به بهانه فاطمیه؛زنان آمریکا، فاطمیه را کم دارند! /گذری کوتاه به تطور افول فرهنگ مادری در آمریکا

مسلمانان، معمولاً امری را که دارای چهار ویژگی، پاکیزگی، شایسته پرسش و احترام، دارای کیفیت آسمانی و باارزش و گرامی باشد را مقدس می‌نامند (معین،۱۳۸۴). یکی از آن امور، خانواده است که در فرهنگ ایرانی‌اسلامی ما، نهاد مقدس خانواده نامیده می‌شود. خانواده در شرق، از دیرباز مورد ارج‌وقرب بوده است و حتی در غرب نیز این قضیه صدق می‌کند اما پس از همان تحولات صنعتی‌ای که در آن‌سوی زمین رخ داد، تقریباً از سال ۱۹۶۰ به بعد، کشورهایی مانند آمریکا، نشانه‌های زوال خانواده را در ابعاد خویشاوندی خود به نظاره نشستند. ثمره آزادی تغافل محور، افسارگسیختگی بشر در بهره‌وری از مادیات بود که در نهایت او را به رهایی از هر قیدوبند مقدسی کشاند.

فائزه جعفری؛ دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات فرهنگی دانشگاه جامع امام حسین (ع)

دال مرکزی خانواده در آمریکا

شاید بتوان گفت که مادر، دال مرکزی عاطفه و تربیت در خانواده است و بر اساس همین کنش مادری بشود جهان‌های اجتماعی معناداری آفرید و سرنوشت یک فرهنگ یا حتی تمدن را تحت‌الشعاع قرار داد اما این نقش مادری و به‌تبع آن، نهاد مقدس خانواده، در غرب به‌ویژه آمریکا به‌واسطة کلماتی مانند آزادی و برابری، به سمت‌وسویی دیگر، جهت داده شد.

کمترین پیامدی که آزادی به معنای غربی برای این دال مرکزی خانواده به ارمغان آورد، از هم گسستن دیوارهای حریم او، به نام آزادی بود. حریم اطراف یک زن، از او گرفته شد و هرچه بیشتر، تشویق به اظهار وجود ابزاری‌ از سوی چرخ‌دنده‌های سرمایه‌داری گشت.

کتاب­های متعددی که کلمه فمینیسم روی جلد آن‌ها، خودنمایی می‌کند، بارها تطور تاریخی زن به‌عنوان مادر را بیان کرده‌اند اما کمتر کسی به تطور ویژگی‌های نقش مادری در وجود خود آن زن پرداخته است و یا دست­ کم در کشور ما، اهمیت این موضوع برای زنان جامعه ایرانی، تبیین نشده است.

زن در آمریکا و یا به معنای اعم آن در غرب، گرفتار فرهنگ بازار کار، فرهنگ کارشناس مدار، زیست دوجنسیتی و فرهنگ مصرف، شده است. (شورای فرهنگی اجتماعی زنان، ۱۳۸۶). این­ها می‌تواند مضرات بیرونی افول خانواده در آمریکا باشد اما مضرات درونی‌ای نیز برای زن و خانواده قابل تصور است که باید درباره آن تأمل کرد.

خانم بتی فریدان می‌گوید: «امروز، تنهایی زنان مستقل، سلامت روانی آنها را تهدید می‌کند.» پس بهتر است تفاوت سیر زندگی یک دختر که قرار است دال مرکزی یک خانواده باشد، در شرق و غرب را از نظر ابعاد درونی مورد بررسی قرار دهیم.

۱. نه به بی‌حیایی اجباری؛ فرار از مستوری!

شاید بتوان گفت اولین بحران یک دختر در جامعه آمریکایی که زیربنای بحران‌های دیگر است، از بین رفتن اجباری حریم و حیای او است که سبب آسیب‌پذیر شدنش در مقابل جریانات روزمره زندگی خواهد بود.

حیا، می‌تواند نشانه ادب حضور باشد و بزرگ‌ترین حیا، مقابل ولایت الله است. همان قدر که نشان دادن زیبایی‌های جسمی، می‌تواند جذابیت مادی داشته باشد، اظهار حیا نیز می‌تواند زیبایی روحانی  برای روح انسان به ارمغان بیاورد؛ بنابراین اگر حیای فطری زن، از او گرفته شود، جامعه بشری، سهم مهمی از زیبایی حقیقی خلقت را از دست خواهد داد.

با این توصیف، وقتی فرهنگی به افراد جامعه‌اش دستور می‌دهد که به‌صورت هوک آپ و تصادفی‌ترین حالت ممکن، با یکدیگر وارد ارتباط شوند و از کودکی، خویشتن‌داری را کنار بگذارند و به مصرف ابزاری برسند، دور از انتظار نیست که اگر یک دختر جوان و در واقع مادر آینده، در میدان‌های اجتماعی کشوری مانند آمریکا، عفیفانه رفتار کند، طرد و گوشه‌گیر شود؛ چراکه آنجا، معیار تشخص آدم‌ها، به مصرف‌گرایی و به مصرف در آمدن است.

