حقایق پنهان و تباه شدن آینده افغانستان

حقایق پنهان و تباه شدن آینده افغانستان

جان منزا ، معاون دبیر کل عملیات در ناتو یادداشتی با عنوان «من درباره درس‌های ناتو از افغانستان مطلب نوشتم؛ اکنون، سؤالم این است که ما، چه درسی آموخته‌ایم؟ » در تاریخ 11 آگوست 2022 در نشریه «آتلانتیک » منتشر کرد. در این یادداشت به چهار موضوع «دشمنان خود را با دقت انتخاب کنید»، «بر روی هدف تمرکز داشته باشید»، «یک ارتش دست‌پرورده ایجاد نکنید» و «حقایق دشوار را بگویید» پرداخته است. وی همچنین در پایان اشاره می‌کند که در عصر جدید که عصر رقابت قدرت‌های بزرگ است، ناتو نباید منابع ارزشمند خود را در نقاطی که برای منافع اصلی‌اش اهمیت ندارد، هزینه کند.

یک سال از زمان سقوط افغانستان می­گذرد، درحالی‌که توجه جهان به موضوعات دیگر، جلب شده است. مهم است که ما، درس‌­های کلیدی از آن مناقشه را به یاد داشته باشیم، حتی اگر فقط برای این دلیل باشد که از تکرار اشتباهات مشابه در آینده اجتناب شود. من به‌عنوان معاون دبیر کل عملیات در ناتو، مسئولیت مکتوب­ کردن درس‌­هایی را که این سازمان از افغانستان در اواخر سال ۲۰۲۱ آموخته است، بر عهده داشتم. درحالی‌که این سند، کامل محرمانه است، اما درس­های اصلی این‌گونه نیستند. درواقع، این درس­‌ها برای هر دانشجوی رشته امنیت ملی، مناقشات یا امور بین‌­المللی، امری واضح است؛ ابتدا اینکه ناتو در منطقه‌ای از نظر راهبردی، نامرتبط و با دشمنی اشتباهی جنگید. دوم اینکه اگرچه اعضای ناتو، مقاصد خوبی داشتند، اما سطح و دامنه مأموریت را بسیار فراتر از سطح راهبردی منافع تعمیم دادند. سوم، ناتو تلاش کرد تا نیروهای امنیتی ایجاد کند که با فرهنگ و ظرفیت فناوری افغانستان همگون نبودند. نکته آخر اینکه، اعضای ائتلاف خود و مردمشان را نسبت به شرایط میدانی فریب دادند. هزاران نفر از نیروهای آمریکا و ائتلاف ناتو، جان، اعضای بدن و سلامت عقلشان را در افغانستان، از دست دادند. ایالات‌متحده، متحدان و شرکایش، به کسانی که در افغانستان جنگیده و کشته شدند (ازجمله بسیاری از افغانستانی­‌های دلاور که در جستجوی یک آینده بهتر برای کشورشان بودند)، بدهکار هستند، زیرا باید بررسی کنند که چرا آن‌ها از دست رفتند، البته با این امید که هرگز چنین اشتباهاتی تکرار نشود.

درس اول: دشمنان خود را با دقت انتخاب کنید

افغانستان، یک کشور محصور در خشکی و فقیر است که از اهمیت راهبردی کمی برای آمریکا یا اعضای ناتو برخوردار است. دانشجویان امور بین­‌الملل، این کشور را یک منفعت حاشیه‌­ای در نظر می­گیرند؛ مکانی که با هر تحلیل عینی بیشتر از یک سرمایه٬­گذاری کوچک، در منابع آمریکایی ارزش ندارد. این مسئله در تقابل با منافع حیاتی است که باید از آن‌ها دفاع کرد تا از سبک زندگی و موفقیت اقتصادی آمریکایی حفاظت شود. منافع حیاتی، ارزش جنگیدن را دارند، اما افغانستان، هرگز در زمره منافع حیاتی ایالات‌متحده یا هر یک از اعضای ناتو، قرار نداشته است. درواقع، به دنبال حملات وحشتناک ۱۱ سپتامبر، می­توان به آسانی دریافت که چرا آمریکا در افغانستان، گرفتار شده است. طالبان، پناهگاهی امن برای القاعده و اسامه بن‌لادن فراهم کرد که رهبران سیاسی آمریکا، باید واکنش نشان می­دادند. البته این واکنش، باید بر اساس سطح منافع سنجیده می­شد. به‌طورقطع، ایالات‌متحده به‌گونه‌ای در افغانستان سرمایه­‌گذاری کرد که گویا این کشور، یک اولویت امنیتی بین‌المللی و درجه اول است که صرف جان­‌ها و اندوخته‌­ای که از تهدید گسترده‌­تر نشئت­ گرفته است، از آن سرزمین دورافتاده بیشتر بود.

