «فرصت‌های استراتژیک» در قالب محور مقاومت، کوشش بيشتری را در راستای تعامل سازنده توأمان با همسایگان انجام دهد و اجازه ندهد ملاحظات کوتاه‌مدت، ملاحظات ايدئولوژيک کلان يعنی حفظ جمهوری اسلامی ايران را تحت‌الشعاع قرار دهد.

 ایران در حال حاضر، ضمن بهره‌گيری از توسعه روابط با کشورهای درحال‌توسعه جهان مانند کشورهای حوزه بریکس و همچنین گسترش روابط اقتصادی، سياسی و امنيتی با مجموعه كشورهای آسيايی مانند اعضای سازمان شانگهای، توانسته است به‌صورت توأمان، روابط با غرب و پروژه ایران‌هراسی را در سیاست خارجی خود مدیریت کند.  ایران همچنین به‌تدریج توانسته است از راه گسترش روابط با اجتماعات شیعه و گروه‌های مردمی منتقد نظم جهانی در غرب آسیا، راه را براي تبديل شدن به يک قطب قدرت منطقه‌ای فراهم سازد. مجموعه اقدامات بیان­ شده، امروزه سبب شده است تا جایگاه منزلتی ایران با وجود تداوم دشمنی آمریکا و غرب و پیشبرد مداوم سیاست ایران‌هراسی، چشم‌اندازی روشن را در آینده نشان دهد.


۱ – Iran Phobia

۲– Uncertainty

۳– Securitization

۴– Axis of Evil

۵– Failed States

۶– Rogue States

۷ – Unprecedented International Sanctions Regime