خانم مندی شیلت نیز طی مقدمه کتاب «بازگشت به عفاف»، در مورد فرهنگ آمریکایی نسبت به پاک‌دامنی می‌نویسد: «ایدئولوژی ما توانسته واژه‌هایی را از فرهنگ لغات ما حذف کند اما احساسات ما هنوز به قوت خود باقی است و فریاد می‌زنند تا آن را معنی  کنند.»  (دبیرخانه همایش سراسری زنان،۱۳۸۶).

حیا در وجود یک دختر، لایه‌های مختلفی دارد که سبک زندگی خانواده محور، کمک می‌کند آن لایه‌ها در بستر خانواده به شکوفایی برسد.

فرهنگ شرق، همیشه زن را به مستوری و حریم داشتن در اجتماع سوق داده است تا حیای فطری‌اش، حفظ شود.

البته تفاوت دقیقی میان کلمات حیا، خجالت، تابو، اعتمادبه‌نفس، جسارت و… وجود دارد که بحث جدایی را می‌طلبد.

۲. ظلمی به نام رهایی از پدرسالاری

حملات غیرمنطقی به مسئله پدرسالاری و از بین رفتن نقش پدر به‌عنوان یک راهنما و مراقب برای دختر خود، سبب گردید تا این دختران، هرگونه رفتاری را از سوی دوست‌پسر خود تحمل کنند و آن را امری عادی به‌ شمار آورند (شیلت،۱۳۸۸).

شاید بتوان گفت دومین آسیبی که جامعه آمریکایی به جنس زن تحمیل کرده است، دور کردن او از منطق پدرسالاری است. راه رهایی از برخی افکار سنتی غلط، منع کامل آن نیست و باید به سراغ اصلاح آن رفت.

جداکردن دختر از بافت خانواده که در اسلام او را ریحانه خطاب می‌کنند، مساوی است با ظلم بیشتر به او که او را آسیب‌پذیرتر می‌کند.

۳. «اصالت عروسی»، فرهنگی برای حفظ خانواده!

فرهنگ شرق، ایجاب می‌کند موضوع ازدواج با آداب‌ورسوم مفصل و نمایشی برگزار شود و تعهدی محکم بین دو قوم‌وخویش رخ دهد؛ مراسم چند شبانه‌روزی عقد و ازدواج در ایران، بیانگر همین فرهنگ خانواده محور و ارزشمندی زن و خانواده است که در جامعة آمریکایی وجود ندارد.

سن سیمون، حق زن در استفاده از لذات مستقل از ازدواج را جزو آرمان‌های جنبش فمینیسم آمریکا می‌داند. (دبیرخانه همایش سراسری زنان،۱۳۸۶). این جنبش با این نگاه، زن را از ارزشمند بودن منع کرد.

زمانی که لایه‌های حیا از دختری که تازه، ‌پا به عرصه کنشگری اجتماع گذاشته است و هنوز زمان زیادی از خاموش کردن شمع تولد ۱۸ سالگی‌اش نگذشته، ربوده شد، پس از آن در طلب یک زیست غیر عفیفانه، سردرگمی‌های مختلفی را برای یافتن هدف زندگی تجربه خواهد کرد.

این تنوع تجربه، ممکن است او را به سمت افسردگی، نفرت و دیگر احساسات مختلف برساند که بسیار در مورد آن صحبت شده است و مراجعه‌های متعدد به روان‌شناس نیز مؤید همین مطلب است.

در یک‌کلام، دختر آمریکایی، در اولین قدم‌های حضورش در اجتماع، پژمردگی لطافت درونش را در میانه روابط بدون چارچوب، لمس می‌کند البته که زندگی سکولار، این تجربه را به کشور ما نیز کشانده است.

۴. آغازی برای پایان حس مادری!

درست در زمانی که زن شرقی با شوق بسیار، به دنبال اختصاص دادن اتاقی برای کودکش است و می‌خواهد ضلع سوم خانواده را تکمیل کند، دختر غربی در بحران سقط‌جنینی به سر می‌برد که به‌عنوان یک حق طبیعی به‌واسطه فمینیسم، قانونی شده است.

در کتاب فمینیسم و خانواده نیز توضیحات کاملی در مورد مضرات این حق فمینیستی گفته شده است: «احتمال خودکشی یا تفکر درمورد آن در میان زنانی  که سقط‌جنین کرده‌اند، بیشتر است» (صادقی فسائی،۱۳۸۶).

شاید در آینده چنین دخترانی نیز حس مادری در نهاد خانواده را تجربه کنند اما این تجربه برای آن‌ها همراه با تلخی و درد قابل توجهی خواهد بود.

۵. مادربزرگ‌های بی نوه و نتیجه!

وقتی ذوق مادری در جامعه آمریکا کور شد، خانواده معنای مقدس خودش را به معناهای سطحی‌تری باخت و زیبایی حیات حقیقی، قربانی زیبایی زودگذر دنیایی شد.