پس از حذف رهبران و سران رژیم طالبان در سال ۲۰۰۱، تنها تعداد انگشت­‌شماری از گروه­‌های تروریستی بین‌المللی در افغانستان باقی ماندند. این احزاب، پراکنده، بی­اثر و عموماً عاجز از اقدام محکم ضد آمریکا یا دوستان و متحدانش بودند. درواقع، تهدید قلمرو ائتلاف ناتو، ناچیز و هم­تراز با تهدیدی بود که از سوی سایر مناطق فاقد دولت، مانند یمن یا ساحل[۱] ناشی می­شد. طالبان یک سازمان تروریستی بین‌­المللی نبود و تمایلی هم برای حمله به کشورهای خارجی نداشت، بلکه طالبان، یک راهبرد شورشی بلند­مدت را پیاده­ کرد که برای از پا درآوردن متجاوزان خارجی، شکست نیروهای دولتی و باز پس­ گرفتن کنترل کشور، طراحی شده بود. دشمن واقعی در افغانستان، تروریست­‌های بین‌­المللی بودند. همان­گونه که اخیراً کشته شدن ایمن الظواهری نشان داد، آمریکا و متحدانش، می‌­توانستند با گروه‌­هایی همچون القاعده مبارزه کنند، آن‌هم بدون اینکه افغانستان را اشغال و برای بازسازی­اش تلاش کنند. اگر اعضای ناتو، تمرکز خود را بر روی هدف اصلی اختلال عملکرد تروریست­‌های بین‌­المللی در افغانستان می‌گذاشتند، یک مأموریت کوچک و متناسب با شرایط خاص میدانی باقی می­ماند؛ یک نیروی ضد تروریسم کوچک ناتو و برخوردار از حمایت کماندوهای افغانستانی، احتمالاً برای این کار مناسب بود.

درس دوم: بر روی هدف تمرکز داشته باشید

در مقایسه با آن چیزی که درنهایت رخ داد، مأموریت سازمان ملل در افغانستان -که پس از حملات ۱۱ سپتامبر اجرا شد- متعادل بود. این مأموریت، شامل چندین هزار نیرو در کابل می­شد که برای تأمین امنیت در آنجا حضور داشتند و همچنین، چند صد دیپلمات و کارشناس توسعه برای ساخت توانایی تشکیلاتی افغانستان. درحالی‌که گروه دوم، ارتباط چندانی با نابودی القاعده نداشتند، این امید و خوش­بینی درباره آن چیزی که می­تواند محقق شود، وجود داشت؛ رهبران سیاسی ناتو (همچنین کل جهان) که مقاصد خوبی داشتند، معتقد بودند که افغانستان، می­تواند به کشوری بهتر از این هم تبدیل شود. سران غرب با نادیده گرفتن تجارب بریتانیا و روسیه، تلاش کردند تا افغانستان را از آنچه سال­ها بوده است، یعنی حکومتی قبیله‌­ای و فاقد پیشینه‌­ای از یک قدرت متمرکز، به یک دموکراسی با مرکزیت کابل تبدیل کنند. زمانی که ناتو کنترل عملیات را در سال ۲۰۰۳ به دست گرفت، شروع به تلاش برای تحقق اهدافی کرد که روز­به­­روز و بیشتر غیرواقعی بود که در جلسات، مقامات این ائتلاف از سران کشورها گرفته تا وزرای امور خارجه و دفاع ترسیم می‌­شدند. ناتو به شکلی پیوسته اهداف و دامنه قلمرو مأموریت خود را گسترش داد و به دنبال استفاده از خوش­بینی موجود در آن زمان بود. بازه زمانی بین سال­‌های ۲۰۰۱ و ۲۰۱۰، به‌طور خاص، یک موردمطالعه را درباره آن چیزی که به «خزش مأموریت[۲]» مشهور است، فراهم می‌­کند.

