نظام سرمایه‌ داری و خشونت ساختاری در آمریکا

نظام سرمایه‌ داری و خشونت ساختاری در آمریکا

گرایش به خشونت، به‌عنوان یکی از معضلات تاریخی بشر، همواره موردبحث بوده است؛ اما در حال حاضر، این پدیده بیش از گذشته به یک معضل تبدیل شده است. درواقع، آن چیزی که باعث شد این معضل گسترش یابد، بحران‌های اخلاقی نهفته در ماهیت سرمایه‌داری غرب، به‌خصوص آمریکا بود. با این اوصاف، در یادداشت پیش رو قصد داریم به این موضوع بپردازیم که چرا نظام سرمایه‌داری، به خشونت ساختاری منجر شد؟

آرش سعیدی راد؛ کارشناس مسائل غرب آسیا و پژوهشگر مرکز مطالعات آمریکا

پدیده خشونت از قرن ۲۰ با کشته و آواره شدن میلیون‌ها نفر آشکار گشت. امروزه نیز مطالعات جامعه‌شناسی، نشان می‌دهد که ماهیت نظام سرمایه‌داری، بیشترین نقش در گسترش خشونت را داشته و دارد. به‌گونه‌ای که کمترین برنامه در رسانه‌های غرب را می‌توان پیدا کرد که بر روی مسائل خشونت‌آمیز، تمرکز نداشته باشند. از طرف دیگر، آمارهای موجود در آمریکا، به‌خوبی بیان‌گر این مسئله است. درواقع، آمار «اف بی آی» نشان می‌دهد، سطح خشونت و اقدامات منجر به قتل در آمریکا از دهه پایانی قرن بیستم تاکنون، بالای ۱۵ هزار قربانی داشته است؛ بنابراین، این سیر تحولات، منجر به بی‌بندوباری اخلاقی، زوال اجتماعی، ترویج خشونت و… در نظام سرمایه‌داری غرب، به‌خصوص آمریکا شده است. البته این سؤال پیش می‌آید که چه عواملی باعث شده است در نظام سرمایه‌داری، به‌خصوص در آمریکا، خشونت گسترش یابد؟ هرچند می‌توان پاسخ‌های متعددی به این پرسش داد اما به نظر می‌رسد، اگر بخواهیم پاسخ موردقبول اکثر کارشناسان به این پرسش را مدنظر قرار دهیم، باید نقش ۴ مؤلفه ذیل را در روند این تحولات، در نظر بگیریم:

سودجویانه و منفعت طلبانه

بدون شک ماهیت نظام سرمایه‌داری، سودجویانه و منفعت طلبانه است و در حال حاضر، به دو صورت در حال ترویج خشونت است؛

  • به‌صورت تولیدات و مضامین خشن: این روند باعث شده است، یک جوان آمریکایی تا هجده‌سالگی، بالای ۱۰۰ هزار مورد غیراخلاقی در فضای مجازی، تلویزیون و… مشاهده کند. ازاین‌رو سود و منفعت باعث شده است تا در حال حاضر، خشونت ساختاری جزء جدانشدنی فرهنگ در آمریکا باشد.
  • تولید سلاح‌های نامتعارف، تجارت اسلحه و فروش تجهیزات نظامی: قدرت‌های غربی به سرکردگی آمریکا، در راستای تأمین منفعت و سود بیشتر از یک سود و افزایش تنش و ناامنی از سوی دیگر با فروش اسلحه و تجهیزات نظامی، به گسترش خشونت و ناامنی دامن بزنند؛ زیرا به این باور رسیده‌اند که گسترش تنش در جهان منافع آور است.

بحران هویت

امروزه غرب به رهبری آمریکا از سنت‌های مذهبی، خانوادگی و اجتماعی خود، جدا شده است. این سیر تحولات، چالش‌های متعددی ازجمله «فقر اخلاقی» را به وجود آورده است. به همین دلیل، اکثر جامعه شناسان، یکی از دلایل شورش‌ها و تظاهرات اجتماعی در این جوامع را در همین عوامل جستجو می‌کنند. چراکه نتایج تحقیقات، اعتراضات و شورش‌ها در این جوامع را نشان می‌دهد. اغلب اعتراضات در نظام سرمایه‌داری، به دلیل نوعی احساس بی‌هویتی، پوچی، فقر اخلاقی و … است. درواقع، می‌توان اذعان کرد که در حیات غرب به نسبت کاهش گرایش به سنت‌های مذهبی، خانوادگی و اجتماعی، آمار جرم، جنایت و ناامیدی، افزایش یافته است.

