نقش ایران اسلامی در انتظام به بحران بین‌المللی معنا

گفتمان انقلاب اسلامی ایران در نظم آینده جهان، نقشی را به عهده ‌گرفته است که پیش‌تر پیامبران الهی آن وظایف را ایفا می‌کردند؛ کار‌ویژه دشوار این گفتمان در نظم آینده جهان از سویی مبتنی بر تحول اخلاقی از درون و تزکیه پیروان، حرکت به سمت اهداف الهی، تبعیت از بعثت و بصیرت در شناخت سیاسی و از سوی دیگر، تلاش برای عادلانه کردن مناسبات و نظم اجتماعی جهان برای حرکت به‌سوی تعالی و فزونی عقل و جنود عقل خواهد بود. آنچه در این یادداشت از منظر حکمت تاریخی و با محوریت نقش بحران بین‌المللی «معنا» در نظم آینده جهان، مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت، می‌تواند بخش عمده‌ای از علت دشمنی غرب به رهبری آمریکا با ایران اسلامی را تبیین کند.

دکتر شهروز شریعتی؛ دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس

دکتر مهدی عباسی شاه کوهی؛ دکترای علوم سیاسی

جهان پرورده تمدن غرب به رهبری آمریکا را بر اساس آموزه‌‏های قرآنی و حدیثی، بی‏‌تردید باید مشحون از عناصر جاهلیت دانست. تمدنی که از درون تجدد غربی زاییده شده همراه با مفاهیمی مانند خشونت، دروغ‌پردازی‌های رسانه‌ای، انسان‌مداری و عصیان علیه دین و معنویت‌های الهی، تکیه بر عقل خود بنیاد[۱]، شهوت‌پرستی‌های افسارگسیخته، تاریخی شدن بدن و جنسیت[۱] و تحمیل انگاره‌های فرهنگی جاهلانه بر سایر جوامع است. از منظر تاریخ اندیشه‌ غرب، می‌توان گفت به دنبال نهضت پروتستانیسم که مبنای سعادت انسان را در توسعه‌‏یافتگی جسمیت تعریف کرد[۲]، انسان دین را ملعبه‏ کام‌جویی دانست و محور همه‏‌چیز را خود دید و این انسان‏‌مداری افراطی با اتکا بر عقل خود بنیاد، تنها استکبار آدمی و نفی «غیب عالم» و «عالم غیب» را برای او به ارمغان آورد. دانش با مشاهده و حس، گره خورد و هدف، کسب سود مادی و فزونی لذت برای مَرکَب شد؛ زیرا روح یا انکار ‏شد یا به دلیل عدم رؤیت، به ورطه فراموشی ‏رفت[۳]. در چنین شرایطی که انسان با نفی توحید در بحران ویرانی خویش می‏‌کوشید، انقلاب اسلامی ايران به رهبری امام خمينی (ره)، نخستين انقلاب غیر تجددی جهان محسوب شد، زیرا سبک زندگی مؤمنانه را به‌عنوان شيوه‌ای جديد از زيست در جهان معاصر معرفی كرد. از اين منظر، تأثیر حرکت انقلابی امام خمينی را در ايران، می‌توان به‌مثابه انقلاب فرانسه در جهان اسلام ارزیابی کرد. امام خمينی همچنين با خلق گفتمان بر زیستن ایمانی در قالب بيداری اسلامی ‌كوشيد تا با ترويج انديشه‌های ماورايی، طیف وسیعی از شیعیان، مسلمانان و مستضعفان جهان را از تمدن مادی معاصر -كه انسان‌ها را ماشين و زندگی را حركتی مكانيكی و بدون هدف می‌كند- آگاه ‌سازد.

فرارهای ناکام تمدن غربی از بحران معنا

تمدن غربی برای فرار از بحران معنا تاکنون طرح‌های زیادی را به مرحله اجرا درآورده است؛ غرب برای در امان ماندن انسان از بحران معنا، تلاش می‌کند تا با افکار عمل‌‏گرایانه، انسان‌ها را از ژرف‌کاوی، تأمل و تدبر در هستی دور نگاه دارد، زیرا در سرگشتگی معرفتی «پاسخ برای حقیقت راست نمی‌نماید» و از همین روی، «صلاح در نسبیت اخلاقی و پرهیز از ژرف‌اندیشی است»، زیرا «عمق اندیشگی انسان را نااُمید می‌سازد و در چاله‌های کلامی گم می‌کند»[۴]. این جاهلیت تجددگرایانه، برتری خوانی انسان غربی است که تاکنون حاصلش، تبعیض در حقوق انسانی و بروز استثمار، استعمار و خشونت علیه دیگر ملل جهان بوده است؛ چنان‌که در نظر هگل، کلیه‌ سرزمین‌ها و مردمانش به کسی تعلق دارد که با زور اسلحه، آن‌ها را تسخیر کرده است[۵]. بدین ترتیب و به تعبیر مارشال برمن، عصر مدرن «گردابی از مبارزه و تناقض و ابهام و عذاب» را به وجود آورد[۶].

