افول آمریکا و نظم جدید جهانی؛ توهم یا واقعیت

بحث افول آمریکا و تغییر نظم جهانی از مباحث بسیار مهمی است که گاهاً رنگ و بوی سیاسی به خود می‌گیرد و امکان گفتگوی علمی و منطقی پیرامون آن به حداقل می‌رسد. اما آنچه ضرورت دارد گشوده شدن و افزایش گفتگوی علمی و بی‌پرده پیرامون این مسئله در مجامع علمی و دانشگاهی است، قطعاً دانشجویان قطعه مهمی از پازل جریان علمی کشور هستند و افزایش آگاهی و نگرش صحیح ایشان به این موضوع، موقعیت بهتری در نظم جدید برای ایران رقم خواهد زد. از همین رو کرسی آزاد اندیشی با موضوع "افول آمریکا و نظم جدید جهانی؛ توهم یا واقعیت" با حضور دکتر ابوالفضل بازرگان و با همکاری مرکز مطالعات آمریکا، نهاد رهبری دانشگاه شاهد و انجمن های علمی علوم سیاسی و مطالعات آمریکای شمالی در تاریخ 15 آبان در آمفی تئاتر دانشکده علوم انسانی دانشگاه شاهد برگزار گردید.

بخش اول: توضیحاتی پیرامون موضوع جلسه

در ابتدای این نشست دکتر ابوالفضل بازرگان، تحلیلگر مسائل بین الملل مقدمه­‌ای در باب افول آمریکا و نظم جدید مطرح کردند:

بحث گذار در نظم بین الملل در دوسال اخیر به ویژه پس از فرمایشات رهبری در این زمینه، به شدت پرچالش و پرتکرار بوده است. هرچند جلسات زیادی در این زمینه صورت می‌گیرد اما متأسفانه به جای بحث علمی روی این موضوع، بعضاً دعواهای حزبی و سیاسی شکل می‌گیرد و براساس داوری‌های پیشینی قضاوت می‌شود.

امروزه اکثر افراد این مسئله را می‌پذیرند که جمهوری اسلامی به عنوان واحدی چالشگر، هژمونی آمریکا را در غرب آسیا را به چالش کشیده و خود ما نیز در این راه در کشورمان درگیر چالش‌های اجتماعی و سیاسی شده‌ایم. در این فضا منتقدان داخلیِ نظریه گذار در نظم بین الملل، صرفاً وضعیت هژمونیکال و کدخدایی آمریکا را پیش فرض خود قرار می‌دهند و گذار در نظم را نقد می‌کنند. به عبارتی در کشور ما نظم بین الملل تبدیل به بحثی میان موافقان و منتقدان سیاست‌های کشور تبدیل شده است. کسانی که مخالف آن هستند، گذار در نظم بین الملل را رد کرده و در مقابل کسانی که مدافع آن هستند، گذار را به شکلی افراطی نمایان ساخته و آمریکا را درحال فروپاشی قلمداد می‌کنند.

گذار در نظم بین الملل؛ واقعیتی عینی

اما اگر بخواهیم به صورتی واقع گرایانه و علمی به گذار در نظم بین الملل بپردازیم، گذار یک واقعیت عینی در نظام بین الملل است. در واقع وقتی صحبت از گذار در نظم بین الملل می‌شود، به این معناست که پس از دوران گذار، فشار شرایط و فضای محدود نظم تک قطبی کاهش یافته و چالش‌های کشورهای منطقه نیز به تبع آن کمتر می‌شوند. این مسئله سال‌ها قبل از ما مورد توجه اندیشمندان جهان قرار گرفته است. سال‌هاست بحث US decline مطرح است و حتی راه حل‌هایی نیز برای آن بررسی شده‌اند. حتی محققان موضوع Rise Of China  را نزدیک به ۲۰سال است که مورد تحقیق قرار داده‎‌اند. طی سالیان گذشته کشورهای منطقه غرب آسیا به این واقعیات رسیده‌اند و براساس آن کنشگری می‌کنند؛ از جمله اینکه ترکیه به دنبال ایجاد جایگاه جدید در نظم بین الملل است و عربستان با روسیه و چین روابط مطلوبی برقرار ساخته است، با ایران عادی سازی می‌کند و برای آمریکا شروطی را تعیین می‌کند، اقداماتی که حدود ۱۰ سال پیش دور از ذهن بودند. از طرفی پس از جنگ اوکراین، امریکا جهت جلوگیری از امارات برای همکاری با ایران جهت دور زدن تحریم‌ها، آن را تهدید می‌­کند. امروزه حتی هند و پاکستان نیز میان روسیه و امریکا، منافع خود را دنبال می‌کنند. ترکیه درخواست عضویت در شانگهای را مطرح می­‌کند و از طرفی در پیوستن کشور سوئد به ناتو کارشکنی کرد تا امتیازاتی را از آمریکا و غرب دریافت نماید.

