روایتی از وضعيت زنان در جامعه آمريكا

روایتی از وضعيت زنان در جامعه آمريكا

یکی از مفاهیمی که در دهه ­های اخیر، توصیف­ کننده مناسبی برای تغییرات گسترده امر جنسی در جوامع غربی است، مفهوم انقلاب جنسی[1] است كه پيوندي ناگسستني با وضعيت زنان در اين جوامع دارد. به این معنا که گاه پویایی و تحولات امر جنسی به­ گونه­ای است که نمی­ توان صحبت از بی­ نظمی یا آشوب جنسی کرد، بلکه حاصل این تغییرات و تحولات، شوریدگی یا باختن[2] نظام معنایی سکسوالیته سابق است که پس از آن، شکل­گیری نظم و سامان جنسی جدیدی را می­ توان انتظار داشت. به‌عنوان‌مثال، می ­توان به تغییرات گفتمان جنسی کشور آمریکا در دهه 1960 اشاره کرد.

دکتر حسین مهربانی فر، پژوهشگر فرهنگ و ارتباطات و همکار در مرکز مطالعات آمریکا

پیتریم سوروکین،[۳] جامعه­ شناس روس تبار آمریکایی در نقد این تحولات معتقد است، توسعه نظام سرمایه‌داری و لیبرالیسم مبتنی بر مفاهیمی چون نسبیت‌گرایی و فرد­گرایی به‌منظور تحقق آزادی و رهایی جنسی، منجر به دگردیسی و آنارشیسم در ارزش­های جنسی و جنسیتی، ساختار خانواده آمریکایی و نظم اجتماعی شده كه به‌نوبه خود، وضعيت زنان در اين كشور را هم متأثر نموده است. در همین راستا، ماری ابرستاد در کتاب پارادوکس‌های انقلاب جنسی[۴]، می‌گوید که یکی از شگفت‌انگیزترین جنبه ­های انقلاب جنسی، این است که ذینفع­ های اصلی آن‌ -که زنان هستند- تضادها، مشکلات و مسائلی پیداکرده‌اند که زنان غربی در قرن­ های گذشته، آن را تجربه نکرده بودند. همچنین کیت میلت[۵] در کتاب سیاست جنسی[۶] خود، بیان می­کند که بعد از تحقق انقلاب جنسی در آمریکا، نظام سرمایه­داری به‌منظور تولید و بازتولید خود، روابط ساختاریافته مبتنی بر قدرت نرم را صورت‌بندی کرد تا از طریق آن، زنان را تحت سلطه خود درآورد. به عبارتی وی معتقد است که سرمایه ­داری یک نظام مردسالارانه است که به نام آزادی زنان، تباهی آنان را رقم زده است.

در همین راستا، گابریل کوبی در کتاب انقلاب جنسی جهانی[۷]، معتقد است که قربانی شدن و تباهی زنان در یک فرآیند توتالیتر نرم، اتفاق افتاده است؛ بدین گونه که در دهه ۱۹۷۰، مجلات، سینما و رسانه­ها با بازنمایی این موضوع که انقلاب جنسی، همان تحقق آرزوها و اهداف جریان فمینیستی است، نوعی توهم انقلاب زنانه را برای مردم آمریکا به وجود آوردند اما آنچه در واقعیت اتفاق افتاد، تقلیل هویت جنسیتی و نقش­های جنسیتی زنان آمریکایی به هویت جنسی آنان بود. به اعتقاد میج دیتر،[۸]«حقیقت واقعی در مورد انقلاب جنسی این است که رابطه­ جنسی را به یک حوزه­ی نامحدود، نامنظم و درنتیجه غیرقابل‌کنترل در زندگی زنان، تبدیل کرده است[۹]». پیامد این رخداد، به ادعای آت وود[۱۰] شهوانی شدن جامعه آمریکا بود. مقصود از شهوانی شدن جامعه آمریکایی، قبح زدایی و عمومی شدن روابط جنسی بود که سابقاً تنها در ساختار خانواده قرار داشت و از سوی دیگر، بازتولید اروتیسم در صنایع فرهنگی، اقتصادی، هنر و… است که بنا بر اعتقاد اسکافیر[۱۱]، این شهوانی شدن در تمام ابعاد فرهنگ آمریکایی ازجمله صنعت سینما، نشریات، تئاتر، ادبیات، مد و… بروز و ظهور داشت.

