آیا رؤیای آمریکایی مرده است؟

آیا رؤیای آمریکایی مرده است؟

کارول گراهام، استاد دانشگاه مریلند و نویسنده کتاب «خوشبختی برای همه؟ زندگی و امید نابرابر در جستجوی رؤیای آمریکایی» که از سوی انتشارات دانشگاه پرینستون در سال 2017 به چاپ رسیده است، در این مطلب با عنوان «آیا رؤیای آمریکایی واقعا مرده است؟ » که در 20ژوئن2017 در تارنمای گاردین منتشر شده است، به گفته وی، نتایج پژوهش نشان می‌دهد احتمال اینکه مردم فقیر آمریکا اعتقاد دارند با سخت کوشی و تلاش می‌توانند پیشرفت کنند و آینده بهتری داشته باشند نسبت به مردم فقیر(تر) شبیه آنها در کشورهای آمریکای لاتین 20 برابر کمتر است. در این مورد به ویژه سفیدپوستان آمریکایی نسبت به آینده بدبین هستند. لذا همواره به دنبال این پرسش است که عامل محرک این یأس چیست؟ این در حالی است که قشر کارگران سفیدپوست آمریکایی که والدینشان رؤیای آمریکایی را تجربه و در آن زندگی کردند و انتظار داشتند همین اتفاق برای فرزندانشان هم بیفتد، در حالی که اوضاع بیسار وخیم و دست نیافتنی شده است.

ایالات متحده شهرت دیرینه ای برای سازگاری استثنایی با نابرابری درآمدها دارد و گواه این مسأله هم سطح بالای تحرک اجتماعی است. این ترکیب زیربنای رؤیای آمریکایی است – که در ابتدا توسط توماس جفرسون به عنوان حق هر شهروند برای به دنبال زندگی، آزادی و سعادت و خوشبختی بودن به تصویر کشیده شد.

البته این رؤیا نتیجه را تضمین نمی کند، بلکه به دنبال موقعیت ها بودن است. این رؤیا تمثال شخصیت های داستانی در آثار نویسنده قرن ۱۹ یعنی هوراتیو آلجر جی آر[۱] است که در آن ها جوانان طبقه کارگر که قهرمانان داستان هستند با تلاش و کوشش و روحیۀ کارآفرینی از فرش به عرش (یا دست کم به طبقۀ متوسط جامعه) ارتقاء می یابند.

و لکن فرصت برای زندگی در رؤیای آمریکایی امروزه بسیار کمتر از قبل یعنی چند دهه پیش به همه می رسد. در حالی که ۹۰% کودکانی که در سال ۱۹۴۰ متولد شدند در بزرگسالی سطح بالاتری از توزیع درآمد نسبت به والدین خود داشتند، این رقم دربارۀ کودکان متولد سال ۱۹۸۰ به تنها ۴۰% کاهش یافته است.

دیدگاه ها دربارۀ بی عدالتی نیز دستخوش تغییر شده است. در سال ۲۰۰۱، نتایج پژوهش نشان داد که تنها آمریکاییانی که در نتیجه بی عدالتی سطح پایین تری از احساس خوشبختی داشتند افراد چپ گرای ثروتمند بودند، در حالی که قشر ضعیف تر به بی عدالتی به عنوان فرصتی برای آینده می نگریستند. البته این خوشبینی از آن زمان به بعد به طور قابل توجهی تعدیل شد: در سال ۲۰۱۶ تنها ۳۸% آمریکاییان باور داشتند که فرزندانشان در آینده زندگی بهتری نسبت به خودشان خواهند داشت.

در همین اثنا بحث عمومی درباره بی عدالتی در یک رکن اساسی رؤیای آمریکایی یعنی عامل شانس از آن قطع امید کردند.    همانطور که در بسیاری از داستان های آلجر شخصیت اصلی داستان از کمک های سخاوتمندانه یک فرد بشردوست بخشنده بهره مند می شود، مثال های بیشماری هم در دنیای واقعی وجود دارند که در آنها یکی از اشکال شانس نقش اصلی در موفقیت در آمریکا ایفا می کند. و با وجود این، حمایت اجتماعی از قشری که از شانس بی بهره اند، به ویژه قشر فقیر که نمی توانند به صورت تمام وقت استخدام شوند، در سال های اخیر به شدت روند کاهشی داشته است و حتی امروزه با تهدید بیشتری روبرو است.

خلاصۀ سخن اینکه با توجه به پژوهشهای جدید بر اساس شاخص های جدید رفاه شواهد موثقی دیده می شود که نشان می دهند رؤیای آمریکایی حداقل در حال فروپاشی است.