واقعیت مهم دیگر در اثبات گذار در نظم بین‌الملل، ترس سیاست­مداران آمریکایی از در گرفتن جنگ با چین است. همچنین کشورهایی نظیر برزیل، عربستان، هند، افریقای جنوبی، ترکیه و … تلاش می‌کنند در معاملات تجاری دو یا چند جانبه خود، دلار را کنار گذاشته و سبد ذخایر خود را با یوآن، طلا یا ارزهای محلی متنوع کنند.

توهمات حول محور گذار در نظم بین الملل

در رابطه با گذار در نظم بین الملل، توهماتی نیز وجود دارد. اینکه امریکا از بین برود یا تبدیل به کشوری عادی شود و یا اینکه مانند شوروی از هم فرو بپاشد، اشتباه و غیرواقعی هستند. افول بحثی نسبی است. به عبارتی قدرت امریکا در نسبت با افزایش قدرت و رشد چین، هند، روسیه یا ترکیه کاهش می­‌یابد. حتی با وجود اینکه درحال حاضر بودجه نظامی امریکا و سیاست‌های دخالت جویانه‌ در حوزه اقتصاد و جامعه داخلی‌اش افزایش یافته‌اند، اما در بحث بین الملل، قدرت امری مقایسه‌ای در رابطه با قدرت افزایی کشورهای حال حاضر است. زمانی‌که رقیب آمریکا توانایی اثرگذاری پیدا می‌کند، به این معنی است که توانایی نفوذ آمریکا و اثرگذاری دستورهای آن کاهش یافته‌اند. البته کماکان اثرگذاری آمریکا در رژیم‌های حقوقی نظیر NPT یا WTO مشهود است اما نسبت به گذشته روندی کاهشی داشته است. زمانی شرط مهم حضور در رژیم‌های بین المللی، پذیرش FATF بود، اما امروزه کشور ما بدون پذیرش آن به عضویت شانگهای و بریکس درمی‌آید. لذا در نظم جدید تحریم‌ها کم اثرتر شده‌اند و به عنوان مثال کشورهای دنیا در معاملات خود با روسیه، نسبت به تحریم‌های آن بی‌توجهی می‌کنند.

لذا عناصر گذار در نظم بین ‌الملل مشهود هستند و نشانه‌ای از نابودی یا تضعیف شدید امریکا وجود ندارد. حتی اگر امریکا بخواهد به عنوان هژمون جهانی باقی بماند تلاش می‌کند به هرقیمتی جایگاهش را حفظ نماید و همین مسئله باعث تغییر در سناریوها و معادلات خواهد شد. امروزه سرنوشت روسیه، چین یا منطقه غرب آسیا با بحران‌های اوکراین، تایوان و غزه گره خورده است. هر اتفاقی که در بحران غزه رخ دهد، در نقش و جایگاه کشور ما در آینده تأثیرگذار خواهد بود.

وضعیت پیچیده و ابهام آمیز نظم جدید

وضعیت امروز نظام بین الملل دچار پیچیدگی فراوانی شده است. در این زمینه نباید نسخه‌هایی تک خطی را برای تصمیم‌گیران کشور ارائه کرد. باوجود اینکه مؤلفه‌ها آشکارا به ما می‌گویند که نظم بین الملل تغییر یافته است، اما اینکه سرنوشت جهان به چه سمتی خواهد رفت، دچار ابهام است. لذا در کشورمان می‌بایست دعواهای سیاسی موجود را کنار گذاشته و با نگاهی واقع‌گرایانه و علمی، تغییرات حقیقی موجود را بپذیریم و بر سر عناصر آن به وحدت برسیم. این دیدگاه که آمریکا هنوز کدخداست یا اینکه آمریکا رفتنی است و چین و روسیه جایگزینان آن هستند، ما را دچار گمراهی و اشتباهات محاسباتی خواهد کرد. بعنوان مثال زمانی که ما درگیر برجام با امریکا یا اینستکس با اروپا بودیم، کشورهایی نظیر عربستان، ترکیه و… روابط خود را با چین و روسیه تقویت کردند و ما زمانی متوجه تغییرات بین الملل شدیم که دیر شده بود.

