دکتر زینب اصغریان؛ استاد دانشگاه بینالمللی امام رضا (ع) و تحلیلگر مسائل غرب آسیا
شدت اثرگذاری عملیات طوفان الاقصی، بهقدری زیاد بود که بخشی از معادلات بینالمللی بهصورت محسوسی تغییر کرد. تقویت جبهه مقاومت و بهویژه ایران و تضعیف ایالات متحده، از مهمترین دستاوردهای منطقهای این نبرد خونین و مهم بود. به اذعان دکتر ولی نصر، استاد دانشگاه جان هاپکینز در مجله فارین افرز، ایران بزرگترین برنده این نبرد بود و آمریکا نیز به دلیل حمایت از رژیم صهیونیستی، در افکار بینالمللی و جهانی، جایگاه خود را بهصورت چشمگیری از دست داد. تا قبل از آن، عربستان در حال امضای پیمان صلح ابراهیم بود، یک سال قبل، ایران درگیر مشکلات داخلی بود و واشنگتن حتی برای مهار چین نیز تلاش کرده بود که با طرحی جامع، هند را به رژیم اسرائیل متصل کند اما بعد از این عملیات، همه اینها تحتالشعاع قرار گرفت و شرایط بهگونهای دیگر ترسیم شد.
اما مسئله اصلی اینجا است که آیا این تضعیف ایالات متحده، منجر به خروج این کشور از منطقه غرب آسیا خواهد شد یا خیر؟
در اینجا باید در پاسخ، ابراز داشت عوامل متعددی در تداوم حضور آمریکا نقش داشته است. در حال حاضر، باتوجهبه جنایتهای سنگین رژیم صهیونیستی از جمله آپارتاید و ژنوساید و انتقال اجباری، افکار عمومی جهان، آمریکا را همدست تلآویو میداند. اینجا است که ایالات متحده احساس خطر میکند و تلاش مینماید تا اعتبار ازدسترفته خود را با حضور پررنگتر نظامی – امنیتی جبران کند؛ بنابراین میتوان گفت حضور واشنگتن بعد از این عملیات رعدآسا، افزایش جدی داشته است؛ از افزایش جدی ناوهای جنگی در منطقه خلیجفارس گرفته تا اعزام نیروهای نظامی برای حمایت از رژیم صهیونیستی و ارسال دو نیروی ضربتی ناو هواپیمابر و شش کشتی جنگی در گروه ضربت «یو. اس. اس. دوایت دی. آیزنهاور». از سوی دیگر، ناوهای هواپیمابر آمریکایی جدیدی در آبهای خلیجفارس مستقر شدهاند که به گفته پنتاگون قرار است به دریای مدیترانه بروند و به گروه جرالد فورد بپیوندند.
روزنامه دیلیمیل نیز اذعان کرده است: «آمریکا نیروهای دلتا (گروه عملیاتی نیروهای ویژه) و تیم ششم (گروه توسعه جنگاوری ویژه نیروی دریایی) را برای کمک به اسرائیل اعزام کرده است. بخشی از نیروهای آمریکایی نیز در اروپا در حال آمادهباش هستند و دو واحد ضدتروریسم نیز اعزام شدهاند.»
البته مایکل اریک کوریلا، فرمانده مرکزی سنتکام نیز گفته است این اعزام تنها بهعنوان سیگنالی قوی برای بازدارندگی تلقی میشود. از سویی دیگر، روزنامه لبنانی الدیار بیان کرده است که حدود ۲۰۰۰ آمریکایی که بیشتر آنان مستشار هستند، با هدف مشارکت در عملیات میدانی رژیم صهیونیستی وارد اراضی اشغالی شدهاند تا از تأسیسات هستهای مراقبت کنند البته از صحت نیت آمریکاییها نمیتوان اطمینان داشت؛ چراکه در میان آمار کشتهشدگان غزه، تعدادی نیروهای آمریکایی نیز وجود دارند که این به معنای حضور میدانی نیروهای آمریکایی در نبرد غزه است.
اما در مجموع باید بیان کرد باتوجهبه شدت گرفتن بحران، در شرایط کنونی، امکان خروج آمریکا از منطقه باتوجهبه شرایط جنگی، سخت تلقی میشود اما به دلیل این که این جنگ منطقهای، نبردی ترکیبی است، ترکیبی از عوامل نیز میتواند منجر به خروج آمریکا از منطقه شود که به شرح زیر است:
۱٫ افزایش همگرایی میان نیروهای جبهه مقاومت؛
۲٫ نقشآفرینی ویژه عراق در شرایط جنگی کنونی؛
۳٫ نقشآفرینی جدی کشورهای عربی و اسلامی منطقه؛
۴٫ فشار افکار عمومی جهان؛
۵٫ مداخله کشورهایی مانند چین و روسیه و خروج از وضعیت بی طرفی فعال؛
۶٫ ناامن شدن جدی منطقه برای آمریکا (با تأکید بر عراق و یمن).
باید یادآور شد عراق – که حضور آمریکاییها در این کشور جدی است – و یمن – که در حال حاضر جدیترین تهدیدات رودررو را علیه ایالات متحده انجام داده است – مهمترین نقشآفرینیها را در تغییر موازنه به نفع جبهه مقاومت میتوانند برعهده گیرند.
