الهه صالح رضایی؛ دانشآموخته ارشد دیپلماسی و سازمانهای بینالمللی
با پایان یافتن جنگ سرد و آغاز انقلاب فناورانه، نظام بینالملل پیچیدهتر از گذشته شد. نای معتقد است، قدرت در این نظام مانند شطرنج در یک صفحه سهبعدی تقسیم شده است؛ بنابراین مفهوم امنیت و جنگ از حالت تکبعدی خارج شده و تعریفی چندوجهی به خود گرفته است. استفاده همزمان از چندین ابزار قدرت متناسب با آسیبپذیریهای خاص در سراسر طیف کامل کارکردهای اجتماعی برای دستیابی به اثرات همافزایی با عنوان جنگ ترکیبی، یک پدیده استراتژیک جدید است که پیامدهای بالقوه و تهدیدکننده حیاتی دارد و مورد توجه اندیشمندان این حوزه قرار گرفته است.
ابزارهای قدرت همچون توان نظامی، سیاسی، اقتصادی، مدنی و اطلاعات که بسته به موقعیت، هریک از این ابزارها در راستای افزایش عمودی یا همگامسازی همه اینها برای افزایش افقی مورد استفاده دشمن در جنگ ترکیبی قرار میگیرد. اینگونه ضعفها و آسیبپذیریهای دولتهای هدف، بهرهبرداری از آنها برای دستیابی به اهداف را برای بازیگران ترکیبی، آسانتر میکند و همچنین کمک میکند تا زیر چارچوب تشخیص باقی بمانند و از ابهام، عدم تقارن، غیرخطی بودن و انعطافپذیری، استفاده کنند و اینگونه از پیامدهای حقوقی بینالمللی جلوگیری نمایند.
جنگ ترکیبی در درازمدت سبب آسیبپذیری دولت قربانی در ابعاد سیاستهای اجتماعی، اقتصادی و نظامی شامل موارد زیر میگردد.
- ضعف انسجام ملی؛
- عملکرد ضعیف اقتصاد کلان؛
- بدهیهای داخلی و خارجی؛
- وابستگی به کمکهای خارجی؛
- شکاف قومی و مذهبی؛
- دوقطبی شدن احزاب سیاسی؛
- رژیم استبدادی/غیردموکراتیک؛
- سیاست بدون اصول؛
- بخش قابل توجهی از جمعیت زیر خط فقر؛
- استفاده غیرمسئولانه از رسانههای اجتماعی؛
- تأخیر در پاسخگویی به تبلیغات و اخبار جعلی؛
- زیرساخت ICT غیر سخت و غیرمقاوم (آسیبپذیری بحرانی)؛
- عدم ارزیابی مستمر ریسک.
آمریکا و جنگ ترکیبی علیه ایران
از اوایل دهه ۹۰ مشخص شد که منطق منازعه موجود در حوزه ژئوپلیتیکی به بستر حوزه «اقتصادی» منتقل شده است که در آن، کشورها بایستی توانایی اجرای استراتژیهای سلطه مبتنی بر کنترل کشورها را داشته باشند. همچنین زیرساختهای «اطلاعاتی» و جریان «دانش فنی» و «اقتصادی»، نقش اساسی در این زمینه را بر عهده دارند.
باواند معتقد است جنگ ترکیبی برنامههای کاربردی و گستردهای از فعالیتهای نظامی، منابع انرژی، برنامهها و اقدامات کاربردی است که به طور گسترده و هدفمند مورد استفاده قرار میگیرند. بالاترین حد استفاده از نفوذ «اقتصادی و سیاسی» برای اصلاح حکومتهای متخاصم، جنبشها یا احزاب سیاسی _ اجتماعی از مشخصههای چنین جنگی به شمار میرود.
نمونه بارز اینگونه جنگ، جنگ ترکیبی آمریکا علیه ایران است. از نظر منطقهای، ایالات متحده هدف خود را در حفظ توازن قوا بین بازیگران مختلف منطقهای و حفظ کنترل خود بر این منطقه مهم اقتصادی و سیاسی دنبال میکند. آمریکاییها در این مدل از جنگ، تمامی این ابزارها را در راستای تضعیف و سرنگونی جمهوری اسلامی ایران مورد استفاده قرار دادهاند؛ زیرا معتقد هستند جنگ صرفاً نظامی علیه ایران چندان مؤثر نبوده است و میتواند تبعات بسیار مخربی برای آنها و متحدانشان در منطقه و حتی خارج از منطقه خاورمیانه داشته باشد؛ بنابراین ایالات متحده آمریکا از اهرمهای مختلف در یک طیف وسیع به طور همزمان و پیوسته بهره گرفته است و ایران را تحتفشار سخت بینالمللی قرار میدهد.
ازآنجاییکه پیوسته میان اقتصاد، امنیت و الگوهای اقدام راهبردی کشورها رابطه مستقیم و متقابلی وجود دارد، امنیت انرژی، توانایی لازم را دارد تا بر رفتار سیاسی و اقتصادی کشورها بهویژه قدرتهای بزرگ اثرگذار باشد؛ بدین ترتیب، سیاستهای آمریکا در حوزه انرژی، بخشی از رویکرد سیستماتیک به اقتصاد سیاسی نفت است و «تحریم اقتصادی» ابزار اصلی آمریکا در جنگ ترکیبی علیه ایران است.
