محمد ربیعی، کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی و پژوهشگر مرکز مطالعات آمریکا
هالیوود و درس هایی که برای ما داشت
نظام فرهنگی آمریکا بدون هیچ تعارف و ملاحظهای به اشخاص، کمپانیها و فیلمهایی که راهبردهای کلان کشور را پیش میبرند، ارزش افزوده میدهد. اوپنهایمر داستان زندگی مردی به همین نام است که دارای گرایشهای سیاسی به سمت نیروهای چپ آمریکاست، در عین حال یک دانشمند برجسته آمریکایی است که در جریان جنگ جهانی دوم، پروژه ساخت بمب هستهای را بهدست میگیرد و موفق میشود زودتر از رقبای روس خود، به این توانایی نظامی بزرگ دست یابد. او در این روند، درگیر کشاکشهای ذهنی و اخلاقی هم هست و بعد از سالها، دچار مشکل میشود چرا که جریان ضدکمونیسم دوران جنگ سرد، او را به محاکمه میکشاند. او در کمیسیون انرژی اتمی آمریکا مورد بازخواست قرارمیگیرد و سرانجام، از اوج به زیر کشیده میشود. فیلم اقتباسی از کتاب «پرومته آمریکایی، پیروزی و تراژدی جی رابرت اوپنهایمر» ولی خوانش و لحن نولان فیلمساز آن را به یک فیلم نولانی خاص تبدیل کرده و فرامتن آن یعنی تطهیر چهره دیوسیرت سازنده بمب اتم را بهعنوان فردی که شجاعانه دست به ابتکاری زده است تا آتش جنگ را خاموش کند، در سراسر آن حضور دارد. دراین فیلم، «پدر بمب اتمی» انسانی تیزهوش، مهربان، قدرنشناخته شده و مظلوم نمایش داده میشود اما نولان از یاد میبرد که نتیجه مهربانی این فرد، صدها هزار کشته و معلول و محو شدن دو شهر با انسانهایی عادی و شهروندانی بیگناه در عرض چند ثانیه از نقشه جهان بوده است. کیلین مورفی، بازیگر نقش نولان که برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد، توانسته است اوپنهایمری را در ذهن مردم آمریکا خلق کند که قربانی دعواهای شخصی و جاهطلبیهای سیاسی شد، کسی قدر او را نشناخت و سرانجام زندگی و آبرویش فدای پیروزی نظامی آمریکا در جنگ جهانی دوم شد. فیلم یک پیام خطرناک، ضداخلاقی و ضدانسانی دارد، ساختن بمب اتم، کشتار غیرنظامیان و قتلعامهای بیسابقه، بخشی از واقعیت صحنه نبرد در جنگ بود، اتفاقی که خود اپنهایمر هم دوست داشت ولی خب دیگر چارهای نبود، یا باید ژاپنیها کشته میشدند یا آمریکاییها و در این دوگانه، البته انتخاب این باید باشد که آمریکاییهای کمتری کشته شوند. سینما در آمریکا، میتواند بخشی از اصول اخلاقی پذیرفتهشده در حافظه جامعه جهانی را تغییر دهد. وقتی فیلم نولان را میبینید، کمتر به مفهوم تاریک و سیاه کشتار جمعی فکر میکنید، حتی در صحنههایی که اوپنهایمر مرگ و زجر غیرنظامیان را تصور میکند به چهرهای مظلوم تبدیل میشود. شاید بعد از این باید منتظر سفیدشویی دیگر دانشمندان و چهرههای قاتل در تاریخ آمریکا باشیم که با ساختن بمبهای هیدروژنی، شیمیایی و جنگافزارهای دیگر، راه را بر استیلای خونین کشورشان بر دیگر کشورها باز کنند. از این منظر، آمریکاییها انتخاب درستی کردهاند، چرا باید بین فیلمیکه چنین پیامیرا پخش میکند و فیلمی دیگر (قاتلان ماه کامل به کارگردانی مارتین اسکورسیزی) که از کشتار رنگینپوستان در آمریکای متمدن سخن میگوید، تردید کنند؟ همانقدر که تجلیل تمام و کمال از «اوپنهایمر» با اهدای هفت مجسمه طلا، قابل توجه بود، بیاعتنایی مطلق هالیوود به اسکورسیزی و فیلمش هم درسهایی داشت. «قاتلان ماه کامل» سومین فیلم اسکورسیزی است که پس از«دار و دستههای نیویورک» و «ایرلندی»، با وجود کسب ۱۰ نامزدی در اسکار، از مراسم با دست خالی رفت. هالیوود به شکلی قاطع اسکورسیزی پیر و فیلم ضدآمریکاییاش را تنبیه کرد. کار تا جایی پیش رفت که اهداکنندگان مجسمه اسکار، برخلاف پیشبینیها حتی جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن را به لیلی گلادستون ندادند و این مجسمه هم نصیب اما استون شد.[۱]
