روایتی از آشفتگی در آمریکا

روایتی از آشفتگی در آمریکا

این یادداشت که توسط تیموتی ایگان (نویسنده نیویورک‌تایمز در حیطه آمریکا و سیاست و برنده جایزه کتاب ملی و نویسنده «سفر به ابدیت ») به نگارش درآمده، در 7 دسامبر 2019 و در روزنامه نیویورک‌تایمز، با عنوان «آمریکا هنوز داستانی برای روایت دارد»، به چاپ رسیده است. هرچند در تارنمای این نشریه، با عنوان «آمریکا، آشفتگی جنجال‌آفرین » قابل‌مشاهده است. نویسنده در این نوشتار به‌نوعی تحت تأثیر آشفتگی ها و هرج‌ومرج‌های موجود در آمریکا با سبکی خشن قلم می زند تا مخاطبان را به گذشته‌ای پایدار ارجاع دهد که هنوز می‌تواند آمریکا و همه معتقدان به آن را نجات دهد. از همین رو، این متن نیز تلاشی برای احیای آشفتگی و درهم‌ریختگی‌های ایالات‌متحده آمریکا، متکی بر میراث گذشته و نفی سیاست‌های کنونی دولت ترامپ تلقی می شود.

گروه مترجمان مرکز مطالعات آمریکا

در هرج‌ومرج و آشفتگی جنجال‌آفرینی است، این کشور تندخوی ما. بیش از ۴۰ درصد جمهوری‌خواهان به آرامی به سمت حکومت استبدادی می‌روند که به آن، تمایل و رغبت وافر داشته‌اند؛ در یک رأی‌گیری، به سمت یک ریاست جمهوری رفته‌اند که قانون اساسی نتواند آن را کنترل یا در آن، تعادل ایجاد کند. حتی درصد بسیار بالاتری از حزب لینکلن بر آن باور بود که ترامپ در مقایسه با لینکلن، رئیس‌جمهور بهتری خواهد بود. درنهایت، آن دسته افرادی هستند که بر پهنه‌ دشت میوه نگاه می‌کنند و تنها سیلوهای هویتی را – نژاد، جنسیت، اعتقادات و طبقه اجتماعی- در امتداد بوشل‌های گناه می‌بینند. مایه شرم است؛ شرمندگی و شرمساری در طول زمان. زمانی که در خطر هستید، پرچم میهن‌پرستی‌تان را بالا ببرید. بنیان‌گذاران و مؤسسان، هوشیار و آگاه نیستند، آن‌ها را کنار بگذارید.

  • عقابی با بال شکسته

هیچ گریزی از فرسودگی و خستگی فروپاشی ملی ما نیست؛ حتی بدون استیضاح، تعطیلات رسمی رویارویی جنگ‌های فرهنگی است، بیان صامت شادی و تشویق که در آن عذر و بهانه‌ها و طفره‌های سیاسی آورده شده است. این عقاب را با بال شکسته تصور کن، بسیاری از بهترین تاریخ‌دانان ما با خود می‌اندیشند که آیا هیچ‌یک از روایت مشترک ملی ما امکان‌پذیر است، آن‌هم در ملتی که بسیاری از مردمانش در سرزمینی غریب، احساس بیگانگی و دلسردی دارند؟ بااین‌حال، اگر نگاهی مجدد بیندازید، در میان مفاهیم پیچیده، تاریکی‌های بیگانه و داخلی و آن‌سوی سروصداهای رسانه‌های اجتماعی، گذشته‌ای پایدار می‌یابید که تا به امروز، فقط ما را نجات داده است. داستان عظیم آزمایش آمریکایی، ملتی که حکومتی مذهبی، قومی یا نژادی نیست، بلکه اندیشه و طرز تفکر است، ملتی مرده نیست، حتی گذشته هم نیست.

