لایه‌های پنهان کاهش میزان بیکاری در دوران ترامپ

لایه‌های پنهان کاهش میزان بیکاری در دوران ترامپ

متن ذیل مقاله‌ای از جیسون فرمن[1]، با عنوان «ضرورت توجه به نیروی کار مرد در اقتصاد پیشروی آمریکا» است که در 19 سپتامبر 2019، در پایگاه نشریه فارین افرز منتشر شده است. وی استاد تمرین سیاست­های اقتصادی در مدرسه هاروارد کندی[2] محسوب می‌شود که از سال 2013 تا 2017، به‌عنوان رئیس شورای مشاوران اقتصادی کاخ سفید خدمت کرده است. هرچند این مقاله در جهت تمجید از شرایط کنونی آمریکا و کاهش شدید میزان بیکاری به نگارش درآمده است (نرخ بیکاری در سال 2019 به کمترین میزان خود در 50 سال اخیر آمریکا رسیده است) اما پرده از لایه‌های پنهان این رشد برمی‌دارد که آن، عدم توازن بر اساس جنسیت با تأکید بر بیکاری نیروی کار مردان فعال جامعه است و زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی متعددی را برای آمریکا پدیدار خواهد کرد. به گفته فرمن، «عواقب اجتماعی عدم اشتغال مردان در سنین بین 25 تا 54 سال، ممکن است به همین ترتیب ویرانگر باشد، حتی اگر کمتر دیده و به آن پرداخته شود. همچنین، محرومیت از نیروی کار، بر عزت‌نفس اشخاص، احساس تعلق‌خاطر آن‌ها به جامعه و به‌طورکلی بر کیفیت زندگی‌شان تأثیر می­گذارد.»

گروه مترجمان مرکز مطالعات آمریکا

متن ذیل مقاله‌ای از جیسون فرمن[۱]، با عنوان «ضرورت توجه به نیروی کار مرد در اقتصاد پیشروی آمریکا» است که در ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۹، در پایگاه نشریه فارین افرز منتشر شده است. وی استاد تمرین سیاست­های اقتصادی در مدرسه هاروارد کندی[۲] محسوب می‌شود که از سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۷، به‌عنوان رئیس شورای مشاوران اقتصادی کاخ سفید خدمت کرده است. هرچند این مقاله در جهت تمجید از شرایط کنونی آمریکا و کاهش شدید میزان بیکاری به نگارش درآمده است (نرخ بیکاری در سال ۲۰۱۹ به کمترین میزان خود در ۵۰ سال اخیر آمریکا رسیده است) اما پرده از لایه‌های پنهان این رشد برمی‌دارد که آن، عدم توازن بر اساس جنسیت با تأکید بر بیکاری نیروی کار مردان فعال جامعه است و زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی متعددی را برای آمریکا پدیدار خواهد کرد. به گفته فرمن، «عواقب اجتماعی عدم اشتغال مردان در سنین بین ۲۵ تا ۵۴ سال، ممکن است به همین ترتیب ویرانگر باشد، حتی اگر کمتر دیده و به آن پرداخته شود. همچنین، محرومیت از نیروی کار، بر عزت‌نفس اشخاص، احساس تعلق‌خاطر آن‌ها به جامعه و به‌طورکلی بر کیفیت زندگی‌شان تأثیر می­گذارد.»

در حال حاضر می‌بینید که ایالات‌متحده، در میان طولانی­ترین دوران رونق اقتصادی خود قرار دارد. این روند صعودی – که نرخ آهسته‌ای نیز دارد- از دل بحران مالی ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹، بیرون آمده اما هنوز هم ادامه دارد و در یازدهمین سال خود است. کارگران آمریکایی، شاهد ۱۰۷ ماه رشد شغلی متوالی هستند که بیش از دو برابر سابقه قبلی است و به‌زودی نرخ بیکاری در آمریکا، طی ۵۰ سال گذشته به پایین­ترین سطح خود خواهد رسید. بااین‌حال، یک شاخص مهم اقتصادی وجود دارد که هنوز به سطح قبل از بحران بازنگشته است؛ آن‌هم میزان اشتغال میان مردان، در سنین بین ۲۵ تا ۵۴ سال است.