در آن سال­‌ها، مأموریت از نظر جغرافیایی، گسترش پیدا کرد تا کل کشور افغانستان را در بربگیرد، توان رزمی نیروها از کمتر از ده هزار، به بیش از یک‌صد هزار افزایش یافت، شبکه‌­ای از گروه‌های بازسازی استانی[۳] در سطح کشور ایجاد شد تا حاکمیت محلی و رشد اقتصادی را تسریع ببخشد و اهداف اجتماعی نیز توسعه یافتند تا شامل دموکراسی، حقوق زنان، آموزش، تنوع و شمول قومی و مبارزه با فساد شوند. صدها میلیارد دلار در راستای تلاش برای تقویت نهادهای افغانستان، پرداخت حقوق معلمان و ساخت مدارس، کلینیک­‌های درمانی، مقرهای نظامی، پادگان­، جاده‌­ها و پل­ها صرف شدند؛ بخشی از فهرست تقریباً بی­پایان پروژه‌­ها و برنامه‌­هایی که برای بهبود کیفیت زندگی افغانستانی‌­ها، طراحی شده بود. البته درنهایت، این منابع و هزینه‌ها در بسیاری از موارد تلف شدند، آن‌هم در مکانی که برای آمریکا و اعضای ناتو، منفعت حیاتی نداشت و در حمایت از دولتی که نالایق و فاسد بود.

درس سوم: یک ارتش دست­پرورده ایجاد نکنید

وقتی به این امر نگاه می­کنیم که چرا نیروهای امنیتی و نظامی افغانستان، با این سرعت دچار فروپاشی شدند؟ پاسخ روشن است؛ زیرا آن‌ها بر اساس یک الگوی آمریکایی و ناتویی بنا شده بودند که از نظر فرهنگی با افغانستان همخوانی نداشت. مبارزان افغانستانی نسل­‌های گذشته -که بریتانیا و شوروی را شکست داده بودند- به سخت‌کوشی و سختی جسمانی و ذهنی، تبحر در پنهان­کاری و شجاعت در شرایط جنگی مشهور بودند؛ اما ایالات‌متحده، کنترل این جنگجویان کوهستانی مورد افتخار را به دست گرفت، آن‌ها را در الگوی خود قرارداد و درعین‌حال، توانایی‌­ها و نقاط ضعف ذاتی آن‌ها را نیز نادیده گرفت. نیروهای افغانستانی، بیشتر باید متحرک و پویا و سربازان پیاده­ سبک­وزنی باشند که در میان مردم، زندگی کرده و بر حداقل امکانات لجستیک تکیه کنند. در اینجا، ظواهر و تجملات یک ارتش غربی بر ارتش افغانستان تحمیل شد که به جای راه رفتن و استفاده از الاغ برای حمل ادوات نظامی، شروع به استفاده از کامیون‌­هایی کردند که باعث محدودیتشان به جاده‌­ها شد و همچنین، در بالگردهایی پرواز کردند که بسیار گران‌­قیمت و نگهداری از آن‌ها پیچیده بود. سربازان افغانستانی باید در جوامع محلی که از آن‌ها دفاع می­کردند، زندگی کنند اما در عوض، ایالات‌متحده و هم­پیمانان او در ناتو، اقدام به ساخت پایگاه‌­هایی برای این نیروها کردند تا آن‌ها در این ساختمان­‌های گران­‌قیمت، سکونت کرده و در سالن­‌های غذاخوری غذا بخورند. وقتی زمان گشت زنی یا انجام سایر عملیات رزمی فرامی‌رسید، این نیروها دقیقاً مانند نیروهای خارجی، از پایگاه خود به حومه شهر اعزام می­شدند. درواقع، برخلاف طالبان و مجاهدانی که قبل از آن‌ها بودند، سربازان پیاده افغانستانی که آمریکا و ناتو، آن‌ها را آموزش داده و تجهیز کرده بودند، برای مشارکت در نبرد نزدیک مردد بودند، مگر اینکه یک هواپیمای ائتلاف بر فراز منطقه، برای پشتیبانی از آن‌ها ظاهر می­شد. البته یک استثناء قابل­توجه، کماندوهای افغانستانی بودند که شجاعانه و درخشان عمل می­کردند؛ این نیروها که از نیروهای ویژه آمریکایی الهام گرفته بودند، با سنت نظامی افغانستان همخوانی داشتند، زیرا آن‌ها در گروه‌های کوچک، عمل کرده و از روش ضربه و ترک میدان نبرد استفاده می­‌کردند. البته تعدادشان بسیار کم بود و بروکراسی نظامی -که ارتش افغانستان را احاطه کرده بود- مانعی برای آن‌ها به حساب می‌­آمد.

