ظهور جنبش پوپولیستی و چالش دموکراسی

ظهور جنبش پوپولیستی و چالش دموکراسی

دموکراسی لیبرال علیرغم بازنمایی به عنوان الگوی کارآمدِ حکمرانی از پی دستاوردهای عملی و ماندگاری تاریخی، واجد معضلاتی است که آن را آبستن ظهور جنبش¬های پوپولیستی ساخته است. در این رابطه، از آنجا که تجربه دموکراسی لیبرال در آمریکا یکی از بارزترین مصادیق این الگوست، مطالعه و ارزیابی چالش¬های آن در کنار اهمیتی که از منظر مطالعات آمریکاشناسی دارد، به نوبه¬ی خود می¬تواند پرتوی بر مشکله¬ی عام دموکراسی¬های کنونی نیز بیفکند که در ادامه به آن پرداخته می‌شود.

محسن عباس‌‌زاده؛ استادیار علوم سیاسی دانشگاه مازندران

با فروپاشی کمونیسم، ليبرال دموكراسي به یگانه ایدئولوژیِ مسلط بدل گشت. به همین اعتبار، فرانسیس فوكوياما با توسل به خوانش كوژو از ايده هگليِ «سائقه‌ي انسان برای بازشناسي ارجِ خویش» (به‌مثابه نيروي محركه‌ يا روحِ تاريخ)، موج گسترش ليبرال دموكراسي در جهان را گواهی بر «پايان تاريخ» (به معناي پایان روند تكامل ايدئولوژيكي بشر) قلمداد کرد. اگرچه منظور وی از پایان تاریخ، پایان کشاکش‌ها و مشکلات بشر نبود بلكه به عدم‌ ظرفیت ايده‌ها‌ي رقيبِ لیبرال دموکراسی براي جهان‌شمول‌شدن اشاره می­کرد، بدیهی است لیبرال دموکراسیِ نیز مانند هر نظمی در معرض چالش‌های ناشی از شکاف میان ایده­‌آل­‌های بالقوه و واقعیت­‌های بالفعل  قرار دارد.

بر اساس چنین بینشی، اندکی پس از طرح ایده فوکویاما، ژاک دریدا در کتاب اشباح مارکس با موضع­‌گیری­ای خلاف زمانه[۱] درصدد برمی­آید تا با استفاده از چهره­ی انتقادی مارکس (و نه تئوری مارکسیستی) علیه نظام سرمایه­داری، شكاف ميان ایده‌آل‌ها و واقعيت­‌ها را در ليبرال­دموكراسیِ پیروز متذکر گردد. برای او ماركس به منزله­‌ی «شبح» یا «ديگریِ» ليبرال­دموكراسیِ سرمایه­‌دارانه است، شبحی که احضار می­شود تا ناتوانیِ اين واقعيتِ زنده (نظم لیبرال) را از تحقق وعده‌­هایش برملا ‌كند؛ شواهد او مصائب «نظم نوین جهانیِ» موجود بود: بيكاري، طرد و حذف برخی شهروندان، جنگ اقتصاديِ جهاني، بازار آزادِ افسارگسيخته، صنايع تسليحاتي، سلاح اتمي، منازعات قومي، مافياي موادمخدر و حقوق بين‌الملل كنوني. (۱)

این در صحن‌ه­ای است که، چنانکه رونالد اینگلهارت تاکید می­‌کند، با ظهور “شهروندِ رهایی ­یافته” (مطلع، مستقل و خودآگاه­تر) در اثر تحرک شناختیِ برآمده از محیط اطلاعاتی- ارتباطاتی جدید، عدم پذیرش «سلطه طبیعی» نخبگان به فرهنگ رایج جامعه بدل گشت. در عین حال، در اثر افزایش تغییر تمرکز رسانه‌­ای از امور سیاسیِ جدی به امور عامه­‌پسند در بازار رقابتیِ عصر ارتباطات، همزمان فرهنگ سیاسیِ موجد و مستعد پیام­های پوپولیستی نیز برجسته گردید. در چنین بستری، پدیده­‌هایی همچون رکود اقتصادی و افشا پرونده­‌های فساد سیستماتیک، در نظام ادراکی جامعه به منزله محصول اتخاذ سیاستِ غیرصادقانه و ناپاک نخبگان موجود چارچوب­بندی می­‌شود و با فراگیر شدنِ احساس عمومی راجع­ به عدم پاسخگویی نظام سیاسی (تشکیلات موجود اعم از دولت و احزاب)، اعتبار نهادهای دموکراسی لیبرال به‌مثابه نماینده­ی مردم مورد تردید جدی قرار می­‌گیرد. (۲)

