بحران بدهی در آمریکا

بحران بدهی در آمریکا

دیوید گارتنشتاین راس[1] مشاور ارشد در جنگ نامتقارن در بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها و همکار در مرکز بین‌المللی مبارزه با تروریسم – لاهه در یادداشتی که در 11 آگوست 2011 «نشنال پست» منتشر شده با اشاره به وضعیت اقتصادی آمریکا، بدهی ملی آمریکا را تهدید شماره یک برای امنیت ملی این کشور می‌خواند. از نظر او اگر آمریکا نتواند بحران بدهی‌هایش را مدیریت کند سرنوشتی مشابه شوروی خواهد داشت. هر چند این مقاله در سال 2011 چاپ شده اما وضعیت اقتصادی آمریکا تغییری نکرده و بلکه بدتر از آن سال ها شده است. با روی کار آمدن دوباره طالبان و خروج آمریکا از افغانستان مرور این نظر مفید فایده است.

مترجم: هادی قربانیار

یکی از اهداف اصلی القاعده، تحقق یافته است؛ در حال حاضر، اقتصاد آمریکا به‌مراتب ضعیف­تر از ده سال گذشته است. در سال ۱۹۹۹، آمریکا نه‌تنها از اقتصادی قدرتمند برخوردار بود، بلکه رئیس­ جمهور بیل کلینتون،[۲] گمان می­کرد ایالات‌متحده تا سال ۲۰۱۵ از شر بدهی­ های ملی، نجات خواهد یافت.

امروز، اقتصاد دچار تشویش و بحران شده و بدهی ملی با افزایشی نجومی به بیش از ۱۴ تریلیون دلار رسیده است. البته القاعده نمی­تواند یگانه عامل یا دلیل اصلی این پدیده باشد، بلکه سوء مدیریت تأسف­بار از سوی دولت فدرال،‌ جلوگیری نکردن از رسیدن هزینه ­ها به سطوحی از افزایش بی­سابقه و همچنین، کاهش مالیات ­ها، همگی از عوامل افزایش بدهی ملی هستند. در این میان، وجود یک بازار غیررسمی برای اعطاء وام در جه­دو توسط نهادهای اصلی مالی، موجب ایجاد حبابی عظیم شده که تخلیه­ آن، به کل اقتصاد ضربه زده است. البته هزینه­ های گزاف ما در حوزه­ های اطلاعاتی، امنیت ملی و سایر ملزومات مقابله با تروریسم نیز، یقیناً یک عامل دخیل بوده­اند.

کلارک اروین[۳]، بازرس کل سابق وزارت امنیت میهنی ایالات‌متحده[۴]، در مورد مخارج و هزینه ­های کنونی امنیت ملی به بنده این‌گونه گفت که «بعید می­دانم در طول زمان، بتوان این­ روند را ادامه داد. ما واقعاً با مشکلات جدی اقتصادی روبه‌رو هستیم»؛ بدهی ملی یک اهریمن ذاتی نیست؛ مانند تجارتی که از طریق فروش سهام، پول قرض می­گیرد، قرض گرفتن یک دولت نیز می­تواند به‌عنوان نوعی سرمایه ­گذاری در اقتصاد آینده تلقی شود؛ اما سطح بدهی سرسام ­آور کنونی کشور، بیشتر از آن است که بتوان آن را یک سرمایه­ گذاری معقول در آینده­ اقتصادی آمریکا به‌حساب آورد. به‌علاوه، هزینه ­های تأمین امنیت ملی ما، ماهیتی دفاعی دارند؛ به‌جای توسعه زیرساخت­ها و گسترش گونه ­هایی از دارایی که به‌نوعی سرمایه ­گذاری معقول و محتاطانه محسوب می­شوند، آن‌ها فقط برای حفاظت از جان و مال آمریکایی­ها در برابر نیروهای متخاصم طراحی شده­اند. بدهی ملی به طرق متعدد، تهدیدی برای جنگ آمریکا با تروریسم است و قطع به‌یقین، آینده­ ملت را نیز تهدید می­کند. رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح ایالات‌متحده،[۵] مایک مولن[۶]، به‌درستی بدهی ملی آمریکا را تهدید شماره­ یک برای امنیت ملی خواند که آمریکا، با آن مواجه است. اسامه بن‌لادن، اعتقاد داشت که قدرت نظامی آمریکا، نمی‌تواند بدون یک اقتصاد سالم و استوار ادامه پیدا کند.