بر این پایه، با فلج کردن اقتصاد ایران از طریق اعمال تحریمهای شدید و ایجاد فشار راهبردی بر میزان درآمد جامعه و سرمایه اجتماعی دولت، ضمن تضعیف و براندازی نظام با ایجاد آسیبپذیری و ناامنی داخلی، فضای خارجی ایران را نیز به چالش کشیده است.
همچنین وضعیت سرمایهگذاری مستقیم خارجی در ایران، طی سالهای پس از انقلاب اسلامی و تحتتأثیر تحولات سیاست خارجی ایران، نوسانات بسیار زیادی داشته است؛ برای مثال وضعیت صادرات در سال ۲۰۱۷ نسبت به سال ۲۰۱۵ با ۸۷٫۷ میلیون دلار، بیش از دوبرابر رشد داشته است. این وضعیت حتی در سال ۲۰۱۸ نیز به مقدار تقریباً ۹۰ میلیون دلار افزایش پیدا کرد اما در دوران پسابرجام، یعنی سال ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰، وضعیت صادرات ایران تقریباً دو سوم تنزل پیدا کرد؛ یعنی مقدار صادرات ایران در سال ۲۰۲۰ به ۳۵٫۸ میلیون دلار کاهش یافت. بیشترین مقدار واردات ایران در طی این سالها، به سال ۲۰۱۷ (دوران اجرای برجام) با ۶۴٫۵ میلیون دلار مربوط میشود. در مقابل، کمترین مقدار نیز به دوران پسابرجام یعنی سال ۲۰۲۰ با ۳۵٫۸ میلیون دلار بازمیگردد.
اینگونه تحریمهای بانکی و پولی و جنگ اقتصادی علیه ایران، پیامدهای منفی بسیاری را برای اقتصاد ایران به بار آورده است که مهمترین آن، کاهش ارزش پول ملی ایران، افزایش نرخ تورم و قیمت کالاها و خدمات، کاهش مستمر در رشد اقتصادی و تولید ناخالص ملی، ایجاد ناامنی، فشار اقتصادی و نیز ایجاد فشار روانی است. بدین ترتیب، اقتصاد ملی ایران در موقعیتهای مختلف، با چالشها و تهدیدات امنیتی روبهرو شده است و از سطوح پایین سرمایهگذاری، کاهش بهرهوری، سطح بالای بیکاری، بهویژه در میان زنان و جوانان ایرانی که تحصیلات دانشگاهی دارند، رنج میبرد؛ بنابراین در هر دو بعد اجتماعی و اقتصادی بر اساس آمارهای به دست آمده، شاهد کاهش رفاه اجتماعی در پی افزایش تورم و نرخ بیکاری هستیم که خود عاملی برای کاهش جمعیت در ایران است.
سخن پایانی
بر اساس دیدگاه واقعگرایی تهاجمی، قدرت بالقوه درواقع منابع اجتماعی است که یک دولت برای ایجاد نیروی نظامی در اختیار دارد. اندازه جمعیت و ثروت دولت، مهمترین عناصر برای تولید قدرت نظامی است. اندازه جمعیت بسیار مهم است؛ زیرا قدرتهای بزرگ، به ارتشهای بزرگ نیاز دارند. کشورهایی با جمعیت کم نمیتوانند به قدرتهای بزرگ تبدیل شوند. اندازه جمعیت از نظر کارایی اقتصادی نیز مهم است؛ زیرا جمعیت زیاد میتواند ثروت عظیمی را تولید کند که یکی دیگر از اجزای سازنده قدرت نظامی است.
ثروت ازاینجهت مهم است که اگر دولت پول و فناوری لازم برای تجهیز، نوسازی مستمر نیروهای جنگی خود را نداشته باشد، نمیتواند ارتش قدرتمندی بسازد. تأکید بر ثروت به این دلیل است که ثروت بر هر دو بعد قدرت یعنی بعد جمعیتی و بعد اقتصادی در کنار هم دلالت دارد. بدین ترتیب، از تبعات جنگ ترکیبی آمریکا علیه ایران، کاهش جمعیت ناشی از کاهش رفاه اجتماعی و اقتصادی است که خود عاملی برای کاهش توان نظامی به شمار میرود. این عامل سبب ناامنی نظامی در محیط پرآشوب منطقه برای ایران خواهد شد.
منابع
- تحلیل ماهانه بازار نفت خام در بازارهای مختلف (۲۰۱۹)، قابلدسترس در: http://Platts.com
- تحلیل ماهانه بازار نفت خام در بازارهای مختلف، (۲۰۱۹)، قابلدسترس در: http://Argus.com
- نایگر، براین (۱۴۰۱)، عصر هیبریدی، امنیت بینالمللی در دوران جنگ ترکیبی، مترجم: محمدحسین قربانی زواره، تهران، مرکز مطالعات راهبردی آجا.