برای شروع‌کنندگان، علی‌رغم سیاست‌های ریاست جمهوری نشأت‌گرفته از پساب‌های برتر پنداری نژاد سفید، اقوامی از مهاجران با مهاجران دیگر مقابله نمی‌کند. اتفاق آراء، اگرچه آسیب دیده اما دست‌نخورده و سالم باقی‌مانده است: حدود ۶۰ درصد آمریکایی‌ها می‌گویند که باز بودن درها به روی بیگانگان و خارجی‌ها برای هویت ما ضروری است. بیشتر آنان نیز می‌گویند: مهاجران، کشور ما را قدرتمندتر می‌سازند. پیش‌تر این اندیشه و تفکر روح‌بخش، بسیار موردحمله و انتقاد گرفته بود. در دهه ۱۸۵۰، زمانی که گروه‌های عظیمی از مهاجران ایرلندی چپاول شده به ساحل کشور ما آمدند، حزب لا أدری (حزب آمریکایی‌های بومی the Know Nothing Party) تمام تلاش خود را کردند تا آن‌ها به شهروندی آمریکا درنیایند. این جمعیت انبوه مهاجران، بسیار چرکین و کثیف بودند، زندگی بزهکارانه‌ای داشتند، بسیار بیگانه و خارجی به نظر می‌رسیدند، پرسروصدا نیز بودند، دارای تعصبات قومی و قبیله‌ای بوده و روحیه‌ کاتولیکی متعصبی داشتند. لینکلن از حزب the Know Nothing Party متنفر بود؛ زمانی که به حکومت رسید، آن‌ها برکنار شدند.

سپس، دوباره و در اوایل قرن بیستم، فرشتگان نیکوتر سرشت ما در حال گریز بودند. درست زمانی که بیش از پنج میلیون آمریکایی برای وفاداری به کوکلوس‌کلان[۱] سوگند یادکردند، آمریکای دهه ۱۹۲۰، به شیوه طراحی کلان طرح‌ریزی مجدد شد. حق رأی برای سیاه‌پوستان در جنوب ایالات‌متحده از بین رفت و سرکوب‌های تضعیف‌شده‌ جیم کرو، حتی در برخی ایالات شمالی رواج یافت.

کلان در لایحه مهاجرت ۱۹۲۴، به دیگر هدف اصلی‌اش رسید؛ محدودکننده‌ترین قانون بومی‌گرایی در تاریخ. هدف از این قانون، راه ندادن و بستن دروازه به روی «عناصر نامطلوب» است که مهم‌ترین آن‌ها در میان دیگران، یهودیان اروپای شرقی، ایتالیایی‌ها و یونانی‌های ساکن اروپای جنوبی و ارمنی‌های ساکن ترکیه هستند. چینی‌ها پیش‌تر به دلیل محرومیت سازی‌ها جدا شده بودند. هدف از این طراحی، اطمینان حاصل کردن از دست یافتن به «آمریکایی خالص» بوده است؛ ملتی کاملاً سفیدپوست، پروتستان‌های بومی آمریکایی.

  • روایت اصلی آمریکایی کدام است؟

 بااین‌حال، دوباره در اینجا هستیم، درحالی‌که ساکنان خارجی و بیگانه بیشترین درصد را در مقایسه با صدسال پیش داشته‌اند؛ تقریباً چهارده درصد جمعیت کل و همه در تلاشیم تا به شیوه‌ روایت اصلی آمریکایی زندگی کنیم، علی‌رغم تمام فشارها و ضربات از حزب چپ و راست که می‌خواهند به‌صورت قومی- قبیله‌ای باشید.

رئیس‌جمهور باراک اوباما، در استثنا گرایی آمریکایی در سال ۲۰۱۶ می‌گوید: «جد یا جده‌ام این ارزش‌ها را به من یاد دادند، اما به جایی نرسیده‌اند.» این سخنرانی ایشان یکی از بهترین سخنرانی‌های دوران ریاست‌جمهوری‌اش بود و ارزش یادآوری در حال حاضر را دارد، در این روزهای اندوهناک و تاریک، زمانی که سرسخت‌ترین پرونده‌ها برای میهن‌پرستی پیشرو و مترقی ایجاد شده است.