حال سؤال اينجا است كه اين تغيير و تحولات در واقعيت امر، چه اثراتي بر وضعيت زنان در جامعه آمريكا داشته است؟ آيا وضعيت زنان به‌ویژه از نيمه دوم قرن بيستم و همزمان با گسترش پیاده‌سازی آراء و مطالبات فمینیستی -آن‌طور كه انديشمندان فوق ادعا کرده‌اند- تنزل يافته است؟ از طرف ديگر و طبق واقعیت‌های موجود، آيا زنان ذينفع اصلي انقلاب جنسي در آمريكا هستند؟

بررسي مطالعات و سنجش­های اجتماعی و فرهنگی سازمان­ها و نهادهای مردمی و دولتی آمریکایی از وضعيت زنان، مي­تواند در ترسيم واقع­بينانه­اي از وضعیتشان در اين كشور در طي دهه‌های اخير داشته باشد که خود، پاسخی روشن در برابر سؤالات فوق به دست دهد. در ادامه براي دستيابي به تصويري كلي از وضعيت زنان جامعه آمريكا، چهار محور موضوعي مهم از زاویه مطالعات آماري صورت گرفته از وضعيت شناسي زنان در اين كشور، موردتوجه قرارگرفته است.

  • نشاط و شادی زنان آمریکا

در سال ۲۰۰۹، دو اقتصاددان مدرسه‌ وارتون، بتسی استونسون[۱۲] و جاستین ولفرز،[۱۳] نظرات زیادی در مورد مقاله­ خود درباره‌ «تناقض کاهش خوشحالی زنان» دریافت کردند[۱۴]. آن­ها با استفاده از داده‌های ۳۵ ساله­ حاصل از پیمایش اجتماعی عمومی، مشاهده کردند که با تغییرات اقتصادی و اجتماعی بسیار مدرن که به نفع زنان به نظر می­رسد (اختلاف کم دستمزد، تحصیلاتی که از مردان بالاتر رفته است، آزادی جنسی منتقله از طریق روش­های مصنوعی پیشگیری از بارداری و مواردی از این قبیل)، این انتظار می‌رود که ذینفعان این موارد، انسان­های خوشحالی باشند. در عوض نتیجه این پژوهش، عکس آن چیزی بود که به نظر می­رسد، بدین ترتیب، طی ۳۵ سال گذشته خوشحالی زنان کاهش چشمگیری داشته که نتایج، حاکی از پایین­تر بودن شادی و نشاط آن­ها از مردان است. به‌نوعی که می‌توان گفت همه دستاوردهای دوره فمینیسم، زنان را به ناراحتی، غم و سطح پایین شادی سوق داده است و در آمریکای پسا فمینیسم، مردها شادتر از زنان هستند.

نمودار زیر به‌خوبی گویای این تحولات و تغییرات از آغاز پیگیری و پیاده­سازی مطالبات فمینیستی در دهه ۱۹۷۰ تا سال ۲۰۰۶ است.[۱۵]

  • خشونت و تجاوز جنسی

بر اساس گزارش مؤسسه راین[۱۶] در مورد خشونت و تجاوز جنسی در آمریکا، هر ۹۸ ثانیه یک آمریکایی مورد تجاوز جنسی قرار می­گیرد. به‌طور متوسط، ۳۲۱،۵۰۰ قربانی (۱۲ سال یا بیشتر) تجاوز جنسی و خشونت جنسی هرساله در ایالات‌متحده وجود دارند. افراد جوان در معرض بیشترین خطر خشونت­های جنسی قرار دارند. افراد ۱۲ تا ۳۴ سال، در معرض بیشترین خطر تجاوزهای جنسی هستند.

