ازدواج یک کالای لوکس و تجملاتی در آمریکا

ازدواج یک کالای لوکس و تجملاتی در آمریکا

جانِت آدامی (نوینده وال استرتیت ژورنال که در حیطه جمعیت شناسی قلم می زند) و پائول اُوِربِرگ (گزارشگر وال استریت ژورنال) ، در این مطلب با عنوان «ثروتمندان آمریکا همچنان می گویند که «من می توانم» اما بسیاری از آمریکایی های طبقه متوسط نمی‌توانند! » که در 8 مارس2020 در تارنمای وال استریت ژورنال منتشر شده است، موضوع ازدواج در جامعه امریکا مورد توجه قرار داده اند و به این موضوع اشاره دارند که امروزه، ازدواج و تمامی مزایای مالی و اجتماعی آن در جامعه آمریکا، یک کالای لوکس و تجملاتی تلقی می گردد، لذا وضعیت تمایل به انجام آن و در نهایت فرزندآوری روز به روز وخیم تر می شود و در این بین بی ثباتی شغلی بر آن دامن می زند.

آمریکایی های طبقه متوسط که مشکلات مالی دارند، از ازدواج کردن صرف نظر می کنند و در واقع این عرف را امر خیر لوکس و تجملاتی می بینند که فقط مختص آمریکایی‌های مرفه و پولدار است.

بر طبق تجزیه و تحلیل سرشماری سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۸، که توسط مجله وال استریت انجام شد، در طی چهار دهه گذشته، سه پنجم از افرادی که در وسط نردبان درآمد قرار دارند، در مقایسه با افرادی که پایین نردبان درآمد و کسانی که در بالای این نردبان قرار می گیرند، کاهش شدیدی را در نرخ ازدواج تجربه کرده اند. و این داده ها، اخیرترین اطلاعات موجود است. در آمد این خانوارها از ۲۵٫۰۰۰ دلار تا ۱۲۵٫۰۰۰ دلار در سال ۲۰۱۸ بوده است.

آمریکایی های مرفهی که ازدواج می‌کنند به احتمال زیاد، درآمدهای شش رقمی دارند، خانه می خرند و نظاره گر رشد سرمایه و دارایی خود هستند. بر طبق تحقیقات بانک فدرال رزرو سنت لوئیس[۱]، در میان افرادی که بین ۲۵ تا ۳۴ سال سن دارند، متوسط ثروت زوج‌های ازدواج کرده ۴ برابر ثروت زوج هایی است که با هم زندگی می کنند اما در واقع با هم ازدواج نکرده‌اند (زوج های ازدواج نکرده).  این اختلاف حقیقت دیگری را از شکاف درآمدی بین ملت آشکار می سازد.

تعداد زوج های بیشتری تصمیم گرفته اند که با همدیگر زندگی کنند، اما نه در قالب ازدواج؛ و فشارهای مالی علت اصلی این امر می‌باشد.  در یک نظرسنجی که سال گذشته توسط مرکز تحقیقاتی غیرحزبی پو[۲] انجام شد، مشخص گرید نیمی از زوجینی که با هم زندگی می کنند اما نه در قالب ازدواج، می گویند که خود یا شریک زندگی شان توانایی مالی برای ازدواج کردن را ندارند.

  • فکر ازدواج را نمی توان کرد

آقای دنیل اشنایدر[۳]، استادیار جامعه شناسی در دانشگاه کالیفرنیا واقع در شهر بِرِکلی[۴]، که در مورد ازدواج مطالعه می کند، بیان داشت: «شرایط اقتصادی حتی در اقتصادهای خوب نیز اوضاع را برای بسیاری از آمریکایی های شاغل سخت کرده است؛ و این مسئله موجب می شود شما احساس نکنید که می توانید ازدواج کنید یا اینکه افرادی هستند که می خواهند با شما ازدواج کنند».

