ظریف و برجام: سازه‌­انگاری و رئالیسم

محمدجواد ظریف، بی‌شک یکی از بحث‌برانگیزترین چهره‌های سیاسی جمهوری اسلامی ایران در طول چهار دهه گذشته بوده است چه دوستش داشته باشید یا از وی متنفر باشید، هرگز نمی‌توانید تأثیرگذار بودنش را انکار کنید. شاید علت تأثیرگذاری‌اش این دو دلیل باشد؛ یک مسئولیت پیگیری و اجرای پرونده هسته‌ای ایران؛ دو توانایی ویژه در اثرگذاری بر افکار عمومی. علت اول را که شاید همه با حواشی آن آشنا باشند، مربوط به برجام است. توافقی که قبل از اجرای آن، امید بسیار زیادی را بر دل جامعه ایجاد کرد؛ امیدی که نه‌تنها چشم به منافع ملی ایران در سیاست خارجی این کشور داشت بلکه امیدی که حتی قشر بسیاری از مردمی که بعد از حوادث 88، با صندوق رأی قهر کرده بودند را در انتخابات 1392 و 1396 به پای صندوق‌های رأی کشاند؛ همان امیدی که بعد از شکست برجام، به‌گونه‌ای سبب تحریم انتخابات 1400 از سوی همان قشر شد. اما شاید این به دلیل علت دوم است که امروز بعد از دو سال از اتمام وزارت وی، نامش تیتر اول بسیاری از اخبار و روزنامه‌ها قرار می‌گیرد؛ توانایی دکتر ظریف در سخنوری و گفتمان‌سازی ستودنی است. همین که ایشان 6 ساعت وقت می‌گذارند و تا پاسی از صبح در کلاب‌هاوس صحبت می‌کنند، پدیده‌ای است که مشابه‌ش را در هیچ چهره سیاسی دیگر در ج.ا.ایران ندیده‌ایم.

دکتر ابوالفضل بازرگان؛ دانش‌آموخته دکتری روابط بین‌الملل از دانشگاه تهران، استاد مدعو مرکز مطالعات آمریکا

حضور دوباره آقای ظریف بعد از کلاب‌هاوس، سخنرانی وی در انجمن اندیشمندان علوم‌انسانی و نشست تخصصی دیپلماسی از نظریه تا عمل، سبب شد من نسبت به پیشینه ذهنی، معرفت‌شناسی و روش‌شناسی تحلیلی ایشان، بیشتر کنجکاو شوم و نوشتار حاضر را بر اساس بررسی ادعای اخیر ایشان با عنوان «امنیتی‌سازی ایران» بنویسم.

در حقیقت نوشتار حاضر نه یک متن کلیشه‌­ای در نقد سیاسی، حزبی و جناحی از شخصیت ایشان و یا متن برجام و یا بر مبنای آمریکا دوستی یا آمریکاستیزی است بلکه یک نقد و بررسی جدید با مبنای علمی، مبتنی بر نظریه­‌های بین‌الملل و با مطالعه موردی ادعای «بزرگ‌ترین دستاورد برجام، خروج ایران از امنیتی­‌سازی بود»، است.

توجه ویژه بنده به‌عنوان یک پژوهشگر به دکتر ظریف، نه­‌تنها در مقام یک سیاست­‌گذار بلکه به‌عنوان یک عالم  به رشته روابط بین‌الملل و استاد دانشگاه نیز بوده است و شاید برای همین باشد که جمله «من رئالیسم را قبول ندارم»، در آن صوت ۳ ساعته لو رفته، بیش از همه انتقادها به ایشان، برای من مهم به نظر می­رسد. ایشان به گفته خودشان یک سازه‌­انگار هستند و رئالیسم را قبول ندارند.

اجازه بدهید کمی با مبانی فکری سازه‌­انگاری آشنا شویم. سازه­‌انگاری به اعتقاد بسیاری از خود سازه‌­انگارها یک نظریه علمی نیست بلکه یک فرانظریه و چارچوب تحلیلی است که از ابتدای دهه ۱۹۹۰ میلادی توسط الکساندر ونت به‌عنوان راهی میانه بین نظریه‌­های خردگرا و پساساختارگرا، پا به عرصه سیاست بین‌الملل گذاشت.

