منازعه میان نوگرایی و تمدن اسلامی
همواره یکی از چالشهای اصلی تمدن اسلامی، مواجه آن با پدیده نوگرایی بوده است، به گونهای که عدهای از اندیشمندان، این پدیده را عامل اصلی تهاجم فرهنگی در تمدن اسلامی میدانند، زیرا نوگرایی را پدیدهای برخاسته از اندیشه غربی قلمداد میکردند که باید با آن مقابله شود. در سوی دیگر، عدهای از اندیشمندان این پدیده را بهعنوان یک رخداد زمانی قلمداد میکنند که به دلیل پیشرفت تکنولوژی، امری طبیعی و لازمالوقوع است که باید با آن تعامل شود. حجتالاسلام دکتر حبیبالله بابایی، دانشآموخته تاریخ تمدن و ملل اسلامی از دانشکده الهیات دانشگاه تهران و هیئتعلمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در گفتگو با مرکز مطالعات آمریکا پیرامون چالشهای موجود میان نوگرایی و تمدن اسلامی به بیان نقطه نظرات خویش پرداختند. در ادامه، میتوانید متن کامل این گفتگو را مطالعه نمایید.
قدرت، غایت فی نفسه نظم جهانی
با گذر زمان و مشاهده اتفاقاتی که در جهان درحال رخ دادن است، میتوان ظهور نشانههایی از نظمی جدید را در عالم شاهد بود. حال این نظم نوین جهانی از چه جنسی است؟ آیا این نظم برآمده از هویتی جدید و ماهیتی متفاوت از نظم قبلی است؟ آیا ریشههای تفکری این نظم جدید، میتواند تمدنی جدید بسازد؟ دکتر بیگدلی، عضو هیئتعلمی دانشگاه جامع امام حسین (ع) طی مصاحبهای که با مرکز مطالعات آمریکا داشتند، در رابطه با هویتهای جدید تمدنی و نظم جدید جهانی، نظرات خود را بیان نمودند. درواقع، ایشان معتقدند که نظم جدید، هویتی مستقل از نظم کنونی ندارد، بلکه صورت و شکلی متفاوت از این نظم خواهد داشت.
منابع و مراکز جدید قدرت در نظم در حال گذار بینالمللی
تاریخ روابط بینالملل، همواره شاهد ظهور و افول الگوهایی از نظام بینالملل بوده است و ما این عرصه پویا را دائماً در حال تغییر دیدهایم. این تغییرات با جنگهای بزرگ جهانی، منطقهای، مرزی، انقلابها، فروپاشی و گاهی صلح، همراه بوده است. این تغییرات محصول ذات ثابت نظام بینالملل یعنی آنارشی است. این فقدان اقتدار مرکزی همواره شرایطی را به وجود آورده که در آن، دولتها که بازیگران اصلی این عرصه هستند، در یک رقابت همیشگی با یکدیگر برای حفظ امنیت، تأمین منافع و تقویت جایگاه خود قرار دارند. در این رقابت، گاهی برخی دولتها بر دیگری پیروز میشوند و جایگاه خود را ارتقا میدهند و در این میان، هر آنکه جایگاه بالاتری داشته باشد، توانایی اعمال نظم مطلوب خود را در محیط پیرامونی خود، بیشتر خواهد داشت. بدینسان ما، همواره در طول تاریخ شاهد نظمهای متعددی از زمان امپراتوریها تا تأسیس دولتهای ملی در وستفالیا، نظم بریتانیای کبیر و رقابت قدرتهای اروپایی و نظم چندقطبی تا نظم دوقطبی میان آمریکا، شوروی و نظم تکقطبی آمریکایی بعد از فروپاشی شوروی بودهایم.