در کتاب هنر زنانه زیستن نیز به این مهم، این‌گونه اشاره شده است: «در گذشته زنان افزون بر رفاه و خوشبختی، احساس احترام و امید را از خانواده، بسیار دریافت می‌کردند؛ در نتیجه با سرد شدن روابط خویشاوندی، منزلت یا جایگاه اجتماعی آنان به خطر افتاد. زیست سرشار از عاطفه زنانه بر محبوبیت استوار است؛ ازاین‌رو نگرانی نسبت به میزان محبوبیت، بدون شک در زنان، آثار تخریب‌کننده بیشتری دارد. چه‌بسا تلاش ایشان برای به دست آوردن جایگاه بهتر در جامعه، تا حدی به این نوع نگرانی‌ها مربوط باشد». (علم‌الهدی،۱۴۰۲: ۱۳).

حالا این مادربزرگ آمریکایی که دیگر انرژی جوانی‌اش را ندارد و باید به انتظار قشنگی‌های زندگی در میان نوادگان خود باشد، برعکس به انتظار مرگ نشسته و ادامه‌دادن به زندگی برایش بی‌معنا شده است. نتیجه آن نوع نگاه به نقش مادری و خانواده، چنین سرنوشتی را رقم خواهد زد.

۶. چروک‌های مقدس شرقی!

در جامعه شرقی، زن هرچه مسن‌تر می‌شود، احترام او در خانواده و حتی اقوام بالاتر می‌رود و از او به‌عنوان بزرگ خویشاوندان یاد می‌شود؛ مادربزرگ در ایران حلال بسیاری از اختلاف­‌های فامیل، مرکز توجهات، نقطه امنی برای مراجعات است؛ حال‌آنکه معیار ارزش زن در غرب و به‌ویژه آمریکا، به زیبایی ظاهری او است و زن تا زمانی تاریخ انقضا دارد که زیبا باشد که همین امر سبب اضطراب زنان برای ارزشمند ماندن شده است. «وسواس زیبایی، یک بیماری مزمن و مسری است که خودبه‌خود گسترش می‌یابد؛ یعنی از طبقات بالاتر شروع می‌شود و تقریباً تمام طبقات پایین‌تر را درگیر می‌کند.»  (علم‌الهدی،۱۴۰۲).

درست زمانی که ارزش حقیقی زن و یا بهتر بگوییم انسان از او گرفته می‌شود، خانه‌های سالمندان، زیاد خواهند شد. فرهنگ شرقی به ما می‌آموزد که چروک‌های جسم یک انسان سالمند، می‌توانند مقدس باشند؛ چرا که نتیجه زحمت و خدمتی طولانی‌مدت برای خانواده‌ است.

نتیجه‌گیری؛ زنان آمریکا، فاطمیه را کم دارند!

در آمریکا، ماجرا از حذف حیا و عفاف فطری شروع می‌شود و بعد به روابط بی‌معنا می‌رسد و سپس به ازدواج‌ها و فرزندآوری‌های خلاف خلقت و طبیعت منجر می‌گردد سپس سالمندی و پیری‌ای منزجرکننده را رقم خواهد زد. این خلاصه‌ای از معنازدایی فرهنگ رو به افول آمریکا از زندگی دختران و مادران است.

ممکن است دختر جوان امروزی سؤال کند که چرا پس از سال‌ها، هنوز برای فاطمیه، پرچم سیاه می‌زنیم و اشک می‌ریزیم؟ پاسخ این سؤال را در معارفی می‌توان جست‌وجو کرد که فاطمیه با خود به بطن زندگی زنان می‌آورد و البته در این نوشته نمی‌گنجد. فاطمیه، مکتبی مملو از مؤلفه‌های چگونه زن بودن، زن شدن و زن ماندن، از ابتدا تا انتهای تطور زندگی است.

اما آمریکای کم‌سن‌وسال که تاریخ چندان بزرگی ندارد و البته آینده خاصی هم نخواهد داشت، از داشتن الگوهای روشنی که او را از تلاطم نظریه‌پردازی‌های ابتر نجات دهد، ندارد و بنابراین هرچه بیشتر تلاش می‌کند، سریع‌تر به افول خود نزدیک می‌شود. فارغ از فرهنگ غنی مشرق‌زمین که خودش دریایی از معناها است، در آخرین و کامل‌ترین دین جهان یعنی دین اسلام، به‌ویژه مذهب تشیع نیز الگوهای مختلفی از حیات یک زن ارائه شده است.

فرهنگ آمریکایی، چند صباحی، زن را از هویت اصلی خود دور نگه داشت و در ظاهر نیز در نابودی روح او موفق عمل کرد اما تحولات اخیری که در سطح بین‌الملل در حال رخ دادن است، سبب بیداری همان بانوی زخم خورده‌ای شده که دریافته است، فاطمیه را در زندگی‌اش کم دارد.