اوباما در ادامه گفت: «به همین دلیل است که نیروی نظامی ما می‌تواند به شیوه عملکرد آن بنگرد، هر سایه‌ای از انسانیت، در خدمت سربازی همگانی قرارگرفته است. به همین دلیل، هر آن کس که ارزش‌های ما را تهدید می‌کند، فاشیست‌ها، کمونیست‌ها، جهادگرایان یا عوام‌فریبان داخلی، درنهایت شکست خواهند خورد.» اوباما در سخنرانی دیگری گفت: «این همان کشوری است که می‌توانید، سرنوشت خود را بنویسید.» او قطعاً نمی‌توانست بگوید که اگر به سال ۱۶۱۹ وارد این سرزمین می‌شد، مطمئناً در غل ‌و ‌زنجیر بود؛ اما سال ۱۶۱۹، فلسفه جبر و سرنوشت و تقدیر نبود، آن‌گونه که برخی افراد به آن دچار شده بودند. در سال‌های بعد، به سال ۱۸۶۳ آزادسازی برده‌ها را داشتیم، قوانین حقوق مدنی به سال ۱۹۶۴، انتخابات اوباما به سال ۲۰۰۸٫ هیچ‌یک از این اتفاقات، موجب تبرئه گناه بزرگ برده‌داری نشد، اما این‌گونه به نظر می‌رسید که اغلب آمریکایی‌ها، در حال نوشتن سرنوشت بهتری برای خود هستند.

  • رئیس‌جمهوری که دیگر نمی‌توان به او افتخار کرد

امروزه هیچ دشمن خارجی وجود ندارد که ما را با یکدیگر متحد سازد؛ نه پادشاهی بریتانیا، نه آلمانی‌های نازی و نه اتحاد جماهیر شوروی کمونیست. برای بیشتر جهان و بیشتر از نصف ایالات‌متحده، ترامپ، همان متحد کننده (همان دافع و پس زننده اصلی) است. همان‌طور که این هفته در اروپا دیدیم، رئیس‌جمهور مایه خنده و مضحکه است؛ برای رفتارهای مسخره، نادانی، جهل و سروصداهای زیاد و بیهوده‌اش. در ظرف چند روز، در ممالک بیگانه ۲۱ بیانیه اشتباه داشت که تنها نمود کوچکی از دوران ریاست جمهوری‌ او است. زمانی که در کشور است با نهادهای آمریکایی وارد جنگ می‌شود: ارتش، دیوان‌ها، کنگره، مطبوعات، تمام نهادهایی که برای حقیقت، احترام و ارزش قائل می‌شوند؛ حتی قانون اساسی آمریکا. همچنین شخص ترامپ، با استیضاح‌هایی روبرو می‌شود زیرا هر آنچه او انجام می‌دهد، نتیجه‌ای دیگر نخواهد داشت. اگرچه به‌احتمال خیلی زیاد او کنار گذاشته نمی‌شود، بیشتر آمریکایی‌ها بر آن باورند که ترامپ، تخلفی قابل استیضاح و تعقیب مرتکب شده است. همیشه مردمان از ترامپ، به‌عنوان شخصی که سوگندش را به‌صورت فاحش نقض کرده است، یاد خواهند کرد. ما باید تا آخر جهان به این دلیل به خود ببالیم و فریاد بزنیم: دولت یعنی من (L’état, c’est moi) که در هیچ جای اسناد و مدارک بنیان‌گذاران نیست. این داستانی دیگر است که هنوز آمریکا می‌تواند، تعریف کند.

منبع:

این متن ترجمه­ای از مقاله «آمریکا هنوز داستانی برای روایت دارد» است که در هفتم دسامبر سال ۲۰۱۹، بخش A، صفحه ۲۴ چاپ نیویورک، نیویورک‌تایمز منتشرشده و در آدرس ذیل قابل‌دسترسی است:

برای دریافت کلیک کنید.