خودمحوری، نابرابری در دو حوزه اجتماعی و اقتصادی، پایه‌گذار زوال آمریکا است

خودمحوری، نابرابری در دو حوزه اجتماعی و اقتصادی، پایه‌گذار زوال آمریکا است

دیوید بروکس ، ستون نویس روزنامه‌ها در تاریخ 15 اکتبر 2020، مطالبی با عنوان «چگونه می‌توان آمریکا را واقعاً عالی کرد»، منتشر نمود. هدف این یادداشت، بررسی زوال اجتماعی آمریکا است. نویسنده معتقد است که زوال اجتماعی در آمریکا، از اواخر قرن بیستم شروع شد و در حال حاضر، به اوج رسیده و آنچه باعث این زوال شده، نابرابری درآمدی، کاهش اعتماد اجتماعی، ناامیدی، افزایش فردگرایی و درنهایت، خودمحوری جناح چپ در حوزه اجتماعی و خودمحوری جناح راست در حوزه اقتصادی است.

گروه مترجمان مرکز مطالعات آمریکا

 این لحظه مهم، فقط نتیجه چهار سال ریاست جمهوریِ دونالد ترامپ نیست؛ این نقطه اوج، ۵۰ سال زوال اجتماعی است. «جهش[۱] »، کتاب جدید و قابل‌توجهی از رابرت دی. پاتنام و شایلین رامنی گرت[۲]، این وضعیت را کاملاً برجسته می‌کند.  این کتاب که یک کار دقیق از علوم اجتماعی است، به بخش‌هایی از زندگی آمریکایی از حدود سال ۱۸۷۰ تا امروز می‌پردازد که معمولاً در محافل دانشگاهی به طور مجزا، مورد تجزیه‌وتحلیل قرار می‌گیرند. اولین یافته مهم این است که بین دهه ۱۸۷۰ تا اواخر دهه ۱۹۶۰، طیف گسترده‌ای از روندهای اجتماعی آمریکا بهبود یافت؛ فعالیت فعالان اجتماعی و همکاری بین حزبی افزایش یافت، نابرابری درآمد کاهش یافت، تحرک اجتماعی، حضور در کلیسا و اعضای اتحادیه افزایش یافت، مالیات بر درآمد فدرال تصاعدی شد، همچنین، هزینه‌های اجتماعی بیشتری صرف فقرا شد.

بسیاری از ما فکر می‌کنیم که آن پیشرفت‌ها تنها پس از قانون حقوق مدنی ۱۹۶۴ برای آفریقایی- آمریکایی‌ها اتفاق افتاد اما پاتنام و گرت، نشان می‌دهند که سریع‌ترین پیشرفت‌ها در دهه‌های قبل اتفاق افتاده است. حضور سیاه‌پوستان در مدارس، افزایش درآمد، نرخ مالکیت خانه، تعداد رأی‌دهندگان، به‌سرعت در دهه ۱۹۴۰ افزایش و سپس، در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ کاهش یافت. قرن آمریکایی در طول این چند دهه، پیشرفت اجتماعی داشت و سپس، در اواخر دهه ۱۹۶۰، همه‌چیز خراب شد.

طی ۵۰ سال گذشته، روندهای مثبت معکوس شده است؛ عضویت در سازمان‌های مدنی ریزش داشته، پلاریزاسیون[۳] (قطبیدگی) سیاسی بدتر شده، نابرابری درآمدی بیشتر شده، اعتماد اجتماعی کاهش‌یافته، شرکت در مراسم مذهبی کاهش‌یافته، تحرک اجتماعی کاهش‌یافته، مرگ‌ومیر ناشی از ناامیدی، به‌شدت افزایش یافته است و غیره.

پاتنام و گرت داده‌ها را از حوزه‌های مختلف گرفته و تفسیرهای مختلفی از یک نمودار که به شکل U معکوس است، ارائه داده‌اند. تا اواخر دهه ۱۹۶۰، زندگی آمریکا در طیف وسیعی از معیارها رو به بهبود بود اما از آن زمان به بعد، شاهد زوال بوده‌ایم. چرا همه این اتفاقات مختلف با هم رخ داد و به‌یک‌باره همه‌چیز خراب شد؟ شاید تغییر اقتصادی، موجب همه این اتفاقات شد؟ اما نه، سرعت تغییر اقتصادی کُند بود و هم‌زمان با این اتفاقات نبوده است. نابرابری اقتصادی کمی دیرتر از بسیاری از روندهای دیگر بروز یافت. شاید به خاطر ناکارآمدی سیاسی بوده باشد؟ جواب منفی است. این نیز کمی بعد اتفاق افتاد.