بخشی دوم: بحث و سؤالات دانشجویان

یکی از دانشجویان حاضر در جلسه: در رابطه با FATF ما شاهد این هستیم که مسئولین کشورمان همچنان به دنبال تصویب آن هستند، لذا به نظر نباید صرفاً در سیاست خارجه‌مان به دنبال یک جبهه بوده و باید رابطه و همکاری با هردو جبهه شرق و غرب را حفظ کنیم و مذاکرات را ادامه دهیم. بدون FATF و تحریم‌ها نمی‌توانیم کاری انجام دهیم.

دکتر بازرگان: اینکه کشور به دنبال تصویب FATA باشد غلط است و سندیت ندارد. مشکل ما با FATF این است که رژیمی غیرعادلانه است و در پی بررسی شفافیت دولت‌های مختلف، یکسان عمل نمی‌کند. به عنوان مثال بزرگترین تأمین کننده گروه‌های تروریستی منطقه عربستان و قطر هستند؛ این درحالی است که FATF در مبارزه با تروریسم در قبال این کشورها اقدامی انجام نداد. از طرفی مکزیک نیز بعنوان دولت حامی قاچاقچیان مواد مخدر در FATF حضور دارد ولی مشکل خاصی برای آن­های ایجاد نمی­‌شود. اما این رژیم اقتصادی با کشور ما مشکل دارد. در حالیکه ما هنوز تحریم هستیم و در ورود ارز و کالا به کشور مشکل داریم. در این شرایط چه لزومی دارد دست به شفاف سازی بزنیم؟ وقتی بصورت ناعادلانه اجازه ورود هیچ کالایی را به ما نمی‌دهند، شفاف­سازی نیز بی‌معنی است و راه دور زدن تحریم‌ها را بر ما می‌بندد. در صورتی که تحریم‌ها به طور کامل برطرف شوند، می‌توان به تصویب آن فکر کرد اما در حال حاضر با پذیرش آن، عمق استراتژیک خود در منطقه را از دست می‌دهیم. امروزه دلیل اینکه اسرائیل در حمله به کشورمان ناتوان است، وجود نیروهای نیابتی ما در منطقه است. بنابراین FATF موضوعی سیاسی است نه اقتصادی و امنیت ملی ما را هدف قرار داده است.

در رابطه با قسمت دوم سؤال باید گفت که نسبت به غرب و شرق باید تعادل داشته باشیم. آمریکا هنوز تأثیرگذار است و منافع ملی ما ایجاب می‌کند برای رسیدن توافق عادلانه با آن‌ها تلاش کنیم؛ همانند رهبران سایر کشورهای منطقه نظیر بن سلمان، اردوغان و … . اما در مذاکره با غرب، حیاتی‌ترین تکنولوژی خود یعنی صنعت هسته‌ای عامل تأمین امنیت ملی خود را اهدا کردیم و حق داشتن بازدارندگی کامل را از خود سلب کردیم و در ازای آن رفع تحریم و حق آزاد شدن خودمان را گرفتیم. نتیجه آن شد که حتی تحریم‌ها نیز برداشته نشدند و با آمدن بایدن نیز تشدید شدند.تلاش ما در ادامه مذاکرات با اروپا نیز منجر به اینستکس شد که آن هم نتیجه خاصی نداشت. لذا امروزه ذات مذاکره کردن هنر نیست و باید بدانیم چه می‌دهیم و چه می‌گیریم. خود آمریکا و غرب امروزه تمایلی به مذاکره ندارد. بنابراین درحال حاضر راه حلی برای بهبود همزمان روابط با شرق و غرب را نداریم.

یکی از دانشجویان حاضر در جلسه: آیا در دکترین دفاعی ایران، بمب هسته‌ای جایی دارد یا خیر؟ آیا در روابط بین الملل هدف وسیله را توجیه می‌کند؟ باوجود اینکه اسلام مخالف با این مسئله است.

اصول اسلامی را قطعاً در نظر داریم. اما بقا و امنیت بسیار اهمیت دارند. ابتدا باید بقای‌مان تأمین شود تا بتوانیم احکام اسلامی را حفظ کنیم. زمانیکه در رابطه با دولت بحث می‌کنیم، شرایط متفاوت با احکام فردی است. در بحث دولت ملاحظاتی به وجود می‌آید و بقا بسیار مهم می‌شود. به عبارتی مسئولیت یک کشور به همراه ۸۵ میلیون نفر بر عهده حکومت است. جهت دفاع از آن باید گاهی اوقات از آرمان‌های خود کوتاه آییم. بعنوان مثال امروزه در بحران غزه، باوجود حمایت کامل مالی، سیاسی، نظامی، لفظی و… از فلسطین، منافع و مصلحت داخلی را ارجحیت می‌دهیم.