اصول اولیه این مکتب، تمرکز بر انگاره­‌ها، معانی، مفاهیم، ذهنیت‌­ها و هویت­‌ها است. به باور این مکتب، این ذهنیت و هویت تصمیم­‌سازان است که رفتار دولت‌­ها و جنس ساختار را شکل می­‌دهد. شاید معروف‌ترین جمله ونت، مبانی فکری این مکتب را روشن کند؛ آنارشی (ساختار نظام بین‌الملل مبتنی بر فقدان اقتدار مرکزی) آن چیزی است که دولت­‌ها از آن می­‌فهمند.

این مکتب پیگیری منافع دولت‌­ها را در تغییر در ذهنیت­‌ها و معانی، از تغییر ایجاد ساختار بین‌الاذهانی ممکن می‌­داند. به بیان ساده‌­تر، این مکتب معتقد است از راه ایجاد ذهنیت مناسب در دولت‌­های دیگر نسبت به خود و نزدیک­‌تر کردن معانی مشترک بین یکدیگر می‌­توان منافع خود را پیش برد.

سازه ­انگاری بعد از فروپاشی شوروی و عصر تک‌قطبی آمریکایی، به‌عنوان یکی از رویکردهای فکری مسلط در مجامع علمی رشته روابط بین‌الملل قرار گرفت و انصافاً یکی از موفق ­ترین چارچوب­‌های تحلیلی را برای فهم علت رفتار دولت­‌ها در اختیار پژوهشگر می­‌گذارد؛ برای مثال سازه­‌انگاری برای فهم علت رقابت­‌های کشورهای خاورمیانه، با ریشه‌یابی در هویت­‌های متضاد درونی این منطقه، کمک بسزایی می­‌کند اما این مکتب فکری مانند هر رویکردی دیگر، بی‌نقص نیست که جلوتر بدان بیشتر می­‌پردازیم.

از کارویژه­‌های مهم سازه‌انگاری، ذهنیت­‌دهی و برساخت­‌سازی از واقعیت است. به بیان دیگر، «آن تصویری که از واقعیت در ذهن شما شکل می­گیرد، مهم‌­تر از خود واقعیت است» و آقای ظریف از این قاعده، بارها و بارها استفاده کرده است؛ از ارائه تصویر رفاقت نزدیکش با جان کری تا ایجاد گفتمان «نگذاشتند»، بعد از شکست برجام. آخرین برساخته ایشان، «هدف آمریکا و اسرائیل از پرونده هسته‌­ای ایران، امنیتی­‌سازی از ایران بود و نه امنیتی» است.

برای بررسی این ادعا، باید اشاره مختصری نیز به نظریه «امنیتی‌­نمایی» از باری بوزان و اولی ویور از مکتب کپنهاگ کرد. این نظریه که از دل مبانی سازه‌­انگاری خارج شده است، بیان می­‌کند که چگونه امنیت در سیاست جهانی عمل می­‌کند و چگونه «تهدید»، برساخته اجتماعی می‌شود.

امنیتی­‌نمایی به فرایندی گفته می‌­شود که طی آن یک بازیگر، یک موضوع یا یک بازیگر دیگر را به‌عنوان یک تهدید وجودی به مخاطبین خود بفروشد و توسط مخاطبین، مورد قبول قرار گیرد تا عامل امنیتی‌­نمایی بتواند راحت­‌تر و با هزینه کمتر از تمام ابزارهای فرا روال به نتیجه برسد.

وقتی هدف از پیگیری یک سیاست را یک چیز مشخص در نظر بگیریم پس نحوه مقابله با آن را نیز در راستای آن در نظر خواهیم گرفت؛ یعنی اگر هدف فشارهای آمریکا و اسرائیل بر ایران را امنیتی‌­نمایی در نظر بگیریم و نه امنیتی پس نحوه مقابله با آن را نیز بر آن مبنا قرار خواهیم داد. مبنایی که شاید از قول منتقدین آن «آتو ندادن» یاد می­‌شود.

در دیداری که به­‌تازگی با آقای دکتر ظریف در نشست تخصصی دیپلماسی از نظریه تا عمل، در دانشکده مطالعات جهان داشتم، از ایشان در انتهای جلسه، مجموعه سؤالاتی درباره ادعای اخیر ایشان در مورد امنیتی­‌سازی ایران که «برجام توانست ایران را از امنیتی‌سازی خارج کند و به‌خاطر برجام، ترامپ در همراهی اروپا با خود، در سازمان ملل شکست خورد»، پرسیدم. سه سؤال اصلی من از ایشان این بود:

۱٫ با پذیرش پیش‌فرض امنیتی­‌سازی از ایران، مگر نه اینکه این پروژه طی روندی چند جانبۀ طولانی و حرفه­‌ای از راه ابررسانه‌ها، ابرمدیاها و رژیم­‌های بین‌المللی صورت می­‌گیرد که بیشتر در اختیار قدرت­‌های بزرگ است پس کشورهایی که به این ابزارها دسترسی ندارند، چقدر می‌توانند برای خروج از پروژه امنیتی­‌سازی حساب باز کنند؟

۲٫ با قبول این پیش‌فرض که به قول آقای ظریف، بزرگ‌ترین دستاورد برجام، خروج از امنیتی‌­سازی بوده است، دستاورد این خروج در عمل و روی زمین، برای امنیت و منافع ملی ایران چه بوده است؟ آیا مگر نه اینکه زمانی که ایران تمام تعهدات خود را در برجام انجام می­‌داد، ترامپ با گفتمان‌سازی «ما اجازه نمی‌­دهیم ایران به بمب اتم دست پیدا کند»، با یک امضا از برجام خارج شد و کمپین فشار حداکثری را بر ایران تحمیل کرد و تقریباً تمام دنیا مجبور به پیروی از تحریم‌های آمریکا شدند؟

مگر نه اینکه زمانی که ایران در برجام بود، آمریکا، سپاه پاسداران، ارتش رسمی برون‌مرزی یک کشور حاکمیت­‌دار عضو سازمان ملل را در لیست تروریستی قرار داد و عالی‌ترین ژنرال ارشد رسمی ج.ا.ایران را در فرودگاه یک کشور ثالث، آشکارا ترور کرد؟ پس چگونه ایران از امنیتی­‌سازی خارج شده بود و اگر شده بود، آمریکا چگونه به‌راحتی توانست این اقدام غیرقانونی را انجام دهد و دنیا سکوت کند؟

 3- اگر هدف آمریکا و اسرائیل امنیتی­‌سازی ایران بود و نه پیگیری اهداف امنیتی پس شروط ۱۲گانه پمپئو، چگونه قابل توضیح است که همگی بر ابزارهای دفاعی و امنیتی ایران، از موشکی تا نیروهای نیابتی در منطقه را هدف قرار داده بود؟

خلاصه پاسخی که دکتر ظریف با عصبانیت داد، این بود که «ترور سردار سلیمانی به‌خاطر کاری بود که ما در اردیبهشت ۹۸ کرده بودیم» و از توضیح بیشتر آن با گفتن این جمله که «یک سری چیزها را نمی­‌توانم بگویم»، طفره رفت. این جواب برای من خیلی تعجب‌برانگیز بود، اینکه ایشان به‌عنوان یک مقام سیاسی، محدودیت در گفتن اطلاعات دارند، بی­‌شک قابل درک است اما چه چیزی و چه اقدامی از سوی ما در اردیبهشت ۹۸ صورت گرفته است که بتواند ترور ژنرال سلیمانی را از سوی آمریکا توجیه کند؟ این اولین باری نیست که آقای ظریف به­‌جای شماتت طرف مقابل، با برسازی از واقعیت، طرف خودی را سرزنش می‌­کند.

اگر از دوگانه‌­سازی میدان و دیپلماسی بگذریم، نمونه اخیر آن در کلاب‌هاوس بود که ایشان بیان داشتند: «دو هفته قبل از سخنرانی بوش، کشتی «کارن ای» حاوی تسلیحات، نزدیک کرانه باختری پیدا شد که گفته می­‌شد متعلق به ایران است و این سبب شد که بوش ایران را در محور شرارت بخواند»؛ به بیان دیگر یعنی بیش از یک دهه تلاش ایران برای بهبود روابط با دنیا، از سیاست­‌های بازسازی و تنش‌­زدایی با دنیای آقای رفسنجانی تا گفتگوی تمدن­‌های آقای خاتمی که سازمان ملل، سال ۲۰۰۱ را به همین نام نامید، هیچ اثری در جلوگیری از محور شرارت خواندن ایران توسط آمریکا نداشت اما یک کشتی که آخر معلوم نشد برای کجا بوده است، سبب این اتفاق شد؟

سؤالی که در اینجا مطرح می‌­شود، این است که آقای ظریف با آن ذهنیت سازه‌­انگارانه خود واقعاً این گونه باور می­‌کند و هیچ خبری از سیاست‌های کلان خارجی دولت­‌ها، به‌ویژه ابرقدرتی مثل آمریکا در خاورمیانه ندارد یا با این گفتمان­‌سازی، سعی در برساخت­‌سازی واقعیت در ذهنیت مخاطبان خود دارد؟