برای بیشتر آمریکایی‌ها، ازدواج تبدیل به یک هدف شده است. از سال ۱۹۷۶ تاکنون، هر ساله محققان دانشگاه میشیگان از سال بالایی های دبیرستانی در آمریکا می پرسند که آیا فکر می‌کنند ازدواج کنند: در سال ۲۰۱۷، سه چهارم از آنها پاسخ دادند: بله؛ بر طبق تجزیه و تحلیلی که دانشگاه دولتی بولینگ گرین[۵] در مورد داده‌های نظرسنجی انجام داد،  از همان نخستین باری که نظرسنجی انجام شد،  این سهم تقریباً بدون تغییر مانده است.  

امروزه بسیاری از جوانان دیگر ازدواج را نخستین پله نردبان ورود به بزرگسالی نمی بینند بلکه آنها می‌خواهند  ابتدا شغلی به دست آورند و مقداری پول در جیب خود داشته باشند.

سوزان ل. براون[۶] رئیس جامعه شناسی در دانشگاه ایالتی بولینگ گرین[۷] می‌گوید: « معنای ازدواج تغییر کرده است و  برای رسیدن به این هدف بلند، ابتدا باید به سایر اهداف رسید و دستاوردهایی کسب نمود. امروزه ازدواج، یک امر خیر لوکس و تجملاتی تلقی می شود که تقریباً برای افرادی دست یافتنی است که بالاترین منابع مالی را در جامعه در اختیار دارند».

حدود نیمی از افراد طبقه متوسط  در سال ۲۰۱۸ متأهل بودند که یک کاهش ۱۶ درصدی از سال ۱۹۸۰ تا کنون را داشته است. در سال ۲۰۱۸ ، ۶۰ درصد از افراد دارای درآمد بالا در آمریکا متاهل بودند که نسبت به دوره فوق الذکر، در این رقم، یک کاهش ۴ درصدی را شاهد هستیم.  همچنین روال، وارونه گشته است. در سال ۱۹۸۰ ، نسبت به افراد با درآمد بالا، تعداد بیشتری از افراد آمریکایی طبقه متوسط متاهل بودند.

آمریکایی‌های بسیار فقیر، آنهایی که درآمد زیر ۲۵۰۰۰ دلار دارند احتمال بسیار کمی دارد که ازدواج کنند، اما نرخ ازدواج آنها از سال ۲۰۰۵ تا کنون تغییری نکرده است.

محققان می گویند با دستمزدهای ناچیز و از دست رفتن شغل های تولیدی به ویژه از از زمان بحران مالی به این طرف، در واقع امنیت مالی از بین رفته است و این مسئله باعث شده است که خانوارهای متأهل از نسل پیشین طبقه کارگر آمریکایی‌ باشند.

نیک کاتِر ۳۱ ساله  در حوالی بروکلین در پترزبورگ[۸] بزرگ شده است. پدر او برق کار بود و مادرش با داشتن چهار فرزند سر کار می رفت. این خانواده حداقل دو بار در هفته در خدمات کلیسای کاتولیک شرکت می‌کرد.

پس از اتمام تحصیل در دبیرستان در سال ۲۰۰۷ ، آقای کاتر با چشم‌انداز ناامید کننده ای مواجه شد. او در یک سوپرمارکت با حداقل حقوق مشغول به کار شد تا این که ۲۱ ساله شد. به دانشگاه رفت اما چون نتوانست از پس هزینه های آن برآید، ترک تحصیل کرد.

مهارت کم و دستمزد ناچیز کاتر حتی باعث شده بود که او نتواند با دختری دوست شود، چه برسد به ازدواج! او گفت: «وقتی شما احساس خوبی درباره خودتان ندارید به طور حتم به این نتیجه خواهید رسید که دیگران هم چنین احساسی درباره شما ندارند».