تغییر اساسی در طرز فکر و فرهنگ بود. همان‌طور که پاتنام و گرت می‌نویسند: «داستان آزمایش آمریکا در قرن بیستم، یکی از جهش‌های طولانی به سمت افزایش همبستگی است و به دنبال آن، یک نزول شدید به سمت افزایش فردگرایی را شاهد بودیم؛ حرکت از «من» به «ما» و دوباره از «ما» به «من»». طبق گفته پاتنام و گرت، بین سال‌های ۱۹۶۵ تا ۲۰۰۸، فراوانی کلمه «من» در کتاب‌های آمریکایی دو برابر شد. نویسندگان مراقب هستند که این مسئله را با عبارات اخلاقی بیان نکنند و با مباحث اخلاقی نیامیزند، اما من می‌گویم که از اواخر دهه ۱۹۶۰، خودمحوری جناح چپ در حوزه اجتماعی و سبک زندگی و خودمحوری جناح راست در حوزه اقتصادی وجود داشت و حمایتی هم از سیاست‌های عام‌المنفعه نمی‌شد.  اما خودمحوری در تمام جامعه، مورد تجلیل واقع شد و این مسئله بر اساس یک مغالطه و سفسطه بود؛ اگر همه ما کارهایمان را خودمان را انجام دهیم و سرمان به کار خودمان باشد، همه‌چیز برای همه بهتر خواهد بود.

وقتی داشتم کتاب را می‌خواندم، به همه افرادی فکر می‌کردم که در بنیادها، مؤسسات غیرانتفاعی و همه سازمان‌هایی که سعی می‌کنند به افراد نیازمند کمک کنند و اصلاحات اجتماعی انجام دهند، کار می‌کنند. من مطمئن هستم که همه این افراد خوب، در این مکان‌های خوب در ۵۰ سال گذشته کارهای خوبی انجام داده‌اند، اما آن‌ها نتوانسته‌اند، جهت این منحنی‌ها را عوض کنند. شرایط اجتماعی به طور مهارناشدنی بدتر شد. این مسئله بدین دلیل است که بسیاری از آن‌ها در جهت اشتباه کار می‌کردند. آن‌ها در تلاش بودند تا برنامه‌هایی بسازند که «میزان پیشرفت را بالا ببرند»، اما در برابر موج فرهنگ، ذهنیت فراگیر فردگرایانه و همه تأثیرات اجتماعی و سیاسیِ آن، درواقع، آن‌ها داشتند در خلاف جریان آب رودخانه شنا می‌کردند.

حدود دو سال و نیم پیش به تأسیس سازمانی به نام سازندگی، پروژه ساختار اجتماعی[۴] کمک کردم که دقیقاً برای تمرکز و پرداختن به تغییرات فرهنگی طراحی شده بود. ما از این سازندگان جامعه، حمایت کرده و مسائل را برای آن‌ها توضیح داده و روشن می‌کنیم، آن‌ها را به یکدیگر وصل می‌کنیم، زندگی روزمره اعضای سازندگی بر وحدت و انسجام اجتماعی متمرکز است و نه بر خود. ما تصور می‌کنیم که فرهنگ، زمانی تغییر می‌کند که گروه کوچکی از مردم راه بهتری برای زندگی پیدا کنند و بقیه هم از آن‌ها تقلید کنند. من متوجه شده‌ام که حدود یک‌سوم افرادی که در این پروژه با آن‌ها روبرو می‌شوم، قدرت فرهنگ و اهمیت تغییر فرهنگ را می‌فهمند و دوسوم آن‌ها، واقعاً فرهنگ را نمی‌بینند؛ آن‌ها منحصراً بر آنچه ملموس و کمیت‌پذیر است، تمرکز می‌کنند و بااین‌حال، تغییر ذهنیت ملت، ارزش‌ها و هنجارها، کاری دشوار و ضروری است.

پاتنام و گرت، جنبش ترقی‌خواهی[۵] را نه به‌عنوان چیزی که می‌توانیم به آن بازگردیم، بلکه به‌عنوان مجموعه درس‌نامه‌هایی می‌دانند که می‌توانیم، به آن‌ها رجوع کنیم. ترقی‌خواهی در درجه اول، یک بیداری اخلاقی بود. موکرکرها[۶] مفاسد اجتماعی را افشا کردند. بقای ذهنیت (طرز فکرِ) شایسته‌ترین[۷] رد شد. سپس شاهد رنسانس مدنی بودیم. بین سال‌های ۱۸۷۰ تا ۱۹۲۰، آمریکایی‌ها با سرعتی بی‌سابقه سازمان‌های مدنی را ایجاد کردند، سپس، یک جنبش سیاسی مطرح شد و تا سال ۱۹۱۲، هر سه نامزد اصلی ریاست جمهوری خود را ترقی‌خواه معرفی کردند؛ ویلیام تافت، وودرو ویلسون و تئودور روزولت[۸].

امروز ما به یک تغییر سیاسی نیاز داریم و رهبری نداریم که ملت را از بالا مدیریت کند. البته قطعات بزرگ گمشده این پازل، حوزه‌های مدنی و فرهنگی هستند؛ یک بینش اخلاقی که الهام‌بخش نسل در حال رشد باشد، یک روایت ملی جدید که مردم را متحد سازد، سازمان‌های واقعی که در آنجا، مردم واقعاً برای رفع مشکلات محلی، با هم همکاری کنند. همان‌طور که در سال ۱۸۷۰ اتفاق افتاد، این کار یک نسل است.


[۱] The Upswing

[۲] Robert D. Putnam and Shaylyn Romney Garrett

[۳] Polarization

[۴] Weave: The Social Fabric Project

[۵] progressive movement

[۶] نویسندگان، عکاسان و روزنامه‌نگاران اصلاح‌طلب در عصر ترقی‌خواه در آمریکا بودند (muckrakers)

[۷] fittest mentality

[۸] William Taft, Woodrow Wilson and Theodore Roosevelt.