دکتر حسن عباسی متقیان؛ دانشجوی دکتری اقتصاد نفت و گاز – پژوهشگر مرکز مطالعات آمریکا
حدود یکصد سال است که اقتصاد ایالات متحده، بالاترین سهم از حجم تولید ناخالص جهانی را به خود اختصاص داده است[۱] و خود را بهعنوان قدرتمندترین اقتصاد جهانی معرفی کرده است. اگرچه در سالهای اخیر، با رشد اقتصادی کشورهایی مانند چین و هند، اقتصاد ایالات متحده، جایگاه دستنیافتنی خود را از دست داده است اما همچنان الگوی اقتصادی آمریکا (لیبرال سرمایهداری)، اصلیترین الگوی پذیرفته شده جهانی برای پیمودن مسیر رشد و پیشرفت اقتصادی کشورها و دستیابی ملتها به رفاه اقتصادی است.
هرچند در حال حاضر گزاره «اقتصاد آمریکا، قدرتمندترین اقتصاد جهان است»، گزارهای غیر قابل خدشه و پذیرفته شده برای عموم مردم و حتی خبرگان دانش اقتصاد متعارف در دنیا است اما اصل منطقی و پذیرفته شده، «ضرورت وجود شاخص و سنجه برای انجام مقایسه» نیز زمینه و امکان بازبینی گزاره بالا را فراهم مینماید. بدین صورت که اعتبارسنجی صدق و کذب گزاره بالا، نیازمند بیان شاخصهایی است که ایالات متحده در مقایسه با سایر اقتصادها، در آن شاخصها رتبه برتر را دارد و البته شرط سنجش و ارزیابی جامع وضعیت اقتصادی ایالات متحده نیز سنجش شاخصهای متنوع اقتصادی در سطوح خُرد و کلان است.
در این یادداشت پس از ارائه دستهبندی جدید از شاخصهای سنجش وضعیت اقتصادی، به طور اجمالی به بررسی وضعیت اقتصادی ایالات متحده آمریکا بر اساس این شاخصها پرداختهایم و نشان خواهیم داد که برخلاف اینکه اقتصاد آمریکا به لحاظ شاخصهای کلان و محاسباتی، جایگاه بسیار ممتازی را در میان سایر کشورها دارا است ولی در عُمده شاخصهای معیشتی، وضعیت مطلوبی ندارد و باتوجهبه اینکه شاخصهای معیشتی بیانگر عینیات و واقعیات اقتصاد هستند، در مجموع، توصیف قدرتمندترین اقتصاد جهان برای ایالات متحده آمریکا خدشهپذیر است و این واقعیت، در ادراکات مردم آمریکا، از وضعیت اقتصادی جامعه آمریکایی و عدم رضایتمندی آنها نیز مشهود است.
شاخصهای سنجش وضعیت اقتصادی
شاخصهای سنجش اقتصادی بسیار متنوع و متعدد است ولی میتوان شاخصها را در سه دسته کلی بیان نمود؛
برای تبیین بیشتر مبنای این دستهبندی، اگر سنجش وضعیت اقتصادی یک کشور را به سنجش وضعیت سلامتی یک انسان تشبیه کنیم، شاخصهای محاسباتی، مشابه فاکتورهای بیان شده در نمونه آزمایش یک فرد است. شاخصهای معیشتی (عینیات) مشابه وضعیت بالینی و حال عمومی او است؛ به این معنا که فارغ از نتایج فاکتورهای آزمایشگاهی، حال جسمانی فرد در چه وضعیتی است و شاخصهای ادراکاتی (ذهنیات)، تلقی روانی او نسبت به وضعیت سلامتی خود است.
درصورتیکه فاکتورهای تعیین شده در آزمایش، مبنای صحیحی داشته باشند، باید میان وضعیت بالینی و حال عمومی او و نتایج آزمایش، همخوانی وجود داشته باشد اما درصورتیکه این شاخصها تناسبی با وضعیت سلامت بالینی فرد نداشته باشد، نشاندهنده این است که یا در سنجش (آزمایش) خطایی وجود دارد یا اساساً این شاخصها (فاکتورهای آزمایش) نماگرهای خوبی برای تعیین وضعیت سلامت افراد نیستند.
همچنین در برخی موارد پزشکان اعلام میکنند که نتایج آزمایش و حال بالینی و عمومی فرد هیچ مشکلی ندارد اما فرد به لحاظ روانی خود را بیمار فرض میکند و بنابراین مشکلات جسمی او منشأ روانی دارد. این حالت، مشابه حالتی است که اگرچه شاخصهای محاسباتی و معیشتی در یک اقتصاد، وضعیت مطلوبی دارد اما شاخصهای ادراکاتی نشان میدهد مردم نسبت به وضعیت اقتصادی، رضایتمندی ندارند و ذهنیت منفی نسبت به سطح معیشت خود دارند.
در بخش بررسی و جمعبندی این سلسله یادداشتها، بر اساس دلیلها، بیان خواهیم کرد که اساساً شاخصهای محاسباتی در اقتصاد متعارف برای سنجش وضعیت معیشت عمومی جامعه طراحی نشده است و بنابراین اختلاف جدی بین وضعیت اقتصادی یک کشور در شاخصهای محاسباتی و وضعیت آن کشور به لحاظ شاخصهای معیشتی است.