اوپنهایمر و جامعه سازی در حوزه فناوری های حیاتی
فیلم اوپنهایمر و نیز عملکرد رهبران علم و فناوری در دنیا بهویژه آمریکا نشان میدهد زمانی که یک فناوری اهمیت حیاتی و راهبردی برای امنیت و رفاه یک جامعه پیدا میکند پیرامون آن، جامعهای حمایتی تشکیل میشود بهبیاندیگر زمانی که تغییر بنیادین اقتصاد و امنیت جوامع به توسعه یک نوآوری علمی و یا فنی وابسته میشود، دولتها با تمام ظرفیت و امکانات، پیرامون آن یک جامعه حمایتی ایجاد میکنند. در این جامعه همه امکانات مادی، اجتماعی و فردی و خانوادگی با یکدیگر ادغام میشود تا حمایت سیستمی لازم برای بروز نوآوری فراهم شود. در فیلم ملاحظه شد زیست شهری و فیزیکی بهنحوی سامان یافت تا خانواده در کنار فناوران و نوآوران به کارکردهای حمایتی و روانی خود ادامه دهد و جامعه علمی به دور از دغدغههای معیشتی و روانی بر اهداف حیاتی تعیینشده متمرکز شود. در این جامعه لزوما افراد به لحاظ گرایشهای سیاسی و فکری همسان نیستند اما انرژی، تعهد و تخصص آنها در رسیدن به یک هدف واحد تجمیع و حمایت میشود. در این رویکرد جذب و حفظ استعدادهای برتر نیز تسهیل میشود. لذا توسعه در حوزه فناوریهای حیاتی امروز چون هوش مصنوعی، محاسبات کوانتومی و… نیز ایجاب میکند سیاستمداران و مدیران از حمایتهای مقطعی، موردی و جوایز کم اثر، فراتر رفته یک سیستم اجتماعی- رفاهی و حمایتی طراحی کنند. هر میزان اولویت و اهمیت یک فناوری برای سیاستمداران بیشتر شده باید اهتمام آنان برای ایجاد یک جامعه حمایتی از آن بیشتر شود. – توجه به ساختارسازی ارگانیک و پرهیز از نگاه مکانیکی و متصلب: جامعه فناوران نوآوران زمانی به بازدهی مطلوب نزدیک میشود که در یک ساختار ارگانیک مستقر شوند. در این سیستم تنوعی از نقشهای متنوع نظری و تجربی با رویکردهای مختلف حاضر میشوند تا نوآوری در بستری از دیدگاههای مختلف اما تخصصی خلق شود. در این چهارچوب بهجای دستکاری و استاندارد کردن هویت علمی افراد و به کارگیری آنها در جایگاههای غیرمرتبط، از افراد خواسته میشود خود واقعی خویش را در مناسبترین جایگاه، بروز دهند تا زمان و انرژی افراد درگیر یادگیری مجدد و تطبیق با شرایط متصلب نشود. در فیلم ملاحظه شد از افراد خواسته میشود تا متناسب با هویت و دانش خود مشارکت کنند و درگیر ساخت هویت نمایشی، استانداردشده و تحمیلی نشوند.[۲]
اوپنهایمر و جنگ نرم در ژاپن
پس از حمله اتمی به هیروشیما و ناکازاکی، تا سالهای سال پس از جنگ کسی در خود ژاپن هم حق نداشت راجعبه آنچه بر سر این کشور آمد کوچکترین نقدی بکند. آمریکاییها میخواستند حداقل یکی دو نسل از دوره کسانی که با این جنایت ملاقات مستقیم کرده بودند بگذرد و یک فراموشی عمیق در آن جامعه ایجاد شود تا بتوانند به مرور نسلی از مردم این کشور را تربیت کنند که با یک شرمساری تاریخی از رفتار کشورشان در جنگ جهانی حس کنند هر بلایی بر سرشان آمده حقشان