دکتر احد نوری اصل؛ دکتری علوم سیاسی
واقعیت این است که حضور روسیه در تحولات سوریه، نهتنها کمک نظامی مهمی برای جبهه مقاومت بود بلکه در عرصه سیاسی و راهبردی، برخی معادلات منطقهای را بر هم زده و مخالفان روابط ایران و روسیه در سالهای گذشته را در مقام پاسخدهنده، مورد سؤال قرار داد. آنچه در این مقاله، حائز اهمیت بوده و باید موشکافانه ارزیابی شود، نقش سردار سلیمانی در این عطف مهم تاریخی است. اینکه چرا روسها بعد از گذشت چهار سال از شروع جنگ سوریه، به حضور نظامی در این تحولات مجاب شدهاند، پرسشی است که با بررسی نقشآفرینی سردار سلیمانی، میتوان به آن پاسخ داد. در حقیقت، سؤال موردنظر این مقاله، این است که سردار سلیمانی بهعنوان نماینده و فرمانده میدان جمهوری اسلامی ایران، چگونه توانست در قامت یک دیپلمات عالیرتبه، مقامات ارشد روسیه، بهخصوص رئیسجمهور این کشور (ولادیمیر پوتین) را به همراهی با جبهه مقاومت وادار نماید؟ با توجه به مطالعات پیشین و رصد تحولات یک دهه اخیر سوریه، میتوان موارد ذیل را بهعنوان پاسخ این سؤال مطرح کرد:
۱) اطمینان بخشی نسبت به پیروزی مقاومت و نفوذ ایران در منطقه: یکی از مهمترین دلایل عدم ورود جدی روسها به تحولات سوریه در سالهای اولیه بحران، عدم اطمینان از ماندگاری دولت بشار اسد و ترس از شکست در مقابل غرب بود. تحلیل روسها، بهعنوان یک عضو از پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد تا حدودی متأثر از نگاه دیگر اعضای شورای امنیت بود. ارزیابی روسها این بود که فشارهای داخلی، منطقهای و بینالمللی برای کنارهگیری بشار اسد، بسیار زیاد است، به همین دلیل، استدلالی در ذهنشان شکلگرفته بود، مبنی بر اینکه ماندن نام سیاسی سوریه، مهمتر از ماندن شخص بشار اسد است؛ اما چهار سال اول مقاومت در مقابل تروریستها به فرماندهی سردار سلیمانی، این اطمینان خاطر را برای روسها به وجود آورد که بعد از شکست در تحولات لیبی و سکوت در مقابل غرب، میتوانند با حضور فعال در کنار جمهوری اسلامی ایران، به یک پیروزی مهم منطقهای در مقابل غرب دست یابند.
۲) شخصیت مقتدر و کاریزمای سردار سلیمانی در میدان جنگ و دیپلماسی: قاطعیت جمهوری اسلامی ایران در خصوص حمایت از دولت بشار اسد و اینکه بههیچوجه، حاضر به عقبنشینی از این خواسته نبوده و اجازه سقوط دولت بشار اسد را نخواهد داد، در کنار شخصیت کاریزماتیک و فرمانده میدانی جبهه مقاومت یعنی سردار سلیمانی، وضعیت را برای روسها، کاملاً مشخص کرده بود که نمیتوانند سکوت اختیار کنند و باید در این تحولات مهم تاریخی میان جبهه مقاومت و جبهه «غربی-عبری-عربی»، یکی را انتخاب کنند. نفوذ، اقتدار و هیمنه سردار سلیمانی و همچنین، روحیه استکبارستیزی و ضدآمریکایی ایشان در این تصمیم تاریخی روسها، بهشدت تأثیرگذار بود؛ بهعنوانمثال، یوگنی گونچاروف از افسران ارشد روس میگوید، قرار بود گروه ما از اردوگاه پناهندگان سوری به نام «ابودخور» در مرز با اردن بازدید کند و مأموریتی را در این اردوگاه، انجام دهیم اما نظامیان آمریکایی که در نزدیکی اردوگاه مستقر بودند، مانع ورود ما به آنجا شدند. البته ژنرال قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس، ما را از ایست بازرسی آمریکاییها بدون آنکه به نظامیانشان توجهی کند، عبور داد. شخصیت و اقتدار نظامی، اطمینان لازم به روسها میداد که میتوانند بر روی توانمندیهای نظامی ایشان و نیروهایش، حساب ویژهای باز کنند و در نتیجه، ترس از شکست احتمالی در بحران سوریه برای آنها به حداقل رسیده بود.