مصائب نظم نولیبرال و ظهور پوپولیسم

مجموعه چالش‌­ها و تحولات سیاسی- اقتصادی – اجتماعی پیش ­گفته باعث شده است که یکی از جدی­‌ترین مخاطرات امروز لیبرال دموکراسی در مفهوم عام، و دموکراسی آمریکایی در مفهوم خاص، نه از ناحیه بیرون (هماوردطلبیِ ایدئولوژی­های رقیب) بلکه از ناحیه درون (ظهور جنبش­های پوپولیستی) باشد. (۳) جدی­بودن این مخاطره زمانی بهتر درک می­شود که درنظر داشته باشیم در متن تحولات معاصر، پوپولیسم درواقع واکنشی تناوبی و تکراری به لیبرالیسم بوده است (۴) به بیان دیگر، واکنشی به از دست رفتن گسترده اعتماد به سیاست ­آستین ساراتها، احزاب و نهادهای جریان اصلی (mainstream) که ناآشنا، فاسد و علاقه­ مند به پروژه­ هایی­‌اند که مطلوب برخی از گروه‌ها به هزینه­‌ی – به تعبیر پوپولیست‌ها – «مردمِ واقعی» است. در مقابل، پوپولیسم مدعی پاسخگویی به موضوعاتِ رها شده به ­واسطه نابسامانی‌­های ناشی از نئولیبرالیسم / جهان­گرایی است.

در این معنا، اساسا پوپولیسم خود را در برابر لیبرالیسمِ متجلی در بازار آزاد، در جابجایی­‌های آزاد مردم یا برخی از اوقات در خودِ دموکراسی نمایندگی قرار می دهد. چنانکه در تجربه پوپولیسمِ راست در آمریکا و برآمدن ترامپ مشاهده گردید، پوپولیست‌ها منتقد روش­ هایی‌­اند که در آنها رقابت بین­‌المللی باعث از بین رفتن مشاغل شده است؛ بعلاوه، بر نقش فناوری‌های جدید در ایجاد بیکاری یا کار کاذب اشاره می‌کنند. چه اینکه، در طول نسل گذشته، تا اندازه­ای ناشی از توسعه سریع چین و تا اندازه ­ای به­ واسطه یک گسست دیجیتالی عمیق، مشاغل تولیدی در سراسر غرب و بالطبع آمریکا کاهش یافته ­اند. در این معنا، خشم پوپولیستی به واسطه شرکت های بزرگی برانگیخته می­ شود که مواد اندکی تولید می­ کنند، افراد محدودی را به ­کار می­ گیرند و مالیات اندکی می­ پردازند. این در کنار بازارهای بسیار سیال به­ ویژه در حوزه امور مالی است که غیرقابل کنترل به نظر می­ رسند؛ در نتیجه، احساس نابرابری در سطح گسترد­ه­ای فراگیر می­ شود به گونه ­ای که ارزیابی اکثر افراد خارج از طبقه بسیار ثروتمند این است که در وضعیت بدتری نسبت به ده یا ۲۰ سال گذشته خود قرار دارند. (۵)

این وضعیت، که افراد در آن احساس ناتوانی و به حال خود رها شدن می­ کنند، محمل مناسبی برای جوهره­ی پوپولیسم است: «قطبی­کردن» جامعه سیاسی (عامه‌­ی مردم در برابر نخبگان) که معمولا حول تفسیرهایی بزرگ نمایی­ شده و انحرافی از واقعیت در جهت بازی با کلیشه ­های فرهنگیِ عامه مردم بنا می­ شود. شکاف بین “مردمِ واقعی” (آمریکاییِ متوسط سفیدپوست) و “غیر مردم” (نخبگان واشینگتن، متخصصان، اقلیت­ ها، ماجران و …) به شدت برجسته می­ شود و عملا جامعه به دو بلوک متضاد تقسیم می­گردد. در این فضا، ترس از دیگران، در راستای ایجاد یک سیاست قدرتمند و افراطی، مورد دستکاری و بهره ­برداری قرار می­ گیرد. این امر به سیاست «حاصل جمع جبری صفر» می ­انجامد که به عنوان یک “وضعیت اضطراری دائمی”  تصور می­ گردد: ما بازنده­ایم چون شما برنده­اید.