در طول جنگ، ژنرال‌­های فاسد افغانستان، قدرت جنگی نیروهایشان را با غارت ثروت، غذا و تسلیحات نابود کردند. البته با عقب­‌نشینی نیروهای آمریکایی و ناتو، روشن شد که کامیون­‌ها و بالگردهای ارتش افغانستان بدون حمایت ده­‌ها هزار پیمان­کار، امکان حرکت هم ندارند. نیروهای محلی که دارای فرماندهی ضعیف بوده و فرماندهانشان، آن‌ها را تنها گذاشته بودند، تسلیم جنگجویان باانگیزه و باتجربه طالبان شدند؛ افرادی که از سنت فرهنگی- نظامی آن‌ها استفاده کرده و خود را به یک بروکراسی خارجی تحمیل ­شده محدود نکردند.

درس چهارم: حقایق دشوار را بگویید

این اصل بدیهی قدیمی وجود دارد که «جنگ، مهم­تر از آن است که به ژنرال‌­ها سپرده شود»، لذا منطقی است که ژنرال‌­های ناتو، بیش‌ازحد به مناقشه نزدیک بودند تا بتوانند به شکلی عینی و واقعی، درباره جنگ فکر کنند. آن‌ها بخش اعظم زندگی حرفه­ای خود را صرف رهبری نیروها در نبردهای جاری در سرتاسر هلمند، قندهار و خوست کرده بودند. جنگ برای آن‌ها، یک جنگ شخصی بود، زیرا مردان و زنانی را در میدان نبرد از دست داده بودند و اگر نیروهای ائتلاف، قرار بود که فقط از صحنه کنار بروند و آن ایثارگری­‌ها را بی­اثر کنند، مورد لعن و نفرین قرار می­گرفتند. در نتیجه، گزارش­‌ها از میدان نبرد، اغلب بیش‌ازحد خوش­بینانه بوده و در طول روال اداری نامه‌­نگاری در سلسله فرماندهی، اهمیت و اضطرار خود را از دست می­دادند. سران غیرنظامی در واشنگتن نیز به‌طور خاص، مستحق سرزنش زیاد هستند، زیرا بسیاری از منصوبان سیاسی در وزارت‌خانه‌های امور خارجه و دفاع، بیشتر نگران حفظ شانس رئیس‌­جمهور وقت برای انتخاب مجدد بودند تا اظهار حقیقت درباره فقدان پیشرفت در افغانستان. برخی سازمان­‌ها و افراد شجاع نیز بودند که از همان ابتدا درست می­گفتند. سازمان سیا و آژانس اطلاعات دفاعی[۴] ده سال قبل از فروپاشی، روشن ساختند که بعید است، عملیات­ مقابله با شورش موفقیت‌­آمیز باشند. سر مفتش ویژه برای بازسازی افغانستان[۵] (جان سوپکو)[۶]، زمانی که موضوع بازسازی و توسعه نیروهای امنیتی افغانستان مطرح شد، با شجاعت، گزارشی از شکست در پی شکستی دیگر را ارائه کرد. همچنین، نهاد فری پرس،[۷] به شکلی دقیق و در قالب گزارش­‌های متعدد از میدان نبرد، نشان داد که دولت افغانستان و نیروهای امنیتی این کشور، نالایق، آکنده از فساد و محکوم به شکست هستند.