تاکنون آمریکا کمترین واکنش را در میان نیروهای جبهه مقاومت به این دو گروه داشته است؛ (بر خلاف لبنان و سوریه). علت این است که آمریکا حضور مستقیم در عراق دارد و نگران است تا با پاسخ به نیروهای مقاومت عراقی، زمینه برای خروجش از این کشور فراهم شود.
به یمن که دست برتر را در نبرد با عربستان داشت نیز نمیتواند پاسخ جدی نشان دهد. ایالات متحده بیم آن را دارد که دوباره در پی درگیری با انصارالله، آتش درگیری با ریاض نیز باز شود و با مداخله عربستان به نفع آمریکا، یک پایگاه جدی منطقهایاش درگیر نبرد خونین دیگری شود که درگیری در این جبهه، حالا در حد توان ایالات متحده آمریکا نیست.
البته شرایط منطقه بهشدت تغییر کرده است و کلاف منطقه غرب آسیا به کلاف پر پیج و خمی تبدیل شده است. این که در شرایط کنونی برای اولینبار ملک عبدالله دوم در اردن به همراه همسرش ملکه رانیا، زبان به انتقاد تند از شریک استراتژیک آمریکا یعنی رژیم صهیونیستی گشوده است، برای واشنگتن نگرانکننده است. فراخوانده شدن سفرای امارات و بحرین نیز از تلآویو، زنگ خطر را برای ایالات متحده به صدا درآورده است. به نظر میرسد روابط آمریکا با کشورهای منطقه مانند گذشته نیست.
بلافاصله بعد از عملیات طوفان الاقصی بود که عربستان سعودی اعلام کرد قصد دارد عادیسازی روابطش با رژیم صهیونیستی را به تعویق بیندازد. این تنها مسئله آمریکا نبود؛ عربستان از کشورهایی مانند امارات و بحرین نیز خواست که روابط خود را با رژیم صهیونیستی برای مدتی تعلیق کنند.
سفر مکرر مقامات آمریکایی بهویژه آنتونی بلینکن به منطقه، نشان داد که منطقه آبستن تحولات جدی شده است. اگرچه تمامی کشورهای اتحادیه عرب بهجز الجزایر، حمایت خود را از تأسیس دو دولت (رژیم صهیونیستی و فلسطین) اعلام کردهاند و حتی در نشست اضطراری سازمان همکاریهای اسلامی و اتحادیه عرب، آن را امضا کردهاند اما ایالات متحده نیز بهدرستی احساس کرده است که این حکام عرب، شرایط داخلی و افکار عمومی جامعه را نیز میسنجند و به اقتضای آن واکنش نشان میدهند.
بدیهی است با تشدید فشارهای داخلی و بینالمللی، تحت شرایطی ممکن است عراق بر خلاف روابط حسنه با آمریکا، روابط خود را تغییر دهد و به کنشگر جدی تبدیل شود و حتی ممکن است گروههای مقاومت جدیدی در عراق نقشآفرینی کنند و بازی واشنگتن در زمین بغداد را به هم زنند.
اما در این میان، نقش جمهوری اسلامی ایران و افزایش اقتدار و قدرتمندی کشورمان، تعیینکنندهترین عامل خواهد بود. چنان چه مرشایمر پیشتر در مطلب تأملبرانگیزی گفته بود: «بهندرت اتفاق میافتد که کشورهای تحتفشار تحریم، تسلیم خواستههای آمریکا شوند. کشورها نیز از تسلیم شدن به فشار حداکثری خودداری میکنند. تهران هیچ علاقهای ندارد که نشان دهد قابلیت مرعوب شدن را در مقابل آمریکا دارد. ایران تکاپوی خود را بیشتر خواهد کرد و این به معنای این است که این کشور به سمت ساخت یک زرادخانه هستهای حرکت خواهد کرد. بههرحال اکنون ایران با یک تهدید موجودیتی از جانب آمریکا روبهرو است و داشتن یک زرادخانه هستهای تا حدود زیادی این (تهدید) را حذف میکند. به یک دلیل خوب، تسلیحات هستهای، بازدارندگی نهایی به شمار میروند؛ بعید است که دشمنان، موجودیت یک کشور دارای تسلیحات هستهای را تهدید کنند.»
بااینحال، این دوران گذار و نحوه حضور جدی کشورهای منطقه و فرامنطقهای در پیچ کنونی تاریخی است که نشان خواهد داد آینده از آن چه کسی خواهد بود؟! باید این شرایط را که سبب شده است تا فشار افکار عمومی جهان از ایران به اسرائیل تغییر فاز دهد را قدر دانست و با پویایی و جدیت بیشتری نقشآفرینی کرد.
هرچه هست ایالات متحده دیگر نمیتواند مانند گذشته نقش منجی را در منطقه بازی کند. زمان هرچه جلوتر میرود، بیشتر معلوم میشود که حضور آمریکا هم برای خودش و هم برای منطقه هزینهسازتر شده است. باید کاری کرد که این هزینهساز شدن دیگر برای ایالات متحده باصرفه نباشد و آمریکا خود با پای خود، منطقه را ترک کند؛ مشابه اتفاقی که در افغانستان برای او افتاد، دوباره میبایست تکرار شود. مسئلهای که سهلالممتنع است؛ از یک سو اگر همه همت کنند ساده است اما در بیتفاوتی بازیگران، سخت به نظر میرسد.