ظهور علائم بیماری آمریکا که پنهان می‌شد!

ظهور علائم بیماری آمریکا که پنهان می‌شد!

ویِت تان وین،[1] نویسنده سری مجموعه داستان کوتاه «رفیوجیز[2] (پناهندگان)»، ویراستار کتاب «آوارگان: نویسندگان پناهنده در پناهندگی[3]» و مدرس دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، در این مطلب با عنوان «ایده‌هایی که از ویروس کرونا جان سالم به درنخواهند برد[4]» -که در 10 آوریل 2020 در تارنمای نیویورک‌تایمز منتشر شده است- سعی دارد تا در قالب روایت داستان گونه اما کاملا محافظه‌کارانه، به انتقاد از آمریکا و نحوه مواجهه با ویروس کرونا بپردازد. همچنین، ضرورت بازنگری در تمامی ایده‌ها و رؤیاها را پس از کرونا در قبال ناکارآمدی‌ها گوشزد می‌کند.

گروه مترجمان مرکز مطالعات آمریکا

گاهی اوقات مردم از من می‌پرسند که چطور می‌توان نویسنده شد؟ به آن‌ها می‌گویم تنها چیزی که شما باید انجام دهید، این است که دائماً بخوانید، هزاران ساعت بنویسید و توانایی و ظرفیت فوق‌العاده بالایی در تحمل رد شدن و انزوا داشته باشید. همان‌طور که مشخص می‌شود، این ویژگی‌ها مرا به‌خوبی آماده کرده‌اند تا در زمان ویروس کرونا، بتوانم از پس زندگی برآیم. من، تقریباً از این دوره انزوا و قرنطینه لذت می‌برم (به‌جز زمان‌هایی که از قریب‌الوقوع بودن مرگ می‌ترسم و از ناتوانی رهبری کشورمان عصبانی می‌شوم) و از این امتیازی که دارم، کاملاً هم آگاه هستم. من، تنها از طریق رسانه اجتماعی است که می‌توانم تباهی و نابودی مردمی که شغلشان را ازدست‌داده‌ و نگران پرداخت اجاره هستند، ببینم. پزشکان و پرستاران، داستان‌های وحشت‌آوری درباره افراد مبتلا به کووید-۱۹ و کسانی که عزیزان خود را در این بیماری ازدست‌داده‌اند، تعریف می‌کنند. بسیاری از ما فقط یک بخش کوچکی از این ماجرای پردرد و رنج را می‌بینیم، درحالی‌که دیگران، دارند با آن زندگی می‌کنند. اگر با پایان این دوره، یک ‌چیز خوب برای ما باقی‌مانده باشد، آن، نوعی بیداری و آگاهی نسبت به شرایط و وضعیت بدنمان است. ما آن‌قدرها هم که فکر می‌کردیم، سلامت نیستیم. این ویروس بیولوژیکی که افراد را مبتلا کرده است، یک ویروس اجتماعی نیز است. مدت‌ها بود که فریادهای شادی‌بخش و دلگرم‌کنندۀ فوق‌العاده بودن آمریکا مانع از پی بردن به وجود علائم آن (نابرابری، بی‌تفاوتی، خودخواهی و انگیزه سود و منفعت‌طلبی که زندگی انسان را بی‌ارزش ساخته و به کالاها ارزشِ بسیار بخشیده است) می‌شد.