  • یأس و ناامیدی سفیدپوستان، امیدواری اقلیت ها

تحقیق من با مقایسه دیدگاه ها درباره تحرک اجتماعی در آمریکا و آمریکای لاتین آغاز شد، آمریکای لاتین یعنی منطقه ای که همواره به خاطر بالا بودن سطح فقر و بی عدالتی معروف بوده است (اگرچه در دهه های اخیر پیشرفت هایی داشته است). من یکی از پرسش هایی را که در نظرسنجی جهانی موسسه گالوپ[۲] مطرح شده بود و درآن یکی از سوالات محوری رؤیای آمریکایی از پاسخ دهندگان پرسیده شده بود را بررسی کردم: “آیا فردی که در این کشور سخت تلاش می کند می تواند پیشرفت کند؟”

در نتیجۀ بررسی خود، شکاف بسیار بزرگی بین پاسخ ثروتمندان و فقرا در آمریکا یافتم (معیار تشخیص دو گروه ۲۰% بالا و پایین توزیع درآمد در پاسخ دهندگان، نظرسنجی گالوپ بود). این نتیجه با نتیجه بررسی پاسخ های آمریکای لاتین در تضاد آشکار بود، چرا که در پاسخ های آمریکای لاتین تفاوت مهم و معناداری میان دیدگاه های گروه های درآمدی مختلف به چشم نمی خورد. احتمال اینکه مردم فقیر آمریکا اعتقاد دارند با سخت کوشی و تلاش می توانند پیشرفت کنند و آینده بهتری داشته باشند نسبت به مردم فقیر(تر) شبیه آنها در کشورهای آمریکای لاتین ۲۰ برابر کمتر است، با وجود اینکه مردم فقیر آمریکای لاتین از نظر رفاه مادی وضعیت به مراتب بدتری نسبت به فقرای آمریکا دارند.

سؤال دیگری که در نظرسنجی مطرح شده بود این بود که آیا پاسخ دهندگان هر روز استرس را تجربه می کنند. استرس یکی از شاخص های سلامت ضعیف است و نوع استرسی که معمولا قشر فقیر جامعه تجربه می کنند یعنی استرسی که معمولا ناشی از شوک های منفی ای است که خارج از کنترل آنهاست (استرس بد) مطمئنا برای سلامتی روحی و جسمی آنها مضرتر از استرس خوب است: استرسی که در راستای دستیابی به هدف است و افرادی آن را تجربه می کنند که قادرند روی آینده خود تمرکز و برای آن برنامه ریزی کنند.

مردم آمریکای لاتین بیشتر از مردم ایالات متحده می خندند و کم تر استرس دارند!

به طور کلی، مردم آمریکای لاتین نسبت به مردم آمریکا هر روز به میزان قابل توجهی متحمل استرس کمتری می شوند و بیشتر هم می خندند. اختلاف میان فقرا و ثروتمندان در ایالات متحده به طور قابل توجهی بیشتر از آمریکای لاتین است (۵/۱ برابر در امتیاز ۱-۰) و این یعنی فقرا در آمریکا استرس و فشاری بیشتر از ثروتمندان یا فقیران در آمریکای لاتین متحمل می شوند.

شکاف میان انتظارات و احساسات افراد فقیر و ثروتمند هم در ایالات متحده بزرگتر از این شکاف در بسیاری کشورهای دیگر در شرق آسیا و اروپا (مناطق مورد مطالعه) است. به نظر می رسد که فقیر بودن در کشوری بسیار ثروتمند و در عین حال بسیار نابرابر که خود را سردمدار شایسته سالاری می داند و به خود می بالد ولی از زیر حمایت اجتماعی از قشر ضعیف و عقب مانده شانه خالی می کند، منجر به درجه بالاتری از استرس و افسردگی می شود.

اما تحقیق من نتایج تعجب برانگیزی هم در پی داشت. در حالی که در نقطه آغاز نتیجه نشان دهندۀ سطح پایین اعتقاد به ارزش تلاش و سخت کوشی و سطح بالای استرس در میان مردم فقیر آمریکا بود، میزان خوش بینی و مثبت اندیشی دربارۀ آینده را در میان مردم فقیر از نژادهای مختلف بررسی و مقایسه کردم. این بررسی بر اساس سؤالی در نظرسنجی روزانۀ گالوپ بود که از پاسخ دهندگان می پرسد فکر می کنند تا ۵ سال آینده روی کدام پلۀ نردبان رضایت از زندگی با پله های مفروض ۰-۱۰ ایستاده اند.