بوده و لازم بوده که اعمال شود؛ چون در غیر این صورت نظم معقول جهان به هم میریخت. این حسی است که نهتنها به مردم ژاپن بلکه به آلمانیها هم تزریق شده و روابط گرم این کشور با اسرائیل و حتی دفاع شرمآور دولت آلمان با رژیم اسرائیل بخشی از ماحصل همین تلاش چند ده ساله است. اما تخدیر ذهن ژاپنیها واقعا حیرتانگیزتر است. ژاپن اگرچه حمله به آمریکا را در بندر پرلهاربر آغاز کرد، اما بیبرو برگرد و مطابق هر منطقی، آنچه با بمب اتم بر سرش آمد یک جنایت تمامعیار بود. این حمله اتمی نهتنها نامتناسب با حمله ژاپنیها قلمداد میشود، بلکه علیه ژاپنی صورت گرفت که عملا جنگ را باخته بود و بدتر از همه آنجاست که آمریکا برای قدرتنمایی و آمارسازی غولآسا از کشتگان یکجای بمب، آن را بر سر مناطق مسکونی فرود آورد، نه اماکن غیرمسکونی یا حتی نظامی. پس از آن اما جنایت اصلیتر جایی رخ داد که بعد از جنگ نهتنها خاک ژاپن، بلکه ذهن مردم این کشور اشغال شد و حالا که حدود ۸۰ سال از این جنایت میگذرد، اوپنهایمر، فیلمی که درباره خالق بمب اتم ساخته شده، طی پنج روز بالای سه میلیون دلار در ژاپن فروش دارد. آسوشیتدپرس بیرون سالن سینما با دو نفر از تماشاگران ژاپنی این فیلم گفتوگو کرد. یکیشان گفت فیلم فوقالعاده است و گفت که تماشای آن برای ژاپنیها بسیار جالب است و دیگری به شکل همدلانهای آن صحنههای فیلم که آشفتگی اوپنهایمر را در جلسات بازجویی به اتهام کمونیست بودن نمایش میداد، ناراحتکننده دانست. هیچ یک از این دو نفر حاضر نشدند نامشان را به روزنامهنگار آسوشیتدپرس بدهند؛ چراکه حتی برای خودشان هم واضح است دفاع یک ژاپنی از فیلمی که حاوی ستایش خالق بمب اتم است، چقدر میتواند شرمآور باشد. در ابتدای اکران اوپنهایمر که با فیلم «باربی» همزمان بود و در گیشههای ایالاتمتحده پدیده معروف به باربنهایمر را ایجاد کرد، کمپانی برادران وارنر از ژاپنیها عذرخواهی کرد که در بعضی از تصاویر مجازی موهای باربی جای قارچ بمب اتم را گرفتهاند. در ادامه هم آمریکاییها برای نمایش این فیلم در ژاپن تعلل به خرج دادند اما بالاخره این اتفاق افتاد و معلوم شد که آمریکاییها طی این ۸۰ سال در اشغال و تخدیر ذهن ژاپنیها تا چه اندازه موفق بودهاند. این نکتهای است که گابریل گارسیا مارکز بهعنوان پرسشی از آکیرا کوروساوا، فیلمساز ژاپنی در مصاحبهای که سال ۱۹۹۱ با او داشت عنوان کرد. کوروساوا ۲۵ سال پس از حمله اتمی به کشورش فیلمی در اینباره ساخت که تنها در جشنواره کن نمایش داده شد و خبرنگار آمریکایی حاضر در آن رویداد هم آن را کینهتوزانه خواند. اما همین نکته که ژاپنیها تا چند دهه حق نداشتند به بلایی که سرشان آمده بپردازند، یک شکاف عمیق بین نسلهای بعد با واقعیت پدید آورد و به تخدیرگران ذهن مردم ژاپن فرصت داد که عملیات عمیقشان را با موفقیت به سرانجام برسانند. بزرگترین مدعیان آزادی بیان تا چند سال با زور اسلحه اجازه ندادند ژاپنیها درباره ظلم مسلمی که بهشان روا شده کلمهای حرف بزنند تا از این طریق بعد از دهها سال نسلهایی از مردم این کشور را به وجود بیاورند که فکر کنند اگر اجدادشان در یک نسلکشی غیرقابل توجیه کشته شدند، لابد اتفاق بدی نبوده چون حیف بود اگر این منادی پرمدعای آزادی بیان، برنده جنگ نمیشد.[۳]
پیام فیلم اوپنهایمر به آمریکا: از دعواهای سیاسی بپرهیزید، به فکر حذف رقبا باشید