ما با اسرائیل در وهله اول مشکل امنیتی داریم و سپس تضاد ایدئولوژی نیز با آن همراه می‌شود. لذا دشمنی ما با آن‌ها صرفاً براساس ایدئولوژی نیست و ما باید این مسئله را توجیه کنیم که با اسرائیل مشکلات امنیتی داریم و این مسئله ایجاب می‌کند که بصورت دفاعی عمل نماییم. ما به فتوای رهبر انقلاب درباب غیراخلاقی و حرام بودن ساخت بمب اتم اذعان داریم، اما صرفاً در جایگاه پژوهشگر می­خواهیم ابعاد مختلف داشتن آن را مورد بررسی قرار ‌دهیم. اگر فرض نماییم که بمب هسته‌ای داشتیم، در بحران غزه، نوع دیگری می‌توانستیم عمل کنیم. باید توجه داشت در نظریات رئالیسم، بمب اتم به کالای صلح تعبیر می‌شود و منطق داشتن بمب اتم، استفاده نکردن از آن است و بازدارندگی آن از اینجا ناشی می‌شود.

یکی از دانشجویان حاضر در جلسه: چرا پاکستان باوجود داشتن بمب اتم از فلسطین حمایت نمی‌کند؟

چرا که دولت پاکستان تمایلی به دخالت در این بحران ندارد. موضع آن‌ها در قبال محور مقاومت با ما متفاوت است.

وقتی ما به لحاظ جغرافیایی و نزدیک بودن غزه، لبنان و … به سرزمین‌های اشغالی عملاً امکان استفاده از بمب هسته‌ای را نداشته باشیم و همچنین با ساختن بمب هسته‌ای، حمایت‌های افکار عمومی و کشورهای طرفدار خود را از دست بدهیم، آیا این کار منطقی به نظر می‌رسد؟

بازدارندگی ما دربرابر اسرائیل کامل است و در جایگاهی نیست که نیاز به حمله به آن را داشته باشیم، بازدارندگی ما درواقع بایستی درقبال امریکا بعنوان پشتیبان اسرائیل در منطقه باشد. رژیم صهیونیستی بازدارندگی خود را به امریکا واگذار کرده است. در بحث افکار عمومی نیز، امروزه به نظر می‌رسد امنیت ملی ما اهمیت بیشتری نسبت به آن داشته باشد و افکار عمومی به راحتی توسط رسانه‌ها کنترل می‌شود.

پس از ترور شهید سلیمانی، بارها پایگاه‌های آمریکایی­ها در عراق و سوریه را مورد اصابت موشک‌ها و پهپادهای خود قرار داده‌ایم، حال چه به صورت مستقیم و چه نیابتی، در این زمینه بازدارندگی کامل اتمی آمریکا به کارش آمده است؟

مسئله تحمیل اراده‌هاست. اگر بازدارندگی کامل ایجاد شود، حتی در ۱% احتمالات نیز بر تأمین امنیت­‌مان تأثیرگذار باشد، اوضاع متفاوت خواهد شد. اگر این بازدارندگی ایجاد شود، دوری از جنگ نیز صورت خواهد گرفت. دیگر نیازی به واکنش و حمله مستقیم و غیرمستقیم با ریسک بالا نخواهیم داشت. آمریکا در برابر روسیه، کره شمالی بعنوان واحدهایی تجدیدنظرطلب و یا پاکستان بعد از ۱۱ سپتامبر، تمایلی برای جنگ نداشته است. همچنین تحریم‌های کره شمالی از ما کمتراست و این به دلیل بازدارندگی کامل آن است. وقتی بازدارندگی کامل بدست آوریم، روابط ما با چین و روسیه نیز دگرگون خواهد شد.

کار هنرمندانه جمهوری اسلامی تطبیق آرمان‌های اسلامی با واقعیات تحمیلی نظام بین‌الملل است. یک راه میانه که هیچ کشوری موفق به آن نشده است. لذا در لحظات بحرانی مطابق با واقعیات عمل می‌کنیم و این برای تأمین بقا است.

این جلسه با مشارکت سایر دانشجویان در گفتگو و سؤالات دیگری ادامه پیدا کرد.