خیزش چینی در برابر افول آمریکایی

رقابت اقتصادی بزرگ؛ چین در برابر ایالات‌متحده آمریکا

متن پیش رو یادداشتی از گراهام آلیسون، ناتالی کیرسزنوفسکی و شارلوت فیتزک است که در مدرسه حکمرانی بلفر منتشر شده است که به رشد اقتصادی چین و رقابت تنگاتنگ چین با آمریکا پرداخته است.

برای اولین بار پس از اینکه آمریکا از بریتانیای کبیر در دهه ۱۸۷۰ میلادی، سبقت گرفت و به اقتصاد پیشگام در جهان تبدیل شد، اکنون این کشور با یک رقیب اقتصادی بزرگ روبه‌رو است که بر اساس برخی سنجش ­ها، عظیم­تر از آمریکا است. این فصل به بررسی سابقه چین در کاستن فاصله خود با آمریکا در بیشتر رقابت­ های اقتصادی و حتی سبقت گرفتن از آن، در برخی عرصه ­ها می­پردازد. تحلیل ما معطوف به چهار بنیان قدرت اقتصادی است: تولید ناخالص داخلی[۱]،‌ تجارت و کسب‌وکار، سرمایه‌­گذاری و منابع مالی. تولید ناخالص داخلی عامل ایجاد کننده­ زیرساخت قدرت در روابط میان کشورها است. البته این‌گونه نیست که همیشه سریع‌­ترین پیروز رقابت شود و قوی­ترین از مبارزه، سربلند بیرون بیاید، ‌کشورهایی که تولید ناخالص داخلی بیشتری دارند، در طول تاریخ از قدرت بیشتری در روابط بین‌­الملل برخوردار بوده­اند. همان­گونه که آدام اسمیت[۲] به ما آموخت، تجارت، فروشنده و خریدار را غنی ساخته و سهم بزرگ­تری برای همه ایجاد می­کند؛ اما رشته­ هایی از اتکای متقابل نامتقارن را نیز به وجود می­آورد که باعث می­شود، برخی نسبت به برخی دیگر دارای امتیاز شوند. سرمایه­گذاری شرکت­ها در تولید، منعکس­کننده­ دیدگاه آن‌ها درباره این است که کجا، می­توانند بهترین محصول را با کمترین هزینه تولید کنند. درحالی‌که هیچ‌کس منکر این نیست که این انتخاب­ها تبعاتی را برای توانایی نسبی تولید یک کشور نسبت به کشور دیگر به همراه دارد، اما این مسئله، ربطی به شرکت­‌ها ندارد. کمپانی­‌ها و شرکت­ های مالی به دلیل محقق ساختن بالاترین میزان سود با کمترین خطر برای مشتریان خود، مورد تشویق قرار می­گیرند، آن‌هم بدون اینکه به تأثیری که این مسئله بر رشد اقتصاد برخی کشورها به بهای ضرر دیدن بقیه می­گذارد، اهمیتی داده شود.

با بررسی شواهد ناظر به عملکرد نسبی چین و آمریکا در طول نسل گذشته، ما هشت عامل بنیادین را ارائه می‌دهیم:

  • «معجزه رشد اقتصادی» حفظ ­شده چین در طول چهار دهه گذشته، در رقم میانگینی که چهار برابر عدد، به آمریکا مربوط بوده، نظام اقتصادی جهانی را بازتعریف کرده است.
  • وقتی با معیارهای سنتی سنجیده می­شود (نرخ بازار ارز)، تولید ناخالص داخلی چین از سال ۲۰۰۰ میلادی، از ۱٫۲ تریلیون دلار به ۱۷٫۷ تریلیون دلار رسیده است. با روند کنونی، این کشور طی یک دهه از آمریکا، سبقت خواهد گرفت. با معیاری که هردو کتاب حقائق جهانی سیا[۳] و صندوق بین ­المللی پول[۴] به‌عنوان بهترین سنجه برای مقایسه اقتصادهای ملّی معرف می­کنند (برابری قدرت خرید)، چین هم‌اکنون از ایالات‌متحده پیشی گرفته است تا به بزرگ­ترین اقتصاد جهان تبدیل شود؛
  • چین، جایگاه آمریکا را در تبدیل­شدن به کارگاه تولید جهان گرفته است؛
  • چین از آمریکا سبقت گرفته تا به شریک تجاری اول اکثر کشورهای جهان تبدیل شود؛
  • چین، خود را به‌عنوان اساسی­ ترین حلقه اتصال در زنجیره های حیاتی تأمین در جهان، تثبیت کرده است؛
  • چین، جایگاه آمریکا را به‌عنوان موتور اصلی رشد اقتصاد جهانی گرفته است. از زمان بروز بحران مالی سال ۲۰۰۸،‌ یک­سوم کل رشد تولید ناخالص داخلی جهان، فقط در چین اتفاق افتاده است؛
  • در سال ۲۰۲۰، چین برای اولین بار، رتبه آمریکا را به‌عنوان موطن بیشترین تعداد ارزشمندترین کمپانی­ های جهانی در فورچون جهانی ۵۰۰[۵] گرفت. همچنین، این کشور به‌عنوان پیشگام در جذب سرمایه­ گذاری خارجی با آمریکا رقابت کرده و سایه به سایه‌اش، در مجموع سرمایه ­گذاری در تحقیقات و توسعه حرکت می­کند؛
  • در سوی دیگر، دلار همچنان شایع ­ترین ارز ذخیره­ای در جهان باقی مانده است و ۶۰ درصد ذخیره­ های ارزی را تشکیل می­دهد. درحالی‌که آرمان­ ها و پیشرفت پکن، شایسته توجه دقیق است، آمریکا پیشگامی خود در چندین عرصه کلیدی را حفظ کرده است؛ دلار همچنان ارز مورد ترجیح برای معاملات خارج از مرزها است، بازارهای سهام آمریکا، همچنان بزرگ­ترین در جهان هستند و این کشور، پیشگامی چشم‌گیری در سرمایه ­گذاری­های خطرپذیر دارد. به‌علاوه، آمریکا به‌عنوان جامعه ­ای که مستعدترین مخترعان و کارآفرینان در جهان را جذب کرده و به آن‌ها آزادی و فرصت برای تحقق آرزوهایشان داده، بدون رقیب باقی مانده است.

منابع مالی

سلطه دلار

ایالات‌متحده هنوز هم رهبر بلامنازع نظام پولی جهانی است؛ درواقع، بیشترین ذخایر بانک مرکزی کشورها در سراسر جهان، به دلار آمریکا است. دلار، ۶۰ درصد ذخایر ارزی را تشکیل می­دهد، رقمی که در ابتدای قرن، ۷۰ درصد بود. درحالی‌که در سال ۲۰۱۶، صندوق بین ­المللی پول، رنمینبی[۶] چین را به سبد ارزش­گذاری حق برداشت ویژه[۷] افزود، این ارز فقط ۲ درصد در سهام رخنه پیدا کرد. به شکلی مشابه، محوریت دلار آمریکا، همچنان از نظر سهیم بودن در تبادل ارزهای خارجی، پرداخت­ های جهانی و تجارت ادامه دارد.

نام ارزسهم آن در تبادل ارزهای خارجی (درصد)سهم آن در ذخایر رسمی ارزهای خارجی (درصد)سهم آن در پرداخت­های فرامرزی (درصد)
دلار۸۸٫۳۵۹۳۸٫۳
رنمینبی۴٫۳۲٫۳۲٫۴
یورو۳۲٫۳۲۱٫۲۳۶٫۶
ین۱۶٫۸۶۳٫۶
پوند۱۲٫۸۴٫۷۶٫۸

سهم دلار در پرداخت­ های فرامرزی از طریق کانال سوئیفت[۱]، ۱۰ نقطه درصد از سال­های ۲۰۱۲-۲۰۱۹، افزایش پیدا کرده است. همان­گونه که هفته ­نامه اکونومیست[۲] اشاره کرده است: دلار، «تأمین­کننده­ چهار­پنجم زنجیره تأمین جهانی و حامی حدود دو­سوم از صدور اوراق بهادار است.» در تجارت، «سهم دلار از فاکتورها، ۴٫۷ برابر بیشتر از سهم آمریکا از ارزش واردات کالاها و ۳ برابر سهم آن در صادرات جهانی بوده است.» ازاین‌رو، هم‌زمان با کاهش کلی سهم آمریکا در تجارت، نقش دلار در تجارت، همچنان قدرتمند باقی مانده است. وابستگی سایر کشورها به آمریکا و دلار در سوئیفت، ابزار تسویه چیپس[۳] (سیستم تسویه پرداخت بین‌بانکی) و خطوط مبادله اعتباری فدرال رزرو،[۴] اهرم ­فشاری را برای ایالات‌متحده فراهم می­سازند که می­تواند از آن‌ها در معامله با دیگر کشورها بهره ببرد.