من به این نتیجه رسیدم که اقلیت های فقیر – و به ویژه سیاهپوستان- نسبت به آینده بسیار خوش بین تر از سفیدپوستان فقیر هستند.  در حقیقت سیاهپوستانی که به سوالات نظرسنجی پاسخ داده بودند سه برابر سفیدپوستان فقیر سطح بالاتری از خوش بینی را روی نردبان خوش بینی انتخاب کرده بودند، در حالی که فقیران هیسپانیک آمریکا یک و نیم برابر نسبت به سفیدپوستان خوش بین تر بودند. همچنین احتمال اینکه فقیران سیاه پوست روز قبل از نظرسنجی تحت استرس و فشار بوده اند نسبت به فقیران سفیدپوست نصف و این نسبت درباره فقیران هیسپانیک آمریکا تنها دوسوم نسبت به فقیران سفیدپوست بود.

چگونه می توان درجه خوش بینی بالاتر را در میان اقلیتها توجیه کرد؟ اقلیت هایی که از گذشته با تبعیض و چالش های مختلف دست و پنجه نرم کرده اند. پاسخ این سؤال ساده نیست.

یکی از عوامل تاثیرگذار می تواند این باشد که اقلیت های فقیر نسبت به هم نوعان سفیدپوست خود از تور ایمنی و حمایت اجتماعی غیررسمی قویتری برخوردارند، مانند خانواده و کلیسا. روانشناسان همچنین به این یافته رسیده اند که اقلیتها منعطف تر هستند و به احتمال خیلی کمتری نسبت به سفیدپوستان در مواجهه با شوک های منفی ابراز افسردگی می کنند یا دست به خودکشی می زنند، شاید به این دلیل که آنها مسیر طولانی تری را در رویارویی با شوک های منفی و چالشها پیموده اند.

موضوع مهم دیگر تهدید و واقعیت تحرک نزولی سفیدپوستان طبقۀ کارگر است به ویژه در قلب کشور که مشاغل تولیدی، معدنکاوی و دیگر شغلها به تدریج محو شده و خلائی ایجاد کرده اند. اندرو چرلین از دانشگاه جانز هاپکینز بیان می کند که فقرای سیاهپوست و هیسپانیک آمریکا به مراتب بیشتر از فقیران سفیدپوست قکر می کنند و چنین بیان می کنند که زندگی آنها نسبت به زندگی والدینشان بهتر است. احتمال اینکه فقیران سفیدپوست بگویند که زندگی بدتری نسبت به والدین خود دارند بیشتر است. به نظر می رسد که به ویژه این گروه در فرسایش رؤیای آمریکایی زندگی می کنند.  

  • مشکل آمریکایی

چرا این مسأله اهمیت دارد؟ تحقیق من در یک دهه پیش – از آنجایی که پژوهشهای دیگر نیز آن را تأیید کرده اند- به این نتیجه رسید که افرادی که درباره آینده خود امیدوارتر و خوش بین تر بودند دستاوردهای شغلی و سلامت بهتری داشتند. کسانی که به آینده امید دارند برای آن سرمایه گذاری و تلاش می کنند، در حالی که کسانی که با فشار و استرس، تقلای روزمره و فقدان امید تضعیف می شوند نه تنها گزینه های کمتری برای چنین سرمایه گذاری ای دارند بلکه اطمینان کمتری هم دارند که تلاش هایشان در آینده به ثمر خواهد نشست.

بارزترین نشانگر عدم امیدواری در ایالات متحده افزایش قابل توجه در مرگ و میر زودرس در دهه گذشته است – که ناشی از افزایش خودکشی ها و مسمومیت با مواد مخدر و الکل و توقف پیشرفتها در زمینه مهار بیماری های قلبی و سرطان ریه – در درجه اول در میان افراد سفید پوست تحصیل نکردۀ میانسال است.  میزان مرگ و میر افراد سیاهپوست و هیسپانیک، گرچه به طور متوسط از سفیدپوستان بالاتر است، در همان دوره زمانی همچنان رو به کاهش است.   

دلایل این گرایش چندوجهی است. یکی از این دلایل همزمانی دو روند است، یعنی در دسترس بودن کامل و راحت مواد مخدری چون ایپوئیدها، هرویین و فنتالین، و کاهش مشاغل و هویت کارگری که عامل اصلی آن تحولات تکنولوژی است. امروزه ۱۵ درصد از مردان در سن طلایی زندگی خود بیرون از دایره نیروی کار قرار دارند. و پیش بینی می شود این رقم تا سال ۲۰۵۰ به ۲۵ درصد برسد. هویت کارگری به نظر می رسد برای سفیدپوستان قوی تر از اقلیت ها است. با اینکه امروزه موقعیتهای شغلی در زمینۀ خدماتی چون بهداشت و سلامت افزایش یافته، احتمال انتخاب این مشاغل در مردان سفیدپوست بسیار کمتر از هم نوعان آنها در اقلیتها است.  

