اوپنهایمر و تطهیر یک فعل غلط به سبک هالیوودی
یکی از فیلم هایی که در سال ۲۰۲۳ بسیار سر و صدا به پا کرد فیلم سینمایی اوپنهایمر به کارگردانی کریستوفر نولان و ایفای نقش بازیگرانی چون کیلین مورفی و مت دیمون بود. نولان پس از ساخت فیلم هایی چون تلقین، میان ستاره ای و چندگانه های بتمن اینبار با ساخت اوپنهایمر به سراغ بازسازی شخصیتی رفته بود که در تاریخ به نیکی از آن یاد نمی شد. تعلق گرفتن جوایز اسکار به این اثر سینمایی به وضوح نشان داد که این فیلم چقدر برای آمریکایی ها راهبردی است و بایستی با قوت و قدرت از آن حمایت کرد. اوپنهایمر چهرهای بدنام و منفور در تاریخ است، شخصیتی که دانش خود را در خدمت ماشین جنگی آمریکاییها قرار داد و با ساخت بمب اتمی، بزرگترین قتلعام تاریخ را در عرض چند دقیقه رقم زد. چنین شخصیت بدنامی برای قرار گرفتن در فهرست چهرههایی که باید از آنان برچسبزدایی شود و بهجای یک چهره سیاهرو به یک آمریکایی وطنپرست تبدیل شود، نیاز به جادوی سینما داشت و چه جادوگری چیرهدستتر از کریستوفر نولان که می توانست به خوبی از عهده این امر برآید. نگارنده در این یاداشت سعی کرده است که به ارائه یک نمای کلی از مفاهیمی که در پشت پرده این فیلم است بپردازد؛ برای تحقق این امر در ابتدا به ارائه خلاصه یادداشت هایی از آرش شفاعی،دکتر راضیه مهرابی کوشکی و میلاد جلیل زاد در روزنامه های جام جم و فرهیختگان پرداخته شده است و در پایان نگارنده به تشریح ارائه دیدگاه خود پرداخته است.
تأثیر انتخابات ۲۰۲۲ آمریکا بر نحوه تعامل ایران و آمریکا
چند وقت دیگر، انتخابات کنگره یا بخش مربوط به قوه مقننه آمریکا، برگزار خواهد شد که رأیدهندگان آمریکایی، کل اعضای مجلس نمایندگان و یک سوم از اعضای مجلس سنا را انتخاب خواهند کرد. امری که می تواند موازنه قوا در کنگره آمریکا را به نفع جمهوری خواهان تغییر دهد. دموکراتها هم اکنون در هر دو مجلس نمایندگان و سنا، اکثریت شکنندهای دارند. عدهای از تحلیلگران، فارغ از فهم عمیق واقعیت ساختار آمریکا و عنایت به deep state یا دولت پشت صحنه، با نگاهی خوش بینانه تصور می کنند که نتایج انتخابات در آمریکا، چه در انتخابات مجلس نمایندگان و چه در انتخابات ریاست جمهوری، تأثیر شگرف و بزرگی بر نحوه تعامل با ایران میگذارد و نگران رأی آوری جمهوری خواهان هستند، حال آنکه با بررسی واقعیات ساختار آمریکا و ابر چالش این کشور، متوجه خواهیم شد که رأی آوری هرکدام از احزاب، تفاوت ماهوی و راهبردی در نحوه مواجهه با ایران ایجاد نمیکند. از این رو، یادداشت حاضر پی بررسی سناریوهای احتمالی انتخابات پیشِ رو و نقش آن در نحوه تعامل با ایران است.
اهمیت ژئوپلیتیک تایوان برای چین و سیاستهای مداخلهگرایانه آمریکا
ایالاتمتحده آمریکا و تایوان، به دلیل عوامل مختلفی ازجمله اعتقاد مشترک آنها به دموکراسی و نظامهای سیاسی مشابه، روابط نزدیکی داشتهاند. این روابط نزدیک در طول جنگ جهانی دوم آشکار شد و سپس، تایوان در طول جنگ سرد، تحت سلطه ایالاتمتحده قرار گرفت. بااینحال، با اهمیت فزاینده چین در امور جهانی، سیاست های ایالاتمتحده در قبال تایوان، نشاندهنده «حمایت بیقیدوشرط» از این جزیره است که در حیات خلوت چین قرار دارد. بهطوریکه استدلال میشود، یک تایوان توانمند از نظر نظامی و اقتصادی برای ایالاتمتحده در مهار چین ارزشمند است. این سیاست، دلالت بر آن دارد که واشنگتن، به دنبال سیاست «باز موازنه سازی چین» در منطقه است و بخشی از این استراتژی را از طریق تقویت ائتلافها با متحدان خود در منطقه و در محیط همسایگی چین پیش میبرد. تایوان در میان مؤتلفان آمریکا، به این دلیل اهمیت خاص مییابد که هم در همسایگی بلافصل چین قرار دارد و هم یک مسئله امنیتی جدی و حیاتی برای پکن، محسوب میشود که بسیار محل تمرکز و حساسیت است.