 او یک بار دیگر رفتن به دانشگاه را امتحان کرد و در سال ۲۰۱۳مدرک لیسانس خود را از دانشگاه ویلینگ[۹] در غرب ویرجینیا گرفت و در نهایت هم مدرک فوق لیسانسش را از دانشگاه کارنگی ملون[۱۰] در رشته سیاست گذاری عمومی دریافت کرد. اکنون در سِمت محقق دولت محلی درخصوص خانه سازی مقرون به صرفه فعالیت می‌کند.

 آقای کاتر امیدوار است که او شریک زندگی مناسب خود را پیدا کند و می گوید من احساس می کنم اگر  ازدواج کنم احتمالاً به خاطر مزایای مالیات باشد. و این تغییر مسلم طرز فکر نسبت به آن طرز فکری می باشد که والدینم درباره ازدواج داشته اند.

  • اختلاف تحصیلات

شکاف ازدواج به واسطه اختلاف تحصیلات نیز عمیق شده است. طبق افته های این مجله ( وال استریت) از سال ۱۹۸۰ تاکنون، سهم بزرگسالان دارای تحصیلات دیپلم که ازدواج کرده اند به ۱۹ درصد کاهش یافته است، در صورتی که این کاهش برای دارندگان مدرک لیسانس ۸ درصد بوده است.

در این میان، تقریباً دو سوم آمریکایی هایی که در سن ۲۵ سال و بالاتر هستند و مدرک دانشگاهی دارند، متاهل می باشند. در حالی که فقط نیمی از افرادی که دارای مدرک دیپلم یا کمتر هستند، متأهل می باشند.

نسبت به گذشته، زوجینی که با همدیگر زندگی می کنند اما با هم ازدواج نکرده اند، فشار کمتری از سوی خانواده و دوستان برای ازدواج کردن و محکم کردن این پیوند را متحمل می شوند. کاهش ثابت در جریان غالب مذهبی نیز کمک به از میان برداشته شدن لکه ننگ از روی زوجینی نمود که در کنار هم زندگی می کردند اما با هم ازدواج نکرده بودند. زوجین بیشتری در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند بی آنکه با هم ازدواج کرده باشند. بر طبق یافته های مرکز تحقیقاتی پو،  یک مورد از هر چهار والدین صاحب یک فرزند، به این شکل (و نه در قالب ازدواج) با هم زندگی می کنند.

  • زندگی با یک پارتنر نه همسر

مطالعه این مرکز در مورد داده های سال ۲۰۱۷ نشان داد بیش از یک سوم بزرگسالان با یک پارتنِر زندگی می کنند که این رقم در مقایسه با یک مورد در هر پنج مورد در سال ۱۹۹۷ افزایش داشته است.

کلیساها به خاطر نگرانی از کاهش نرخ پیوند زناشویی که علت اصلی مراجعه کمتر افراد به کلیسا بوده است، خدمات حمایت از ازدواج خود را گسترش داده اند.

ج.پ. دوگانس[۱۱] نماینده و مدیر ارشد اجرایی کامیونیو[۱۲] ، یک موسسه غیر انتفاعی در الکساندریا[۱۳] گفت : عدم تشکیل خانواده منجر به کم شدن ایمان و اعتقاد می گردد؛ و گروه ما به کلیساها کمک می کند تا پیشه کشیشی (روحانیت) را راه انداخته و ترویج نمایند تا از این راه تشویق به ازدواج و روابط سالم گردد. 

سایه طلاق نیز در این میان نقش دارد. افرادی که در سال‌های ۱۹۶۵ تا ۱۹۶۸ متولد شده اند یعنی نسل ایکس و همچنین نسل هزاره که در بین  سال های ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۶ به دنیا آمده‌اند در عصری بزرگ شده اند که اینگونه شکسته شدن پیوندها (طلاق) امری معمول بود. برخی از کارشناسان می گویند تجارب کودکی آنها باعث شده است که در مورد ازدواج تردید داشته باشند. نرخ طلاق در آمریکا بعد از به اوج رسیدن در سال ۱۹۷۹، امروزه چهل سال است که کمتر شده است.