اوپنهایمر کریستوفر نولان که نقش آن را کیلین مورفی بازی می کند یک فرانکشتاین عصر اتمی است. مردی که اسیر امکانات بی حد و حصر علم شده است و خیلی دیر متوجه می شودکه خلقتش ظرفیت بی حد و حصری برای تخریب دارد. با این حال، هیولای این داستان اختراع اوپنهایمر نیست بلکه اشتهای قدرتی است که در بشر ایجاد می کند. در این بین اما یک سوالی که بسیار در ذهن متبادر می شود این است که چرا اوپنهایمر در زمان کنونی و و با مشخصات فعلی ساخته شده است؟بایستی گفت که اوپنهایمر نولان هشداری پیرامون درگیریهای سیاسی فعلی آمریکا است. اوپنهایمر و سایر دانشمندان مطرح در این فیلم، در برههی زمانی بسیار جالب توجهی زندگی میکردند. در زمانهای که آمریکا درگیر جنگ دوم جهانی بود، در داخل کشور، سیستم مککارتیسم (McCarthyism)در حال تصفیه و پالایش افراد بر مبنای طرفداران کمونیسم و طرفداران سیستم سیاسی غربی بود و بعد از آن آغاز جنگ سرد و رقابتهای اتمی آمریکا و شوروی که منجر به موج جدیدی از تصفیهحسابهای سیاسی در میان سیاستمداران و وابستگانشان شد. فیلم، بیانگر کشمکشها و دعواهای سیاسی در واشنگتن بر سر بزرگترین و مهمترین موضوع تاریخ جهان در آن زمان است و نشانمیدهد حتی خدمتی به بزرگی ساخت بمب هستهای برای ایالات متحده متضمّن این نیست که وفادار به سیستم سیاسی این کشور شناخته شوید. این فیلم نمایانگر موج بیاعتمادی شدیدی است که در سیستم سیاسی- امنیتی ایالات متحده نسبت به همهکس وجود دارد و این روزها که آمریکا درگیر جنگی فرهنگی و سیاسی بین دو حزب دموکرات و جمهوریخواه است، همین تنشها و درگیریهای سیاسی با ابعادی بسیار بزرگتر از زمان جنگ دوم جهانی و جنگ سرد، همچنان وجود دارد.اگر بخواهیم فیلم اوپنهایمر را با نگاه یک آمریکایی به تماشا بنشینیم، مهمترین موضوع آن نه زندگینامه پدر بمب اتم در این کشور، بلکه نگاهی به تاریخچهی درگیریهای سیاسی سیاستمداران این کشور بر سر قدرت، معروفیت و پول و انگزنیهای سیاسی احزاب به یکدیگر است؛ موضوعی که این روزها بهشدت در فضای سیاسی واشنگتن دیده میشود. تسویهحسابهای سیاسی بین دموکراتها و جمهوریخواهان، کمکم در حال کشیدهشدن به تمام ارکان سیاسی- اجتماعی ایالاتمتحده است و در عین حال این کشور در حال دستوپنجه نرمکردن با رؤسای جمهوری است که هرکدام سودای جنگیدن در بخشی از دنیا را داشته و تلاش میکنند برای جنگهای جدید به سلاحهای جدید و تاکتیکی مجهز شوند.
در پایان بایستی گفت که اوپنهایمر یک پیام برای دو رقیب آمریکا، چین و روسیه است. نولان در فیلم خود تلاش می کند نشان دهد نتیجه درگیری دو ابرقدرت-که امروزه چین نیز به آنها اضافه شده است- نتیجه ای جز ظهور یک پرومتئوس دیگر برای جهان نخواهد داشت. پس از پایان جنگ جهانی دوم قرن آمریکایی شکل گرفت؛ قرنی که در آن آمریکا یکه تاز جهان بود. اما امروزه می بینیم که آمریکا در ابعاد مختلف درحال افول است اما فیلم اوپنهایمر می خواست نشان دهد که آمریکا می تواند با دست یابی سریع تر به سلاح های پیشرفته و تکنولوژیک نسبت به رقبای خود-همانند دستیابی سریعش به بمب اتم در جنگ جهانی دوم- بار دیگر یک نظم تک قطبی ایجاد کند.
[۱] https://jamejamdaily.ir/Newspaper/Item/228192
[۲] https://farhikhtegandaily.com/news/96463
[۳] https://farhikhtegandaily.com/news/96396