در مورد ترور ژنرال سلیمانی نیز همین‌گونه است. اعمال حسن‌نیت ما در قبال آمریکا و دنیا، پذیرش بیشترین و بی‌سابقه‌ترین رژیم نظارتی دنیا از سوی آژانس، اثبات صلح‌آمیز بودن برنامه هسته‌­ای با اجرای کامل برجام حتی تا یک سال بعد از خروج ترامپ، دقیقاً چگونه سبب خروج ایران از امنیت‌­سازی شد که ترامپ به‌راحتی بدون هیچ هزینه‌­ای توانست حجم بی‌سابقه‌ای از خسارت را به ایران تحمیل کند؟ سرانجام دستاورد ادعای خروج از امنیتی‌­سازی توسط برجام، در عمل و روی زمین، برای امنیت و منافع ملی ایران چه بوده است؟

واقعیت این است که امنیتی‌­سازی، یک هدف نیست که بتوان آن را به‌راحتی برای همیشه رد کرد بلکه امنیتی­‌سازی تنها یک ابزار مدیریت هدف امنیتی بازیگر عامل است. دولت­‌ها از ابزارآلات گوناگون برای اعمال هدف مطلوب خود به بازیگر رقیب یا دولت مورد هدف استفاده می­‌کنند. این ابزارها از تهدید و تشویق تا تحریم و تحدید، توسط رژیم­‌های بین‌المللی تا اثرگذاری بر افکار عمومی داخلی و دنیا و… استفاده می‌­کنند تا با فشار چندجانبه، سبب تغییر رفتار دولت مورد هدف شوند. امنیتی‌­سازی نیز یکی از این ابزارهای فشار است.

همان گونه که امنیتی­‌سازی صدام حسین با گفتمان تسلیحات کشتارجمعی، یک ابزار برای فشار به عراق بود اما آیا واقعاً حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ به‌خاطر تسلیحات کشتارجمعی بود که هیچ‌وقت پیدا نشد؟ و یا اگر صدام حسین با هر قیمتی تلاش می­کرد که حسن‌نیت خود را ثابت کند، آمریکا از اهداف و منافع خود در عراق صرف‌نظر می­‌کرد؟ مگر قذافی که دقیقاً همین کار را با آمریکا و غرب انجام داد، مانع از حمله ناتو به لیبی شد؟

ج.ا.ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. پروژه امنیتی‌­سازی که از پروژه هسته­‌ای ایران شروع شد و به موشک‌­ها، حضور منطقه‌­ای و اکنون به پهپادهای ایران کشیده شده است، آیا هدف نهایی، امنیتی­‌سازی ایران است یا هدف، استفاده از امنیتی­‌سازی برای افزایش فشار به ایران با هدف کنترل تسلیحات و کنترل قدرت ایران است؟ اگر فرض را بر امنیتی­‌سازی هدف قرار دهیم، حد یقف تلاش برای تغییر در انگاره‌­ها و ذهنیت نسبت به ایران برای خروج از امنیتی­‌سازی تا کجا خواهد بود؟ تا کجا باید خلع سلاح شد و اجازه نظارت داد تا با اطمینان بشود از امنیت­­‌سازی خارج شد؟

نقدی که در این نوشتار به آقای ظریف وارد می­‌شود، نقدی است که بیشتر به سازه‌­انگارها وارد است. تمرکز بیش از حد بر انگاره­‌های ذهنی و معنایی و عدم توجه به شرایط ژئوپلیتیک، رقابت­‌ها، تضاد منافع، تهدیدات و معمای امنیتی، عدم‌اطمینان از نیات یکدیگر و امکان‌پذیر نبودن اعتماد به یکدیگر، سبب گمراهی از واقعیات نظام بین‌الملل می‌­شود، نظام آنارشیکی که در آن، دولت‌­ها فارغ از هر هویتی، در نهایت، به دنبال منافع ملی خود با منطق محاسبه هزینه-فایده هستند.

تصویری که امروزه آشکارا در خاورمیانه قابل رؤیت است، ارتباطات پیچیده و شبکه‌­ای است که بین کشورهای این منطقه، از ترکیه با اعراب تا اسرائیل، از اسرائیل با اعراب و از اعراب با ج.ا.ایران، از طرح صلح ابراهیم تا عادی‌­سازی روابط ایران و عربستان تا رفتارهای غیرقابل‌پیش‌بینی ترکیه، همگی نشان از کم‌اهمیت بودن نقش انگاره­‌ها و هویت­‌ها، در بین چهار قدرت مهم این منطقه یعنی ایران شیعی، عربستان سنی، ترکیه اخوان‌المسلمینی و اسرائیل یهودی دارد که هرگز با ابزار تحلیلی سازه­‌انگاری قابل پیش‌بینی نبوده و نیست بلکه همگی مبتنی بر مبنای تأمین منافع ملی با منطق هزینه و فایده است. چیزی که بی­شک آقای ظریف توانایی درک آن را ندارد؛ چرا که به گفته خود: «رئالیسم را قبول ندارد».