در جهانی با این سبک اندیشگی و زندگی، معنای آفرینش و هستی، گمشده‏‌ای است که انسان را در ویرانه‌‏های ظلمانی جاهلیت غرق می‏‌کند. در این میان، بعثت انبیای الهی تنها هماوردی است که با جاهلیت‏‌های تاریخ بشریت دست‌به‌گریبان شده و نظم دلخواه استکبار ابلیسی را درهم‌شکسته است. در جهان معاصر این جاهلیت مدرن است که با اتکای به دانش و هجمه‌‏های رسانه‌‏ای، انسان را به استحمار، استعمار و استثمار کشانده و با تکثر صوری تجدد و تلاش مداوم برای توسعه‏ جسمیت، به جاهلیت، رنگ و لعابی تازه بخشیده تا انسان را با سیر در دور باطل، سرگرم بازی بیهوده و غفلت از معنای خلقت سازد.[۲] درحالی‌که تجدد، عالم‌گیر شده و به دنبال مسیر جهانی‏‌سازی خود می‏‌رفت، انقلاب اسلامی ایران برخلاف طبیعت تجددی، مبتنی بر فطرت به‌سوی تعالی و رشد بشریت و در ادامه رسالت انبیای الهی بروز یافت. در همان ابتدای ظهور انقلاب اسلامی ایران، اندیشمندانی این انقلاب را به دلیل دغدغه‏ غیرمادی و البته معناگرایانه‌‏ای که داشت، انقلابی به نام خدا و روح یک جهان بی‏روح خواندند؛ زیرا برخلاف انقلاب‏‌های پیشین، نشانی از شعارها یا ایدئولوژی مادی در این انقلاب مشاهده نمی‌‏شد. شاید بتوان گفت که این انقلاب، میراث‏‌دار نقش تاریخی ایرانیان برای تمدن سازی در جهان بوده است. نقشی که پیش از این، حکیمانی چون فارابی بر عهده گرفته بودند و با معرفی مدینه فاضله‌‏ای که در آن، نبی و امام محوریت دارد، سعادت بشری را وعده می‌دادند. فارابی در این مسیر به تفکیک اقسام جوامع جاهلی[۷] پرداخت؛ جامعه‌‏ای که تلاشش، تنها خوردن، آشامیدن و نکاح است، جامعه‏‌ای که هدفش، غلبه یا تفاخر و توانگری است و جامعه‌‏ای که حدی برای آزادی اهوای نفسانی نمی‌‏پذیرد؛ به بیان بهتر، نقش مصلح و حکیمی که در بحران معنا، انسان را یاری می‌کند و پیش از این از سوی اندیشمندان این مرزوبوم به زبان‌های مختلف بیان شده بود، همگی در انقلاب اسلامی ایران تبلور یافت. از این منظر اگر خواجه‌نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری، مولوی در داستان‌‏های منظوم مثنوی معنوی، نظامی گنجوی در هفت‌پیکر، عطار در غزلیات عرفانی و سعدی در حکمت‌‏های بوستان و گلستان برای نه صرفاً ایرانیان، بلکه برای بشریت، نقش هدایتی را به عهده گرفته بودند، انقلاب اسلامی ایران همه این میراث اسلامی و ایرانی را به‌یک‌باره به بشر عرضه داشت و انتظار می‌رود این میراث بر اساس وعده الهی و روندهای پست ماتریالیسم، به زودی جایگزین باورهای تمدن مادی غرب شود.