  • افسانه‌ای به نام آمریکا، بهترین کشور روی کره زمین

حتی اگر آمریکایی که ما می‌شناسیم، از ویروس کرونا جان سالم به دربرد، این موفقیت، بدون وارد آمدن آسیب و صدمه‌هایی بر پیکر آن، ممکن نخواهد بود. اگر تصور شکست‌ناپذیری در هر بیماری که این تجربه مرگبار را می‌کند و سپس نجات می‌یابد، از بین برود، در آن صورت، آنچه بعد از ویروس کرونا خواهد مُرد، همان افسانه‌ای است که می‌گوید، آمریکا بهترین کشور روی کره زمین است؛ باوری که حتی در میان فقرا، حاشیه‌نشین‌ها و قشر ضعیف نیز شایع است و آن‌ها اگر هم به چیز دیگری باور ندارند، باید به آمریکایی بودن خودشان، باور داشته باشند. شاید احساس محبوس بودن در دوران قرنطینه، باعث شود تا ما بتوانیم درک کنیم که محبوس بودن واقعی، چه احساسی دارد. البته زندان‌های واقعی وجود دارد که ما انسان‌هایی را در آن‌ها قرار داده‌ایم؛ و آن‌ها هم در معرض تهدید ویروس کرونا هستند. اردوگاه‌های پناهندگان و بازداشتگاه‌های موقتی وجود دارد که در عمل، مانند همان زندان هستند. ما در این اردوگاه‌ها، شاهد حبس اقتصادی، فقر و بی‌خانمانی هستیم که به دلیل نداشتن هیچ‌گونه بیمه سلامت، ورود این بیماری به این مراکز، به معنای مرگ است. اما درعین‌حال، زندان‌ها و اردوگاه‌ها، اغلب مکان‌هایی بوده‌اند که در آن‌ها هشیاری و خودآگاهی‌های جدیدی متولد می‌گردد؛ یعنی زمانی که زندانی‌ها به افرادی افراطی، فعالان اجتماعی و حتی انقلابی تبدیل می‌گردند.

آیا خواسته بزرگی است که امید داشته باشیم، قرنطینه اجباری بسیاری از آمریکایی‌ها و کار اجباری عده‌ای دیگر، باعث شود تا کمی درباره خود تأمل کرده، خودارزیابی انجام دهیم و درنهایت، به اتحاد برسیم؟ بحران، اغلب ترس و نفرت را برمی‌انگیزد. ما قبلاً شاهد دعواهای نژادی علیه آسیایی‌ها و آسیایی-آمریکایی‌ها، به خاطر «ویروس چینی» بوده‌ایم. اما یک انتخاب داریم؛ آیا ما جهانی پر از تفرقه و کمبود را می‌پذیریم؟ جهانی که در آن، باید بر سر منابع و فرصت‌های ناکافی بجنگیم یا این‌که با توجه به نحوه مراقبت جامعه‌مان از بیماران، فقرا، افراد مسن و معلولان، آینده را تصور کنیم. به‌عنوان یک نویسنده، می‌دانم که این‌گونه انتخاب‌ها در میان هر داستانی صورت می‌گیرند. نقطه عطف داستان ما، همین الآن است. در این داستان، قهرمان، کشور آمریکا است (اسمی از رئیس‌جمهور آن نمی‌بریم) که باید یک تصمیم مهم و حیاتی بگیرد؛ تصمیمی که مشخص خواهد کرد تا چه حد توانایی دارد.

نمایش ما هنوز به نیمه نرسیده و حتی پرده اول نمایش نیز، تمام نشده است. چون ما آرام‌آرام بیدار شده و آگاه شده‌ایم که تهدید، جدی است و دانسته‌ایم که باید کاری انجام دهیم. آنچه اکنون باید انجام دهیم، این است که هر کاری می‌توانیم برای مبارزه با ویروس کرونا انجام دهیم و کشور را نجات دهیم، اگرچه کشور ضعیف خواهد شد، اما زنده خواهد ماند. نقطه میانی داستان، زمانی است که قهرمان داستان، دشمن قدرتمند را می‌بیند؛ دشمن، ضعیف و ناتوان نیست بلکه به‌راستی‌که یک هیولا است؛ کووید -۱۹ هرقدر هم که وحشتناک باشد، فقط یک ضدقهرمان و شخصیت منفی داستان است. دشمن واقعی ما از بیرون نیست، بلکه برخاسته از درون خود ما است. دشمن واقعی ما این ویروس نیست بلکه پاسخ ما به این ویروس است؛ پاسخی که به دلیل نابرابری‌های ساختاری که در جامعه ما وجود دارد، ضایع‌شده است.