به دلیل تمرکز بر معانی مشترک بین‌الاذهانی و بستن چشم بر واقعیات نظام بین‌الملل آن بود که آقای ظریف می­‌گفت: رئیس‌جمهور بعدی آمریکا نمی‌­تواند از برجام خارج شود؛ چرا که اعتبارش را در دنیا از دست خواهد داد! تمرکز بر نوع ذهنیت افراد و نه ساختار سیاسی و منافع طولانی‌مدت دولت‌­ها، آن چیزی بود که آقای ظریف می­گفت: وقتی بایدن به کاخ سفید بیاید، با ۳ امضا به برجام بازخواهد گشت! واقعیات نظام بین‌الملل فارغ از نوع نگاه و فهمی که ما به آن داشته باشیم، شرایط خاصی را به ما تحمیل می­‌کند که مجبور به گرفتن سیاست­‌ها و واکنش­‌هایی خواهیم شد که اگر در آینده‌­بینی، سناریو­پردازی و محاسبه هزینه – فایده خود، هرگونه احتمالات را در نظر نگیریم، بی­شک محکوم به شکست خواهیم بود.

اعتقاد به این که «باید از رئالیسم عبور کرد و با تغییر در ذهنیت خود، مبنای بی‌اعتمادی و رقابت را تغییر داد»، آمال و آرزوی واهی­ای بیش نیست که ممکن است سبب تحمیل خسارت‌­های جبران­‌ناپذیری بر ما شود که پس از برجام تجربه کردیم حتی کشورهای اروپایی نیز زمانی توانستند از رئالیسم عبور کنند که بازدارندگی­‌شان با ناتو کامل شد و بعد، به فکر همکاری و همگرایی افتادند و البته اکنون نیز با بحران اوکراین، با اجبار به آن بازگشته­‌اند.

رئالیسم چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید، نظریه‌­ای علمی با پارادایم خردگرایانه است که قسمت عمده‌­ای از واقعیات تلخ ذات روابط بین‌الملل را تعریف و توصیف می­کند؛ واقعیات تلخی که به‌ویژه امروز دوباره در شرایطی که از آن با عنوان «گذار در نظام بین‌المللی» یاد می‌کنند، در جنگ اوکراین، در رقابت­‌های فزاینده و تنش‌­زای میان آمریکا و چین و افزایش بی‌­سابقه بودجه نظامی کشورها در دنیا، دوباره قابل مشاهده است.

رئالیسم بی­‌شک همه روابط بین‌الملل را پوشش نمی‌­دهد اما مبانی ابتدایی آن را به طور ابطال‌­ناپذیری بیان می­‌کند. شاید بتوان رئالیسم را سر کلاس، به نقد و بررسی گذاشت و به‌عنوان یک دانشجو و یا استاد دانشگاه گفت که رئالیسم را قبول ندارم اما بی­‌شک به‌عنوان یک سیاست‌­گذار، زمانی که مسئولیت امنیت و منافع ملی یک کشور و ۸۵ میلیون نفر در برابر ۲۰۰ کشور دیگر بر عهده شما است، نمی­‌شود اصول ابتدایی محیط کار خود را انکار کرد! ریسکی که اگر به شکست بینجامد، ۸۵ میلیون انسان را متأثر می­‌کند! ۸۵ میلیون انسانی که برای هزار تومان شدن دلار ۳ هزارتومانی به پای صندوق‌های رأی آمدند اما دلار ۳۰ هزارتومانی تحویل گرفتند.

شاید معنای اصلی رئالیسم را این ۸۵ میلیون انسان با گوشت و پوست خود درک کرده باشند حتی اگر سازه‌­انگاری در ذهنشان، برساخت‌ه­ای دیگر از واقعیت فروخته شده باشد اما این برساخت­‌گرایی در اصل واقعیت، تفاوتی ایجاد نخواهد کرد. واقعیت همان است که هست نه آنچه از آن تصویر شود، اگر این حقیقت برای شما تلخ است، رئالیسم را مقصر جلوه ندهید.