 کاهش ازدواج در مناطق کلان شهر برجسته تر است یعنی در کلان شهرهایی مثل جنسویل در ویز؛ فیتویل در نیوجرسی، یوتیکا در نیویورک و بانگور در مین[۱۴] که در آن ها شغل های تولیدی کم شده‌اند.

 دیوید آتور[۱۵] اقتصاددان در موسسه فناوری ماساچوست[۱۶]  و نویسنده به مطالعه مناطقی در آمریکا پرداخت که  شکوفایی اقتصادی چین به آنها لطمه وارد کرده بود. آنها دریافتند که  از بین رفتن شغل در واقع تامین مالی مردان جوان را کاهش داده است و این مسئله منجر به کاهش نرخ ازدواج و فرزند آوری شده است.

 یک توضیح این است که کاهش قدرت اقتصادی مردان باعث می‌شود  احتمال ازدواج کردن آن ها کمتر شود،  و در نتیجه، چون مردان متأهل نیستند و مسئولیت خانواده بر عهده  ندارند، ممکن است انگیزه کمتری برای کار کردن داشته باشند. این مسئله موضوع مقاله ای است که سال گذشته توسط آریل بیندِر و جان باند[۱۷] از دپارتمان اقتصاد دانشگاه میشیگان به چاپ رسید.

 آقای بیندِر با پیش بینی بدتر شدن بازار ازدواج، بیان داشت که این مردان ممکن است به سختی کار نکنند زیرا همسر و خانواده ای ندارند که بخواهند نگران تأمین مالی آن ها باشند.

بر طبق یافته های دفتر آمار کار، در این بین، پارتنِرهای احتمالی آن ها، یعنی زنانی که فاقد مدرک دانشگاهی هستند، حتی سریع تر از زنان دارای تحصیلات بالاتر، شکاف درآمدی خود با مردان را کم کرده اند.

 شِلی لاندزبِرگ، استاد اقتصاد در دانشگاه کالیفرنیا، واقع در شهر سانتا باربارا[۱۸] بیان می دارد: تغییر درآمدها، انگیزه اقتصادی این زنان برای ازدواج را کاهش داده است. ایده استفاده از ابزار تعهد به منظور حفظ مردان دارای درآمد بالا دیگر خیلی هم مهم نیست».

  • روابط مالی، تحصیلات و موضوع ازدواج

در شهر دیکیتور[۱۹] که از سال ۲۰۰۰ تاکنون، ۴۰ % کاهش در شغل های تولیدی این شهر وجود داشته است، فقط نیمی از افراد دارای تحصیلات دبیرستانی که سن ۲۵ سال و بالاتر دارند، ازدواج کرده اند، که این رقم از ۶۰% در سال ۲۰۰۰ کمتر است.

جانت دلوهی[۲۰] تکنسین اتاق عمل ۳۶ ساله و تروی پولیام[۲۱] مشاوره داروی ۴۳ ساله در سال ۲۰۱۸ تصمیم گرفتند که در کنار هم  زندگی کنند ( اما در قالب ازدواج).

 آنها می گویند که می خواهند ازدواج کنند اما آن را به تاخیر می اندازند زیرا خانم دلوهی در یک برنامه ای ثبت نام کرده است که تأمین مالی ( بودجه) آن با بودجه عمومی  است و مخارج او را برای به دست آوردن مجوز پرستاری می دهد.او گفت، با ازدواج و یکی کردن (تجمیع) درآمدهایمان، من دیگر آن کمک مالی تحصیلی و همچنین یارانه های بیمه سلامت را دریافت نمی کردم. و فکر نمی‌کنم اگر آن کمک ها را دریافت نمی کردم می توانستم به فرزندانم غذا دهم  یا خیر.

خانم دلوهی با داشتن پنج فرزند دوبار طلاق گرفته است. او در دبیرستان نمرات خوبی کسب کرد و رویای وکیل شدن را در سر داشت اما هرگز با رفتن به دانشگاه این رویا را محقق نساخت. آقای پولیام نیز پدری است که با سه فرزند از همسرش جدا شده است. او قبل از آنکه مشاور دارو شود، شغل های تولیدی مهارتی داشت. خانم دلوهی ۱۳٫۲۵ دلار در هر ساعت و آقای پولیام ۲۰ دلار در ساعت درآمد دارد.