در این میان، زنان و دختران بیشترین نرخ تجاوزهای جنسی را تجربه می­کنند. از هر ۶ زن آمریکایی، ۱ نفر قربانی یک تلاش نافرجام یا کامل تجاوز در زندگی خود بوده‌اند (۸/۱۴ درصد کامل، ۸/۲ درصد نافرجام). از سال ۱۹۹۸، حدود ۷/۱۷ میلیون زن آمریکایی قربانی تلاش برای تجاوز یا تجاوز کامل بوده‌اند.۸۲ درصد از تمام قربانیان نوجوان و ۹۰ درصد از قربانیان تجاوز به عنف زن هستند. زنان ۱۶-۱۹ ساله، ۴ برابر بیشتر از جمعیت عمومی هستند که قربانی تجاوز جنسی می‌شوند. زنان ۱۸ تا ۲۴ ساله که دانشجویان کالج هستند، ۳ بار بیشتر از زنان دیگر، خشونت جنسی را تجربه می‌کنند[۱۷].

مرکز کنترل و پیشگیری بیماری‌ها (CDC) در گزارش بازنشر یافته در مارس ۲۰۱۹، اذعان می­کند که خشونت جنسی یک مشکل مهم در ایالات‌متحده است و شواهد موجود حکایت از آن دارد که:

خشونت جنسی در آمریکا متداول است؛ از هر سه زن، یک زن و از هر چهار مرد، یک مرد خشونت جنسی را با تماس فیزیکی در طول دوران زندگی خود تجربه کرده­اند. تقریباً از هر ۵ زن، یک زن و از هر ۳۸ مرد، یک مرد، تجاوز کامل یا اقدام به تجاوز را تجربه کرده‌اند و از هر ۱۴ مرد، یک مرد در طول زندگی خود به فرد دیگر، تجاوز کامل یا اقدام به تجاوز نموده است.

خشونت جنسی از سنین پایین و اولیه شروع می‌شود؛ از هر سه زنی که قربانی تجاوز جنسی بوده‌اند، یک نفر آن را برای اولین بار در فاصله سنی ۱۱ الی ۱۷ سال تجربه کرده و از هر ۸ مورد، ۱ نفر گزارش نموده که تجاوز قبل از ۱۰ سال، برای وی رخ‌داده است.

خشونت جنسی پرهزینه است؛ برآوردهای اخیر هزینه تجاوز به عنف را ۱۲۲٫۴۶۱ دلار برای هر قربانی شامل هزینه‌های پزشکی، بهره‌وری ازدست‌رفته، فعالیت‌های دادرسی کیفری و سایر هزینه‌ها عنوان کرده است.[۱۸]

  • تجرد قطعی مادران آمریکایی

مقصود از مادران مجرد، مادرانی که شریکی برای کمک به پرورش کودکان خود ندارند و به همین دلیل، به‌طور پیش‌فرض، تنها ارائه­کننده خدمات برای خانواده محسوب می‌شوند. مادران مجرد در آمریکا از دو گروه عمده تشکیل‌شده‌اند: مادران دارای فرزند از ازدواج قبلی و دیگری، مادرانی که هرگز ازدواج ‌نکرده‌اند. در پنج دهه گذشته، سهم مادرانی که ازدواج ‌نکرده‌اند، در میان تمام خانواده­ های دارای فرزند کودک، افزایش‌یافته است، به‌طوری‌که از کمتر از ۱ درصد به بیش از ۱۱ درصد رسیده است. سهم مادرانی که طلاق گرفته، جداشده یا بیوه هستند، در دهه­های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، افزایش‌یافته و طی سه دهه گذشته، حدود ۱۲ تا ۱۳ درصد رشد داشته است. این الگوها به روند بلندمدت گسترده در تولدهای غیر زناشویی و طلاق گره‌خورده است. طبق آمار ارائه‌شده از سوی مرکز ملی آمار بهداشت، میزان تولد زنان مجرد در سال ۲۰۱۰، از ۵ درصد در سال ۱۹۶۰ به ۴۱ درصد افزایش‌یافته است. در همان زمان، نرخ طلاق به‌شدت در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ افزایش یافت و از سال ۱۹۸۰، کاهش‌یافته است.

همچنین، گزارش اداره آمار نشان می­دهد که در سال ۲۰۱۱، ۳۶ درصد از مادرانی که در سال گذشته صاحب فرزند بودند، ازدواج نکرده و اکثریت این زنان، (۸۷٪) هرگز ازدواج نکرده‌اند.