ظهور چین، ایالاتمتحده و نظم جهانی تکقطبی
رقابت میان ایالاتمتحده و چین را میتوان از چشماندازهای گوناگون مورد تجزیهوتحلیل قرارداد و تصویری چندوجهی از ابعاد این موقعیت پیچیده برای مخاطب ارائه نمود. رویکرد پکن در این میانه، بسیار مهم است. فهم ذهنیت و قصد پکن در رقابت با ایالاتمتحده، ما را با این پرسش روبرو میسازد که آیا چین میکوشد از جایگاه یک ابرقدرت اقتصادی فراتر برود و در جایگاه ابرقدرت سیاسی و نظامی نیز قرار گیرد؟ چین با شتاب در حال تلاش برای نزدیک شدن به مرکز صحنه جهانی است. مقامات چینی تشخیص میدهند که باید بر موانعی در مسیر دستیابی به اهداف ملی کشورشان غلبه کنند. برای انجام این کار نیز چین میکوشد یک محیط خارجی غیر خصمانه، تمرکز بر اولویتهای داخلی و گسترش نفوذ چین در خارج از کشور را به شکل راهبردی دنبال نماید.
ظرفیتهای فرهنگی انقلاب اسلامی در نظم جدید جهانی
آینده نظام بینالملل و چگونگی نظم حاکم بر آن پس از فروپاشی شوروی، یکی از مهمترین دغدغههای حوزه مطالعات روابط بینالملل بوده است. «نظم نوین جهانی» دورهای در موازنه قدرت است که تحقق آن را از طریق فهم، شناسایی و رفع مشکلات جهانی، فراتر از توان و ظرفیت واحدهای ملی میسر میداند و به دلیل بروز منازعات میان قدرتهای بزرگ مدعی رهبری جهان، این نظم فاقد مشروعیت و نهادهای کارآمد برای رفع موانع تکوین ساختارهای نظام جهانی است. شرایط موجود نشان میدهد که جاهطلبی رو به افزایش قدرتهای بزرگ، تضعیف چشمگیر نقش آمریکا در نظام بینالملل، تکوین قدرتهای جدید اقتصادی، سیاسی و تمدنی، عبور از نظام تکقطبی بوده است. با توجه تحلیل واقعیتهای مشهود در نظام بینالملل، سلطه جهانی آمریکا تحت عوامل داخلی مختلف و ازجمله ضعف ساختارهای سیاسی و اقتصادی و همچنین، عوامل خارجی همچون ظهور قدرتهای نوظهور منطقهای و جهانی رو به افول و حتی فروپاشی است. افراد صاحبنظر در این خصوص برای آینده جهان، نظریههایی را ارائه نمودهاند: ۱٫ نظام بینالملل تکقطبی ۲٫ نظام بینالملل تک- چندقطبی ۳٫ نظام بینالملل چندقطبی و البته برخی نیز الگوی نظام دو- چندقطبی را هم ارائه دادهاند.
ظرفیت سازمانهای بینالمللی در دوران گذار نظم جهانی
سازمانهای بینالمللی از بازیگران مهم بینالمللی در کنار دولتها هستند. این سازمانها به مرور زمان و با توجه به نقشآفرینی که داشتهاند، از ظرفیتهای عظیمی برخوردارند. توجه به این ظرفیتها بهویژه تأکید و مانور بر ارگانهای عمومی این سازمانهای بینالمللی جهانشمول و در کنار آن، استفاده مؤثر از قابلیتهای سازمانهای بینالمللی منطقهای، میتواند در تغییر چینش قدرت در نظم بینالمللی یا حداقل تعدیل آن کمک کند. تغییر یا تعدیلی که منجر به گذار از یکجانبهگرایی مستقر به سمت چندجانبه گرایی میشود. البته این گذار بهصورت آهسته و پیوسته است، زیرا تغییرات ناگهانی، ممکن است به تبعات ناخواسته منجر شود؛ تبعاتی که میتواند گریبان دول یا جامعه بینالمللی خواهان تغییر را بگیرد. از سوی دیگر نیز ایالاتمتحده با وجود ظهور قدرتهای نوظهوری مانند چین، هنوز قدرت مسلط است؛ بنابراین، تغییر نظم مبتنی بر چندجانبه گرایی در بسترهایی مانند سازمانهای بینالمللی ممکن است، اما بهسرعت رخ نمیدهد.