خانم دلوهی گفت که تدارک زندگی آنها باعث شده است که او نخواهد جایگاه رهبری در کلیسا را بپذیرد. وی افزود: «من می دانم که درست و دقیقاً بر اساس اعتقاداتم زندگی نمی کنم».

خانم دلوهی و آقای پولیام برای نشان دادن تعهدشان حلقه در دست کردند. روی حلقه خانم دلوهی حک شده است «ملکه او» و روی حلقه آقای پولیام عبارت «پادشاه او» حک شده است.

حتی برخی از زوجین طبقه متوسط که وضعیت و درآمد مالی نسبتاً ایمنی دارند نیز احساس نمی کنند که باید ازدواج کنند.

 لورا سوپیکا[۲۲] ۳۹ ساله گفت او با مردی آشنا شد که به طور حتم به پای هم پیر خواهند شد. وقتی هفت سال پیش که در میکده ای در بانگور کار می کرد، برای آقای کریس پیری نوشیدنی برد با هم آشنا شدند. آنها یک سگ و یک گربه داشتند و  خانه دوم خریدند که نیاز به تعمیرات داشت و آقای پیری در حال بازسازی آن خانه است و در هزینه های تعمیر آن خانه کمک نموده است و قرار گذاشته اند که با همدیگر زندگی کنند.

 خانم سوپیکا اکنون دستیار اجرایی است و در فرمانداری کار می کند و آقای پیری ۳۹  ساله تکنسین چاپ و نمونه خوان در دانشگاه مِین[۲۳] است. آنها با همدیگر درآمدی بالغ بر ۸۳ هزار دلار در سال به خانه می آورند و قرار نیست که باهم ازدواج کنند. خانم سوپیکا می گوید فکر می کنم که نیازهایم برآورده می شوند.

 این زوج گفتند که مهمترین عامل توافق آن ها این است که آقای پیری به لحاظ حقوقی، حقی نسبت به دو خانه ای که به نام خانم سوپیکاست ندارد و می گوید: «من به طور حتم درباره این که اگر ما از هم جدا شویم چه اتفاقی خواهد افتاد نگرانم».

در مقاله ای که در سال ۲۰۰۹ توسط آقای اشنایدر[۲۴] جامعه شناس دانشگاه یوسی برکلی[۲۵] و دو محقق دیگر نوشته شد، مشخص گردید احتمال ازدواج در میان مردان و زنان شاغل در شغل هایی با برنامه زمان بندی شده استاندارد و مزایای جانبی بالاست. تفاوت در کیفیت شغل علت یک چهارم از گرایش های بیشتر به ازدواج در میان افراد دارای حداقل مدرک کارشناسی، در مقایسه با کسانی که مدرک دیپلم و کمتر از آن داشتند، بود.

یافتن شغل ثابت در واقع زمینه را برای ازدواج تیلا لارسن[۲۶] و جف مُهرمَن[۲۷] مهیا ساخت. آنها هنگامی که در دانشکده حقوق کلارک و لوئیس[۲۸] در پورتلند[۲۹] ثبت‌نام کردند، یک زوج شدند و بعد  از فارغ التحصیلی از هم جدا شدند. وقتی که دیدند نمی‌توانند شغل های حوزه تخصص خود را پیدا کنند، هر یک از آنها به خانه برگشتند و با والدین خود زندگی کردند والدین خانم  لارسن در ویسکانسین[۳۰] و والدین آقای مُهرمَن در کلرادو[۳۱] بودند. خانم لارسن در یک خرده فروشی مشغول به کار شد و آقای مُهرمَن تعمیرکار راه آهن شد.

