سیر تحول نظام پولی بین‌المللی در راستای خروج از یک‌جانبه‌گرایی آمریکا

تحولات نظام پولی جهان از آغاز تاکنون، تحت‌الشعاع قدرت‌طلبی‌های سیاسی و اقتصادی قدرت‌های جهانی بوده است. شاید بتوان گفت شروع یک‌جانبه‌گرایی در نظام پولی جهان به اواخر قرن ۱۸ و دوره اندیشه مرکانتیلیستی اروپا -با محوریت بریتانیای کبیر- در اقتصاد برمی‌گردد که موجب رقم خوردن نظام پولی بین‌المللی «پایه طلا» در قرن ۱۹ در جهان شد. پس از وقوع جنگ‌های جهانی اول و دوم و تغییر موازنه قدرت، آمریکا نیز توانست خود را به جرگه نظام پولی جهان وارد کند و در قرن ۲۰، «دلار» را در مناسبات پولی بین‌المللی به قوی‌ترین پول جهانی تبدیل کند. دیری نگذشت که تلاش‌های کشورهای اروپایی با محوریت فرانسه و آلمان در راستای احیای قدرت اقتصادی و سیاسی خود، منجر به شکل‌گیری «اتحادیه اروپا» و پول مشترک «یورو» شد. در همین راستا، «یورو» مبنای مبادلات اقتصادی میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا قرار گرفت. از طرف دیگر، کشورهای بلوک شرق نیز که از همان دوران جنگ‌های جهانی به دنبال یافتن پایگاه اقتصادی و سیاسی در جهان بودند، از قافله نظام پولی بین‌المللی عقب نماندند؛ به‌گونه‌ای که «ین» ژاپن از همان ابتدای جریانات برتون وودز و تلاش برای تشکیل نظام پولی بین‌المللی، در سبد پولی بین‌المللی قرار گرفت و طی دهه اخیر با تعمیق قدرت اقتصادی و سیاسی چین، «یوان» نیز توانست به عرصه پول‌های پرقدرت جهان، ورود پیدا کرد. به این ترتیب، در قرن ۲۱ سایه تغییر نظم نوین جهانی بر نظام پولی جهان و به موازات آن، بر هم خوردن موازنه قدرت اقتصادی در جهان، بیش‌ازپیش مشهود بوده و با سرعت بیشتری در حال پیشروی است.

آمریکاگرایی و آمریکاستیزی در نظم جدید جهانی

در قرن بیستم، به‌ویژه بعد از پایان جنگ جهانی دوم، ایالات‌متحده آمریکا به دلایلی نظیر توان نظامی بالا، توسعه اقتصادی و فرهنگ لیبرال، به الگویی برای برخی از کشورهای جهان در قالب آمریکاگرایی، قرارگرفته است. با وجود این، در قرن بیست و یکم و با بالا رفتن سطح آگاهی کشورها و ادراک منطق دوگانه آمریکا از موضوعاتی نظیر حقوق بشر، تروریسم، استفاده ابزاری از ساختارها و قوانین بین‌المللی، به عرصه‌ای برای آمریکاستیزی کشورهای جهان تعین پیدا کرد، به گونه‌ای که یکی از مهم‌ترین موضوعاتی که امروزه وجود دارد، سطح بالای آمریکاستیزی در جهان است. از این منظر، یادداشت حاضر تلاش می‌کند تا نشان دهد که در نظم جدید جهانی، آمریکاگرایی و آمریکاستیزی چه جایگاهی در میان کشورهای جهان و افکار عمومی‌شان دارد.