مورخ دانشگاه هاروارد،[۷] نیل فرگوسن[۸] نیز موافق این دیدگاه است؛ او در سال ۲۰۰۹، در هفته ­نامه­ نیوزویک[۹] این‌گونه نوشت: «توانایی آمریکا در مدیریت منابع مالی، ارتباط تنگاتنگی با قدرت این کشور برای باقی ماندن به‌عنوان قدرت نظامی برتر جهان دارد». فرگوسن سپس با صراحت ادامه داد که «بدین گونه است که امپراتوری‌ها افول و سقوط می­کنند؛ آغاز آن با انفجار بدهی­ها بوده و پایانش، با کاهش بی­وقفه­ منابع در اختیار نیروی زمینی، دریایی و هوایی است.» فرگوسن می­گوید به این دلیل است که رأی­دهندگان، حق دارند در مورد بحران بدهی‌های آمریکا نگران باشند. او اضافه می­کند که «اگر ایالات‌متحده به‌زودی برنامه­ مدون و درستی برای بازگرداندن توازن به بودجه فدرال در طول ۵ تا ۱۰ سال آینده طرح­ریزی نکند، این خطر بسیار جدی است که بحران بدهی، به تضعیف چشم­گیر قدرت آمریکا منجر شود.» سایر ناظران نیز معتقدند که بودجه دفاعی آمریکا، متحمل کسری­ هایی بوده که موجب اختلال در توانایی کشور برای ادامه­ اظهار قدرت نظامی است. روزنامه­ تایمز لندن[۱۰] این‌گونه نوشته است: «در بودجه فدرال که از بخش­های سنگین و غیرقابل حرکت سلامت و حقوق بازنشستگی تشکیل شده، یک بخش باید جور آن را بکشد که همان حوزه­ امور دفاعی است.»

بر اساس گزارشی که در ژوئن سال ۲۰۱۰، از سوی مرکز ارزیابی ­های استراتژیک و بودجه[۱۱] منتشر شد، «با توجه به عدم وجود چشم­انداز مالی امیدوارکننده برای ایالات‌متحده و نیاز برای اعمال ریاضت­ های مالی تا چه حد محتمل است که مردم آمریکا، با سطحی از هزینه­ کرد دولتی برای دفاع ملی موافقت کنند که برای حفظ سطح کنونی توان نظامی کافی بوده و همچنین، آن را به شکلی مدرن سازد تا بتواند تهدیدهای فراتر از دو جنگ کنونی را پاسخ دهد؟ پاسخ ساده است: اصلاً محتمل نیست». مقامات دفاعی کشور نیز بر این باورند که هزینه‌های نظامی، کاهش پیدا خواهد کرد. در سال ۲۰۱۹، سود سالانه­ بدهی­های ملی به بیش از ۷۰۰ میلیارد دلار خواهد رسید که بیشتر از میزان فعلی کل بودجه­ وزارت دفاع است.[۱۲] نیویورک‌تایمز وقوع منازعات سیاسی داخلی مهمی را پیش­بینی کرده است که «خواسته­ های متناقض، می­توانند رقابت­ های سیاسی بر سر اندازه و نقش دولت، تهاترها میان مالیات­ ها و مخارج، انتخاب ­ها میان کمک به نسل­های قدیم جمعیت یا جوان­ترها و سؤالات اساسی در مورد اینکه چه کسی باید درنهایت، مسئولیت را به دوش بکشد، تشدید کند»؛ اما روشن است که این انتخاب­های دشوار، به عرصه­ سیاست داخلی محدود نخواهد شد. آمریکا با چالش­ های جدی از سوی القاعده و گروه ­های وابسته به آن در افغانستان، پاکستان، عراق، یمن، ساحل صحرا[۱۳] و شاخ آفریقا مواجه است. ایالات‌متحده تا چه مدت می­تواند در تمامی این مناطق، حضور و فعالیت متفاوتی داشته باشد؟ چه کسی کارها را به دست گرفته و امور را پیش می­برد؟ درواقع، اینجا همان‌جایی است که نمونه شوروی در ذهن، کاملاً تداعی می­شود. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به‌واسطه­ افزایش ناگهانی و تصاعدی بدهی عمومی به دلیل سقوط بهای نفت -که موجب کاهش درآمدهای نفتی شوروی شد- و همچنین، بحران غذایی بود. ‌اتحاد جماهیر شوروی، به‌جای انتخاب­های دشوار با واگذار کردن سلطه­اش بر شرق­ اروپا، سهمیه ­بندی غذا و برچیدن مجتمع نظامی- صنعتی خود، تصمیم گرفت تا مشکل را نادیده بگیرد و از کشورهای خارجی، پول قرض کند که درنهایت، رتبه­ اعتباری­اش نیز سقوط کرد. البته تفاوت‌هایی در وضعیتی که ایالات‌متحده با آن مواجه است (مثلاً این کشور به دلیل افزایش قیمت نفت و نه کاهش آن، ضربه خورده است) وجود دارد اما درمجموع، این مشابهت­ ها باید آمریکا را نگران کند.