درنتیجه، مادران مجرد امروز در مقایسه با همتایانشان در گذشته، احتمال بیشتری دارد که هرگز ازدواج نکنند. در سال ۱۹۶۰، از مجموع مادران مجرد، هشت نفر از هر ده نفر (۸۲ درصد) طلاق گرفته، جداشده یا بیوه بودند. ۱۴٪ مابقی نیز ازدواج کرده بودند، اما با همسرانشان در یک خانه زندگی نمی­کردند. تنها ۴ درصد از مادران مجرد، هرگز ازدواج نکرده بودند. آرایش این گروه از سال ۱۹۶۰، به‌طور چشمگیری تغییر کرده است. تا سال ۲۰۱۱، سهم مادران مجرد که هرگز ازدواج نکرده بودند، به ۴۴٪ رسید، درحالی‌که نیمی از مادران مجرد طلاق گرفته، جداشده یا بیوه بودند.[۱۹]

بر اساس گزارش «مرکز تحقیقات پیو»[۲۰] که در آپریل ۲۰۱۸ منتشر شده است، حدود ۲۰ درصد از کودکان زیر ۱۸ سال در آمریکا، با یک مادر تنها زندگی می­کنند. (۲۴ میلیون کودک زیر ۱۸ سال در حال زندگی با والد مجرد هستند که از میان آن‌ها، ۱۵ میلیون نفر با یک مادر مجرد زندگی می‌کنند)

یافته­های پژوهش اخیر مرکز تحقیقات پیو، حکایت از آن دارد که ۳۰ درصد مادران مجرد و خانواده‌های آن­ها در مقایسه با ۱۷ درصد خانواده پدر مجرد و ۱۶ درصد خانواده‌ای که توسط یک زوج سرپرستی می­شوند، در فقر زندگی می‌کنند.[۲۱]

درمجموع، پس از بررسی آمار تغییرات فرهنگ جنسی آمریکا، اندیشمندان آمریکایی از قبیل ماری ابرستاد، نتیجه می­گیرند که اگرچه در دنیای پس از انقلاب جنسی، رابطه­ جنسی از قبل راحت­تر شده؛ اما روابط عاشقانه بسیار کاهش یافته است. این موضوع، شاید معمای اصلی­ای باشد که زنان و مردان مدرن علیه یکدیگر شوریده­اند. چراکه بیشتر ناراحتی و بدبختی­ای که بسیاری از زنان امروزی از آن صحبت می­کنند، ترک یا کاهش رابطه­ جنسی نیست، بلکه ناشی از یک سیل جنسی است؛ سیلی از تصاویر خیالی مسموم که اکنون در بسیاری از افراد از دوران کودکی آغاز می‌شود که زنان و مردان را غرق کرده است تا درنهایت، آن­ها را از هم دور و تنها کند. حداقل این نوع نگاه به این جورچین، می­تواند برخی از تناقضات مربوط به ناخشنودی و تباهی زنان آمریکایی را توضیح دهد؛ زنانی که دیگر مادر نیستند و کالایی شدن و شیء وارگی، جزء وجودی و ذاتی این زنان شده است.


[۱] Sexual revolution

[۲] – Deformation

[۳] – Pitirim Sorokin

[۴] – Mary Eberstadt, Paradoxes of the Sexual Revolution

[۵] – kate Millet

[۶] -Sexual Politics

[۷] – Gabriele Kuby, global sexual revolution

[۸] Midge Deeter

[۹] Midge Deeter, The New Chastity and Other Arguments against Women’s Liberation:80.

[۱۰] – Attwood

[۱۱] – Escoffier, 2000

[۱۲] Betsey Stevenson

[۱۳] Justin Wolfers

[۱۴] Betsey Stevenson and Justin Wolfers, “The Paradox of Declining Female Happiness”, American EconomicJournal: 190-225.

[۱۵] https://languagelog.ldc.upenn.edu/nll/?p=1456

[۱۶] -Rainn institute

[۱۷]. https://www.rainn.org/statistics/scope-problem

[۱۸] https://www.cdc.gov/violenceprevention/sexualviolence/fastfact.html, March 12, 2019

[۱۹]. http://www.pewsocialtrends.org/2013/05/29/chapter-4-single-mothers/

[۲۰] Pew Research Center

[۲۱] https://pewrsr.ch/2Fm1qO1