پس از آنکه در سال ۲۰۰۹ ، آقای مُهرمَن شغلی در یک شرکت حقوقی در کلرادو اسپرینگز[۳۲] به دست آورد، خانم لارسن به آن شهر نقل مکان کرد و  او هم شغلی در پارک های شهری به دست آورده و تحلیل‌گر شد. خانم لارسن ۳۹ ساله گفت: «مثل این است که ما جایگاه شغلی واقعی مان را پیدا کرده ایم». آنها در سال ۲۰۱۴ ازدواج کردند و اکنون با همدیگر روی هم رفته درآمدشان حدود ۲۱۰ هزار دلار در سال است.

بر طبق یافته های مجله وال استریت، در میان کلان شهرهای آمریکا، کلرادو اسپرینگز بالاترین نرخ  ازدواج را در میان بزرگسالان دارای مدرک دانشگاهی دارد یعنی حدود ۷۲ درصد از افراد در سنین بین ۲۵ سال و بالاتر که دارای مدرک کارشناسی یا بالاتر هستند .

پیوند زناشویی باعث شد که این زوج اهداف مالی بلند مدت تدوین نمایند از قبیل پرداخت بدهی دانشجویی ۶ رقمی شان،  پس انداز برای بازنشستگی و به دست آوردن دارایی اجاره‌ای که برایشان درآمدزایی کند.

 سال گذشته آنها یک آپارتمان دوبلکس چهار خوابه خریدند و قصدشان این بود که واحد دوم را در إربی إن بی[۳۳] به اجاره بگذارند و انتظار داشتند که هر شب ۲۰۰ دلار کرایه بگیرند. در پنج سال آینده آنها می خواهند خانه ای در نیو اورلینز[۳۴] بخرند و اجاره دهند و همچنین برای تعطیلات به آنجا بروند و از آن استفاده کند.

 آقای مُهرمن ۳۸ ساله گفت که ثبات شغلی و حقوق قابت لارسن باعث شد که من راحت تر بتوانم کار حقوقی ام را شروع کنم و سپس یک مشاور مالی شوم. وی افزود که عادات مالی همسرش خوب است. او گفت: «اگر من با یک خانم کمتر قناعت کار و صرفه جو ازدواج کرده بودم تا الان ورشکسته شده بودم».

منبع:

این مطلب در ۸ مارس سال ۲۰۲۰ در تارنمای وال استریت ژورنال منتشر شده و در آدرس ذیل قابل‌دسترسی است:

https://www.wsj.com/articles/affluent-americans-still-say-i-do-its-the-middle-class-that-does-not-11583691336


[۱] Federal Reserve Bank of St. Louis

[۲] Pew Research Center

[۳] Daniel Schneider

[۴] Berkeley

[۵] Bowling Green State University

[۶] Susan L. Brown

[۷] Bowling Green State.

[۸] Pittsburgh’s Brookline

[۹] Wheeling University

[۱۰] Carnegie Mellon University

[۱۱] J.P. De Gance

[۱۲] Communio

[۱۳] Alexandria

[۱۴] Janesville, Wis.; Fayetteville, N.C.; Utica, N.Y.; and Bangor, Maine

[۱۵] David Autor David Autor

[۱۶] Massachusetts Institute of Technology

[۱۷] Ariel Binder and John Bound

[۱۸] Santa Barbara.

[۱۹] Decatur, Ill

[۲۰] Jeanette Dlouhy,

[۲۱] Troy Pulliam

[۲۲] Laura Supica

[۲۳] University of Maine

[۲۴] Schneider

[۲۵] UC Berkeley

[۲۶] Tilah Larson

[۲۷] Jeff W. Mohrmann

[۲۸] Lewis & Clark Law School

[۲۹] Portland

[۳۰] Wisconsin

[۳۱] Colorado

[۳۲] Colorado Springs

[۳۳] اربی‌ان‌بی (به انگلیسی Airbnb): وب‌گاهی برای کرایه مکان‌های اقامتی است

[۳۴] New Orleans