درحالی‌که سیاست اخیر آمریکا، «تبدیل به سلاح کردن» دلار در تحریم­ کره شمالی، ایران و روسیه بوده، اما اینکه آیا این ابزار را می­توان برای تحت تأثیر قرار دادن چین نیز به کار برد یا خیر، موضوعی است که محل بحث است. روابط اقتصادی آمریکا-چین، به اندازه­ای به‌صورت اتکای متقابل درآمده است که آن‌ها چیزی شبیه به دکترین نابودی حتمی طرفین[۵] با عنوان «نابودی اقتصادی حتمی طرفین.» ایجاد می‌کنند.[۶] اگر ایالات‌متحده تلاش می­کرد تا چین را از نظام پولی آمریکا محور خارج کند و چین هم در پاسخ، صادرات کالا به آمریکا را متوقف کرده و باعث می­شد تا قفسه­­ های کالاها در وال مارت[۷]، هود دیپو[۸] و تارگت[۹] خالی شوند، هر دو اقتصاد جامع، عمیقاً با اختلال مواجه می­شدند. رقابت برای اینکه مشخص شود کدام طرف بیشتر و برای مدتی طولانی‌تر دچار آسیب می­شود، از نوع بازی جوجه بوده است و حداقل تاکنون، هیچ‌کدام تمایلی برای انجام آن نداشته‌اند. همچنین، باید به یاد داشته باشیم که سلطه دلار آمریکا، یک واقعیت طبیعت نیست. همان­گونه که صندوق بین‌المللی پول در سال ۲۰۱۸ اشاره کرد: تحول نظام پولی جهانی از یک نظام دوقطبی – که در آن، دو پول رایج از بلوک­ ها دارای سلطه هستند، یعنی دلار و یورو- به نظامی سه ­قطبی- که بلوک رنمینبی نیز در آن دخیل است- به خوبی در جریان می­باشد. حجم اقتصادی بلوک رنمینبی در برهه کنونی، از نظر جغرافیایی با محدودیت مواجه است و «عمدتاً حول محور کشورهای عضو بریکس»[۱۰] می­چرخد.

نظرسنجی اخیری که توسط شرکت یو بی اس[۱۱] درباره بانک­­ های مرکزی و صندوق­ های ثروت ملّی انجام شد، این رویه را نشان می­دهد: ۴۰ درصد از پاسخ­دهندگان، انتظار دارند که رنمینبی در طول ۲۵ سال آینده، به ارز ذخیره­ای پیشگام تبدیل شود؛ یعنی همتایی برای دلار و یورو. مورگان استنلی[۱۲] پیش­بینی می­کند که رنمینبی، سومین ارز ذخیره ­ای بزرگ جهان در سال ۲۰۳۰ باشد. همچنین، بر اساس تحلیل بحث­ برانگیز ری دالیو[۱۳] مؤسس شرکت سرمایه ­گذاری بریجواتر،[۱۴] از صعود و افول امپراتوری‌های مالی، در آینده نزدیک ارز و بازارهای سرمایه چین به رقیبان جدی برای ارز و بازار سرمایه آمریکا، تبدیل خواهند شد. از سوی دیگر، مادامی که رنمینبی آزادانه قابل تبدیل نباشد و چین حساب سرمایه خود را بسته نگه دارد، سهم‌های رنمینبی، به کُندی رشد خواهند کرد. موفقیت چین در توسعه فناوری مالی، سطحی دیگر از پیچیدگی را به این تصویر اضافه می­کند. درحالی‌که سیاست­گذاران آمریکایی، به‌تازگی بحث درباره معرفی دلار دیجیتال را آغاز کرده­اند، چین، سردمدار و راهبر یک پویش ملی برای دیجیتال کردن کل اقتصادش است. چین در فرآیند توسعه ارز دیجیتال خودش قرار دارد؛ یوآن دیجیتال که به تبادلات مالی سریع­تر، ارزان­تر و امن­تر برای شهروندان منجر می­شود. تلاش ملی توسط فعالیت­ های بخش خصوصی تکمیل می­شود، با ده­ها شرکت فناوری و مالی چینی که برنامه­ های جدیدی را برای حمایت از ساختار یوآن دیجیتال دولت طراحی می­کنند. شروع اولیه چین برای توسعه ارزهای دیجیتال، تهدیدی برای سلطه­ آمریکا در نظام پولی جهانی است. یک یوآن دیجیتال، می­تواند راهی آسان را پیش پای معامله ­گران بگذارد تا مسیر معاملات را تغییر داده و نظام دلار محور را دور بزنند. چین، همچنین می­تواند شاهد به­ کار رفتن فناوری­هایش در سطح جهان باشد و قوانین اعمال مربوط به پول دیجیتال در سرتاسر جهان را دیکته کند. درحالی‌که همچنان تردیدهای بزرگی درباره تأثیر ارزهای دیجیتال بانک مرکزی باقی وجود دارد، ایالات‌متحده نسبت به جایگاهش در رقابت دیجیتال مطمئن نیست. همان­گونه که عضو شورای حکام فدرال رزرو[۱۵]،‌لایل براینارد،[۱۶] تشریح کرده است: «اگر حوزه­های قضائی بزرگ دیگری در جهان با یک ارز دیجیتال وجود داشته و ایالات‌متحده، چنین چیزی نداشته باشد، درک این مسئله برای من دشوار است.»