تبدیل پول ملی همه کشورها به‎ ارزهای جهان‌روا و ایجاد نظم جدید جهانی

طراحان و ایجادکنندگان نظام ارزی دلاری، برای ایجاد نظام دلاری، یک الگوی ارزی بین‌المللی و یک الگوی نظام پولی داخلی مقوم نظام ارزی دلاری برای کشورها طراحی کرده‌‎اند. این نظام‌های پولی داخلی و ارزی بین‌المللی در عین آن‎که آمریکا را به ابرقدرت و حاکم اقتصادی جهان تبدیل می‌کنند، می‌توانند نیازهای جامعه بین‌‎الملل به پول و ارز را برطرف نماید. از این ‎رو، مادامی که نظام‌های ارزی و پولی جایگزین -که بتواند بهتر از سیستم دلاری، نیازهای پولی و ارزی را برطرف نماید- طراحی و ایجاد نشود، نظام ارزی و پولی دلاری، پابرجا خواهد ماند. مهم‌ترین نیازهای پولی و ارزی برای کاربران پول، نیاز به انجام مبادلات، دریافت اعتبار و انجام سرمایه‌‎گذاری با کمترین هزینه و بیشترین منفعت در داخل و خارج از کشور است. مهم‌‎ترین نیازهای پولی و ارزی برای متولیان پول، نیاز به امکان به ‎کارگیری نظام پولی در حکمرانی اقتصادی، کنترل واردات و صادرات، کنترل گردش داخلی و ورود و خروج پول و ارز، مبارزه با پول‌شویی، مبارزه با تأمین مالی فعالیت‌های مخرب، جلوگیری از استفاده دشمنان از سیستم پولی و ارزی در اختیار آنان و جلوگیری از ضربه زدن دشمنان به اقتصاد ملی و جلوگیری از تحقق سایر اهداف شوم دشمنان است.
سعی ما در این مجال، آن است که یکی از الگوهای ارزی- پولی جایگزین نظام ارزی- پولی دلاری را به‌صورت اجمالی معرفی نماییم. در این الگوی ارزی- پولی بدون آن‎که پول جدیدی به وجود آید، پول ملی همه کشورها فراملی می‌شود و می‌‎تواند علاوه بر آن‎که در داخل کشور نیاز به انجام مبادله، اعتبار گرفتن و سرمایه‌‎گذاری نمودن را برطرف نماید، در خارج از کشور نیز نیازهای تجارت، سرمایه‌‎گذاری خارجی و دریافت اعتبار خارجی را برطرف سازد.

انسان، زندگی و آزادگی در مکتب شهید سلیمانی

دکتر امیرحسین قاضی زاده هاشمی؛ رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران قرآن کریم، کتابی برای زندگی و برای انسان شدن است. انسانِ قرآن، انسانِ فراز آمده از ازلیت و رهسپار ابدیت است. انسانِ قرآن، انسانِ گذشته دور، انسانِ اکنون و انسان آینده است؛ انسانی فراتر از فضا و زمان، انسانی بالاتر از کون و مکان […]

مكتب مقاومت و تحول ژئوپليتيك در منطقه آشوب‌زده

مكتب مقاومت، مفهومی ژئوپليتيكی با اهدافی راهبردی است. چنين مفهومی از اين جهت در ادبيات روابط بين‌الملل، اهميت دارد كه از قابليت لازم برای اثرگذاری در معادله قدرت برخوردار است. كشورهای منطقه‌ای و بازيگران انقلابی برای بقای خود، نيازمند بهره‌گيری از سازوكارهايی هستند كه امكان تغيير در موازنه ژئوپليتيكی را ايجاد كند. سليمانی توانست آموزة مقاومت با ضرورت‌های تحرك ژئوپليتيكی را با يكديگر پيوند دهد. در اندیشه سليمانی، ضرورتی به نام تغيير در موازنه قدرت نظام سلطه وجود داشت و درونی شده بود. در اين یادداشت، تلاش می‌شود تا شاخص‌های مكتب مقاومت در انگاره و كنش انقلابی سردار سليمانی تبيين گردد. در مرحله دوم، در صدد خواهيم بود تا به اين موضوع بپردازیم كه مكتب مقاومت از اثربخشی لازم در منطقه آشوب‌زده، برخوردار بوده است. سياست امنيتی و ژئوپليتيكی ايالات متحده، به سازماندهی منطقه آشوب‌زده، معطوف بوده است. ويژگی اصلي منطقه آشوب‌زده را دخالت نظامی آمريكا و كارگزاران جنگ نيابتی تبيين مي‌كند. سليمانی توانست منطقه آشوب‌زده را بر اساس معادله قدرت به نيروی جديدی براي جبهه مقاومت تبديل كند.

استاد مطالعات خاورمیانه دانشگاه مطالعات بین‌الملل شانگهای چین: فداکاری سردار سلیمانی، الهام‌بخش همه کسانی است که با سلطه‌طلبی آمریکا مخالف هستند.

جاذبه شخصیتی شهید حاج قاسم سلیمانی، به ایران و جهان اسلام، محدود نیست و اندیشمندان و آزادی‌خواهان سراسر دنیا، به ستایش ابعاد مختلف شخصیتی ایشان اذعان دارند. دکتر جیانوی هن، استاد مطالعات خاورمیانه دانشگاه مطالعات بین‌الملل شانگهای چین در مصاحبه‌ای که با مرکز مطالعات آمریکا داشت، معتقد است که سردار سلیمانی، بسیار فراتر از مرزهای ایران بوده و نباید ایشان را به جغرافیای خاصی محدود کرد.