 روزنامه یو اس ای تودی[۱۴] در آگوست ۲۰۱۰ این‌گونه نوشت که «اگر این کسری، کنترل و جبران نشود، سرمایه‌گذاران از قرض دادن پول به دولت آمریکا برای اداره­ دولت یا امورات مختلف، از مدیریت جنگ در عراق و افغانستان گرفته تا بیمه بیکاری، سلامت و امنیت اجتماعی، اجتناب خواهند کرد. زمانی که این آتش شعله­ور شود، نگرانی­ها در مورد ارزش آمریکا برای اخذ اعتبار، به‌سرعت افزایش پیدا می­کند. سناریوی کابوس بار؛ سرمایه­گذاران تضمین ­های دولت آمریکا را نپذیرفته و خواستار رفع فوری کسری از طریق کاهش شدید و سخت­گیرانه­ هزینه ­ها و افزایش مالیات به شکلی هستند که هرگز در تاریخ آمریکا سابقه نداشته است».

زمانی که ما به تفاوت ­های سپتامبر ۲۰۰۱ و سپتامبر ۲۰۱۱ از منظر القاعده نگاه می­کنیم، روشن می­شود که این گروه جهادی تا چه حد‌ نسبت به آمریکا، سود برده است. حتی با اینکه القاعده رهبر خود اسامه بن‌لادن و پایگاه اصلی فعالیتش در افغانستان را از دست داد،‌ اما مبارزاتش علیه آمریکا وسیع­تر بوده و وابسته­ هایش نسبت به دهه پیش، در مناطق بیشتری نقش کلیدی ایفا می­کنند. مناطقی که به‌طورقطع، گروه ­های جهادی تهدید می­کنند، کنترل بسیاری از آن­ها را به دست خواهند گرفت. در این میان، اقتصاد آمریکا از هم‌ پاشیده است، این کشور با بار تقریباً غیرقابل‌تصوری از بدهی مواجه است و بیشتر سیاست­گذارانش، در گوشه­ای مشغول مجادله با یکدیگر در مورد حواشی هستند، درحالی‌که هم­پیمانان سنتی منطقه ­ای کشور، مصر (مبارک)، تونس (بن علی)، یمن (صالح) و دیگران یا سقوط کرده ­اند یا قدرتشان، روبه‌زوال رفته است. اگرچه برخی از کارشناسان معتقدند که این امواج تغییر، باعث رسوایی و تضعیف القاعده خواهد شد اما این گروه جهادی، اعتقاد دارند که آن­ها، افول آمریکا را نشان می­دهند. زمانی که القاعده به چشم­انداز جهانی می­نگرد، به شکلی مستدل باور دارد که این ایالات‌متحده است، نه القاعده که بیشترین دشواری و مشکل را در انطباق با تغییرات قریب­­ الوقوع خواهد داشت. از این‌رو است که القاعده از روی دلیل، باور دارد که در حال کسب پیروزی در این جنگ است.

برای مشاهده اصل مقاله کلیک کنید


[۱] Daveed Gartenstein-Ross

[۲] Bill Clinton

[۳] Clark Kent Ervin

[۴] Homeland Security

[۵] Joint Chiefs of Staff

[۶] Michael Mullen

[۷] Harvard University

[۸] Niall Ferguson

[۹] Newsweek

[۱۰] Times of London

[۱۱] Center for Strategic and Budgetary Assessments

[۱۲] Defense Department

[۱۳] Sahel

[۱۴] USA Today