فرزانه مرادی؛ پژوهشگر مسائل سیاسی
در بین کشورهای منطقه خاورمیانه، روابط ایران و عربستان را باید یکی از دشوارترین عرصههای مربوط به دیپلماسی خارجی دانست. دو کشور نامبرده، در زمره قدرتهای بزرگ منطقه محسوب میشوند که تحولات آنها و سیاستهای منطقهایشان نهتنها بر منافع و امنیت ملی یکدیگر اثرگذار است بلکه میتواند معادلات منطقهای و جهانی را نیز دگرگون کند. فاصله دیپلماتیک دو کشور در طی هفت سال و دگرگونیهای منطقه غرب آسیا، ناشی از جدایی این دو کشور کلیدی در خاورمیانه، نشان از اهمیت و اثرگذاری آنها در سیاستهای منطقهای دارد.
ایران و عربستان بیش از یک سال را صرف پنج دور رایزنی در سطح امنیتی در بغداد با میانجیگری عراق کردند. در این میان، پادشاهی عمان نیز بهواسطه سیاست خارجی واسطهگرایانه خود در مذاکرات دو کشور نقش ایفا کرد اما درنهایت، این چین بود که توانست قفل روابط دیپلماتیک تهران – ریاض را بعد از هفت سال بشکند و واسطهگر نهایی توافقی میان دو قطب مهم در غرب آسیا لقب گیرد.
چین با میانجیگری میان ایران و عربستان، به رقیب اصلی خود در منطقه یعنی آمریکا، نشان داد که خواهان نقشآفرینی بیشتری در روندهای فرامنطقهای است. آنها همچنین تلاش دارند با کاهش تنشها میان دو بازیگر در منطقه، نقش ژئوپلیتیکی مؤثرتری ایفا کنند که این میتواند زنگ خطری برای منافع واشنگتن در خاورمیانه باشد. علاوه بر این میتوان گفت که متحدان آمریکا در منطقه خلیجفارس، اعتبار آن را بهعنوان یک ضامن و شریک امنیتی زیر سؤال بردهاند.
حمله به تأسیسات نفتی دو پالایشگاه ابقیق و خریص متعلق به شرکت دولتی آرامکو در سال ۲۰۱۹ و عدم واکنش جدی آمریکا به آن سبب شد که عربستان و کشورهای شورای همکاری خلیجفارس، متوجه این موضوع شوند که باید به سمت متنوع کردن متحدان راهبردی خود و همچنین کاهش وابستگی به آمریکا حرکت کنند.
هژمونی جهانی در گرو هژمونی خاورمیانه
آمریکا از سال ۱۹۷۱ تاکنون دو هدف را در سیاست خارجی خود در خاورمیانه دنبال میکند؛ در درجه اول تأمین امنیت اسرائیل بهعنوان متحد راهبردی و قلب تپنده نظام سرمایهداری آمریکا و دوم تأمین امنیت انرژی با استفاده از راهبرد قدیمی «تفرقه بینداز و حکومت کن»، همواره از اولویتهای سیاست خارجی واشنگتن بوده است. برای دستیابی به این اهداف، آمریکا از جنگ جهانی دوم تاکنون تلاش کرده است تا نقاط ژئواکونومیک خاورمیانه از جمله خلیجفارس را زیر کنترل سیاسی – امنیتی خویش درآورد.
در نقاط ژئوپلیتیک نزدیک اسرائیل نیز تغییر تصمیم نخبگان در کشورهایی همچون مصر و اردن و تغییر رژیم در کشورهایی همچون عراق و سوریه را دنبال کرده است. علاوه بر این میتوان عدم همگونی بين واحدهای منطقه و تداوم تعارضات منطقهای بين واحدهای اين نظام فرعی را یکی دیگر از علتهای مداخله ممتد قدرتهای بزرگ در مسائل و حوادث خاورمیانهای دانست.