۳) نقشآفرینی دیپلماتیک سردار سلیمانی: موفقیتها و توانمندیهای نظامی جبهه مقاومت به فرماندهی سردار سلیمانی، تنها بخشی از ضرورتهای ورود روسها به بحران سوریه بود. گام آخر یک مسئله دیپلماتیک بود که نیاز به پیگیری و ممارست سیاسی از سوی وزارت امور خارجه داشت. درواقع، در خصوص بحران سوریه، وظیفه اصلی وزارت امور خارجه ایران در آن مقطع، برقراری روابط گسترده و همهجانبه با روسها برای ورود جدی به این عرصه بود، اما به دلیل ضعفهای جدی در آن مقطع و شاید عدم اعتقاد به همکاری و اتحاد دو کشور در بحران سوریه، موجب کمکاریهای جدی در این حوزه شده بود که به ناچار، سردار سلیمانی بهشخصه این وظیفه مهم را به دوش گرفت و در کنار فرماندهی نظامی میدان، مسئولیت پیگیری دیپلماتیک حضور روسها در سوریه را بر عهده گرفت. سردار سلیمانی -که در افغانستان با رفتارشناسی روسها آشنا شده بود- معتقد بود که اگر شما، دائماً با روسها حرف بزنید، منافع مشترکتان را تعریف کنید و برایشان استدلال منطقی بیاورید، میتوانید به هدف برسید و با هم به خوبی کار کنید؛ اما اگر بین گفتوگوها، فاصله طولانی بیفتد، ممکن است در بعضی نکات اساسی از شما فاصله بگیرند و تحت تأثیر برخی اندیشکدهها یا فضای بینالمللی قرار گیرند. تداوم این پیگیریها و دیدار نهایی با رئیسجمهور روسیه، این مهم را به سرانجام رساند. سید حسن نصرالله در این خصوص چنین بیان میکند:
«رئیسجمهور «پوتین»، نگرانیهایی داشت و معتقد بود، گزینه ورود به سوریه، مخاطراتی دارد که هم ممکن است یک قمار شکستخورده و هم گامی موفقیتآمیز باشد. در آن زمان، هماهنگی میان ایران و روسیه، شکل گرفت و برادر ما «حاج قاسم سلیمانی»، به مسکو رفت و با رئیسجمهور آنجا دیدار کرد؛ ]در این جلسه[ «حاج قاسم سلیمانی» بهصورت کاملاً علمی، واقعی، نظامی، میدانی و از روی نقشه، سخن گفت و در این میان، به مساحت، اعداد و ارقام نیز اشاره کرد. در آن جلسه، «پوتین» به «حاج قاسم سلیمانی» گفت که قانع شده است. درواقع، در سایه آن جلسه بود که تصمیم ورود نیروهای روسی به سوریه اتخاذ شد.»
نتیجهگیری
با توجه به نقشآفرینی مثبت و فعال سردار سلیمانی در ورود روسیه به بحران سوریه و قرار گرفتن این کشور در کنار جبهه مقاومت برای مقابله با جبهه غربی-عبری-عربی و موفقیت حاصل از آن، میتوان نتایج مهم و ارزندهای کسب کرد؛ اول اینکه میدان و توانمندیهای نظامی و دفاعی بر هر امر دیپلماتیکی برتری دارد و بدون قدرت دفاعی و امنیتی، نمیتوان اهداف سیاسی را پیگیری کرد. دوم اینکه هر جا سیاست خارجی یک کشور دچار انفعال شود، مردان مقتدر و کاریزمای نظامی، میتوانند این ضعف را پوشش دهند اما در صورت وجود ضعف در حوزه نظامی و امنیتی، هیچگاه یک فرد دیپلمات عالیرتبه هم نمیتواند انفعال یک فرمانده نظامی را پوشش دهد و به ناچار، تسلیم طرف مقابل خواهد شد. نکته پایانی و مهم نیز این است که شهادت سردار سلیمانی، باعث نخواهد شد که این مسیر مقدم بودن گفتمانِ میدان از مسیر خود خارج شود، بلکه گفتمان میدان بهعنوان پشتوانه و بازوی اصلی دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران، به نقش پررنگ خود ادامه خواهد داد و در صورت هرگونه انفعال در وزارت امور خارجه، توان و قابلیت پوشش آن را دارد.