طبق نتیجۀ جدیدترین تحقیقم با سرجیو پینتو، فقدان امید هم به افزایش میزان مرگ و میر کمک می کند. به طور متوسط افرادی که نسبت به آینده کمتر خوش بین هستند بیشتر در مناطق آماری کلانشهرها با آمار مرگ ومیر بیشتر در سنین ۴۵ تا ۵۴ سالگی زندگی می کنند.

افراد مأیوس و ناامید بیشتر در معرض مرگ زودرس هستند ولی زندگی در میان انبوهی از مرگ و میر زودرس هم خود باعث تهلیل رفتن امید می شود. از طرف دیگر سطح بالاتر خوش بینی در میان ساکنان مناطق کلانشهری با پایین بودن میزان مرگ و میر زودرس همراه است. این مناطق معمولا از نظر قومی و نژادی پراکندگی بیشتری دارند، زندگی سالم تری دارند (با توجه به اینکه تعداد کمتری از پاسخ دهندگان دخانیات مصرف می کنند و تعداد بیشتری ورزش می کنند) و رونق شهری و اقتصادی در آنها بیشتر است.

رشد ناشی از پیشرفتهای فناوری فقط محدود به آمریکا نیست و کارگران کم مهارت در همۀ کشورهای سازمان همکاری و توسعۀ اقتصادی (OECD) با مشکلات ناشی از آن مواجه هستند. ولی این کشورها بر خلاف آمریکا با افزایش مرگ و میر زودرس روبرو نشدند. یک دلیل بر این مسأله شاید این باشد که کشورهای اروپایی نظام تأمین اجتماعی قویتر و قوانین مسئولیت های اجتماعی محکم تری در حمایت از اقشار ضعیف دارند.

از قضا شاید یکی از دلایل این مشکل همان رؤیای آمریکایی باشد. قشر کارگران سفیدپوست آمریکایی که والدینشان رؤیای آمریکایی را تجربه و در آن زندگی کردند و انتظار داشتند همین اتفاق برای فرزندانشان هم بیفتد، کسانی هستند که به نظر می رسد بیشترین آسیب را از فرسایش این رؤیا متحمل شده اند و با این حال معمولا به برنامه های دولت رأی منفی می دهند. برعکس، اقلیتها که سالها برای حقوق خود مبارزه و تلاش کرده اند و در میدان کار و اشتغال بیشتر تجربه انجام کارهای مختلف را دارند و در مواقع نیاز می توانستند روی کمک و حمایت خانواده و انجمن های محلی حساب کنند، منعطف تر و امیدوارترند به ویژه به خاطر اینکه آنها همچنان فرصت هایی برای بالا رفتند از پله های نردبان پیش روی خود می بینند. هزینۀ فقیربودن در آمریکا بسیار سنگین است، کشوری که در آن برندگان خوب می برند و بازندگان بد زمین می خورند. در حقیقت این رؤیا با هدف پیشگامی در شایسته سالاری نتیجۀ مطلوبی در پی نداشت: حمایت دولت از تورهای ایمنی، آموزش های فنی و حرفه ای، و حمایت های اجتماعی از مردم محروم و بی بهره از شانس و اقبال در آمریکا نسبت به کشورهای دیگر بسیار کمتر است. این اقدامات و استراتژیها امروز به شدت مورد نیاز است به ویژه در قلب کشور، جایی که شاید خاستگاه خیلی از قهرمانان آلجر بوده است ولی این قشر مدتهاست دیگر از بخت و اقبال بلند بی بهره مانده اند.

منبع:

این مطلب در ۲۰ ژوئن سال ۲۰۱۷ در تارنمای گاردین منتشر شده و در آدرس ذیل قابل‌دسترسی است:

https://www.theguardian.com/inequality/2017/jun/20/is-the-american-dream-really-dead


[۱] Horatio Alger Jr

[۲] شرکت گالوپ به انگلیسی: Gallup Inc)  ) که در ایران بیشتر با نام مؤسسه گالوپ شناخته می‌شود، یک شرکت مشاوره مدیریتی است که بیش از همه چیز برای مؤسسه نظرسنجی گالوپ به انگلیسی (Gallup Poll) شناخته شده‌است. مؤسسه گالوپ از معتبرترین موسسات نظرسنجی در جهان است که آشنایی با مراحلی که برای انجام نظرسنجی در این مؤسسه انجام می‌شود، حائز اهمیت است.