نقش آمریکا در شکل‌گیری داعش و راهکار اصلی مقابله شهید سلیمانی با این توطئه

آمریکای دوران اوباما را باید یکی از پیچیده‌ترین حکومت‌های تاریخ بشریت در نظر گرفت؛ دولتی پیچیده و خبیث که در عین ظاهری جنتلمن و به شدت دیپلماتیک، در واقعیت لقب خبیث‌ترین دولت آمریکا را دارد. دولتی که سعی داشت با شعار «تغییر» و به تعبیر رهبری عزیز از طریق پوشاندن مشت آهنین آمریکا با دستکش مخملین، به بازسازی چهره از دست رفته آمریکا در جهان و مخصوصاً خاورمیانه بپردازد. دولت اوباما زیرکانه با به وجود آوردن گروه‌های تکفیری و تروریستی همچون داعش در ابتدای قرن ۲۱، جهان را با بحرانی بزرگ درگیر کرد و سعی داشت با ورود به این بحران خودساخته، خود را منجی جهان معرفی کند و با مدیریت آن، چهره خویش را بازسازی کند؛ اما آن‌ها در برابر تدبیر جمهوری اسلامی و مدیریت جهادی که سردار سلیمانی انجام دادند، صحنه میدان را از دست داده و این بحران به فرصتی برای تحقیر آمریکا و مقدمه‌ای بر اخراج کامل آمریکا از منطقه غرب آسیا شد. یادداشت حاضر در صدد است تا نقش آمریکا در شکل‌گیری داعش را بررسی کند. اینکه چرا آمریکا، داعش را به وجود آورد؟ چرا بعد از بیداری اسلامی، آمریکایی‌ها سعی کردند چهره اسلام و انقلاب اسلامی را خدشه‌دار کنند؟ و اینکه چرا نتوانستند به اهداف خود برسند و سردار سلیمانی، چگونه این توطئه را خنثی کرد؟ بدین منظور، ابتدا اهمیت غرب آسیا تبیین می‌شود و بعد از آن، سوالات مذکور پاسخ داده خواهد شد.

شهادت سردار سلیمانی، مهر تأییدی بر اخراج آمریکا ازمنطقه

بدون شک، شهادت حاج قاسم سلیمانی، ضربه بزرگی به نظام انقلابی جمهوری اسلامی بود. هرچند به برکت خون این شهید بزرگوار و همچنین، مدیریت زیرکانه رهبر انقلاب اسلامی و به برکت خون سایر شهدای اسلام و انقلاب در تقویت فرهنگ مقاومت، از دل این حادثه عظیم، فرصت‌هایی همچون رویش فرهنگ جهاد و مقاومت ایجاد شد. لذا در شرایط کنونی برای بازخوانی عظمت شهادت این سردار، لازم است به بعدی دیگر از این جایگاه، یعنی افزایش قدرت منطقه‌ای ایران و اخراج آمریکا پرداخته شود. نتایج کلی این یادداشت، نشان می‌دهد که جهان به این جمع‌بندی رسیده است که شهادت حاج قاسم، زمینه‌ساز افزایش قدرت ایران و اخراج آمریکا از منطقه خواهد بود. درواقع، به این باور رسیده‌اند که ایران و به‌طورکلی محور مقاومت، به شخص متکی نیست و مهم‌تر این‌که این شهادت نه‌تنها معادلات و محاسبات دولت آمریکا و متحدان وی را نقش بر آب کرد، بلکه باعث افزایش وحدت در جهان اسلام و عزم ایران در منطقه شده است.

پیامدهای ترور‌حاج قاسم برای آینده آمریکا

ترور ناجوانمردانه و به شهادت رساندن سپهبد پاسدار، حاج قاسم سلیمانی در سوم ژانویه ۲۰۲۰ (۱۳ دی‌ماه سال ۱۳۹۸)، پیامدهای حقوقی، سیاسی و نظامی مختلفی برای آمریکایی ها به همراه داشت که می توان از آن به‌عنوان شروع دور جدید شکست های آمریکا در قبال ایران، یاد کرد که این سلسله شکست ها، همچنان ادامه دارد. در این یادداشت بر آن هستیم که تبعات و پیامدهای آن را برای آینده آمریکا، موشکافی کنیم.

نگاهی به چگونگی بازتاب ترور سردار شهید سلیمانی در میان اندیشکده­‌های آمریکایی

بامداد ۱۳ دی‌ماه ۱۳۹۸ (۳ ژانویه ۲۰۲۰) به دستور مستقیم دونالد ترامپ، رئیس وقت جمهور ایالات‌متحده آمریکا، سرلشکر پاسدار حاج قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران به همراه حاج ابو مهدی المهندس، رئیس ستاد حشدالشعبی عراق و سایر همراهانشان با شلیک ۴ فروند موشک لیزری «هِل فایر» از پهپاد «MQ-9 ریپِر» آمریکایی به شهادت رسیدند. بلافاصله بعد از این ترور، اندیشکده‌ها و اندیشمندان حوزه علوم سیاسی و روابط بین‌الملل آمریکایی در راستای توجیه این عملیات تروریستی، دست به قلم شده و این اقدام ناجوانمردانه و خلاف قوانین بین‌المللی را توجیه کردند. متن زیر بخشی از دیدگاه‌های این اندیشکده‌ها پس از ترور سردار سلیمانی و همراهان ایشان است.