این اختلاف در اقتصاد ایالات متحده آمریکا که در بالاترین سطح پیشرفت اقتصادی به لحاظ شاخصهای محاسباتی است، در مسائلی مانند وضعیت فقر عمومی و اختلاف طبقاتی و تبعیض اقتصادی، بهخوبی قابل مشاهده است. همانطور که بیان شد، شاخصهای ارزیابی اقتصادی را در سه دسته کلی میتوان طبقهبندی نمود:
الف) شاخصهای کلان (شاخصهای محاسباتی)
شاخصهایی همچون تولید ناخالص داخلی، تولید ناخالص داخلی سرانه و برابری قدرت خرید، رشد اقتصادی، حجم صادرات و تراز تجاری، نرخ تورم عمومی، میزان سرمایهگذاری خارجی، نرخ بیکاری، بودجه عمومی و بدهی ملی و… از مهمترین و رایجترین شاخصها برای سنجش وضعیت اقتصادی یک کشور است.
نکتهای که باید بیان شود، این است که وجود وضعیت مطلوب در این شاخصها، لزوماً به معنای وضعیت مطلوب اقتصادی و معیشتی عموم اقشار جامعه و سطح رفاه بالای مردم نیست؛ یعنی ممکن است کشوری در عین اینکه در مجموع امتیاز بالایی بر اساس شاخصهای اقتصادی دارد اما سطح رفاه عمومی مردم، وضعیت مطلوبی نداشته باشد.
در جریان دانش اقتصاد متعارف اگرچه افرادی به این موضوع توجه نمودهاند و شاخصهای تعدیلی مانند تولید ناخالص داخلی سرانه، تولید ناخالص داخلی برابری قدرت خرید، شاخص توسعه انسانی، ضریب جینی و… را برای توجه به سطح کیفی زندگی مردم و عدالت اجتماعی طراحی کردهاند اما در ابتدا این شاخصها نیز نماگرهای کاملی نبودند و دوم اینکه همچنان شاخص تولید ناخالص داخلی است که بهعنوان اصلیترین شاخص برای مقایسه قدرت اقتصادی کشورها مورد عمل قرار گرفته است و سایر شاخصها چندان مورد توجه و عنایت خبرگان اقتصادی نیست.
ب) شاخصهای معیشتی (عینیات)
شاخصهایی که نشاندهنده وضعیت اقتصادی فرد و خانوار هستند، در دسته شاخصهای معیشتی یا عینیات اقتصادی جامعه جای میگیرند. شاخصهای مانند متوسط درآمد خانوار، توزیع درآمد (نابرابری درآمدی)، درصد جمعیت زیر خط فقر، دسترسی به زیرساختها و امکانات اقتصادی مانند آب سالم، برق، جاده، آموزش و بهداشت، هزینههای اقتصادی خانوار شامل هزینه مسکن، بهداشت و درمان، آموزش، انرژی، بیمه و تأمین اجتماعی، نظام یارانهها، معیشت عمومی در شرایط بحرانهای طبیعی و اقتصادی و… از جمله این شاخصها هستند.
این شاخصها علاوه بر اینکه بهخوبی نشاندهنده عینیات اقتصادی یک جامعه و وضعیت معیشت عمومی آن هستند، بیشتر با دقت بالا قابل سنجش و اندازهگیری هستند اما در دانش اقتصاد متعارف اگرچه سنجش و اندازهگیری میشوند ولی بهعنوان معیار برتری اقتصادی کشورها مطرح نشدهاند.
ج) شاخص رضایتمندی اقتصادی (ادراکات)
یکی از موضوعات اصلی در سنجش وضعیت اقتصادی یک جامعه، میزان رضایتمندی مردم از وضعیت اقتصادی خود است. این شاخص بیان میدارد که علاوه بر سنجش وضعیت واقعی و عینیات اقتصادی یک جامعه، ادراک مردم از وضعیت اقتصادی خود و میزان رضایتمندی آنان در چه سطحی است که بر اساس نظرسنجی سنجیده میشود. میزان رضایتمندی اقتصادی بر اساس سه مؤلفه اصلی شکل میگیرد؛ الف) واقعیات و عینیات اقتصاد جامعه؛ ب) مقایسه با سایر افراد جامعه (میزان برابری اقتصادی)؛ ج) ذهنیتسازیهای رسانهای.
ارزیابی دقیق از وضعیت اقتصادی جامعه آمریکایی و تبیین قدرت اقتصادی ایالات متحده آمریکا، با ارائه آماری، واقعیات اقتصادی آمریکا در هر سه گروه از شاخصهای محاسباتی، معیشتی و رضایتمندی اقتصادی محقق میگردد و بعد از بررسی جامع این شاخصها است که میتوان گزاره آمریکا بهعنوان قدرتمندترین اقتصاد جهانی را اعتبارسنجی نمود. در یادداشت بعدی، بر اساس آمارهای ارائه شده در مراجع آماری داخلی و بینالمللی، اقتصاد آمریکا را از دیدگاه شاخصهای سهگانه بالا بررسی خواهیم نمود.
[۱] ایالات متحده آمریکا با ۲۶ تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی در سال ۲۰۲۲، حدود یک چهارم از کل حجم تولید ناخالص جهانی را به خود اختصاص داد.