در آستانه رکود اقتصادی در پایان سال ۲۰۰۷ میلادی، ۸/ ۱۲ درصد از مردان، در سنین بین ۲۵ تا ۵۴ سال شغلی نداشتند. در حال حاضر این رقم، ۷/۱۳ درصد است. به نظر می‌رسد که نرخ بیکاری در این گروه، کاهش یافته باشد (از ۴ درصد به ۱/۳ درصد)، اما تنها به این دلیل که بسیاری از این مردان، به سادگی دست از پیدا کردن کار کشیده­اند. هنگامی‌که آن­ها به‌طور جدی جستجوی شغل را متوقف کردند، دیگر «بیکار» معرفی نمی­شوند. در عوض، دولت، نام آن­ها را «خارج از نیروی کار» گذاشت؛ عنوانی که نرخ بیکاری را پایین می­آورد اما برای اقتصاد، ضرر کمی ندارد. خروج مردان سنین بین ۲۵ تا ۵۴ از نیروی کار، مشارکت کلی نیروی کار را تحت تأثیر قرار می­دهد و رتبه (در حال حاضر پرتحرک) افراد غیر شاغل را متورم می­کند. در کل، ۵/۸ میلیون مرد ۲۵ تا ۵۴ ساله، قادر به یافتن شغل نیستند یا دیگر اصلاً به دنبال کار نیستند. هزینه ­های اقتصادی عدم مشارکت آن­ها، مانند دستمزد ازدست‌رفته خودشان و پایین آمدن تولید ناخالص داخلی، بیشتر از نبود عزت‌نفس در آنان و بی رضایتی‌شان از زندگی است؛ که هر دو به نوبه خود، به جوامعی که این افراد به آن تعلق دارند، آسیب می‌رساند.

  • الماس و زنگار

هر بار که بازار نوسان دارد، ترکیب نیروی کار نیز تغییر می­کند؛ درواقع، با ورود انواع جدیدی از کارگران، افراد دیگر حذف می­شوند. در موارد بسیار، برخی از افراد، خیلی زود بازنشسته می­شوند یا به دلیل نقش والدینی در خانه می­مانند. با این روند، دیگران با عرضه بیشتر مشاغل و چشم­انداز افزایش حقوق، جذب بازار کار می‌شوند. همین اتفاق در زمان رکود اقتصادی رخ می­دهد، هنگامی‌که برخی از افراد غیر شاغل برای رسیدن به یک حقوق مکفی، وارد بازار می­شوند؛ حتی وقتی‌که دیگران از چشم­انداز یافتن شغلی دیگر دلسرد می­شوند، به‌طوری‌که از جستجوی آن شغل دست می­کشند. این تغییر و تحولات، زمانی مسئله به وجود می­آورد که تمام طبقات کارگران از بازار کار خارج شوند یا به‌طور سیستماتیک، از شرایط لازم برای یافتن کار محروم شوند. از این نظر، روند و رشد مردان در سنین بین ۲۵ تا ۵۴ سال، به‌ویژه نگران­کننده بوده است؛ از اواخر دهه ۱۹۶۰، میزان عدم اشتغال به‌طور قابل‌توجهی در طول هر رکود اقتصادی، افزایش یافته است و در کل، به‌جز یکی از بهبودهایی که در پی آن رخ داده، این نرخ نتوانسته است تا زمان رکود بعدی به سطح قبل از رکود بازگردد. درنتیجه، عدم اشتغال مردان در سنین ۲۵ تا ۵۴ در ایالات‌متحده، برای ده­ها سال رو به افزایش بوده است. (از کمتر ۴ درصد در دهه ۱۹۵۰ تا به امروز که تقریباً ۱۴ درصد است.)