در مقابل، راه­حل­های پوپولیستی معمولا به صورت ترکیبی از «حمایت­گرایی» (به­ عنوان سنگری در برابر جهانی­ سازی) و  «بومی­ گرایی» (به مثابه واکنشی علیه تلقی تحقیرآمیزِ عقب­ ماندگی فرهنگی مردمان عادی در نظر احزاب چپ و راست میانه) ظاهر می شود. به بیان دیگر، به انکار نئولیبرالیسم / جهان­گرایی از یک طرف و تنوع فرهنگی از طرف دیگر، به نفع “ملی­گرایی عوامانه” روی می ­آورند. هر دو وجه باعث ایجاد خصومت – گاها نژادپرستانه – نسبت به مهاجران می گردد؛ با این استدلال که: مهاجران صرفاً موجب اشغال “ما” و کاهش دستمزدهای “ما” نیستند بلکه جامعه را آلوده می­سازند. (۶) یعنی همان جامعه­ ی انداموارِ مبتنی بر همبستگی طبیعی در چارچوب ناسیونالیسم تنگ ­نظرانه­‌ی پوپولیسم راست آمریکایی. در نتیجه، سازوکارهای نهادیِ مدیریت عقلانی جامعه و حفظ همبستگی اجتماعی تضعیف می­ شود.

سخن پایانی

پوپولیسم، در معنایی که مورد اشاره قرار گرفت، را می­ توان پاسخی به گرایش تکراری نظم لیبرال به سوی بحران دانست؛  جهانی­ شدن، علیرغم پیشرفت­‌های حاصل از سرمایه ­داری، ­بی ­ثباتی­ هایی را درپی دارد که درآمدها و هویت­‌ها را به یک اندازه به چالش می­کشد. بنابراین، شبح پوپولیسم همچنان بر سر دموکراسی­ های لیبرال در مفهوم عام، و دموکراسی آمریکا در مفهوم خاص، سایه خواهد افکند چراکه پوپولیسم پاسخی به این بی ­ثباتی ­ها و همچنین دوره ­های کنونی بحران سرمایه ­داری ارائه می­ دهد که برای بسیاری از مردم عادی معقول به نظر می­رسد؛ ولو اینکه، همچون مورد ترامپیسم، عملا آمیزه­ای از سرمایه­‌داری، ملی­گرایی نژادپرستانه و اقتدارگرایی ارائه دهد که در عمل، شکاف پیشین نخبگان – مردم را در نقاب عوام­گرایی حفظ و تشدید سازد.

پی­نوشت­ها:

۱) Derrida, Jacques (1994), Specters of Marx: The State of the Debt, the Work of Mourning, and the New International, trans. Peggy Kamuf, New York & London: Routledge.

۲) کاس موود؛ ک.ر.کالت والسر؛ مقدمه­ای خیلی کوتاه بر پوپولیسم، ترجمه: احمد موثقی و حسن اعمایی، )تهران: نگاه معاصر، ۱۳۹۸)، صص ۱۲۴، ۱۲۷٫

۳) یان ورنر مولر؛ پوپولیسم چیست؟، ترجمه: بابک واحدی، (تهران: بیدگل، ۱۳۹۶)، ص ۱۴٫

۴) پل تاگارت؛ پوپولیسم، ترجمه: حسن مرتضوی، (تهران: آشیان، ۱۳۸۵)، ص ۱۷۸٫

۵) جورج لاوسن، کالبدشکافی­های جدید انقلاب، ترجمه: مهدی زیبایی، (تهران: نگاه معاصر، ۱۴۰۰)، صص ۳۶۵- ۳۶۶٫

۶) همان:  370- 367.


[۱]. anachronistic