افول هژمونی آمریکا و سناریوهای مربوط به آینده نظم جهانی
امروز جلوههای نظم آمریکایی یا هژمونی آمریکایی در حال از بین رفتن است، اما آنچه اهمیت دارد، آینده نظم جهانی در دوره بعد از هژمونی آمریکا است. به نظر میرسد میتوان سناریوهای چندی را در این رابطه ترسیم کرد که در ادامه یادداشت به آنها پرداخته خواهد شد.
ابررسانهها و نظم جدید جهانی
امروزه ابررسانهها هم در حفظ نظم هژمونیک و هم در تغییر آن، میتوانند مؤثر باشند. سازوکار اثرگذاری این رسانهها را میتوان در امور سیاسی، اقتصادی و همچنین فرهنگ و هویت انسان، مانند جدا کردن انسان از هویتهایی ماورائی، ثابت، فطری، اخلاقی، دینی و قطع اتصال او با حقایق حاقِ جهان و اتصالش به شبه حقیقتها یا وانمودها، سپس مدیریت آن وانمودها و شبه حقایق و وقایع مشاهده کرد. دکتر عبدالکریم خیامی، دانشآموخته تاریخ تمدن و عضو هیئتعلمی دانشگاه امام صادق (ع) در گفتگو با مرکز مطالعات آمریکا پیرامون اهمیت ابررسانهها در ایجاد نظم نوین جهانی، به بیان نقطه نظرات خویش پرداختند. در ادامه، میتوانید متن کامل این گفتگو را مطالعه نمایید.
روابط ایران و ترکیه در پرتوی نظم نوین جهانی آینده
علیرغم برخی رقابتها و تضادها میان ایران و ترکیه در منطقه، شاهد روابط نسبتاً کم نوسان میان دو کشور در ۱۰۰ سال اخیر بودهایم. در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نزدیکی ترکیه با آمریکا و نظام لیبرال سرمایهداری غرب، همواره بهعنوان مانعی بر سر گسترش روابط میان ایران و ترکیه محسوب میشده است؛ اما در سالهای آتی و با عنایت به افول تدریجی هژمونی آمریکا و آماده شدن جهان برای نظم نوین جهانی، این پرسش مطرح میشود که شاهد چه تحولاتی در روابط میان ایران و ترکیه خواهیم بود؟ نویسنده برای پاسخ به این پرسش، ضمن واکاوی اهمیت ترکیه در منطقه و جهان به روابط میان تهران و آنکارا و بهویژه نقش متغیر آمریکا در آن میپردازد. درنهایت و در بخش پایانی، نویسنده به بررسی نظم نوین جهانی و فرصتهای تازه در روابط این دو کشور همسایه پرداخته است.
رسالت و منطق سیاست خارجی آمریکا در نظم جدید جهانی؛ «انزواگرایی نرم»
پیگیری منطق انزواگرایی (سنت جفرسونیسم) که بر نقش الهام بخشی آمریکا و سیاست سرمشقگرایی تأکید داشت، میتواند قابلتوجه دولتمردان آمریکا باشد. جفرسون معتقد بود که یک دولت جمهوری درست و استوار در امریکا، اثری نمونه و بهجا ماندنی برای مردم جهان خواهد بود، او بهشدت مخالف مداخلهگرایی در عرصه سیاست خارجی بود و اعتقاد داشت که مداخلهگرایی، سبب میشود ارزشهای آمریکایی بهویژه آزادی، هم از سوی خود دولت امریکا و هم از سوی دیگران، با محدودیت مواجه شود. از همین رو، منافع ملی باید محدود تعریف و تبیین شود تا تقابلی با منافع دیگران به همراه نداشته باشد؛ بنابراین، شاید بتوان از عنوان «انزوا گرایی نرم» برای تعیین رسالت و منطقِ سیاست خارجی آمریکا در نظم جدید جهانی نام برد، یعنی نوعی از انزواگرایی که با دوری جستن از مداخلات و سیاستهای نظامی و با تمرکز بر منابع قدرت نرم به بازسازی فرهنگ و تمدن بپردازد.