بحران تایوان
دکتر حسن محمدمیرزائی؛ سردبیر و مدیر مرکز مطالعات آمریکا با وجود اینکه پس از پایان جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵)، دو بلوک غرب و شرق به رهبری ایالاتمتحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت، اما درواقع، شاهد مقطعی از تاریخ هستیم که به سمت یک نظم جهانی به رهبری آمریکا پیش میرود و علیرغم رقابت […]
پیامدهای فاجعهبار صادرات دموکراسی آمریکایی
عموماً استدلال میشود که دموکراسی به معنای حکومت مردم است و باید با توجه به واقعیتها و در نظر گرفتن فرهنگ خاص هر کشوری اجرا شود. این، در حالی است که بیشتر قدرتهای بزرگ مانند ایالاتمتحده آمریکا، تحت پوشش بر سازی و پیشبرد دموکراسی در نقاط مختلف جهان، تجاوزها و لشکرکشیهای خود را سامان میدهند؛ اما درواقع، به دنبال تابع کردن همه حکومتها و ملتها، نسبت به سیطره تام و تمام خود و تأمین منافع سودانگارانه اقتصادی و سیاسی خویش هستند. ترویج دموکراسی هیچ کجای دنیا با افکندن بمب، میسر نشده است. احترام به آزادی و رواداری با بیاحترامی به سنتهای بومی، میسر نمیشود و درنهایت، توسعه اجتماعی در سایه سیاستها -که منافع اقتصادی قدرتهای بزرگ را دنبال میکنند- گسترش نمییابد. از این منظر، یادداشت حاضر تلاش میکند تا ضمن آشکار ساختن ماهیت دموکراسی، مورد ادعای ایالاتمتحده آمریکا، پیامدهای حاصل از نفوذ و صدور دموکراسی در کشورهای دیگر را مورد ارزیابی قرار دهد تا از این طریق، درک عمیقتری نسبت به نیات آمریکا و همچنین، تبعات حاصل از صادرات دموکراسی آن حاصل شود.
نقش چین در افول قدرت اقتصادی آمریکا
درحالیکه آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم و در دههها پس از این جنگ، به قدرت بلامنازع جهان تبدیل شد، تحولات سالهای آغازین قرن بیست و یکم، نشان از تغییرات مهمی دارد. بدون تردید مهمترین تحولی که قرن جدید را متفاوت از گذشته کرده، ظهور چین بهعنوان یک ابرقدرت اقتصادی جدید است. البته لازم به ذکر است که توسعه چین، صرفاً در بُعد اقتصاد خلاصه نمیشود بلکه همزمان، چینیها توانستند دایره نفوذ سیاسی و اقتصادی خود را به اقصی نقاط جهان گسترش دهند و خود را به یک بازیگر مهم در عرصه اقتصادی، سیاسی و نظامی تبدیل سازند؛ بنابراین، آنچه در اینجا باید مورد اشاره قرار گیرد، این است که در عصر جهانیشدن و اقتصادهای بزرگ جهانی، نمیتوان تحولات یک کشور را فارغ از کشورهای دیگر تجزیهوتحلیل کرد. طبیعی است، در دنیایی که رقابت اقتصادی، سیاسی و نظامی در بالاترین مسیر خود ادامه دارد، قدرت گرفتن یک کشور برای دیگران خوشایند نبوده و لذا واکنش آنان را در پی خواهد داشت. ازجمله مهمترین این کشورها، آمریکا است که تا پیشازاین، قدرت بلامنازع اقتصادی، سیاسی و نظامی دنیا بوده و امروز، جایگاه برتر خود را در اقتصاد جهانی از دست داده و از بُعد سیاسی و نظامی نیز چین را بهعنوان بزرگترین تهدید پیشِ روی خود تلقی میکند و حتماً اقداماتی هم برای حفظ جایگاه خود انجام میدهد.
تئوریهای افول یک تمدن
با پایان جنگ جهانی دوم تمدن شناسان بر این باور بودند که تمدن غرب پایان یافته و باید منتظر ظهور تمدن جدید بود. اما این اتفاق رخ نداد، چرا که آمریکا از نظر ژئوپلیتیک، یک تنه احیای تمدن غرب را بر عهده گرفت و به فرسودگی این تمدن جانی دوباره بخشید. اما ظهور انقلاب اسلامی دوباره این تمدن را با چالشهای جدی مواجه کرد. از این رو لازم بود که از زوایه پژوهشی، نشست، میزگرد و… به آن پرداخت؛ چرا که خلاء علمی در این حوزه به چشم میخورد، بنابراین در این نشست دکتر محمد رجبی به طور مفصل به واکاوی این موضوع پرداخت که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.
کشوری بدون تاریخ، در حالت ریاکاری متولد شد
ارزیابی وضعیت و جایگاه کنونی آمریکا، نشان میدهد که ایالاتمتحده در یک حالت ریاکاری عمیق، متولد شده است؛ اما آنچه در آینده، این کشور را با بحرانهای دشوارتری مواجه میکند، بی تاریخی آن نیست، بلکه مشکل اخلاقی، نابرابری، بیعدالتی و…، در این کشور است.