ریشه‌های تهاجم روسیه به اوکراین؛ همیشه پای آمریکا در میان است

ریشه‌های تهاجم روسیه به اوکراین؛ همیشه پای آمریکا در میان است

تاکنون تحلیل‌­های مختلفی از ریشه­‌های تهاجم روسیه به اوکراین، مطرح شده است؛ اثرات انقلاب نارنجی، پیشرفت ناتو، موقعیت استراتژیک بنادر اوکراین برای ناتو، موقعیت اکونومیکال اوکراین به‌عنوان یکی از قطب­‌های کشاورزی جهان، رؤیای احیای اتحاد جماهیر شوروی و ...، ازجمله ریشه­‌ها و دلایل این تهاجم بیان‌شده‌اند؛ اما در ابتدا، باید ریشه­‌های تهاجم روسیه به اوکراین را در سال­‌های قبل از 2022 میلادی جست‌وجو کرد. شاید بتوان گفت، تحرکات کشورها در نظام بین­الملل در سوق دادن روسیه به این تصمیم، مهم بوده است. اولین گلوله جنگ روسیه و اوکراین را در سال 2008، جورج بوش در جلسه بخارست ناتو شلیک کرد. او در این جلسه، اعضای ناتو را ترغیب می­‌کرد تا گرجستان و اوکراین را به عضویت ناتو درآورند.

دکتر سمیه حمیدی ؛ دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه بیرجند و همکار در مرکز مطالعات آمریکا

سعید حمیدی، کارشناس ارشد مدیریت کسب و کار دانشگاه فردوسی مشهد

سوق دادن اوکراین به اروپا و دوری از روسیه، بخشی از استراتژی بلندمدت ایالات‌متحده است. در سال ۲۰۱۷، ترامپ مجوز صادرات ۴۷ میلیون دلاری به اوکراین را صادر کرد و اوج این تفکر استراتژیک، امضای منشور مشارکت ایالات‌متحده و اوکراین در امور استراتژیک توسط آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا و دیمتری کولبا، همتای اوکراینی او در نوامبر ۲۰۲۱ بود. این رویدادها و برخی تحرکات دیگر آمریکا، در کنار روی کار آمدن یک رئیس‌جمهور غرب‌گرا در اوکراین و کاهش نقش روسیه در این کشور، حساسیت پوتین به این کشور را افزایش داد.

حال، دلیل این رویکرد استراتژیک آمریکا در قبال روسیه چیست؟ جواب این سؤال، به چین برمی‌گردد؛ شاید متعجب شده باشید اما تخمین­‌ها نشان می‌­دهد که در سال ۲۰۲۸، اقتصاد چین از آمریکا پیشی خواهد گرفت و به رتبه اول اقتصاد دنیا، تبدیل خواهد شد. آمریکا برای غلبه بر چین، نیاز دارد تا نظم نوین جهانی خود را مجدداً بازسازی کنید. آن­ها به‌خوبی می‌­دانند که به‌صورت مستقیم و در نبرد اقتصادی، شانسی برای پیروزی بر چین ندارند. پس با سیاست تقسیم و غلبه (Divide and conquer – استراتژی‌ای که ناپلئون بناپارت در جنگ‌های خود، به کار می‌گرفت) به‌جای یک حمله گسترده، آن را در چند مرحله پیاده­‌سازی خواهند کرد.

نمودار شماره یک، پیش‌بینی رشد GDP دو کشور امریکا و چین (منبع www.BBC.com)

۱-جلوگیری از شکل­گیری ائتلاف روسیه با چین

روسیه به دنبال آن است تا اتحاد استراتژیک خود با چین را تقویت کند. با داشتن انرژی به دنبال فناوری­های پیشرفته است که چین، می­تواند به این کشور ارائه دهد. رئیس‌جمهوری روسیه در آخرین دیدار با همتای چینی‌اش، پیشنهاد داد کشورش سالانه ۱۰ میلیارد مترمکعب گاز به چین عرضه کند. او در دیدار با شی جین پینگ گفت: شرکت‌های روسی راه‌حل‌های جدیدی را برای عرضه هیدروکربن به چین، در صنعت گاز آماده کرده‌اند. روسیه بزرگ‌ترین تولیدکننده گاز جهان است و حالا قصد دارد با چین هم اتحادی بر اساس صادرات کلان گاز منعقد کند. روسیه انتقال گاز به چین را از طریق خط لوله «نیروی سیبری»، از سال ۲۰۱۹ آغاز کرد. این کشور در سال گذشته میلادی، ۱۶.۵ میلیارد مترمکعب گاز به چین صادر کرد. مسکو در سال ۲۰۲۱، ۱۰.۵ میلیارد مترمکعب گاز عرضه کرد که طبق قرارداد قبلی، این میزان تا سال ۲۰۲۵ به ۳۸ میلیارد مترمکعب، افزایش خواهد یافت.