بسیاری از مردان در سنین بین ۲۵ تا ۵۴، به دلیل کاهش تولید از نیروی کار ناپدید شده ­اند؛ بخشی که در آن، مردان بسیاری تأثیرگذار هستند. با فروپاشی حباب مسکن، تعداد فرصت­ های شغلی به‌خصوص برای کارگران بدون مدرک دانشگاهی کاهش یافت و هنوز تعداد زیادی از مردان، به دلیل حبس گسترده، نیروی کار را ترک کرده­اند. ایالات‌متحده نسبت به سایر کشورها در جهان، تعداد بیشتری از جمعیت خود را در زندان حبس کرده است؛ در کل دو میلیون نفر. بسیاری از کسانی که قبلاً در زندان بوده‌اند، پس از ترک زندان، در کشمکش پیدا کردن شغل هستند. در یک اقتصاد محکم -که با تقاضای زیاد برای کالاها و کارگران مشخص می­شود- ممکن است که کارفرمایان، مایل به استخدام مجرمان سابقه‌دار باشند، اما این مورد بسیار کم اتفاق می‌افتد. حتی در مواقع بسیار خوب و مناسب، معمولاً بنگاه‌ها از استخدام کارگران دارای سوابق کیفری با همان نرخی که دیگران را استخدام می­کنند، امتناع می­ورزند. این بدان معنا است که یک اقتصاد محکم، تنها بخشی از خسارت­های اقتصادی طولانی‌مدت ناشی از نرخ ­های بالای حبس را جبران می­کند.

  • تغییردهنده و متغیر

به مردان در سنین ۲۵ تا ۵۴ نیز مانند سایر کارگران، آموزش و کمک ناکافی در جستجوی کار داده می‌شود. علاوه بر این، مشاغل خاص هم نیاز به مجوزهایی دارند که از یک ایالت به ایالت دیگر متفاوت است. این الزامات، همراه با محدودیت های مربوط به استفاده از زمین -که موجب افزایش اجاره­ بها در مناطق جذاب می‌شود- تحرک کارگران را کاهش می­دهد و انتقال کار را به‌مراتب، دشوارتر از آنچه باید باشد، می­کند.

در سال ۲۰۱۶، بنده در صفحاتی در مورد میزان سرسختانه مشارکت کم نیروی کار در ایالات‌متحده، مطالبی را نوشتم. البته از آن زمان، بازار كار آمریكا از انتظارات من بهتر عمل كرده است؛ برخلاف اینكه سهم فزاینده­ای از جمعیت آمریكا به سن بازنشستگی رسیده (روندی كه باید نرخ عدم اشتغال را بالا ببرد)، اما درمجموع، نرخ بیکاری کلی پایین آمده است. کاهش در نرخ کلی عدم اشتغال در درجه اول، ناشی از افزایش اشتغال زنان و کارگران بزرگ‌تر است. زنان آمریکایی در سنین بین ۲۵ تا ۵۴، به دلیل محل کار انعطاف­ ناپذیر، خدمات ضعیف دولت به آن‌ها در راستای مراقبت از کودکانشان، فقدان مرخصی با حقوق و عدم وجود یارانه­ های تحصیلات ابتدایی، هنوز به‌مراتب با نرخ بسیار پایین­تری نسبت به همتایان خود در اروپا، مشغول کار هستند، اما در چند سال گذشته این فاصله، اندکی کاهش یافته است. درعین‌حال، به موازات این افزایش نسبی حضور زنان با سنین ۲۵ تا ۵۴ در فرصت‌های شغلی، مردان در همین سنین، به‌جای کسب جایگاه مناسب، آن را از دست داده­اند.