در این حوزه، تعارضات در سطح فرامنطقهای، درون منطقهای، بینکشوری و فرو ملی بیش از مناطق و حوزههای دیگر است و درنتیجه، واحدهای فرامنطقهای باتوجهبه اهداف و منافع خود در منطقه، بیش از حوزههای دیگر مداخله کردند. ایالات متحده نيز در تداوم همين روند با حذف رقيب اصلیاش (چین)، در صحنه رقابت، به دنبال تثبيت هژمونی خود در كل جهان است و در نتیجه، منطقه خاورميانه و خليجفارس به دليل ويژگیهايی كه دارند، در اولويت هستند و بهعبارتدیگر، تثبيت هژمونی آمريكا در خاورميانه، پيشزمينه هژمونی جهانی است.
جای خالی ابرقدرت در نظم منطقهای جدید
توافق جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی برای ازسرگیری روابط با میانجیگری چین، نشان از کوچکتر شدن نقش آمریکا در معادلات منطقهای است. اعلام توافق رسمی جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی در پکن برای ازسرگیری روابط رسمی خود، علاوه بر تأثیری که در روابط بین دو کشور دارد، تأثیرات منطقهای و فراتر از آن، جهانی نیز با خود به همراه خواهد داشت. مهمترین اثری که در معادلات جهانی میگذارد، بیتردید افول نقشآفرینی آمریکا در منطقه خواهد بود؛ یکی در حوزه ورود چین به معادلات منطقهای و دیگری در ارتباط با حلوفصل اختلافات و تأمین امنیت منطقه به دست کشورهای منطقه، بدون دخالت بیگانگان؛ همانکه جزو اصول ثابت و رسمی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است.
همچنین ماهیت و نوع نقشآفرینی چین و ایالات متحده آمریکا در منطقه بهگونهای است که بیشتر کشورهای منطقه اکنون به این نتیجه رسیدهاند که رابطه با چین ضمن تمامی منافع اقتصادی که در پی دارد، میتواند عاملی برای ثبات و امنیت باشد؛ ثباتی که رشد و شکوفایی اقتصادی را تضمین میکند.
عکسی که پکن در ۶ مارس از «وانگ -یی» – وزیر خارجه چین – منتشر کرد، واشنگتن را در شوک بزرگی فروبرد. او در آن قاب، میان علی شمخانی، دبیر وقت شورای امنیت ملی ایران و مساعد بن محمد العیبان، مشاور امنیت ملی عربستان قرار گرفته بود. این عکس، تصویری از بیل کلینتون در سال ۱۹۹۳ را یادآوری میکرد؛ تصویری که در چارچوبش، کلینتون میزبانی اسحاق رابین، نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی و یاسر عرفات، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین را در زمین چمن کاخ سفید عهدهدار بود تا در باب توافق اسلو، به اجماع دست یابند. در آن بازه زمانی، چنین تصویری، هاله شکستناپذیری را اطراف ایالات متحده ایجاد کرد؛ بازیگری که با فروپاشی شوروی و پیروزی قاطعش در جنگ خلیجفارس در سال ۱۹۹۱، یکهتاز میدان شده بود اما این بار اثری از ایالات متحده در تصویر نبود؛ تغییری در ابعاد گسترده که نهتنها نتیجه ابتکار عمل چین قلمداد میشود بلکه نشان از ناتوانی، سیاستهای گستاخانه و رویکرد دوگانه واشنگتن در خاورمیانه دارد.
ابتکار عمل در دست رقیب
هرچند که چین بهعنوان رقیب اصلی ایالات متحده در خاورمیانه، اختلافات ارضی مهمی با برخی از همسایگان کلیدیاش دارد اما اکنون شریک تجاری اصلی نزدیک به ۱۳۰ کشور جهان است. این کشور نفوذ اقتصادی و دیپلماتیک خود را در سرتاسر کشورهای درحالتوسعه، ازجمله آفریقا و آمریکای لاتین، از طریق سرمایهگذاریهایی مانند طرح کمربند و جاده شی و انبوهی از پروژههای زیرساختی، گسترش داده است.