فرهنگ قدرت‌طلبی

همان‌طور که هابز اشاره کرده است: «در جهان‌بینی مادی، قدرت به‌عنوان کمال استعدادهای بشر تلقی می‌شود». بر این اساس، نظام‌های سرمایه‌داری به رهبری آمریکا در چند دهه گذشته تاکنون برای دست‌یابی به نیروی برتر، درصدد نابودی یا غلبه بر دیگر نیروها بوده و از اینجا است که نظریه برتری فرهنگ غرب بر دیگر فرهنگ‌ها مطرح می‌شود؛ بنابراین، می‌توان گفت ماهیت نظام سرمایه‌داری با فرهنگ قدرت‌طلبی، عجین شده است. این ذهنیت حتی در میان کارشناسان و مسئولان آمریکا نیز رخنه کرده است. به‌گونه‌ای که می‌توان، حمله آمریکا به عراق و افغانستان و دخالت در امور داخلی کنشگران جهان را با این ذهنیت تحلیل نمود. چراکه سیاست خارجی این کشور، بر این پایه و اساس بنا شده است. درمجموع، امروزه فرهنگ قدرت‌طلبی یکی از معضلات حاکم بر نظام سرمایه‌داری در آمریکا بوده که در تمام عرصه‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، نمود پیدا کرده است.

تبعیض و بی‌عدالتی

ماهیت نظام سرمایه‌داری در آمریکا، بر اساس ظلم و تبعیض شکل گرفته است. مطالعات تاریخی و شواهد فراوان از بی‌عدالتی و تبعیض در روند شکل‌گیری نظام سرمایه‌داری، نشان می‌دهد که خشونت در آمریکا، ریشه در ساختار سیاسی و اقتصادی دارد و امروزه مانند چند دهه گذشته، بی‌عدالتی و تبعیض فقط شامل سیاه‌پوستان نیست، بلکه به قشر سفیدپوست نیز سرایت کرده است. فقر در میان سفیدپوستان نیز به بالای ۹ درصد رسیده است؛ به‌عنوان‌مثال، در حال حاضر در این کشور، کودکان معمولاً به مدارس کافی دسترسی ندارند. دسترسی آن‌ها به مشاغل با حقوق خوب، بسیار محدود است. همچنین، دسترسی به مراقبت‌های بهداشتی، حمایت‌های قانونی، قدرت سیاسی، مسکن امن و سایر منابع مهم، محدود شده که چرخه خشونت ساختاری را تداوم بخشیده و کل جوامع را در معرض خشونت ساختاری، قرار داده است. از سوی دیگر و بر اساس آخرین گزارش سازمان ملل، بیش از ۲ میلیون نفر در ایالات‌متحده، از پناهگاه‌های بی‌خانمان استفاده نموده و حدود ۵۰۰۰۰۰ نفر دیگر، بدون سرپناه مانده‌اند. هرچند به‌احتمال‌زیاد، این اعداد در بهترین حالت، تخمین‌های محافظه‌کارانه بوده که نمونه‌های بارز خشونت ساختاری در این کشور است. خشونت ساختاری در نظام سرمایه‌داری، زمانی رخ‌داده است که مردم آن کشور به دلیل سنت‌های سیاسی، قانونی، اقتصادی و فرهنگی، در معرض آسیب قرارگرفته‌اند. به‌گونه‌ای که «دی. وینتر[۱]» و «دی سی لیتون[۲]»، اعلام کردند که «خشونت ساختاری، نتیجه سیستم‌های اجتماعی مانند قشربندی اجتماعی است». این دو کارشناس در ادامه اشاره می‌کنند که «خشونت ساختاری به‌خودی‌خود، مشکل‌ساز و خطرناک است؛ زیرا اغلب به خشونت مستقیم منجر می‌شود. این امر به نوبه خود، به خشونت مستقیم از سوی مجریان قانون و ارتش منجر می‌شود»؛ بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت که خشونت ساختاری در آمریکا، مانند گذشته میان اقشار سفیدپوست و سیاه‌پوست نخواهد بود، بلکه خشونت ساختاری در این کشور و در آینده نه‌چندان دور، به سه صورت ذیل نمایان خواهد شد:

  • همکاری سفیدپوستان و سیاه‌پوستان علیه سیستم حکومتی؛
  • گسترش خشونت قانون و ارتش با تمامی اقشار جامعه؛
  • گسترش خشونت میان سفیدپوستان و سیاه‌پوستان (تبعیض نژادی).

[۱] D.D. Winter

[۲] D.C. Leighton