بازارهای سهام و بانکداری

درحالی‌که بازارهای سهام آمریکا، هنوز بیش از نیمی از بازارهای سهام جهانی را تشکیل می­دهند، بازارهای داخلی چین از ابتدای قرن با بیش از ۲۵۰۰ درصد رشد، از کمی بیشتر از ۵۰۰ میلیارد دلار ارزش بازار در سال ۲۰۰۳، به ۱۴ میلیارد دلار در آخر سال ۲۰۲۱ رسیده­اند. باوجوداین، بازارهای چین، همچنان با فاصله بعد از ارزش بازار سهام آمریکا -که ۵۳ میلیارد دلار است- قرار دارند. صعود چین در صنعت بانکداری بیشتر چشم­گیر است. در سال ۲۰۰۰، چین هیچ جایگاهی در میان ۱۰ بانک برتر جهان نداشت، اما امروزه، ۴ بانک بزرگ چینی وجود دارد (با دارایی­ هایی که ارزش مجموع آن‌ها تا دسامبر ۲۰۲۰، ۱۷٫۳ تریلیون دلار برآورد شده است). بانک‌های ایالات‌متحده به دلیل مجموع ارزش دارایی ۶٫۲ تریلیون دلاری، فقط رتبه­های ششم و نهم را در این رتبه‌بندی در اختیار دارند. البته از نظر ارزش بازار، آمریکا در صدر قرار دارد و بانک­های این کشور، رتبه ­های اول، دوم، پنجم و هفتم را از آن خود کرده­اند. همان­گونه که گزارش هفته ­نامه اکونومیست نشان داده است، بانک­ های آمریکا، با مجموع دارایی به ارزش ۱٫۱ تریلیون دلار، همچنان ارزش‌گذاری به مراتب بالاتری از همتایان چینی خود دارند که ارزش بازار مجموع آن‌ها، در رقم ۹۷۲ میلیارد دلار قرارگرفته است.

آنچه برای نفوذ بانکداری جهانی چین، حائز اهمیت بوده، این حقیقت است که بانک­های این کشور، اکنون بیشتر از همتایان آمریکایی و اروپایی خود اعتبارات فرامرزی، «بخش اصلی درآمد بانک­های بین­المللی» اعطاء می­کنند، آن‌هم از طریق وام ­هایی که عمدتاً در بازارهای نوظهور متمرکز شده ­اند. به‌طورقطع، چین به وام­دهنده اول به جهان تبدیل شده و از سرجمع رقم اعطائی توسط مجموع بانک جهانی[۱۷]، صندوق بین ­المللی پول یا تمامی دولت­های وام­دهنده­ سازمان همکاری و توسعه اقتصادی،[۱۸] فراتر رفته است. البته شرکت ­های چینی در زمینه «سومین نهاد بزرگ سرمایه­داری مدرن»، سرمایه ­گذاری خطرپذیر، هنوز از همتایان آمریکایی خود از نظر توانایی برای جذب سرمایه‌­گذاران و سرمایه­‌های جدید، بسیار عقب هستند. در سال ۲۰۲۰، استارت آپ­های چینی فقط نیمی از ارزش معامله سرمایه­گذاری خطرپذیر شرکت ­های آمریکایی را دریافت کردند. همان ­گونه که نمودار ذیل نشان می­دهد، سخت­گیری اقتصادی شی جین­پینگ[۱۹] در سال ۲۰۲۱، باعث شد این نسبت به یک­سوم، تنزل پیدا کند. ایالات‌متحده در توانایی برای رهاسازی ظرفیت و نوآوری انسانی، همچنان بی­ همتا است.