مشکل مهم آمریکا در منطقه این است که همیشه نیاز شدید و فوری کشورهای خاورمیانه به توسعه را نادیده یا دستکم گرفته است و برای آن تلاشی نکرده است. نتیجه این امر هم این بوده است که اکنون کشورهای این منطقه، چنین کمکهایی را از چین میخواهند و به دنبال روابطی حداکثری با این کشور هستند. شکلگیری دوباره روابط تهران و ریاض با میانجیگری چین نیز عملاً ابتکار را از دست رقیب اصلی یعنی آمریکا خارج کرد و به همه ثابت کرد که دیگر آمریکا نمیتواند مانند گذشته، نقش پلیس منطقه را بازی کند تا بتواند معادلات منطقه را به نفع منافع خود دنبال کند.
چاس فریمن، دیپلمات کهنهکار آمریکایی که زمانی سفیر آمریکا در عربستان بود، در واکنش به این توافق با میانجیگری چین معتقد است: «شکوه و عظمت دیپلماتیک واشنگتن مدتها است که سر آمده است. آنچه اتفاق افتاده، این است که توانایی آمریکا برای اجبار دیگران کم شده است اما ما همچنان خیال میکنیم در دنیای پس از اتمام جنگ سرد هستیم که اقتدار بدون چالشی داشتیم«. همچنین دونالد ترامپ رئیسجمهور سابق آمریکا در مصاحبهای با شبکه آمریکایی فاکس نیوز گفت: «ما عربستان را از دست دادیم؛ در واقع آنها (عربستان) به سمت چینی رفتند که اکنون از آنها محافظت میکند. ما مردم احمقی داریم که کشورمان را اداره میکنند و به نظر من، این خطرناکترین زمان در تاریخ است».
جمعبندی
عوامل متعددی سبب عدم توجه واشنگتن به خاورمیانه و غفلت از تغییرات این منطقه شد؛ ازجمله روی کار آمدن بایدن دموکرات و سیاستگریز از خاورمیانه، تمرکز سیاست خارجی آمریکا بر جنگ روسیه و اوکراین، همچنین مشکلات داخلی آمریکا ازجمله مسائل اقتصادی هستند که در این میان بیتأثیر نبودند.
ازآنجاییکه توافقات جدید از جمله ازسرگیری روابط ایران و عربستان در خاورمیانه، بدون حضور آمریکا و عدم توجه به منافع واشنگتن شکل گرفته است، به نظر میرسد سیاستهای آمریکا در خاورمیانه بعد از این توافق، با تغییراتی جدی روبهرو شود. واشنگتن به همین راحتی خاورمیانه را به آغوش رقیب خود رها نمیکند. از طرفی، توافق تهران – ریاض میتواند تأثیرات منفی بر امنیت اسرائیل داشته باشد؛ در این زمینه آمریکا تمام تلاش خود را میکند تا بتواند توافقات جدیدی را با کشور عربستان در زمینه مسائل امنیتی و فروش دوباره تسلیحات خود به متحد قدیمی را از سر بگیرد.
شواهد حاکی از آن است که امارات و سایر کشورهای حوزه خلیجفارس نیز در تلاش هستند تا خود را با واقعیتهای دنیای چندقطبی حاکم، تطبیق دهند؛ ازاینرو آنها خواهان روابط نزدیکتر با قدرتهای جدید منطقه از جمله ایران، چین و روسیه هستند. آشکار است که واشنگتن تمام تلاش خود را به کار خواهد گرفت تا بتواند روابط عربستان با رژیم صهیونیستی را وارد فاز عادیسازی نماید. بدون شک عادیسازی روابط عربستان با اسرائیل، راه را برای صلح بین اسرائیل و کل جهان اسلام، از جمله اندونزی و پاکستان، باز خواهد کرد.