در پایان، فقط یک رهبر غیرنظامی، می­تواند نگاهی عینی به افغانستان داشت باشد و درنهایت، درک کند که تلاش‌­ها ناکام بوده‌اند. سیزده سال پیش، جو بایدن[۸]، در دوران ریاست­‌جمهوری باراک اوباما[۹] -که از یک موج عظیم خبر داد- به شکلی ناخودآگاه می­دانست که سرمایه­‌گذاری گسترده در منطقه‌­ای که نهایتاً از نظر راهبردی اهمیتی برای ایالات‌متحده ندارد، با اهدافی که همواره در حال افزایش بودند و در حمایت از دولتی عاجز از انجام وظایفش، محکوم به شکست است. یکی باید حقیقت را بگوید و این وظیفه، به او محول شده است.

گام­‌های کوچک

درحالی‌که هیچ دو جنگی، هرگز مشابه هم نیستند، اما درس­های مبارزات و تلاش­های ضد شورش برای بازسازی مناطق آسیب‌­دیده از مناقشات یا کشورهای فروپاشیده، تقریباً جهانی هستند و نه ناتو و نه هیچ متحد دیگری، نباید در دام مشابهی گرفتار شود. مأموریت کنونی ائتلاف در عراق، دلیل خوبی برای این مفهوم است که این نیرو، چگونه می٬­تواند این مداخلات را با یک تأثیر خفیف‌­تر و پایدارتر انجام دهد. مأموریت ناتو در عراق، حول محور یک اثر و دامنه ­عمل کوچک متشکل از چند صد سرباز می­چرخد که تقریباً متمرکز بر توسعه توانایی در ارتش عراق هستند؛ این مأموریت، آگاهانه از مداخله در بازسازی و اقدامات توسعه‌­ای هزینه‌­بر، زمان­بر و همچنین، مداخله در امور دولتی عراق اجتناب می­کند. البته اهداف آن، معقول بوده و معیارهای خروج -که محرمانه هستند- منعکس‌­کننده سطح تعهدی هستند که اعضای ناتو از نظر سیاسی پس از شکست در افغانستان، آماده پذیرش آن هستند. با در نظر گرفتن این مسئله، درس واقعی افغانستان، این است که اعضا می‌توانند مأموریت­‌هایی را در نقاط دشواری انجام بدهند که از نظر راهبردی، حائز اهمیت نیست، اما دامنه و سطح این مأموریت‌­ها، باید با اهمیت راهبردی نسبی کشور میزبان برای منافع اعضا سنجیده شود. در مورد مأموریت ناتو در عراق، این امر به معنای کمک به نیروهای محلی برای ممانعت از ایجاد پناهگاهی است که دولت اسلامی[۱۰] و سایر گروه‌­های تروریستی با استفاده از آن، می­توانند اروپا و ایالات‌متحده را مورد هدف قرار دهند. این، یک تحلیل بنیادین و اساسی است، زیرا در عصر جدید رقابت قدرت­‌های بزرگ، ناتو نمی­تواند منابع ارزشمند خود را در نقاطی که برای منافع اصلی­اش اهمیت ندارد، صرف کند تا نکند که این ائتلاف، با خطر شکست در مناقشات آتی، در مناطقی که واقعاً حائز اهمیت هستند، روبه‌رو شود.

منبع: https://www.atlanticcouncil.org/blogs/new-atlanticist/i-wrote-natos-lessons-from-afghanistan-now-i-wonder-what-have-we-learned/

نویسنده: جان منزا[۱۱]


[۱] Sahel

[۲] Mission Creep

[۳] Provincial Reconstruction Teams

[۴] Defense Intelligence Agency

[۵] Special Inspector General for Afghanistan Reconstruction

[۶] John Sopko

[۷] Free Press

[۸] Joe Biden

[۹] Barack Obama

[۱۰][۱۰] Islamic State

[۱۱] John Manza