چین بزرگ‌ترین رقیب اقتصادی آمریکا در جهان است و از سوی دیگر، با الگوی توسعه خود، توان رهبری نظم شرقی در جهان را دارد. به‌عبارت‌دیگر، توان اقتصادی چین و الگوی توسعه این کشور در کنار قدرت تکنولوژیکش، آن را به محور نظم شرقی در تقابل با نظم غربی یا همان نظم آمریکایی، قرار داده است. گسترش نفوذ استراتژیک چین به مناطق حضور قدیمی آمریکا همانند خاورمیانه، گویای تلاش چین برای گسترش عرصه خویش است. درواقع، استراتژی آمریکا برای مهار چین، ابتدا تضعیف متحدان استراتژیک این کشور است؛ تضعیف روسیه، مهار چین را برای آمریکا راحت­تر می­کند. درواقع؛ هدف اول مهار روسیه به‌عنوان یکی از بازوهای همراه چین و نظم شرقی است تا پس از تضعیف این کشور، پروژه مهار چین را دنبال نماید.

۲-هرکجا تانک جواب نمی‌دهد، بانک را بفرست

تفکر آمریکایی‌ها این است که هرکجا جنگ نظامی جواب نمی­دهد، جنگ اقتصادی، بهترین گزینه است. آمریکا به‌خوبی می­داند که جنگ نظامی با روسیه، به ضرر خود او است. پس با استفاده از فشارهای اقتصادی و تحریم‌های بانکی، می­تواند جلوی پیشرفت اقتصادی روسیه را بگیرد. روسیه در طی بیش از دو دهه گذشته، رشد اقتصادی قابل‌توجهی را پشت سر گذاشته است. پس با کوچک‌تر شدن اقتصاد روسیه، نیاز به مصرف کالا در این کشور، کمتر می‌شود و عملاً چین، نمی­تواند بهره اقتصادی از روابط خود با روسیه ببرد و از طرفی دیگر، نمی‌تواند به‌عنوان یک هم‌پیمان مقتدر برای چین عمل کند.

چین سهمی ۱۸ درصدی در تجارت خارجی روسیه دارد؛ اما روسیه فقط ۳ درصد از تجارت ۶ تریلیون دلاری چین را به خود اختصاص می‌دهد. اروپا و آمریکا، بزرگ‌ترین شرکای تجاری چین هستند و روی‌هم‌رفته، سهمی ۳۲ درصدی در تجارت خارجی چین دارند. همچنین، تجارت چین با کانادا، ژاپن، کره جنوبی، استرالیا و سنگاپور -که تحریم‌هایی علیه روسیه اعمال کرده‌اند- به ۱ تریلیون و ۱۴۰ میلیارد دلار می‌رسد که ۸ برابر تجارت چین با روسیه است. از طرفی برخلاف روسیه که تراز تجاری متوازنی با چین دارد، تراز تجارت خارجی چین با اروپا، آمریکا و دیگر کشورهایی که علیه روسیه تحریم اقتصادی وضع کرده‌اند، به‌شدت به نفع چین است و نمی‌تواند، تجارت خود با این کشورها را به خطر بیندازد. چین، ۱۵ درصد از نفت و ۴ درصد از گاز وارداتی خود را از طریق روسیه تأمین می‌کند که رقم قابل‌توجهی است، اما برخلاف اروپا که ۴۰ درصد گاز و ۲۶ درصدش نفت مصرفی‌اش از روسیه تأمین می‌شود، وابستگی حیاتی به منابع انرژی روسیه ندارد و می‌تواند بخشی از آن را فوراً با منابع دیگر جایگزین کند. پس همان‌طور که ملاحظه می‌شود، چین، مهم‌ترین ضربه‌ای که از ضعف روسیه می­برد، ائتلاف استراتژیک با آن است، نه منافع اقتصادی، همان هدف اصلی آمریکا در سیاست تقسیم و غلبه.

با وضع تحریم‌ها و تنگ‌تر کردن حلقه فشار اقتصادی، مشابه همان استراتژی که در مورد ایران، از آغاز دهه ۹۰ شمسی اعمال شد، وضعیت مشابهی برای روسیه را شاهد خواهیم بود. با تحریم روسیه، قطعاً اقتصاد جهانی و به‌خصوص اقتصاد آمریکا در اثر افزایش قیمت کامودیتی‌ها، با بحران‌هایی مواجه می‌شوند، اما اگر چشم‌انداز بزرگ‌تری را متصور شویم، می‌بینیم که در بلندمدت، چندان هم به ضرر آمریکا نخواهد بود. پس از بر هم زدن همکاری استراتژیک روسیه و چین، مقصد بعدی بحران‌های جهانی، چه‌بسا شرق آسیا و چین باشد.