آمریکا مستعمره‌سازی و سرمایه‌داری را در پرونده تاریخ خود دارد؛ آن زمان که به‌طور بی‌رحمانه‌ای از منابع طبیعی بهره‌برداری کرد و مردم، معمولاً افراد فقیر، مهاجر، سیاه‌پوستان و تیره پوستان را استثمار کرد. امروز آن تاریخ، خود را در میل ما به ذخیره کردن همه‌چیز نمایان ساخته است؛ در علم ما به این‌که امروزه در اقتصادی زندگی می‌کنیم که در آن کمبود وجود دارد و باید خودکفا باشیم، وابستگی ما به نیروی کار ارزان زنان و اقلیت‌های نژادی، در فقدان سیستم‌های کافی بهداشت و سلامت، رفاه، درآمد اساسی همگانی و آموزش‌های مراقبت از نیازمندان.

  • دولت و حاکمیتی که اولویت‌ها را تغییر داده است

آنچه این بحران را آشکار ساخته این است که اگرچه همه ما ممکن است آسیب‌پذیر باشیم، حتی سازمان‌ها و ثروتمندان، اما دولت ما محافظت از افرادی که کمترین آسیب‌پذیری را دارند، در اولویت خود قرار داده است. اگر این یک روایت هالیوودی کلاسیک باشد، ابرقهرمان واقعی و آمریکاییِ داستان -که در پرده اول نمایش بی‌میل و مردد است- در این نقطه حساس از داستان، بهترین تصمیم را خواهد گرفت. ویروس کووید- ۱۹ را می‌توان شکست داد و نظم دوباره را به جامعه بازگرداند؛ جامعه‌ای که درست همانند قبل به نظر خواهد رسید، یعنی زمانی که پای این ضدقهرمان شرور به جامعه ما باز نشده بود. بااین‌حال، اگر جامعه ما بعد از شکست کووید ۱۹ نیز همانند قبل به نظر برسد، درواقع این بُرد، برابر با باخت است. ما می‌توانیم انتظار نتیجه را داشته باشیم، اما نه‌فقط یک نتیجه بلکه چندین نتیجه تا این‌که به پایان داستان برسیم؛ فاجعه آب‌وهوا.

 اگر عملکرد ناشیانه ما در برابر ویروس کرونا پیش‌نمایشی باشد درباره این‌که آمریکا چطور خواهد توانست این فاجعه را مدیریت نماید، در آن صورت، به سرنوشت شومی دچار خواهیم شد؛ اما در دل این رفتار ناشیانه و بی‌عرضگی، نشانه‌هایی از امید و شجاعت نیز دیده می‌شود؛ کارگرانی که به خاطر مورد بهره‌برداری قرار گرفتن، دست به اعتصاب زده‌اند، افرادی که ماسک اهدا می‌کنند، افرادی که پول و زمان خود را در این راه می‌گذارند، کارکنان بخش درمان و بیمارانی که دلخوری و خشم خود را از سیستم بهداشت و درمان ابراز نموده‌اند، کاپیتان کشتی‌ای که شغل خود را قربانی محافظت از ملوانانش می‌کند، حتی غریبه‌ها هم وقتی یکدیگر را در خیابان می‌بینند، به هم سلام می‌کنند که همه این‌ها در شهر من، لس‌آنجلس، اعمال بسیار وحدت‌بخش محسوب می‌شود.

می‌دانم من تنها کسی نیستم که به این چیزها فکر می‌کنم. شاید قرنطینه امروز، درنهایت این فرصت را به افراد بدهد تا همان کاری را انجام دهند که نویسندگان انجام می‌دهند؛ تصور کنند، احساس همدردی داشته باشند و رؤیاپردازی نمایند. من نه‌فقط به این دلیل می‌نویسم که برایم لذت‌بخش است، بلکه از سر ترس و وحشت هم می‌نویسم، ترس از این‌که اگر یک داستان جدید نگویم، نمی‌توانم زندگی کنم. آمریکایی‌ها درنهایت، از قرنطینه بیرون خواهند آمد و به ارزیابی افراد و ایده‌هایی خواهند پرداخت که در دوران بحران، نتوانستند کاری از پیش برند. آن زمان، ما مجبور به تصمیم‌گیری خواهیم بود، آن هم درباره این‌که ما در آینده، طبق کدام داستان و روایت بازماندگان آمریکا خواهیم بود.

برای مشاهده اصل مقاله کلیک کنید


[۱] Viet Thanh Nguyen

[۲] The Refugees

[۳] The Displaced: Refugee Writers on Refugee Lives

[۴]. The Ideas That Won’t Survive the Coronavirus