در سال­های ۲۰۰۸-۲۰۰۹، رکود اقتصادی این ایده را مجدداً تصدیق کرد که افزایش تقاضا یکی از بهترین راه­ها برای بهبود بازارهای کار است. تقاضای بیشتر به دستمزدهای بالاتر و اشتغال بیشتر کمک می­کند. برای این منظور، فدرال رزرو[۳] می تواند یک سیاست پولی انبساطی را اجرا کند و نرخ بهره را پایین نگه دارد تا وام­های مصرف­کننده را تحریک کرده و با تمدید بازپرداخت آن‌ها، تقاضا را تقویت نماید. درعین‌حال، دولت می‌تواند با کاهش مالیات یا افزایش هزینه، تقاضا را از طریق سیاست مالی انبساطی تحریک کند. احتمالاً نرخ بیکاری نمی­تواند چندان پایین‌تر از ۷/۳ درصد فعلی شود، اما مشارکت کلی نیروی کار، می­تواند بالاتر برود و هنگامی‌که نرخ اشتغال افزایش یافت، کارگران در تمام طیف سنی، شاهد رشد واقعی دستمزدها خواهند بود.

افزایش تقاضا مهم است، اما این عمل در برخی مقاطع، برخلاف محدودیت­ های ساختاری است؛ بنابراین پرداختن به علل اصلی عدم اشتغال بالا برای مردان در سنین بین ۲۵ تا ۵۴، بسیار مهم است. دولت­ های فدرال و ایالتی باید برای بهبود تحصیل، آموزش شغلی و همچنین زیرساخت‌­ها سرمایه ­گذاری کنند. آن­ها باید محدودیت­ های کاربری اراضی را مهار کرده و مجوزهای شغلی را -که کارجویان را محدود می­کند- اصلاح نمایند. آن­ها باید به دنبال بهبود سیستم عدالت کیفری باشند. طرح­های پولی و مالی انبساطی می­توانند برخی از عوارض منفی سیاست­‌های کمبود در این مناطق را کاهش دهند اما نمی­‌توانند، آن­ها را به‌طور کامل حل کند.

نابرابری در اشتغال، ممکن است که خطرناک­ترین شکل نابرابری باشد. ۲۱ درصد از مردان در سنین بین ۲۵ تا ۵۴ سال دارای مدرک دبیرستان یا کمتر، بیکار هستند یا اصلاً به دنبال کار نیستند. تنها ۸ درصد از مردان دارای مدرک لیسانس یا بیشتر، در موقعیتی مشابه قرار دارند. من از این واقعیت ناراحت هستم که درآمد طبقه متوسط، به‌تدریج رشد کرده، درحالی‌که درآمد سطوح بالا، به‌سرعت رشد پیدا کرده است. این یک شکل جدی از نابرابری است و باید فوراً اصلاح شود؛ اما عواقب اجتماعی عدم اشتغال مردان در سنین بین ۲۵ تا ۵۴، ممکن است که به همین ترتیب ویرانگر باشد، حتی اگر کمتر دیده شده و به آن پرداخته شود.

محرومیت از نیروی کار، بر عزت‌نفس اشخاص، احساس تعلق‌خاطر آن‌ها به جامعه و به‌طورکلی بر کیفیت زندگی‌شان تأثیر می­گذارد. این تأثیرات، فراتر از آن چیزی است که ما بتوانیم با دلار و سِنت اندازه­گیری کنیم. خوشحال هستم که فدرال رزرو[۴] در حال انجام وظایف خود برای ترمیم دهه ­ها خسارت وارده است، اما زمان آن رسیده است که سیاست گذاران ایالات‌متحده آمریکا، کار مردان را در مقایسه با کار زنان- به یک اولویت بسیار بالاتر تبدیل کنند.

منبع: این متن، ترجمه‌ای از بخش‌هایی از مقاله The American Working Man Still Isn’t Working است که در ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۹، در پایگاه فارین افرز به آدرس ذیل منتشر شده است:

https://www.foreignaffairs.com/articles/united-states/2019-09-19/american-working-man-still-isnt-working


[۱] Jason Furman

[۲] Harvard Kennedy School

[۳] Federal Reserve

[۴] Federal Reserve