نقش انقلاب اسلامی ایران در آینده نظم بین‌المللی جهان

همچنان که در اندیشه شیعه، مرگ آگاهی رویکردی حرکت آفرین برای زیستی مؤمنانه و در مسیر اندیشیدن و تأمل کردن در مفهوم از «کجا» و «بهر چه» بودن آمدن انسان است و او را از خمودگی و پوچی طبیعت به وسعت بی‌‏انتهای فطرت می‌‏کشاند. نقشی که انقلاب اسلامی ایران برای جهان بر عهده گرفته، فارغ از هر نظمی در جهان، نقش آگاهی‌‏بخشی و مرگ آگاهی است. مرگ آگاهی که انسان را به «موتوا قبل ان تموتوا» وا‌می‌دارد؛ آگاهی که انسان را از چالش «انسان تک ساحتی» خلاصی می‌‏دهد و در تلاش برای «حاسبوا قبل ان تحاسبوا»، او را با ارزش‏‌های حقیقی و شیرین خلقت آشنا ‏می‏‌سازد. نقشی که آثارش را می‌‏توان در نامه‏ امام خمینی به گورباچف مشاهده کرد. آنجا که مادیون مارکسیست را هشداری حکیمانه می‏‌دهد: «مشکل اصلی کشور شما، مسئله مالکیت، اقتصاد و آزادی نیست؛ مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداوند است. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن‌بست کشیده یا خواهد کشید… مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چراکه مکتبی است مادی و با مادیت، نمی‌توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی‌ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به درآورد…».[۸] این نامه مشحون از نقش حکمت‏‌گرایانه‌‏ای است که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، بر عهده گرفته است. این نقش می‌‏کوشد تا انسان را از جهل و تشبث به ویژگی‏‌های هفتادوپنج‌گانه جاهلیت، جدا ‏کند و به عقل و ویژگی‌‏های هفتادوپنج‌گانه عقلانیت داخل کند. جهانی که در پرتگاه ظلمات جاهلیت مدرن فروافتاده، قهراً نیازمند طبیبی دوار است که او را با حکمت و نور پیوند زند.

در یک جمع‌‏بندی می‌‏توان اظهار داشت که گفتمان انقلاب اسلامی ایران در نظم آینده جهان، نقشی را به عهده ‌گرفته است که پیش‌تر پیامبران الهی آن وظایف را ایفا می‌کردند؛ کار ویژه دشوار این گفتمان در نظم آینده جهان از سویی مبتنی بر تحول اخلاقی از درون و تزکیه پیروان، حرکت به سمت اهداف الهی، تبعیت از بعثت و بصیرت در شناخت سیاسی و از سوی دیگر، تلاش برای عادلانه کردن مناسبات و نظم اجتماعی جهان برای حرکت به‌سوی تعالی و فزونی عقل و جنود عقل[۹] خواهد بود. آنچه در این یادداشت از منظر حکمت تاریخی و با محوریت نقش بحران بین‌المللی «معنا» در نظم آینده جهان، مورد ارزیابی قرار گرفت، می‌تواند بخش عمده‌ای از علت دشمنی غرب به رهبری آمریکا با ایران اسلامی را تبیین کند.


[۱]. subjectivism

[۲]. اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ (سوره حدید، آیه ۲۰)


[۱]. فوکو، میشل (۱۳۸۹)، ایران: روح یک جهان بی‌روح و ۹ گفتگوی دیگر با میشل فوکو، ترجمه‌ نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران: نشر نی، ص ۲۴۷٫

[۲]. بدیع، برتران (۱۳۸۰)، دو دولت؛ قدرت و جامعه در غرب و در سرزمین‌های اسلامی، ترجمه‌ احمد نقیب‌زاده، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران، ص ۵۷؛ وبر، ماکس (۱۳۸۸)، اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری، ترجمه‌ مرتضی ثاقب فر، تهران: جامی، ص ۶۷٫

[۳]. جونز، ویلیام توماس (۱۳۸۸)، خداوندان اندیشه‌ی سیاسی، جلد دوم قسمت دوم، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ص ۴۸۳٫

[۴]. رُرتی، ریچارد (۱۳۸۶)، فلسفه و امید اجتماعی، ترجمه‌ عبدالحسین آذرنگ و نگار نادری، تهران: نشر نی، ص ۱۴۱٫

[۵]. میرسپاسی، علی (۱۳۹۳)، تأملی در مدرنیته‌ ایرانی: بحثی درباره‌ی گفتمان‌های روشنفکری و سیاست مدرنیزاسیون در ایران، ترجمه جلال توکلیان، تهران: طرح نو، ص ۷۸٫

.[۶] برمن، مارشال (۱۳۸۶)، تجربه مدرنیته، ترجمه مراد فرهاد پور، تهران: انتشارات طرح نو، ص ۱۴٫

.[۷] داوری اردکانی، رضا (۱۳۵۴)، فلسفه‏ مدنی فارابی، تهران: چاپ زر، ص ۱۲۲٫

[۸]. امام خمینی، سید روح‌الله (۱۳۸۶)، صحیفه‌ امام، جلد ۲۱، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص ۲۲۴٫

[۹]. اصول کافی، جلد اول، باب عقل، روایت ۱۴، حدیث جنود عقل و جهل امام صادق (ع).