چین برای جذب سوپراستارهای فناوری از سرتاسر جهان تلاش می­کند. مجموع شهروندان چینی تابعیت گرفته، کمتر از ۲۰۰۰ نفر باقی مانده است. در مقابل، آمریکا نزدیک به ۱۵ میلیون نفر از شهروندان در دو دهه گذشته، تابعیت داده است. مهاجران، رهبری آمریکا در عرصه فناوری را تغذیه و حمایت کرده­اند، از مؤسسان غول­ های فناوری آمریکایی همچون گوگل[۲۰] و اینتل[۲۱] گرفته تا بنیان ­گذاران و مدیران اجرایی شرکت­هایی که برای ما واکسن­های کووید ۱۹، یعنی فایزر[۲۲] و مدرنا[۲۳] آوردند. چه تعداد از استارت آپ­ های میلیارد دلاری ایالات‌متحده در طول ۲۰ سال گذشته، توسط افراد متولد شده در خارج از کشور یا فرزندانشان، تأسیس شده است یا آن‌ها عضو مؤسسینشان بوده ­اند؟ بیش از نصف. آمریکا به‌عنوان جامعه­ای که با استعدادترین نوآوران و کارآفرینان در جهان را جذب کرده و به آن‌ها آزادی و فرصت برای تحقق آرزوهایشان را می­دهد، همچنان بدون رقیب است.

آینده چه می­شود؟

با نگاه به جلو، باید پرسید که در آینده، چه اتفاقی رخ می­دهد؟ همه قبول دارند که در طول یک دهه آینده، چین، رشدی کُندتر را نسبت به چهار دهه گذشته تجربه خواهد کرد. ولی از آنجا که تمرکز این گزارش بر روی رقابت میان آمریکا و چین است، مسئله اصلی این بوده که آيا اقتصاد چین، همچنان به رشد دو برابری یا بیشتر به نسبت آمریکا ادامه می­دهد یا خیر؟ همان­ گونه که آینده نامه سرمایه­ گذاری استاندارد هشدار می­دهد: «عملکرد گذشته، تضمینی برای نتایج آینده نیست.» پنج سال قبل، زمان به قدرت رسیدن ترامپ، من به این سؤال پرداختم. بگذارید از کتاب به سمت جنگ، «آیا آمریکا و چین، می­توانند از دام توسیدید فرار کنند»[۲۴] نقل کنم؛ در زمان نگارش این کتاب، تیتر خبری محبوب خبرگزاری­های غرب در مورد اقتصاد چین، عبارت است از «کُندی». تحقیق در مورد ابر کلمات گزارش ­هایی که با موضوع اقتصاد چین طی سال­های ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۶ در رسانه­ های نخبه منتشر شدند، نشان می­دهد که این واژه، بیشترین کاربرد را برای توصیف اتفاقی که در آنجا جریان دارد، داشته است. سؤالی که عده معدودی می­پرسند، این است که روند کُند در مقایسه با چه کسی است؟ در طول مدت زمان مشابه، صفت محبوب رسانه­های آمریکا برای توصیف عملکرد اقتصادی ایالات‌متحده، «بازیابی» بوده است. در پنج سال گذشته و اکنون، ما می­توانیم ببینیم که «کُندی» چین، چگونه با «بازیابی» آمریکا مقایسه می­شود. میانگین رشد سالیانه چین، ۶ درصد و آمریکا ۲ درصد است.

با نگاه به گوی بلورین امروزی، آینده حتی مبهم­تر از آن چیزی است که به نظر می­آید. آیا مبارزه کنونی شی جینگ­پین برای محدود ساختن قسمت اعظمی از بخش خصوصی و عمق­بخشی توسعه حزب چین به سمت اقتصاد، موفق خواهد بود؟ همان­گونه که لی کوآن یو،[۲۵] صادقانه به شی گفت که سیستم‌عامل قرن بیستمی چین برای خدمت­رسانی در قرن بیست‌ویک مناسب نیست. نظام حزب کمونیست چین[۲۶] فعلی تا چه مدت، می­تواند «اختیارش از آسمان» برای حکومت کردن را حفظ کند؟ اگر ثابت شود که موفقیت این نظام از زمانی که در سال ۱۹۴۹ به قدرت رسید، بیشتر از سلسله­های گذشته حاکم بر چین در طول چند هزار سال گذشته نبوده است، در آن صورت، تاریخ انقضائش گذشته است (با توجه به میانگین طول عمر آن‌ها که ۷۰ سال است). با توجه به روبه‌رو بودن با تمامی این تردیدها و ابهامات، خوب است که هشدار یوگی برا[۲۷] مبنی بر انجام هرگونه پیش­بینی، «به‌خصوص در مورد آینده» را جدی گرفته و موضوع را رها کنیم. باوجوداین، در جهان واقعی، بسیاری از بازیگران، باید پول خود را به خطر بیندازند. شرکت­ های سرمایه­ گذاری که به دنبال تحصیل بالاترین بازده تعدیل­شده بر اساس ریسک برای سرمایه­گذاران خود هستند، می­توانند بیشتر پورتفوی خود را در چین سرمایه­ گذاری کنند. شرکت ­های سهامی جهانی که در تلاش برای تولید محصولات با بالاترین کیفیت و کمترین هزینه هستند، می­توانند تولید در چین را گسترش دهند یا کارخانه ­ها را در مکانی دیگر ایجاد کنند. خرده‌فروشان می­توانند شعب اضافی در شهرهای چینی ایجاد نمایند یا تمرکزشان را بر روی بازارهای دیگر قرار دهند. رهبران سیاسی که میان روابط اقتصادی­ با چین و آمریکا، حق انتخاب دارند، می­توانند طفره بروند، اما غالباً باید انتخاب کنند. ازاین‌رو، نتیجه‌­گیری این بخش، خلاصه ­ای از ملاحظات کلیدی است که توسط آن‌هایی که برای برون­رفت از این انتخاب­های دشوار تلاش نموده اما به نتایجی متناقضی دست پیدا کرده­اند، تأکید شده است.

شعار دولت چین تا زمان فرارسیدن کنگره حزب نوامبر امسال که در آن، دولت برنامه دارد تبدیل­شدن شی به «امپراتور» جدید مادام­العمر را خواستار شود، این بوده است: «ثبات.» فرمان قاطعانه این بوده است که تنش و دردسر ایجاد نکنید؛ بنابراین، آرایش ابتکارات مهمی که دولت چین، اخیراً انجام داده تا موازنه قدرت میان بخش خصوصی و دولتی را تغییر دهد، موجب شگفتی ناظران شده است. محدود ساختن کارآفرینان آتیه­دار، قاعده­مند ساختن «بستر انحصارهایش»، تلاش برای تخلیه حباب دارایی­ های غیرمنقول و سایر مداخلات، آشفتگی­ هایی را منجر شده که پیش­بینی می­شود، باعث کُندی رشد اقتصادی این کشور شوند. باوجوداین، همان­طور که شی بارها تأکید کرده است، «حزب بر اقتصاد، جامعه و همه‌چیز حکومت می­کند.»

منبع: مدرسه حکمرانی جان اف. کندی[۲۸]، مرکز علوم و امور بین­الملل بلفر[۲۹]

نویسنده: گراهام آلیسون[۳۰] ناتالی کیرسزنوفسکی[۳۱] شارلوت فیتزک[۳۲]


[۱] SWIFT

[۲] The Economist

[۳] CHIPS

[۴] Federal Reserve

[۵] MAD

[۶] MAED

[۷] Walmarts

[۸] Home Depots

[۹] Targets

[۱۰] BRICS

[۱۱] UBS

[۱۲] Morgan Stanley

[۱۳] Ray Dalio

[۱۴] Bridgewater Associates founder

[۱۵] Federal Reserve Governor

[۱۶] Lael Brainard

[۱۷] World Bank

[۱۸] OECD

[۱۹] Xi Jinping

[۲۰] Google

[۲۱] Intel

[۲۲] Pfizer

[۲۳] Moderna

[۲۴] Destined For War: Can America and China Escape Thucydides’s Trap

[۲۵] Lee Kuan Yew

[۲۶] CCP

[۲۷] Yogi Berra

[۲۸] Harvard Kennedy School

[۲۹] Belfer Center for Science and International Affairs

[۳۰] Graham Allison

[۳۱] Nathalie Kiersznowski

[۳۲] Charlotte Fitzek


[۱] GPD

[۲] Adam Smith

[۳] CIA

[۴] IMF

[۵] Fortune Global 500

[۶] RMB

[۷] Special Drawing Rights